جنگ پنهان قدرت (چین و آمریکا)

هوجين تائو رئيس جمهور چين روزهاي پاياني فروردين ماه و روزهاي اول ارديبهشت ماه 85 را در آمريكا ميهمان بيل گيتس ثروتمندترين مرد جهان و رئيس مايكروسافت و جورج بوش رئيس جمهور آمريكا بود. بيل گيتس نماد ثروت و قدرت تكنولوژيك آمريكا و جرج بوش نماد قدرت سياسي اين كشور است. اين كه هو سفر خود را از شهر سياتل و ديدار با رئيس مايكروسافت نماد تكنولوژي پيشرفته زمان آغاز كرد و پذيرايي در كاخ يكصد ميليون دلاري بيل گيتس را بر پذيرايي جورج بوش
چهارشنبه، 19 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جنگ پنهان قدرت (چین و آمریکا)
جنگ پنهان قدرت
جنگ پنهان قدرت (چین و آمریکا)






رقابت نسل اژدها با نسل كابوي ها

هوجين تائو رئيس جمهور چين روزهاي پاياني فروردين ماه و روزهاي اول ارديبهشت ماه 85 را در آمريكا ميهمان بيل گيتس ثروتمندترين مرد جهان و رئيس مايكروسافت و جورج بوش رئيس جمهور آمريكا بود. بيل گيتس نماد ثروت و قدرت تكنولوژيك آمريكا و جرج بوش نماد قدرت سياسي اين كشور است. اين كه هو سفر خود را از شهر سياتل و ديدار با رئيس مايكروسافت نماد تكنولوژي پيشرفته زمان آغاز كرد و پذيرايي در كاخ يكصد ميليون دلاري بيل گيتس را بر پذيرايي جورج بوش در كاخ سفيد كه بظاهر تاكنون قيمتي بر آن گذاشته نشده است، ترجيح داد ، معناي خاص خود را دارد. در واقع هو با اين رفتار حسابگرانه اش مي خواست اي پيام را بدهد كه اولويت چين تكنولوژي است و نه قدرت. نسل اژدها روزگاري قدرت را از مگسك تفنگ از نگاه مائو مي ديد و براي كسب آن راهپيمائي هاي بزرگ ده ها هزار كيلومتري به راه مي افتاد تا جنوب و شمال چين را در نوردد و خود را به قدرت در پكن برساند. فاصله ها البته كه طولاني بود و مائو بدرستي اين را مي دانست، هو نيز نماينده جديد نسل اژدها قدرت را از دريچه ويندوز نگاه مي كند و به فاصله پكن تا سياتل آمريكا نيك آگاه است.
اگر مائو بر كوله پشتي هر سرباز راهپيمايي بزرگ يك حرف از هزاران حرف چيني را نصب مي كرد تا مشكل بي سوادي كشورش را حل كند، هو امروز ده ها هزار دانشجوي چيني را به معتبرترين دانشگاه هاي جهان گسيل داشته است تا فاصله چين و دنيا را كاهش دهد. فاصله اي كه مائو با طبع شاعرانه اش هرگز آنرا درك نكرد و با انقلاب فرهنگي فاجعه بارش مي خواست كه مسير تاريخ را آنگونه كه خود درك مي كرد و به آن باور دگماتيك داشت تغيير دهد. اما اين دنگ شيائوپينگ مرد ريزاندامي بود كه مسير تاريخ را درك كرد و آن را در چين جهت داد. بهايش را نيز با خشم مائو زماني پرداخت كرد كه كلاه حصيري بر سرش گذاشتند و براي بازآموزي ايدئولوژيك روانه مزرعه اش كردند تا در مزارع برنج خوب آبديده شود و ايدئولوژي مائويستي را دوباره درك كند. روزهاي متمادي روستائيان مرد ريزاندامي را در كنار خود مي ديدند كه كلاه حصيري كهنه اي بر سر و داسي در دست دارد و بيش از ديگران كار مي كند و در حرف زدن امساك دارد. دنگ در دوره ده ساله كارگري در مزارع كشاورزي چيني خيلي چيزها آموخت. اما آن چه مهمتر از همه آموزه ها بود راسخ تر شدن در اعتقادش بود كه ماركسيسم نياز به بازسازي دارد. چين از جهان عقب مانده است و اين حق چين نيست و بايد راه مائو را تغيير داد. دنگ تنها خود را در مزارع بازسازي نكرد بلكه راه آينده چين را كشف كرد و روزي كه از تنها راديو موج متوسط روستا شنيد كه مائو درگذشته است، بدرستي مي دانست كه دوران تبعيد و كارگري اش پايان يافته است.
اما هيچ كس در روستا نمي دانست كه فرداي آن روز دارو دسته چهار نفري به رهبري بيوه تائو آخرين افرادي خواهند بود كه نسبت به رهبرشان وفادارند و در تلاشي بي سرانجام چين را به دنگ خواهند سپرد تا مسير تاريخ را عوض كند. وقتي كارواني از اتومبيل ها كه تنها يكبار روستائيان در زمان آوردن دنگ به عنوان كارگري كه نياز به آموزش دارد شاهد آن بودند از دور ظاهر شد دنگ در حال راست كردن آخرين كرت در مزرعه بود. با رسيدن كاروان روستائيان دچار حيرت بودند وقتي گارد احترام دنگ را از كرت نيمه كاره اش با احترام بردند و روز بعد اين روستائيان بودند كه دنگ رهبر جديد كشورشان را وقتي در صفحه تلويزيون ظاهر مي شد به يكديگر نشان مي دادند و هر كدام از روزهاي كار خاطره اي با به ياد مي آوردند. دنگ در اولين اظهاراتش طرح اصلاحات خود را با ملت چين در ميان گذاشت و در پايان گفت راه چين سوسياليزم مبتني بر بازار آزاد است. اگر آن روز كسي اين اصطلاح را درك نكرد، امروزه واژه اي آشنا براي همگان است. چين راه خود را يافت و اجازه نداد ايدئولوژي حزبي آنرا محكوم به عقب ماندگي كند و يا آنرا از هم متلاشي كند، كاري كه در مورد همتاي ديگر چين اتحاد شوروي پيش آمد و قطب دوم قدرت جهاني را با شكست روبرو كرد. دنگ چين را نجات داد و سوسياليزم را با بازار آزاد جهاني آشتي داد. روس ها خيلي دير گورباچف و پروسترويكاي او را يافتند، زمان گذشته بود و پروسترويكا محكوم به شكست شده بود.
اين كه روس ها همه گناهان را به گردن غرب مي اندازند كه سال ها توطئه كرده بود تا اتحاد شوروي را به سقوط بكشاند، در همان حال كه رگه هايي از حقيقت دارد اما به تمامي گويا نيست و گناهان رهبران شوروي را سبك تر نمي كند. دنياي غرب مائو را كمتر از استالين نفرت انگيز نمي دانست. اگر چين توانست خطر را به موقع درك كند و دنگ ظهور كرد و شوروي نتوانست مي بايد دلايل آن را در عمق فرهنگ كنفسيوس چين جستجو كرد. كنفسيوس در آموزه هايش قدرت را هرگز اصل قرار نداده بود. در ميان روس ها همواره قدرت اصل بوده است و هنوز هم اين سنت در مسكو قوي است و در پي قهرمان نجات بخشي مي گردد تا قدرت را در شكل نويني بازسازي كند. تفاوت هو و پوتين دقيقاً ناشي از عمق فرهنگ و تاريخ چين و روسيه است. بگذريم؛ صحبت ما سفر هوجين تائو به آمريكا بود و اين كه چرا سياتل را مقدم بر واشنگتن قرار داد.
سياتل مركز قدرت تكنولوژيك آمريكا است و جايي است كه بيل گيتس در آن امپراطوري مايكروسافت را اداره مي كند. نياز امروز چين قدرت نيست بلكه تكنولوژي پيشرفته است. اين آمريكا است كه به زور مي خواهد از چين تصويري به جهانيان ارائه دهد كه يك قدرت رقيب است هو به درستي مي داند كه چنين قدرتي را كه به كشورش نسبت مي دهند ندارد هر چند كه آرزوي آنرا پنهان نمي كند. از همين رو مي توان نگاه چين به آمريكا و نگاه آمريكا به جين را مورد ارزيابي قرار داد.

الف: نگاه چين به آمريكا

چين همواره تأكيد مي كند كه دوست دارد شريك استراتژيك آمريكا باشد و اين دو كشور با رعايت احترام و منافع متقابل در تعاملي سازنده قرار گيرند. طبق همين برداشت رهبران چين نهايت تلاش خود را بكار مي برند تا با آمري كا در مناسباتي سازنده و بدور از تنش قرار گيرند. به پس زدن هاي آمريكا نيز بها نمي دهند و همچنان روي مواردي تأكيد دارند كه دلالت بر همگرائي در ابعاد گسترده سياسي تجاري، سرمايه گذاري مشترك و بويژه تبادل علمي و فرهنگي و تكنولوژيك دارد. از نگاه چين آمريكا كشوري بزرگ، پيشرفته و قدرتمند است كه اگر اين توان را در جهت سازنده بكار گيرد توسعه خود و جهان را به ارمغان خواهد آورد ولي اگر اين قدرت تمركز يافته در مسير انحرافي آنگونه كه نومحافظه كاران جنگ طلب كاخ سفيد مي خواهند قرا گيرد باعث ويراني جهان و خود آمريكا نيز خواهد بود. اما چين بدستي مي داند كه قدرت تمركز يافته را نمي توان به سادگي از مسير تخريبي كه قرار گرفته است بازگرداند. هنر كنفسيوسي چين در آن است كه با اين قدرت مخرب چگونه برخورد كند تا از قدرت تخريبي آن كاسته شود و بتواند در تعاملي برابر و سازنده با ديگران قرار گيرد.
هو در سياتل و واشنگتن با دو چهره همزمان آمريكا روبرو شد. در كاخ اشرافي بيل گيتس در سياتل، در كنار هزاران مهمان سلطان مايكروسافت شاهد چهره اي از سرمايه داري آمريكا بود كه در تمامي دوران كودكي و نوجواني و جواني اش، به آن لعنت فرستاده بود، اما در ميان سالي كه دنگ اين چهرة زشت سرمايه داري غرب را در بركه سوسياليزم خاص چيني غسل تعميد داد تا هموطنانش آن را بفهمند، همواره آرزوي تحقق آنرا در چين در قلب خود زنده نگاه داشت. بدون آنكه چون گذشته به آن نفرين بفرستد. هو بدرستي دريافته است كه چين قدرتمند با شاخص هاي سنتي قدرت هر چند كه بزرگ باشند به قدرت واقعي دست نخواهد يافت. شاخص هاي سنتي قدرت را چين همواره در طول تاريخ داشته است. ملتي كه ديوار چين را ساخته است تا از هجوم مغول ها خود را در امان نگاهدارد، درك روشني از قدرت دارد. قدرت در هر زمان شاخص هاي خاص خود را دارد و باقي ماندن در گذشته راه به جايي نمي برد. چين هو تكنولوژي پيشرفته و سرمايه را بخشي از شاخص هاي قدرت مي داند كه از آن محروم است و مي بايد آنرا از دشمنانش دريافت كند. مايكروسافت و سياتل نماد اين چهره از قدرت آمريكا هستند. هو و چين با اين چهره آمريكا مشكل ندارند. اين چهره دوم آمريكا است كه در كاخ سفيد متمركز شده است. چين با اين چهره آمريكا واقعاً مشكل دارد. اما هو پيرو سنت ديرپاي كنفسيوس است كه معتقد بود همچون فيل بايد رفتار كرد. بدين معنا كه قبل از پا گذاشتن بايد زمين را آزمود كه از استحكام لازم برخوردار است و وزن فيل را تحمل مي كند و آنگاه پاي گذاشت. اما وقتي فيل جايي پا گذاشت بلند كردن آن با هيچ نيرويي امكان پذير نخواهد بود.
چين امروز در چنين مسيري گام هاي فيلي خود را برداشته است، آزموده ، استوار و محكم و غير قابل جابجايي اجباري. هو در كاخ سفيد كوشيد بازها را قانع كند كه تصويري كه از چين ساخته اند ساختگي است و با حقايق هم خواني ندارد. چين نه تنها تهديدي براي آمريكا آن گونه كه در گزارش اخير شوراي عالي امنيت ملي آمريكا آمده است و آنرا تهديدي استراتژيك عليه آمريكا توصيف كرده است، نيست بلكه شريكي مطمئن ومعقول است كه حاضر است احترام و منافع طرف مقابل را رعايت كند. هو به اعتراض هاي جورج بوش به تمامي گوش كرد كه تجارت بيش از دويست ميليارد دلاري تماماً بسود چين است و موازنه تراز پراخت ها مشكلي در توسعه مناسبات تجاري چين و آمريكا است. هو همچنين پذيرفت كه نرخ يوان پول ملي چين را كه دلار مغرور را از اريكه قدرت با ملايمت به زمين مي كشد اصلاح كند و تدابيري بيانديشد كه مازاد تجاري كاهش بيابد، اما در همان حال به جورج بوش يادآور شد كه متعهد به تجارت آزاد است و توقع دارد كه بازار مصرف آمريكا و اروپا به صورت مصنوعي بر روي كالاهاي چيني بسته نشوند.
مشكل آمريكا و متحدان اروپائي اش در مقابل تهاجم كالاهاي چيني و تصرف تدريجي بازارهاي مصرف جهان در همين واقعيت ساده نهفته است كه چگونه با چين در چارچوب موازين تجارت جهاني معامله نمايند؟ آمريكا و اروپا خود را حامي تجارت آزاد در سطح جهان مي دانند و خود مقررات جهاني را به گونه اي طراحي كرده اند كه هيچ كشوري به صورت مصنوعي نتواند مانع دسترسي ديگران به بازارهاي مصرف جهاني شود.
چين هيچ تخلفي در اين خصوص ندارد و در چارچوب موازين پذيرفته شده هم بازار خود را گشوده است و هم انتظار دارد كه به بازارهاي اروپا و آمريكا دسترسي داشته باشد. اما اين يك روي سكه است. روي ديگر آن ورشكستگي بسياري از بنگاه هاي توليد و تجاري آمريكا و اروپا و ناتواني شان در رقابت با چين است. عيني ترين نمونه صنايع نساجي آمريكا و اروپا هستند كه تا ورشكستگي و خروج از رقابت و واگذاري بازار داخلي خود به صنايع نساجي مرغوب ولي ارزان چين فاصله زيادي ندارند. آمريكا نگران آن است كه اگر چين با قدرت بالا و توان جذب سرمايه و تكنولوژي كه دارد در حوزه هاي ديگر اقتصادي وارد شود، تكرار سرنوشت بخش صنايع نساجي دور از ذهن نخواهد بود.
آمريكا مي خواهد كه چين مواظب رفتار تجاري اش باشد. رقم يكصد ميليارددلار مازاد تجاري چين با آمريكا غيرقابل تحمل است. حتي اگر چين ارزش يوآن را اصلاح كند باز هم تجارت چين و آمريكا در حد انتظارات كاخ سفيد متعادل نخواهد شد
بنابراين آمريكا مي خواهد كه چين مواظب رفتار تجاري اش باشد. رقم يكصد ميليارددلار مازاد تجاري چين با آمريكا غيرقابل تحمل است. حتي اگر چين ارزش يوآن را اصلاح كند باز هم تجارت چين و آمريكا در حد انتظارات كاخ سفيد متعادل نخواهد شد. در آمريكا در اين باره كه با نسل اژدها چگونه رفتاري بايد داشت وحدت نظر وجود ندارد. هو وقتي وارد كاخ سفيد مي شد از قبل مي دانست كه تمركز بوش بر چه موضوعاتي خواهد بود. خود را آماده كرده بود كه با متانت خاص چيني با تندخوئي هاي بوش مقابله كند. به همين دليل در ناراحت كننده ترين لحظات مذاكرات كه بن بست در آنها غير قابل انكار بود لبخند خود را ترك نكرد. حتي وقتي كه مسأله تايوان مطرح بود و همگان مي دانند كه خط قرمز چين است، هو لبخند خود را ترك نكرد و به جرج بوش يادآوري كرد كه فروش تسليحات پيشرفته به تايوان مداخله در امور داخلي چين است، بوش به سرعت موضع خود را درك كرد و يادآور شد كه به چين واحد پاي بند است ولي خواهان راه حل مسالمت جويانه است، موضعي كه هو نيز بارها آن را مورد تأكيد قرار داده و تنها گفته است از زور زماني استفاده خواهد شد كه تايوان يك جانبه اعلام استقلال كند.
در قبال مسائل مهمتر جهاني چين و آمريكا اختلاف نظر دارند، هر چند كه در سطح علني روي آنها تأكيد خاصي وجود ندارد. مسأله هسته اي ايران و كره شمالي نمونه اي از اين گونه اختلاف نظرها هستند. از نگاه چيني اين گونه مسائل جز از طريق انعطاف پذيري و در پاي ميز مذاكره قابليت حل و فصل نهايي ندارند. راه حل هاي ديگر به فاجعه منتهي خواهد شد، بدون آنكه براي هيچ طرفي دست آورد روشني داشته باشند. گمان مي رود كه هو و بوش وقتي خداحافظي مي كردند، در پس لبخندهاي ديپلماتيك كه تحويل يكديگر مي دادند، موارد اختلاف را در ذهن خود مرور مي كرده اند. هو نيازمند زمان است تا چين بتواند بدون مشكل از نردبان قدرت بين المللي خود را به تدريج بالا بكشد جورج بوش بر آن است كه نردبان قدرت را از زير پاي چين بكشد. كداميك موفق خواهد شد بدرستي روشن نيست اما تاريخ گواه است كه قدرت در هيچ مقطعي رقيب پذير نبوده است. در طول تاريخ وقتي يك قدرت نوظهور قصد بالارفتن از نردبان قدرت را كرده است، قدرتي كه بر بالاترين پله ايستاده است ناچار به فرود مي شده است. انديشمندان آمريكايي كه به بوش توصيه مي كنند از همين آغاز جلوي چين را در پله اول بگيرد، به چنين سنتي تاريخي وفادارند. جابجايي قدرت چه در سطح محدود محلي و چه در سطح بين الملل همواره با دشواري هايي روبرو بوده است منتها در اصل جابجايي قدرت تغييري روي نداده است. طبق اين سنت تاريخ مي توان تصور چيني ها را از قدرت جهاني درك كرد. آنها نياز به زمان دارند و آمريكا مي خواهد اين زمان را از آنها دريغ كند. قرن بيست و يكم در نگاه آمريكايي قرن آمريكا است. ولي چين دارد زمين را آزمايش مي كند كه كجا پاي فيل را بر زمين بگذارد. از اين رو بايد چين را شناخت تا دچار اشتباه محاسبه استراتژيك نشد.
زمان رويارويي چين و آمريكا در هيچ بخش و زمينه اي نيست. از نگاه چين به مسائل جهاني لااقل چهار تا پنج دهه ديگر نياز هست كه چين به تمامي شاخص هاي سنتي و مدرن قدرت مجهز شود، آمريكا مي خواهد اين زمان را به جلو بياندازد و در موضع قدرت چين را يا متحد خود كند و يا دست يابي به قدرت را برايش پر هزينه كند. كساني كه فكر مي كنند چنين منافع استراتژيكي در گوشه و كنار جهان دارد كه در حفاظت از آنها تا پاي رويارويي با آمريكا پيش خواهد رفت، چين كنفسيوس را نشناخته است، چين دنگ را و چين هو را نيز نشناخته است. هنوز در حال و هواي چين ايدئولوژي زده مائو كه قدرت را از لوله تفنگ نظاره مي كرد باقي مانده اند. چين هو قدرت را از دريچه ويندوز نگاه مي كند و اين دريچه در سياتل و نزد مايكروسافت است. هو از سنت مائو اعتقاد تزلزل ناپذيرش به ديالكتيك را حفظ كرده است و آنرا در معادله قدرت جهاني جستجو مي كند. جابجايي ديالكتيك قدرت است كه هو را به خودش مشغول كرده است اما اين جابجايي به صورت مصنوعي و درخواست اين و يا آن فرد و شخصيت و رهبر صورت نخواهد گرفت، تاريخ سنت هاي خاص خود را دارد. در طول تاريخ شناخته شده قدرت در مساعدترين نواحي كره زمين شكل گرفته، متمركز شده و بعد جابجا شده است. از حوزه درياي مديترانه تمدن هاي هلني يونان و رم را تجربه كرده و به حوزه اقيانوس اطلس رفته است و از آن جا نقل مكان كرده و در حوزه آمريكايي اقيانوس آرام جا خوش كرده است. اكنون ديروقتي است كه ميل به حوزه آسيايي اقيانوس آرام دارد. هو به اين شكل قدرت ايمان دارد ولي زمان آنرا در حال حاضر نمي داند. فرصت اين جابجايي باقي است و بايد مهلت داد كه بدون تخريب و بدون جنگ كشتار صورت گيرد. مشكل آمريكا و چين منسوجات و تهاجم تجاري به تنهايي نيست، مشكل اصلي قدرت است.
مشكل آمريكا با چين از نگاه چيني آن از سقوط اتحاد شوروي پايان جنگ سرد در اوايل دهه نود قرن بيستم آغاز شده است و آن در قالب يك جانبه گرايي آمريكا و چندجانبه گرايي چين خود را باز يافته است. اصرار آمريكا كه جهان تك قطبي است و بوش مي خواهد از طريق موشك هاي كروز آن را به جهانيان بقبولاند در نگاه چين بي معنا است. همچنان كه در نگاه آمريكا ادعاي چندقطبي بودن قدرت جهاني رنگ توطئه عليه آمريكا مي يابد. به اين ترتيب مي توان گفت كه منازعات بين الملل در سال هاي آتي حول محور قدرت متمركز خواهد بود. قدرتي رو به افول خواهد گذاشت و قدرت ديگري رو به صعود گام برخواهد داشت. آينده مناسبات آمريكا و چين را مي بايد از زاويه قدرت نگاه كرد تا دچار سوءتفاهم نشد. از اين نگاه قابل تصور است كه چين آمريكا را متحد و شريك استراتژيك خود آرزو كند و آمريكا چين را رقيب خطرناك و استراتژيك خود تصور كند. منتها اين بدين معنا نبايد فرض شود كه از همين فردا رقص فيل ها آغاز شود كه اگر هم چنين باشد مورچه ها در زير پا له خواهند شد.
چين و آمريكا نيازها و زمينه هاي مشترك براي همكاري گسترده اي دارند. همچنان كه اختلافات جدي نيز دارند. تا آينده اي قابل پيش بيني مي توان تصور كرد كه در نگاه چيني تأكيد روي منافع مشترك با آمريكا باشد و اختلافات از سطح قابل كنترلي بالاتر نروند. اين گفته هوجين تائو كه در كنفرانس مشترك با بوش در پايان مذاكرات از طرف تمامي خبرگزاري ها نقل شد را مي بايد جدي گرفت كه گفت آماده است كه با آمريكا درباره حل و فصل مسالمت آميز هسته اي ايران و كره شمالي همكاري كند. اين پاسخ روشني به درخواست صريح بوش بود كه از هو خواست كه از نفوذش بر كره شمالي استفاده كند، همچنان كه پاسخ روشني به اين درخواست بوش كه با اعمال مجازات ايران موافقت كند و هو آنرا رد كرد نيز به حساب مي آيد.

ب: نگاه آمريكا به چين

واقعيت آن است كه نگاه آمريكا به چين از شفافيت كافي برخوردار نيست. در نگاه آمريكايي به چين نمي توان به درستي دريافت كه بالاخره آمريكا چين را رقيب استراتژيك تمام عيار خود مي داند يا نه شريك استراتژيك. جورج بوش از هو مي خواهد كه در كنار آمريكا در عملياتي كردن تك قطبي بودن قدرت جهاني قرار گيرد و هر كجا كه آمريكا مي خواهد از زور استفاده كند، هو مخالفت نكند. اين با منافع ملي و محاسبات قدرت چين سازگاري ندارد. در چند زمينه مشخص چين و آمريكا اختلاف نظرهاي جدي دارند و گمان مي رود كه آمريكا به رغم ديدارهاي دوستانه سران آمريكا و چين براي مهار چين برنامه ريزي كرده است.
مهم ترين اين زمينه ها را مي توان چنين خلاصه كرد:
۱ - بودجه نظامي چين
۲ - مازاد تجاري چين
۳ مسأله تايوان
۴ - اصلاحات دمكراتيك سياسي
۵ - مسائل بين المللي
در اين باره كه چين به ويژه بعد از جنگ اول آمريكا در خليج فارس متوجه تحول در ساختار قدرت نظامي شد و بدرستي دريافت كه ساختارهاي سنتي ارتش ها ديگر پاسخگوي جنگ هاي مدرن و الكترونيك نيست جاي بحث چنداني وجود ندارد. درست بعد از جنگ اول خليج فارس بود كه چين بحث مدرن سازي ارتش آزاديبخش خلق را مطرح كرد و در يك ارزيابي روشن و اعلام شده قصد خود را براي مدرن سازي ارتش اعلام كرد. در حقيقت مي توان گفت كه چين اولين كشوري بود كه بعد از جنگ نفت در خليج فارس پيام اين جنگ را به موقع دريافت كرد و استراتژي نظامي بوش را دگرگون كرد. تا اين زمان استراتژي نظامي چين همان بود كه مائو طراحي كرده بود و بر نيروي انساني تكيه داشت. در اين استراتژي نظامي، چين حجيم ترين ارتش جهان را به لحاظ تعداد نفرات داشت و ذهنيت حاكم بر نظاميان چين همان بود كه مائو به هنگام بروز اختلاف نظر با استالين مدعتي بود كه روس ها را با دادن چندين ميليون اسير شكست خواهد داد. جنگ نفت براي چين ثابت كرد كه تكنولوژي نظامي همه محاسبات قبلي را از بين برده است. روي اين اصل بود كه چين بلافاصله شروع كرد به مدرن كردن ارتش و كاهش حجم نيروي انساني آن. روشن است كه لازمه مدرنيزه كردن ارتش اعتبارهاي فوق العاده است. اختلاف آمريكا و چين در بخش نظامي بحث شفافيت يا عدم شفافيت بودجه نظامي چين است. چين رسماً اعلام كرده است تا حدود سي تا سي و پنج ميليارد دلار در بودجه سالانه اش را به مدرن سازي ارتش اختصاص داده اما آمريكا اين موضوع را قبول ندارد و اصرار مي كند كه دست كم چين نود ميليارددلار را سالانه صرف قدرت نظامي اش مي كند. اختلاف ارقام مورد قبول طرفين آنقدر زياد است كه به سختي مي توان انتظار داشت كه اختلافات برطرف شوند بويژه آنكه چين در مقام مقايسه با آمريكا كه نزديك به چهارصد ميليارد دلار بصورت رسمي و اعلام شده صرف ارتش مي كند از رقم بسيار پاييني براي بخش نظامي اش برخوردار است. منتها از نظر آمريكا تحول در استراتژي نظامي چين و مدرنيزه كردن ارتش اين كشور جنبه ضد آمريكاييدارد و به همين دليل چين را تحت فشار رواني و تبليغاتي خود نگاه داشته است.
در واقع آمريكا در پاسخ به مدرنيزه كردن ارتش چين سياست محاصره نظامي اين كشور را در پيش گرفته است. بدين معنا كه از طرف شدن با انعقاد پيمان دفاع موشكي بين آمريكا ژاپن و كره جنوبي به گونه اي كه تنگه تايوان را نيز شامل شود حلقه محاصره چين را تنگ تر كرده و با تلاش براي دستيابي به پايگاه هاي دائم نظامي در افغانستان، پاكستان و آسياي مركزي و پيشروي ناتو به اين مناطق از طرف غرب چين را در محاصره قرار دهد. چين به اين سياست نظامي آمريكا بي اعتنا نيست بويژه آنكه آمريكا براي تكميل محاصره چين با هندوستان نيز نزديك شده و پيمان استراتژيك امضا كرده است.
پاسخ چين به اين سياست محاصره از طرف آمريكا تلاش براي ارتقاي موقعيت اجلاس شانگهاي و نزديكي با روسيه بوده است كه در موقعيت محاصره اي كم و بيش مشابه با چين از طرف ناتو و آمريكا روبرو است. تلاش مشترك چين و روسيه در اجلاس آستانه پايتخت قزاقستان كه كشورهاي آسياي مركزي را تشويق نمايند كه پايگاه ها نظامي داده شده خود به آمريكا را پس بگيرند در همين راستا قابل توضيح مي شود. ازبكستان به اين خواست شانگهاي عمل كرد و رسماً خواهان برچيدن پايگاه نظامي آمريكا شد ولي قرقيزستان كه براي چين به دليل مرزهاي طولاني اش با ايالت سين كيانگ از حساسيت بالاتري برخوردار است به دلايل خاص خودش اقدامي نكرده است ولي شكي وجود ندارد كه تحت فشار چين و روسيه قرار دارد كه پايگاه خود را از آمريكا پس بگيرد.
درباره مازاد تجاري چين با آمريكا كه در سال 2005 بالغ بر يكصد ميليارد دلار به نفع چين بوده است، بحث هاي جدي و اختلاف نظرهاي زيادي وجود دارد. هو در ديدار با بوش انعطاف قابل توجهي از خود نشان داد و پذيرفت كه در ارزش يوان بسود تجار آمريكايي تغييراتي بدهد و راه هاي كاهش مازاد تجاري كنوني را بررسي كند. منتها همچنان روي مقررات موجود تجارت آزاد تأكيد و با هر گونه تدبير خارج از مقررات تجارت آزاد مخالفت كرد. اين بدين معناست كه چين همچنان با آمريكا در چارچوب ضوابط بازار آزاد تعامل خواهد داشت و حاضر نيست به صورت مصنوعي خود را از رقابت تجاري محروم كند. از اين رو قابل پيش بيني است كه براي مدت هاي طولاني تري چين و دنياي غرب بر سر مازاد تجاري چين دچار مشكل باقي بمانند. بويژه در مورد آمريكا كه خود را حافظ جهاني بازار آزاد تجاري جهان مي داند چين از همين زاويه با آمريكا برخورد خواهد كرد.
اما آمريكا اگر در اين بخش در مقابل چين ضعف دارد در سايه زمينه ها ابتكار عمل را در اختيار دارد. تايوان مهم ترين اهرم آمريكا براي اعمال فشار بر چين و اصلاح رفتار اين كشور است. همچنان كه آمريكا با طرح مسائل قومي حقوق بشر آزادي مذهب و كوتاهي چين در آن چه كه آمريكا از آن به نام كوتاهي در اصلاحات دمكراتيك ياد مي كند ابتكار عمل دارد و مي خواهد كه با بهره گيري از اين اهرم ها چين را تحت فشار قرار دهد تا خود را با منافع و اهداف آمريكا هماهنگ كند. در اين باره كه آمريكا از اين اهرم ها تا كجا استفاده خواهد كرد و پيش خواهد رفت بدرستي روشن نيست ولي در هر حال فرو پاشي قومي چين طبق الگوي اتحاد شوروي سابق هدفي است كه براي آمريكا براي حفظ قدرت هژمون در قرن بيست و يكم همواره وسوسه انگيز خواهد بود.
در كنار همه اين موارد بايد به اختلافات بين المللي چين و آمريكا نگاهي واقع بينانه داشت. آن چه كه در شرايط كنوني در رأس اين گونه اختلافات قرار دارند، مسأله هسته اي ايران و كره شمالي برجسته تر بنظر مي رسند. در واقع در اين جا يك آزمون جدي براي هر دو طرف وجود دارد. اين كه چين تا كجا در مقابل انتظارات نابه جاي آمريكا مقاومت خواهد كرد بدرستي روشن نيست ولي منافع ملي چين در مقاومت است و هر گونه عقب نشيني معادله قدرت جهاني را به زيان چين به عقب خواهد انداخت. بحث تنها حقانيت ايران با كره شمالي نيست، بلكه بحث مهم تر توان چين براي تأثيرگذاري روي تصميم گيري هاي جهاني است. به هر دليلي اگر چين نتواند از اين حق خود به درستي و به تمامي دفاع كند، در چشم اندازي قابل قبول قدرت جهاني در انحصار مدعي آن آمريكا باقي خواهد ماند. اگر چين در چنين مقوله هايي عقب نشيني كند آمريكا چه بسا كه گام هاي جدي تري عليه چين بردارد و انديشه اي در آمريكا غالب شود كه چين را رقيب استراتژيك و قابل كنترل به موقع قبل از آنكه اژدها از خواب چندين صد ساله اش بيدار شود مي داند. در چنين فرضي آمريكا قادر خواهد بود كه چين را به رويارويي در نامناسب ترين زمان و نا متوازن ترين حالت قدرت بكشاند و جهان را آنگونه كه خود مي خواهد و منافعش ايجاب مي كند در جهاني تك قطبي سازماندهي كند ولي آيا مجموعه شرايط جهاني چنين اجازه اي خواهد داد. بايد در انتظار زمان باقي ماند.




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط