وظيفه چيست؟
نويسنده: استاد علي صفائي حائري
آن كس كه مى خواهد به سوى خدا بازگردد و نعمت هاى او را در راه او خرج كند ناچار به خلق او مى انديشد و به نياز خلق مى انديشد، زيرا كه اين ها عيال او هستند و خانواده ى او و اگر خلقى، جمعى، اجتماعى، نيازهاى گوناگون داشت و كسرى هاى بى حساب، بايد شديدترين نيازها و عميق ترين آن ها را برآورده كرد و از داده هاى حق و استعدادهاى خدادادي بهترين استفاده را برد و عميق تربت بهره برداري را نمود.
جامعه ى بشرى نيازمند بقال، بنا، مقنى، نجار، مهندس و طبيب و مربى است. اين ها همه نيازهاى جامعه است اما شديدترين آن ها نياز تربيتى است، زيرا صنعت و تكنيک پيشرفته در جامعه اى که فقر تربيتى دارد جز به انهدام و نابودى آنان كمك نمى كند و همانند تيغ تيزى است كه در دست كودكى باشد. هر چه تيغ تيزتر باشد دست كودك زودتر جدا شده و جانش بيشتر در خطر افتاده است.
در اين زمينه هر چه انسان نيرومند و مجهزتر شود براى مرگ مجهز شده و به سوى نابودى شتاب كرده است. براى انحطاط و انهدام جمعى لازم نيست كه آن ها فاقد صنعت و تكنيك باشند، بلكه كافى است كه با صنعت پيشرفته از بار تربيتى خالى شوند، كه در اين صورت تيغ صنعت براى نابودى آن ها كافى است. و همين است كه كشورهاى عقب افتاده وقتى به صنعت و تكنيك مى رسند كه از درون پوسيده شده اند و از محتوا خالى شده اند و از اصالت هايشان تجريد شده اند.
و اين رشد صنعتى براى اين ها نه تكامل است و نه خوشبختى كه همه اش مساله است و درگيري، همه اش گرفتاري است و سردرگمى و همه اش انحطاط است و انهدام.
بايد داده هاى س حق را در راه او، در راه عيال او، در راه نياز خلق به مصرف گرفت و در راه كمالشان به كار انداخت، نه در راه هوس و خواسته هايشان.
هنگامى كه نيازهاى خلق متعدد بود و فرصت كم، بايد شديدترين نيازها را در نظرگرفت و با ملاك اهميت راه رفت و وظيفه را شناخت.
براى شناخت وظيفه به چند اصل نياز هست:
يك: آزادي از اسارت ها و هواها. هنگامى كه مى خواهند طلايى را بكشند بادبزن ها را خاموش مى كنند و هواها را آرام مى سازند.
دو: ميزان و سنجش ترازو
سه: مشورت
چهار: ملاك اهميت
آزادى از اسارت ها با شناخت عظمت انسان و شناخت وسعت هستى و شناخت هاى ديگر بدست مى آيد. من كه تا ديروز اسير توپ ها و عروسك هايم بودم امروز از آن ها بيزارم؛ چون به وسعتى رسيده ام و چون عظمت خودم را يافته ام و بزرگى خودم را شناخته ام.
براي ميزان و سنجش، نيروى عقل هست؛ و براى اطمينان بيشتر مى توان با ميزان هاي ديگر مشاوره كرد و از فكر و عقل، از ارزيابى و سنجش آن ها بهره مند شد.
در هنگام مشورت نبايد اسير برداشت ها و حرف ها بود، بايد ملاك ها را بدست آورد و بايد از اطلاعات و آگاهى هاى ديگران بهره مند شد و آن ها را سنجيد و سپس انتخاب كرد.
مشورت چشم خود را كوركردن نيست، بلكه از چراغ هاى ديگر بهره گرفتن است.
اين اشتباه است كه با امر و نهى ديگران حركت كنيم. چه بسا آنچه که ملاك نهى است باعث حركت من و تشويق من باشد؛ چون شرايط و موقعيت ها و محيط ها يكسان نيست.
منبع: کتاب مسئوليت وسازندگي
/س
جامعه ى بشرى نيازمند بقال، بنا، مقنى، نجار، مهندس و طبيب و مربى است. اين ها همه نيازهاى جامعه است اما شديدترين آن ها نياز تربيتى است، زيرا صنعت و تكنيک پيشرفته در جامعه اى که فقر تربيتى دارد جز به انهدام و نابودى آنان كمك نمى كند و همانند تيغ تيزى است كه در دست كودكى باشد. هر چه تيغ تيزتر باشد دست كودك زودتر جدا شده و جانش بيشتر در خطر افتاده است.
در اين زمينه هر چه انسان نيرومند و مجهزتر شود براى مرگ مجهز شده و به سوى نابودى شتاب كرده است. براى انحطاط و انهدام جمعى لازم نيست كه آن ها فاقد صنعت و تكنيك باشند، بلكه كافى است كه با صنعت پيشرفته از بار تربيتى خالى شوند، كه در اين صورت تيغ صنعت براى نابودى آن ها كافى است. و همين است كه كشورهاى عقب افتاده وقتى به صنعت و تكنيك مى رسند كه از درون پوسيده شده اند و از محتوا خالى شده اند و از اصالت هايشان تجريد شده اند.
و اين رشد صنعتى براى اين ها نه تكامل است و نه خوشبختى كه همه اش مساله است و درگيري، همه اش گرفتاري است و سردرگمى و همه اش انحطاط است و انهدام.
بايد داده هاى س حق را در راه او، در راه عيال او، در راه نياز خلق به مصرف گرفت و در راه كمالشان به كار انداخت، نه در راه هوس و خواسته هايشان.
هنگامى كه نيازهاى خلق متعدد بود و فرصت كم، بايد شديدترين نيازها را در نظرگرفت و با ملاك اهميت راه رفت و وظيفه را شناخت.
براى شناخت وظيفه به چند اصل نياز هست:
يك: آزادي از اسارت ها و هواها. هنگامى كه مى خواهند طلايى را بكشند بادبزن ها را خاموش مى كنند و هواها را آرام مى سازند.
دو: ميزان و سنجش ترازو
سه: مشورت
چهار: ملاك اهميت
آزادى از اسارت ها با شناخت عظمت انسان و شناخت وسعت هستى و شناخت هاى ديگر بدست مى آيد. من كه تا ديروز اسير توپ ها و عروسك هايم بودم امروز از آن ها بيزارم؛ چون به وسعتى رسيده ام و چون عظمت خودم را يافته ام و بزرگى خودم را شناخته ام.
براي ميزان و سنجش، نيروى عقل هست؛ و براى اطمينان بيشتر مى توان با ميزان هاي ديگر مشاوره كرد و از فكر و عقل، از ارزيابى و سنجش آن ها بهره مند شد.
در هنگام مشورت نبايد اسير برداشت ها و حرف ها بود، بايد ملاك ها را بدست آورد و بايد از اطلاعات و آگاهى هاى ديگران بهره مند شد و آن ها را سنجيد و سپس انتخاب كرد.
مشورت چشم خود را كوركردن نيست، بلكه از چراغ هاى ديگر بهره گرفتن است.
اين اشتباه است كه با امر و نهى ديگران حركت كنيم. چه بسا آنچه که ملاك نهى است باعث حركت من و تشويق من باشد؛ چون شرايط و موقعيت ها و محيط ها يكسان نيست.
منبع: کتاب مسئوليت وسازندگي
/س