

نويسنده: اصغر طاهرزاده
1- با آنکه ميدانم بحمدلله در دههي اخير بسياري از انديشمندان، متوجه بحران خانواده و جايگاه واقعي زن در کشور عزيزمان شدهاند و هر کدام به سهم خود تلاشهاي موثري نمودهاند؛ ولي از آن جائي که بايد قبل از نظر به آرمانها، بستر تحقق آنها را شناخت و تحليل نمود. من نيز بر آن شدم که مباحث مربوط به زن و خانواده را از زاويهاي خاص خدمت عزيزان عرض کنم.
با توجه به اين که نبايد در مقابل سؤالهاي جديد، جوابهاي کهنه را تکرار کرد، بايد عرض کنم فرهنگ مدرنيته، عالَم جديدي را براي ما پيش آورده که در ظلمات آن همه چيز گم شده است.
قصهي ما قصهي آن روستايي در مثنوي است، که در روشنايي روز گاو خود را به طويله برده و شب هنگام در تاريکي رفته است، تا آن را بجويد و چون شير، گاو را خورده و به جاي آن نشسته، روستايي بدون آنکه بداند دست به پشت و پهلوي شير ميکشد، به تصور اينکه گاو خود را نوازش ميکند.
دست ميماليد بر اعضاي شير *** پشت و پهلو، گاه بالا، گاه زير
گفت شيراَر روشني افزون شدي *** زهرهاش بِدريدي و دلخون شدي
ما نيز پديده ها را در شرايط جديد نميبينيم و برنامه هاي خود را براي پديده هائي پيشنهاد ميکنيم که به آن شکل وجود خارجي ندارد.
فکر ميکنيم ماشين سواري همان اسب است که کمي تندتر ميرود و يا بيل مکانيکي همان بيل است که با حجم بيشتري خاکها را جابجا ميکند؛ غافل از اينکه اينها تمام زمين را در اختيار خود قرار ميدهند و چهر? زندگي را به کلي نسبت به گذشته تغيير دادهاند.
در مباحث کتاب روشن خواهد شد در دنياي جديد انسان، تعريف ديگري از خود دارد و به تبع آن زن نيز معني ديگري به خود گرفته که اگر بستر مناسبي براي ارتباط با او فراهم نشود؛ با نگاههاي گذشته و در بسترهاي گذشته نميماند و موجب بحران خانواده و جامعه ميشود، و اين در حالي است که بهشت زير پاي مادران است. و اگر مادرانِ جامعه درست عمل نکنند؛ جامعه به جهنمي تبديل ميشود که نه مرد ميتواند ادام? حيات دهد و نه زن.
2- همان طور كه زنان با مباني ديني در شرايط گذشته توانستند تعريف صحيحي براي خود تدوين كنند و زندگي انسان را رونق بخشند، در شرايط جديد نيز بايد تلاش كنند بر مبناي نگاه الهي به زن، تعريف مناسبي از خود داشته باشند، تا بتوانند نقشهايي كه هميشه در تاريخ اسلاميِ ما آفريدهاند، ادامه دهند. چارهي كار نه ماندن در زندگي گذشته است در حالي كه شرايط، شرايط گذشته نيست؛ و نه تسليمشدن به آن نوع زندگي كه فرهنگ مدرنيته به زنان پيشنهاد ميكند؛ كه بيشتر زنان عضوي مزاحمند و بايد كاري كرد که از شرّ آنها آزاد شد؛ و يا اسباب دست كمپانيهاي بزرگ خواهند شد و عامل هرچه بيشترِ سقوط جامعه.
با حساسيت به موضوع فوق است كه در مباحث كتاب سعيشده موضوع زن و خانواده طرح شود و در حدّي كه بضاعت بنده اجازه ميداده، افق حركت روشن گردد. آنچه بر آن تأكيد دارم اين است كه اگر خانوادهي كنوني دچار پريشاني است، اين پريشاني امري عارضي نيست كه بر اثر عوامل خارجي بهوجود آمده باشد تا عواملي از همان نوع بتواند آن را مرتفع كند، اين پريشاني به تعريفي بر ميگردد كه در شرايط جديد براي عالم و آدم ميشود. بايد علت گسستگي از زندگي دينيِ گذشته پيدا شود تا درمانها مؤثر افتد و اين بدون شناخت تمدن جديد كه علت اين گسست است امكان ندارد.
3- همهي ما معتقديم وقتي ارزش خانواده را شناختيم، ميفهميم بايد در مراقبت از آن سخت كوشا بود. ولي حرف ما اين است كه:
آه زنداني اين دام بسي بشنيدم *** حال مرغي كه رهيده است از اين دام بگو
راه حلي نياز است كه در شرايط جديد حيات توحيدي خانواده حفظ شود و آزاد از روحيهي غربزدگي بتوان از طريق خانواده به سكنيگزيدن روحي رسيد. لازم است همه تلاش كنيم تا بيش از آنكه هنوز پديدهي زن و خانواده را در گذشته بنگريم و افسوس رفتن آن شرايط را بخوريم - در حالي كه به گذشته برگشتن محال است - واقعيت را درست بنگريم و امكان تحقق آرمان ها در شرايط جديد را برنامهريزي كنيم، كاري كه از طريق انقلاب اسلامي انجام داديم، درست در شرايطي كه نظامهاي سياسي كشورها تماماً سكولار بود و همه ميگفتند دوره دين گذشته - چون برگشت به گذشته را محال ميدانستند- انقلاب اسلامي نشان داد در شرايط جديد نيز ميتوان نظامي سياسي بر مبناي تفكر ديني پديد آورد، كه در عين مترقي بودن و قدم به جلو برداشتن، تعريفي از انسان دارد كه بندگي انسان و معبوديت خدا در آن محفوظ خواهد ماند.
4- شايد اگر كسي بخواهد يكي از خطرات بزرگي كه آيندهي كشورِ ما را تهديد ميكند بشناسد و پيشاپيش از آن خطر عبور كند و خدمت بزرگي به جامعه بنمايد، بايد در رابطه با خطر فروپاشي خانواده فكر كند و راه حلّي مطابق روح زمانه ارائه نمايد. و متوجه باشد هر چند كار، كار مشكلي است ولي اولاً: مباني فطري و تكويني خانوادهي توحيدي در جان انسان ها نهفته است. ثانياً: سرمايهي بزرگي چون قرآن و سنت و عترت در دست ما است. ثالثاً: بحران غرب كه به اذعان همهي كارشناسان مربوطه با بحران خانواده شروع شد، پديدهي عبرت آموزي است كه زمينه را براي بهخودآمدن نسل موجود آماده ميكند.
5- ريشهي فروريختن خانواده در دورهي مدرنيته را بايد در امانيسم يا خودبنيادي بشر -كه اصالت نفسانيات است- جستجو نمود. آيا جمع اصالت نفسانيات با هر عنوان، با حفظ خانواده ممكن است؟ خانوادهاي كه شرط بنايش عدم حاكميت نفسانيات است. زيرا در حاكميت نفسانيات هيچ جمعي به عنوان جمعِ همدل موجود نميشود، يا همه پراكندهاند و يا همه مقهور قدرت يك فرد، كه هيچكدام از اين دو حالت، خانواده نيست.
6- خانواده مركب از اجزاي پراكندهاي نيست كه در كنار هم آمدهاند، بلكه جمع يگانهاي است كه همه سعي دارند براي هدف توحيدي آن جمع، منيت و انانيت خود را نفي كنند، و لذا هرگز با پذيرش تمدن غربي خانواده باقي نميماند. و نيز متوجه باشيم جمعي كه طبق عادتِ خشك و خالي كنار هم آمدهاند خانواده نيست و اصرار براي حفظ اين نوع خانواده دور شدن از مطلب و باقي ماندن در سرگرداني است.
7- پند و اندرز در يك جمعْ متذكر هدف پذيرفتهاي است كه مورد غفلت قرار ميگيرد و لذا مؤثر هم خواهد بود، ولي در شرايط حاضر با پند و اندرز نميتوان خانوادهاي را كه به جهت اومانيسم فرو ريخته است برپا نگهداشت.
تا حدّي كه براي بنده ممكن بوده سعي شده است بر اساس نكتهي فوق روشن شود عامل برپاداشتن خانواده، برگشت به روح بندگي است و موضوع از اين زاويه پيگيري ميشود.
8- اومانيسم به معني تصرف نفس امّاره انسان در همه چيز، حتي در انسان است و اين با استيلا همراه است، بشر در اين فرهنگ معنياش عوض ميشود و انانيت محور ميگردد، در چنين فرهنگي نميتوان به خانوادهاي نظر كرد كه نمايش وحدتِ در عين كثرت و كثرت در عين وحدت است، و همه در عين اينكه هركدام خودشان هستند، مستغرق در آرمان توحيدي حاكم بر خانوادهاند.
9- با فروپاشيدن خانواده در غرب، مأواهاي دروغيني جايگزين شد كه هرگز روح انسان را ارضاء نميكند، كابارههاي نيمه شب و عشرتكدههاي زنانِ هر جايي چگونه ميتواند جايگزين خانواده باشد و روح بشر را به آرامشي برساند كه از اينهمه خشونت رهائي يابد.
انقلاب ديني تنها راه اميد براي احياء خانواده است تا بشر از خشونت پيشآمده دست بردارد و به بقاي خود در آينده اميدوار گردد. زيرا شهر خدا در زمين با خانوادهي توحيدي شروع ميشود وگرنه شياطين زمين را اشغال ميكنند.
10- سالهاي سال در هسته توحيدي خانواده زندگي كرديم و باليديم و آن طور كه بايد و شايد متوجهي نقش اساسي آن نبوديم، اما با حضور فرهنگ مدرنيته و تضعيف نقش خانواده، تازه بشر فهميد در چه شرايط مباركي زندگي ميكرده، بايد بيماري هايي كه خانواده را گرفتار كرده شناخت و استبدادهاي جزئي بعضي پدران در گذشته را بهانه نكرد و بهراحتي دست از خانوادهي ديني برداشت، مگر با استبداد حاكمان در جامعه از جامعه بايد صرف نظر كرد؟ خانوادهاي كه به جاي مسئوليت الهي پدر، گرفتار پدر سالاري شود، محكوم است ولي راه حل آن انصراف از خانوادهي ديني نيست، زيرا در آن صورت به سرنوشتي دچار ميشويم که امروز غرب دچار آن شده است.
منبع مقاله :
طاهرزاده، اصغر، (1388) زن آنگونه که بايد باشد، اصفهان: لُبالميزان، چاپ اول