انگليس و جدا کردن بلوچستان از ايران
با تأسيس حکومت قاجار، پادشاهان اين سلسله در تلاش بودند تسلط خود را بر مرزهاي شرقي کشور گسترش دهند. توجه دولت انگليس به بلوچستان به عنوان کمربند دفاعي جنوب غربي هند و از طرف ديگر نگاه متمرکز شاهان قاجار به بلوچستان موجب تقابل سياست آنان شد. در اين زمان ديپلماسي قوي انگلستان در برابر ديپلماسي ضعيف قاجار قرار گرفت. انگليسيها براي رسيدن به اهداف خود دست به هر اقدامي زدند و نقشه هاي گوناگوني را به اجرا در آوردند، تا اينکه در نهايت بلوچستان را به عنوان سپر دفاعي هندوستان از ايران جدا کردند.
هندوستان و رقابت کشورهاي اروپايي
در اواخر 1600 کمپاني هند شرقي به موجب فرمان ملکه اليزابت تاسيس گرديد. کمپاني به تدريج توانست نفوذش را در هندوستان گسترش دهد و از ديگر رقباي خود پيشه گيرد (سپاهي: 58). به دنبال ظهور انقلاب صنعتي در اروپا توليد کالا به مراتب بيشتر از احتياج بازارهاي اروپايي بود. علاوه بر اين مواد اوليه بسياري از کارخانه ها در اروپا وجود نداشت و کشورهاي اروپايي براي رفع اين نيازها، توجه بيشتري به سرزمينهاي ديگر نمودند (سپاهي: 58). يکي از اين سرزمينها که از قبل نيز مورد توجه کشورهاي اروپايي قرار گرفته بود، هندوستان بود. اين کشور با توجه به ويژگيهايي که داشت، مناسبترين سرزمين براي استعمار بود.
اروپاي آن روز مي دانست که امپراتوري بريتانيا به هندوستان زنده است و اگر لندن مغز اين امپراتوري است، هند قلبي است که خون ثروت و رفاه و عظمت را در رگهاي بريتانيا جاري مي سازد. (بهزادي: 68). در چنين اوضاع و احوالي، انگليس که از سالهاي قبل بر هند مسلط شده بود و سعي در حفظ آن در مقابل رقيبان داشت، با رقابت ناپلئون که قصد داشت اين سرزمين را از دست آن کشور خارج کند مواجه شد (سپاهي:58).
انگليس و دفاع از هندوستان
خطر حمله ناپلئون باعث توجه دولت انگليس و کمپاني هند شرقي به مناطق همجوار هندوستان، يعني راههايي شد که احتمال حمله ناپلئون از آن طريق وجود داشت. يکي از آن سرزمينهاي همجوار هندوستان، بلوچستان بود و در نتيجه اين رقابتهاي دول رقيب، اين ناحيه مورد توجه استعمارگران قرار گرفت و رقابت آنها در اين منطقه تا جدا شدن قسمتي از بلوچستان ايران و قرار گرفتن آن در کمربند حفاظتي هند و حتي پس از آن ادامه يافت (سپاهي: 59).
بعد از مکاتبه دولتمردان ايران با ناپلئون و آمدن نمايندگان او به ايران ميرزا رضاخان قزويني مأموريت يافت پيماني با ناپلئون منعقد نمايد. بنابراين پيمان فين کنشتاين در 4 مه 1807/ 25 صفر 1222 بين دو کشور بسته شد. از جمله مفاد اين پيمان، قطع رابطه ايران با دولت انگليس و اعلام جنگ با آن کشور بود. ايران همچنين در اين پيمان متعهد شد که هرگاه امپراتوري فرانسه قصد نمايد از خشکي قشوني را براي يورش به هند بفرستد، هرگونه امکاناتي را براي آنان فراهم نمايد (مجموعه عهدنامههاي تاريخي ايران از عهد هخامنشي تا عهد پهلوي،1350: 152-153).
با اعزام ژنرال گاردن از جانب ناپلئون به ايران حکومت بريتانيا در لندن وحشتزده شد و نمايندگاني را به دربار ايران مأموريت داد، از جمله اين نمايندگان سرجان مالکم بود که به خاطر رابطه دوستي بين ايران و فرانسه، از جانب دولت ايران پذيرفته نشد (سپاهي: 60).
انگليس و بررسي سرزمينهاي همجوار هندوستان
پذيرفته نشدن جان مالکم در دومين مأموريتش به ايران در سال 1808/1221 او را در تصميمش براي شناسايي سرزمينهاي مجاور هندوستان مصمم کرد (سپاهي: 61). چندين افسر مستعد براي اين منظور همراه مالکم بودند. نخستين شخص سروان گرانت بود، وي مأموريت يافت درباره بلوچستان غربي تحقيقاتي انجام دهد و نتيجه را گزارش دهد (سپاهي: 61). هدف از مأموريت او اين بود که آيا نيروهاي نظامي کشورهاي اروپايي مي-توانند از طريق سواحل جنوب ايران به درون هندوستان رخنه کنند يا نه؟ گرانت اولين غربي بود که تمام سرزمينهاي بين خليج گواتر و جاسک را شناسايي کرد و راه ورود به بلوچستان را براي ديگر هموطنان خود کشيد (سپاهي: 63). انگليسيها از طريق هنديان آموزش ديده در فنون نقشهبرداري که در لباس روحانيون مسلمان بودند و به طور کلي در هيئت سياح، تاجر، زاهد و درويش و ظاهر مي شدند(بهزادي: 70). و به شناسايي مرزهاي شرقي ايران ميپرداختند.
از ديگر مأموران سياسي و نظامي انگليس که براي شناسايي بلوچستان رهسپار اين ديار شدند، سروان چارلز کريستي و ستوان پاتينجر بودند که مأمور شدند از راه خشکي، قدرت طبيعي، اقتصادي و مناطق سوق الجيشي بلوچستان و بخش ديگري از ايران را بررسي کنند (سپاهي: 64). در نتيجه مسافرت پاتينجر و همکارش اطلاعات فراواني در مورد قبايل و سران آنها، شمار جنگجويان قبايل و اوضاع طبيعي بلوچستان به دست آمد که موجب آشنايي اروپاييان با اين بخش از ايران و راهگشاي مأموران انگليسي به هنگام تقسيم بلوچستان شد.
سياست ايجاد کمربند حايل
دولت انگلستان پس از 1815 و تجربه تلخ اتحاد فتحعلي شاه و ناپلئون در مي يابد که بر خلاف تصورات قبلي، ايران به عنوان خط دفاعي هندوستان چندان قابل اعتماد نيست و روسيه نيز مي توانست با عبور از شمال خراسان به خان نشينهاي آسياي مرکزي دست يابد. بنابراين، لندن و حکومت کمپاني در هندوستان بر آن شدند تا تلاش خود را در آسياي مرکزي به کار اندازند و ديوار دفاعي هند را از ايران به آسياي مرکزي تغيير دهند (بهزادي:172). به دنبال آن در دهه 1830/1250ق. در انگلستان اجماع فزاينده اي پديد آمد مبني بر اينکه، روسيه به زيان ايران، عثماني و آسياي مرکزي در حال توسعه بخشيدن به قلمرو خود ميباشد و از همين جا طرح «مسئله شرق» يا «بازي بزرگ» ريخته شد. در اين طرح، ايران به عنوان دولت حايل در برابر پيشروي و توسعهطلبي فزاينده روسيه به هندوستان از اهميت استراتژيکي خاصي برخوردار شد (فوران، 1378: 172). در اين برهه زماني انگليس به دنبال سد دفاعي محکم و استواري مي گشت تا بتواند با خيال راحتتري به سلطه خود در هندوستان ادامه دهد. آنان سد دفاعي خود را در مناطق مرزي خاوري ايران يافتند که دولت مرکزي ايران سياست قاطعي براي تسلط کامل بر آن نداشت و اين همان چيزي بود که انگليسيها خواستار آن بودند چرا که به راحتي ميتوانستند مناطق استراتژيک را از ايران جدا کرده به نقشه خود يعني ايجاد کمربند حايل دست يابند.
ايران و توجه به مرزهاي شرقي
بلوچستان در آغاز سلطنت ناصرالدين شاه
در اين دوران نيز شورشهايي در بلوچستان براي استقلال رخ داد اما با سياست مدبرانه اميرکبير بلوچها دوباره به اطاعت از ايران گردن نهادند (بهزادي:106). انگليسها از اين وضع نگران شدند، زيرا با گسترش مرزهاي شرقي ايران، ايران را به هند نزديکتر مي ديدند. با توجه به چنين اوضاعي، دولت انگليس در سال 1853/1270ق. به منظور جلوگيري از گسترش نفوذ بيشتر ايران در بلوچستان، مأموراني از سند به بلوچستان اعزام کرد. جاسوسان انگليسي مردم بلوچ را تحريک به شورش عليه دولت ايران کرده بودند (سپاهي.ص124). دولت انگليس در اين سالها سعي مي کرد با ايجاد جو بدبيني در ميان مردمان بلوچ آنها را به شورش عليه دولت مرکزي وا دارد اما اقدامات آنها در اين زمان نتيجه دلخواه را نداد و انگليسيها درصدد برآمدند تا به ترفندهاي ديگر متوسل شوند.
کشيدن خطوط تلگراف؛ زمينهساز تقسيم بلوچستان
انگليسيها در سال 1859/1275ق براي برقرار کردن رابطه مخابراتي مستقيم هند و اروپا يک رشته سيم بين اسکندريه و خليج فارس داير کردند. در سال 1278ق. دولت انگليس گلداسميت را به منظور انجام تحقيقاتي در زمينه چگونگي امتداد اين خط تلگراف در طول صحراي مکران مأمور کرد. در سال1280ق. کار کشيدن خط تلگراف تمام شد و آن خط را از کراچي به جاسک مربوط کردند (نيکبختي:64).
مأموران انگليسي به هنگام مطالعه، براي کشيدن خطوط تلگرافي پي بردند که کشيده شدن خطوط تلگراف زميني در بخشي از نواحي ساحلي ايران، براي کنترل و سرانجام جدايي اين نواحي مجاور، فرصت مناسبي مي-تواند باشد (سپاهي:130). بنابراين تحقيق و بررسي از اين نواحي بر عهده سر فردريک گلداسميت گذاشته شد.
انگليس و حفظ خطوط تلگرافي توسط سرداران بلوچ
در اين ميان عده اي ديگر از بلوچها که بهره اي نبرده بودند، دست به تحريکات زدند، در نتيجه سيمهاي تلگراف را قطع، و براي مأموران انگليسي مزاحمت ايجاد مي کردند و بعضي از کارکنان را کشته، برخي را اسير نمودند. اين پيشامدها سبب شد دولت انگليس از ايران بخواهد مرز بين ايران و هند تعيين شود. دولت ايران با اين تقاضا موافقت ننمود. گلداسميت بلوچها را تحريک نمود تا سر به شورش زنند. ناصرالدين شاه متوجه اين خطر شد که چنانچه رضايت انگليس را فراهم نکند، ممکن است بلوچستان را از ايران مجزا نمايد. در سال 1288ق. انگلستان عده اي سرباز هندي را به پنجگور فرستاد و خيال داشت تمامي بلوچستان را فتح کند. ناصرالدين شاه از اين نقشه باخبر شد و با سفير انگليس در تهران در اين باب مذاکره نمود (همت،101:1370). سفير انگليس اظهار کرد که اگر دولت ايران خواهان دوستي با دولت انگليس است، بايد خطوط مرزي بلوچستان را با مرز هند تعيين نمايد. ناصرالدين شاه نيز اين پيشنهاد را پذيرفت. از طرف ايران وزير خارجه ميرزا سعيدخان و آصف الدوله حاکم کرمان و چند نفر ديگر معلوم شدند. از طرف انگلستان گلداسميت و دو افسر مهندس تعيين گرديدند، اما نتيجه مطلوبي حاصل نشد. در اين جلسه قرار شد دولت انگليس سالي سه هزار تومان جهت محافظت از تيرها و سيستم تلگرافي که در قسمت بلوچستان واقع مي شد پرداخت نمايد و تعيين مرزها به ملاحظاتي، نامعلوم و مسکوت ماند (همت:102). در اين زمان انگليسيها با کاشتن تيرهاي تلگراف در گوشه گوشه ي بلوچستان و گسترش نفوذ خود دراين منطقه و در نهايت با تفرقه انداختن بين مردم بلوچستان کم کم به اهداف خود نزديکتر شدند.
توافق ايران با انگليس در تشکيل کميسيون مرزي
اولين کميسيون براي تعيين مرزهاي شرقي ايران، بين دولت ايران و خان کلات به حکميت انگلستان تشکيل گرديد، انگليسيها به ظاهر نقش حکم را بازي مي کردند اما در واقع مدعي آنها بودند و مطرح نمودن خان کلات بهانه اي بود براي جدايي بلوچستان از ايران. (سپاهي:144). بعد از شکست آقاخان محلاتي در مأموريتش براي جدايي بلوچستان، دولت انگليس بر آن شد که اين امر را توسط يکي از خوانين مقتدر محلي و با توسعه بخشيدن قلمرو او انجام دهد. مقتدرترين و مناسب ترين فرد براي اين منظور خان کلات بود (بهزادي:122). که انگليس آن را در سال 1854م. تحت الحمايه خود کرد و بعد آن را جزء امپراتوري هند در آورد. (غراب، 1364: 14-13).
ايجاد روابط سياسي بين دولت انگليس و خان کلات باعث شد که از اغتشاشات بلوچستان جلوگيري شود و مقام حکمراني خان کلات استحکام پيدا کند، اما لازم بود ترتيبهاي تازه اتخاذ شود که سرحدات غربي اين مملکت از تجاوزات مصون بماند و از دولت ايران که قريب بيست سال بود به سرحدات کلات تجاوز مي کرد جلوگيري شود، و در بين يک حد و حدودي معين گردد. (بهزادي:125). زماني که ابراهيم خان در اوايل دهه 1270ق. در حکومت بلوچستان مستقر شد دامنه فتوحات وي انگلستان را مضطرب کرد و به فکر چاره جويي انداخت (بهزادي:128). دولت انگليس مي پنداشت که در صورت عدم مداخله، ابراهيم خان تمامي حوزه حکومتي خان کلات را فتح خواهد کرد و مرزهاي شرقي ايران به هند نزديکتر مي شود. آنان درصدد برآمدند تا با تعيين حدود رسمي بين بلوچستان و کلات از پيشروي ابراهيم خان حاکم بلوچستان به سمت سرزمينهاي غربي هند جلوگيري کنند.
با شکايات متعدد دولت انگليس به دربار و دولت ايران، ايران تحت سرپرستي ميرزا حسين خان سپهسالار در سال 1871/1287ق. حاضر به تحديد رسمي مرزهاي ايران و کلات با حکميت دولت انگليس شد. سر فردريک گلداسميت به عنوان حکم انگليس تعيين گرديد (بهزادي:130). از طرف دولت ايران ميرزا معصوم خان انصاري به عنوان رئيس کميسيون مرزي انتخاب شد (سپاهي:149).
بر اساس موافقتنامه تعيين حدود مرزي کميسيونرها ي ياد شده آزادي خواهند داشت نقشه اي از متصرفات ايران در بلوچستان و متصرفات خان کلات با مرزهاي آن ترسيم کنند وآن را با خود به تهران بياورند، پس از آن مسئله با آگاهي دولت بريتانيا به گونه اي عادلانه تصميم گرفته مي شود. (سپاهي:156). نماينده ايران ميرزا معصوم خان در راه بازگشت به تهران به دولتمردان ايران مينويسد: « ... اين مأمور انگليسي ]گلداسيمد [جز حمايت و تقويت خان کلات و تحصيل سند که کيج و تمپ و بليده و مند و کوهک و اسپندار و بلکه بيشتر سرباز و دشت باهو تعلق به خان معزي اليه دارد و خيال ديگري ندارد ...» (سپاهي:164). به طوري که از نامه ميرزا معصوم خان بر مي آيد، انگليسيها در نقشه خود قصد داشتند، نواحي تمپ، کيج، بليده، مند، کوهک و اسپندار و حتي نواحي سرباز و دشت باهو را از خاک ايران جدا و به خاک کلات بيفزايند.
تلاشهاي ميرزا معصوم خان براي قرار دادن کيج و مند در قلمرو ايران به جايي نرسيد ... (سپاهي:164). ناحيه ديگر که در اين زمان مورد اختلاف بين گلداسميت و ميرزا معصوم خان بود، ناحيه کوهک و اسپندار بود. (سپاهي:165- 164). اما با همه تلاشهاي سرداران بلوچ و ديگر مأموران ايراني در حفظ حقوق کشورمان، دولت ايران در اوت سال 1871م/ جمادي الآخر 1288ق. پذيرفت که نقشه ها و يافته هاي يکجانبه گلداسميت، مبناي صدور رأي نهايي قرار بگيرد ... (سپاهي:166).
بدين ترتيب مناطقي از بلوچستان ايران جدا و به خان کلات داده شد که حاکم بلوچستان و شاه ايران از اين امر ناراضي بودند. نارضايتيهاي حاکم بلوچستان و اقدام خودسرانه ي او براي تصرف نواحي از دست رفته، بعد از کميسيون مرزي اول، سبب شد زمينههاي تشکيل کميسيون دوم مرزي نمايان شود.
اختلاف بر سر کوهک
وزير مختار انگليس در تهران، طي نامه اي به وزارت خارجه ايران، تقاضا کرده بود که با توجه به پذيرفتن نقشه گلداسميت توسط دولت ايران، مسئله کوهک حل و فصل شود. (سپاهي:171). با ادامه کنترل کوهک و اسپندک توسط دولت ايران، مأموران انگليسي به فکر افتادند اين مناطق را از دست ايران خارج نمايند. (سپاهي:173).
کميسيون مرزي دوم
در نامه اي که سفير انگليس به دولتمردان ايران نوشته بود، به خط مرزي گلداسميت استناد نموده بود. طبق اين نقشه، جالق و کله گان حدود مرزي ايران را تشکيل مي دادند. در ادامه تقاضا کرده بود که خط مرزي از جالق الي کوه ملک سياه در زمستان آينده تعيين شود (سپاهي:204). اما دولت ايران نواحي کوهک و ماشکيد را متعلق به خود مي دانست و با اين طرح مرزي جديد انگليس مخالف بودند.
بعد از آنکه سفارت انگليس با اصرار دولت ايران، بر تعلق کوهک و ماشکيد مواجه شد (سپاهي:206) و در اين مورد با دولت ايران به نتيجه نرسيد، دولت هند بريتانيا نيروهايي در سال 1312ق/ 1894در پنجگور در نزديکي ايران مستقر کرد و در واقع مي خواست، از راه تهديد نظامي دولت ايران را وادار به قبول درخواستهاي خود بنمايد (سپاهي:206-205). ابتدا به دليل اهميت استراتژيکي شاه حاضر به واگذاري ماشکيد نشد، در نتيجه تعيين حدود مرزي منتفي شد. بعد از سرکشيهاي برنامه ريزي شده توسط انگليسيها، از جانب سردارهاي بلوچ، شاه مجبور شد دستور تشکيل هيئتي براي تعيين حدود مرزي از جالق تا کوه ملک سياه را صادر نمايد.
قرارداد تعيين حدود مرز ايران و کلات از کوهک تا کوه ملک سياه در 9رجب 1313/ 26 دسامبر 1895 به امضاي صدراعظم ايران، امينالسلطان و سفير انگليس در تهران رسيد و قرار شد طبق اين قرارداد، کميسيونر دولت انگليس به نمايندگي دولت تحت الحمايه کلات و نماينده ايران در دهم فوريه 1896 در کوهک حاضر شوند و کار تعيين حدود را شروع نمايند (سپاهي:212). سرحدات مزبور از قله مثلثاتي ملک سياه کوه شروع گرديده به طول متجاوز از 900 کيلومتر به سمت جنوب امتداد يافته به ساحل شمالي خليج گواتر خاتمه مي يابد. در تمام مسير تعداد 246 علامت مرزي گذاشته شد. (جهانباني،110:1338).
اولين ستون مرزي در شرق کوهک تعيين شد و به اين ترتيب کوهک به طور رسمي به ايران داده شد، اما نخلستانهاي ماشکيد جنوبي که شامل لادگشت نيز بود به حاکم خاران واگذار شد (سپاهي:214). يکي از مناطق مورد اختلاف در اين کميسيون مرزي، نخلستانهاي متعلق به طايفه ياراحمد زهي بود، که طبق حدود پيشنهادي در قلمرو خان کلات قرار گرفت، در حالي که اين طايفه در قلمرو خاک ايران زندگي مي کردند. در نهايت اين نخلستانها به ايران واگذار شد. (سپاهي:214).
با حل اين اختلاف، تحديد و علامت مرزي در 24 مارس1896 / 9 شوال 1313 پايان يافت و موافقت نامه اي به امضا رسيد در نتيجه کار اين کميسيون، حاکميت ايران بر مناطق چون کوهک، کناربست، اسفندک، و غرب رود ماشکيد که از مدتها قبل در تصرف ايران بودند، تأييد شد، ولي بخش عمده اي از ناحيه ماشکيد و از آن مهمتر ناحيه ميرجاوه و شهر آن و نقاط استراتژيک اين منطقه از ايران جدا شد. (سپاهي:215).
با جدايي اين مناطق از خاک ايران علاوه بر اينکه ديوار دفاعي هندوستان کامل شد، مقاصد سياسي انگليس و بهرهبرداري درازمدت استعمارگران را نيز براي ساليان دراز تأمين کرد به گونه اي که ما هم اکنون شاهد حوادث گوناگون در مرزهاي بلوچستان هستيم که همگي توسط انگليسيها از سالها پيش طراحي شده اند.
نتيجه گيري
منابع و مآخذ
1. غراب، کمالالدين، بلوچستان يادگار مطرود قرون، تهران: کيهان، چ دوم، 1364.
2. نيکبختي، سعيد، آهنگ بلوچستان، سفرنامه. بي جا، هامون،1374.
3. سالار بهزادي، عبد الرضا، بلوچستان در سالهاي 1307 تا 1377 قمري. تهران: بنياد موقوفات دکتر محمود افشار، 1372.
4. سپاهي، عبد الودود، بلوچستان در عصر قاجار. قم: گلستان معرفت، 1385.
5. مجموعه عهدنامه هاي تاريخي ايران از عهد هخامنشي تا عصر پهلوي، 559 ق.م تا 1942 م. تهران: وزارت خارجه، 1350.
6. همت، محمود، تاريخ بلوچستان، بي جا: گلي، 1370.
7. جهانباني، امانالله، سرگذشت بلوچستان و مرزهاي آن، تهران: ارتش، 1338.
8. فوران، جان. مقاومت شکننده. ترجمه احمد تدين، تهران: خدمات فرهنگي رسا، چ دوم، 1378.
/س