وضعيت علمى و فرهنگى شيعه در غيبت صغرى (قسمت دوم)
اشاره:
در دوران غيبت صغرى شيعيان در شهرهاى مختلفى در بلاد اسلامى مىزيستند. تراكم جمعيتى شيعيان در برخى شهرها بهگونهاى بود كه قشر غالب جمعيتى را تشكيل مىدادند و بهواسطه كثرت جمعيت شيعى و غلبه اين مذهب، آن شهر به عنوان شهرى شيعه مذهب و يا داراى گرايشهاى شيعى، شناخته و معروف مىشد، مانند شهرهاى قم و كوفه. در بسيارى از شهرها جمعيت شيعيان به صورت اقليت وجود داشتند. در گزارشهاى تاريخى پراكندهاى كه نقل شده بهوجود شيعيان در شهرهاى مختلف اشاره شده است. اينجا بهطور مختصر پراكندگى شيعيان در سرزمينهاى اسلامى را در اين عصر بررسى مىكنيم.
قم: اين شهر مهمترين شهر شيعيان و پايگاه تشيع در ايران محسوب مىشد. سابقه تشيع در شهر قم، كه شهرى اسلامى بود و بهقولى در زمان حجاج بن يوسف ثقفى در سال 83 هجرى احداث شده بود، به زمان مهاجرت عدهاى از اشعريان كوفه به شهر قم مىرسد. در اواخر قرن اول هجرى، گروهى از خاندان اشعرى، كه از ديرباز داراى گرايشهاى شيعى بودند، به شهر قم هجرت كردند و با آمدن آنها اولين بارقههاى تشيع در اين شهر درخشيد1. تشيع قم از چنان شهرتى برخوردار بوده كه در تمامى آثار جغرافىدانان قرن چهارم و پس از آن، بدان اشاره شده است، بلخى در المسالك و الممالك نوشته است كه «اهل قم همه مذهب تشيع دارند و اصل ايشان بيشتر از عرب است2».
مقدسى نيز گفته است: «و اهل قم شيعه غاليه هستند3»
آدام مِتز در تمدن اسلامى در قرن چهارم شهر قم را بهعنوان يكى از شهرهاى مهم شيعى ذكر كرده است4.
روابط گسترده شيعيان قم با ائمه (ع)حاكى از اين است كه از نيمه قرن سوم هجرى اين شهر مهمترين مركز تشيع در فلات ايران بوده است.
روايات بسيارى از امام صادق (ع) و ساير ائمه(ع) در فضيلت قم و اهل آن بيان شده است كه مبين همين موضوع است. در روايتى امام صادق(ع) فرموده است: قم سرزمين و ما و سرزمين شيعيان ماست.5
همچنين نقل شده است كه امام عسكرى(ع) براى مردم «قم» و مردم «آبه» نامه نوشته و براى آنها آرزوى هدايت الهى كردند.6
در دوران امام عسكرى (ع) مكاتبات و مراودات اهل قم با امام بسيار زياد بود. معمولاً گروههايى به خدمت امام مىرسيدند تا مسائل خود را بپرسند و وجوهات خود را بپردازند.7
تشيع يكپارچه مردم قم در تمام ممالك شناخته شده بود و دليل عمدهاش اين بود كه هيچ شهرى در آن زمان وجود نداشت كه مردمش اين چنين بهطور كامل شيعه دوازده امامى باشند و از همينرو بود كه اين شهر پناهگاه و مأواى علويانى بود كه از ظلم و ستم حكام و امراء عباسيان گريزان بودند و به اين شهر پناه مىآوردند. نمونه بارز اين امر آمدن فاطمه معصومه دختر موسىبن جعفر(ع) و موسى مبرقع فرزند امام جواد (ع) به اين شهر بود كه مورد توجه خاص مردم اين شهر قرار گرفتند8. در كتاب تاريخ قم شرح مفصلى از ساداتى كه به قم عزيمت كرده و خاندانهايى به وجود آوردند ذكر شده است. مؤلف كتاب چنين به دست مىدهد كه گويا سادات، شهر قم را حتى به طبرستان و رى نيز ترجيح مىدادند.
كوفه: اين شهر از ديرباز به داشتن جمعيت شيعى معروف بود، سابقه تشيع شهر كوفه به دوران خلافت امام على (ع) مىرسد، اگرچه طبق شواهدى گرايشهاى شيعى پيش از آن نيز در اين شهر وجود داشت ولى دوران چند ساله اقامت امام در اين شهر اين امر را تشديد كرد، بهطورى كه در پايان قرن اول هجرى كوفه شهرى شيعى تلقى مىشد كه محل تجمع سران شيعه در عراق و مركز مخالفت با امويان بود. در زمان امام صادق (ع)تشيع كوفه بسيار حايز اهميت بود و امام(ع) برآن تأكيد داشتند، دليل اين امر را شايد بتوان رويارويى اين شهر با شهر بصره كه داراى تمايلات شديد عثمانى بود، دانست.
مراودات و مكاتبات كوفيان با ائمه (ع) گوياى فعاليت و نشاط علمى و اجتماعى جامعه شيعى در اين شهر است كه انتقال امام جواد(ع) در اواخر عمر به بغداد و امام هادى و امام عسكرى(ع) به عراق در تقويت آن بىتأثير نبود. در دوران غيبت صغرى اكثريت مردم كوفه شيعه مذهب بودند. «مقدسى» جغرافىنويس قرن چهارم تأكيد مىكند كه: «برترى جمعيتى در كوفه با شيعيان است بهجز در محله كنّاسه كه آنها سنى مذهبند». 9
بغداد: اين شهر نيز از شهرهاى شيعهنشين بود، مجاورت بغداد با كوفه كه مركز اصلى تشيع در عراق بود سبب شده بود تا گرايشهاى شيعى در اين شهر نيز شايع شود. در قرن سوم و چهارم، بخش عمدهاى از مردم شهر بغداد شيعه بودند، مقدسى دراينباره مىگويد: «برترى جمعيتى در شهر بغداد با حنبليان و شيعيان است».10
محله «كرخ» معروفترين محله شيعهنشين بغداد بود، عثمان بن سعيد عمروى اولين نائب امام(ع)پس از رحلت امام عسكرى (ع) به بغداد آمده و در اين محله سكنى گزيد11. ساير نائبان چهارگانه نيز در بغداد سكنى داشتند. محله «بابالطاق» نيز از محلاتى بود كه شيعيان در آن اقامت داشتند.
يكى از خصوصيات شهر بغداد درگيرىهاى دائمى ميان شيعيان و سنيان اين شهر بود كه برخى اوقات با زد و خورد همراه بود.12
ديگر ايالات مهم شيعهنشين: خراسان از نواحىاى بود كه جمعيت بسيارى از شيعيان را درخود جاى داده بود، گرايشهاى شيعى از قديم در نواحى خراسان وجود داشت. حضور خراسانيان در قيام ابومسلم خراسانى و نهضت بنىعباس كه با نام «الرضا لآل محمد» برپا شد، خود حاكى از وجود گرايشهاى شديد شيعى در اين نواحى است، همچنين در ميان اصحاب ائمه (ع) و كسانى كه از ايشان روايت كردهاند بهنام بسيارى از اهل خراسان برمىخوريم. 13
در ميان شهرهاى خراسان، مشهد و نيشابور به داشتن جمعيت شيعى بيشتر ممتاز بودند. چندتن از اصحاب بزرگ ائمه(ع) و مؤلفان برجسته شيعه از اين شهر برخاستند. خاندان «فضلبن شاذان» از معاريف شهر بودند. فضل بن شاذان خود از چهرههاى ممتاز شيعه و از اصحاب امام هادى (ع) بود كه كتاب پرارج ايضاح را نوشت. او همچنين كتابى در باب غيبت امام (ع) داشته است14. وجود وكيلان امام (ع) در عصر غيبت نشاندهنده كثرت جمعيت شيعى و اهميت آن در اين شهر است. از جمله اين وكيلان كه از وى نامبرده شده «محمدبن شاذان نيشابورى» است15. مقدسى نيز در اواخر اين عصر اظهار مىدارد كه در نيشابور برترى جمعيتى با شيعيان است.16
ولايت «بيهق» در خراسان كه بزرگترين شهر آن سبزوار بود نيز داراى جمعيتى شيعى بود. نويسنده كتابى ادعا كرده است كه مذهب غالب مردمان اين شهر تشيع افراطى بوده است و حتى برخى از دانشمندان اهل سنت در اين شهر نيز به شيعهگرى متهم شده بودند17. در واقع تشيع سبزوار تحتتأثير نيشابور و همچنين مهاجرت علويان از طبرستان بود.
مقدسى همچنين از شهرى به نام «رقّه» در خراسان نام برده كه اهالى آن شيعه بودند18. در طى دوران غيبت وكيلان متعددى از ناحيه امام(ع) در خراسان تعيين شدند كه اين امر گوياى آن است كه جمعيت شيعيان در خراسان تا چه حد توسعه داشته است19. در ساير شهرهاى خراسان نيز شيعيان بهطور پراكنده وجود داشتند. در كتب رجالى از عدهاى از علماى شيعه كه از اين شهرها برآمدند نام برده شده است.
در ماوراءالنهر در حوالى «سمرقند» و «كش» تشيع امامى از اواخر قرن سوم؛ يعنى آغاز غيبت صغرى رواج يافت. عامل اساسى در اين امر وجود برخى عالمان بزرگ شيعه در اين ناحيه بود. «محمدبن مسعود سمرقندى عياشى» مؤلف تفسير عياشى از برجستهترين عالمان شيعه بود كه در سمرقند مجلس درس داشت و خانه او مركزى علمى و آموزشى بود. وى شاگردان بسيارى داشت كه مكتب تشيع در اين ناحيه را پديد آوردند20. از وكيلان امام (ع) در ماوراءالنهر نامى برده نشده است، شايد امور شيعيان اين نواحى نيز توسط وكيلان خراسان رسيدگى مىشد. بهنظر مىرسد كه در عصر غيبت تشيع در ماوراءالنهر رشد و توسعه بيشترى داشته بهطورى كه شيخ صدوق كه در چند دهه بعد به اين نواحى سفر مىكند از ديدار خود با شيعيان آنجا سخن مىگويد. ديدارى كه نهايت آن منجر به تأليف كتاب معروف وى من لايحضره الفقيه گرديد.21
منطقه «سيستان» گرچه پناهگاه و مأواى خوارج بود، وليكن از وجود شيعيان در اين منطقه اخبارى بهدست رسيده است. در ميان اصحاب ائمه (ع) مردمانى از سيستان بودند. شيخ طوسى نيز از عالم بزرگ شيعى در سيستان به نام «محمدبن بحر رهنى» ياد مىكند كه بيش از 500 كتاب داشت22. همچنين در عصر غيبت وكيلانى از جانب امام براى رسيدگى به امور شيعيان در اين ناحيه تعيين شده بودند.23
در «گرگان» و «طبرستان» نيز شيعيان بسيارى زندگى مىكردند. مقدسى تأكيد مىكند كه: «شيعيان در گرگان و طبرستان داراى عظمت و شكوهى هستند24.» بىترديد اين امر بهواسطه امارت علويان در طبرستان بوده است كه از سال 250 هجرى بر نواحى طبرستان استيلا داشتند. گزارشهاى ديگرى حاكى از وجود شيعيان دوازده امامى در گرگان پيش از اين زمان است.
«جعفربن شريف جرجانى» مىگويد: «اموالى را از طرف شيعيان گرگان به سامراء بردم، امام عسكرى (ع) فرمود آنها را به مبارك بدهم. پس از آن خدمت ايشان عرض كردم: شيعيان شما در گرگان به خدمت شما سلام رسانيدند25.» همچنين از عدهاى از راويان اخبار و مؤلفان برجسته گرگانى در اين عصر در كتب رجالى نام برده شده است، از جمله «ابويحيى احمد بن داوود جرجانى» كه داراى تأليفاتى بود.26
در «اهواز» شيعيان نيمى از ساكنان اين شهر را تشكيل مىدادند كه بهنام «مروشيين» معروف بودند در مقابل سنىها كه به نام «فضلى» شناخته مىشدند.27 چهرههاى شاخصى از شيعيان و اصحاب ائمه (ع) در اهواز مىزيستند از جمله «علىبن مهزيار اهوازى» كه از اصحاب امام جواد و امام هادى (ع) بود و بيش از سىكتاب داشت. همچنين نام عدهاى از وكيلان امام مهدى (ع) در اهواز ذكر شده است: از جمله «محمدبن ابراهيم بن مهزيار»، اين امر حاكى از كثرت جمعيت شيعى در اهواز و اهميت آن است. 28
در ايالت فارس شيعيان بيشتر در نواحى ساحلى سكونت داشتند، بنا به گزارش مقدسى آنها عادت داشتند كه وقتى نماز عصر را مىگزاردند علما در مجلس نشسته و براى مردم صحبت مىكردند تا موقع غروب و همينطور پس از نماز صبح تا به هنگام ظهر، و در روزهايى كه مراسم اجتماعى داشتند در نواحى مختلف گرد مىآمدند.29
شهر «رى» داراى گرايشهاى شيعى قوى بود كه از آغاز قرن سوم هجرى در اين شهر نمودار شد و با به امارت رسيدن شخصى به نام «مادرائى» در دهههاى ميانى اين قرن در اين شهر، بروز و ظهور آشكارى يافت. وجود راويان و محدثان و عالمان برجستهاى كه در عصر غيبت در اين شهر ظهور كردند حاكى از جوّ شيعى اين شهر است كه نمونه بارز آن را مىتوان در محمد بن يعقوب كلينى نويسنده كتاب الكافى يافت. وجود وكلاى ناحيه مقدسه در اين شهر نيز ارتباط نزديك شيعيان اين شهر با امام (ع) را نشان مىدهد.
يكى از اين وكيلان محمد بن جعفر اسدى (م. 312 ق.) است كه به عدالت و وثاقت شناخته شده بود و امام (ع) مردم را بهوى ارجاع مىدادند30. رويكرد علويان به اين شهر نيز خود دليلى بر غلبه جوّ شيعى بر اين شهر است. نمونه مشخص آن «عبدالعظيم حسنى» است كه در اين شهر سكونت گزيد و همانجا درگذشت. درباره شهرهاى «كاشان» و «آبه» نيز گفته شده است شيعيان بسيارى داشتهاند.31
مقدسى گزارشهايى از وجود شيعيان در نيمه قرن چهارم در نواحى مختلف بهدست مىدهد. بنا به گزارش او در شمال عراق شهر «جبله» شيعهنشين بوده 32و در شام مردمان «طبريه» و «نابلس» و «قدس» و اكثر مردم «اَمّان» بر مذهب تشيع بودند33. شهر «حمص» نيز با تشكيل دولت حمدانيان در شام به تشيع روى آورد34. در «مصر» گويا شيعيان در شهر «صَندَفا» و «اسكندريه» بودند. از وجود شيعيان در ساير شهرهاى مصر خبرى به دست نرسيده است. با اين حال درباره وكلاى امام (ع) در مصر گزارشهايى در دست است35. مقدسى همچنين مردم «هجر»، «صعده» و «عمان» را كه تحت نفوذ «قرامطه» بودند شيعه مىداند.36
تشيع در «سند» نيز كمابيش رواج داشت. داعيان اسماعيلى از سال 270 ق. در اين ناحيه فعاليت داشتند. در شهر «مُلتان» به نام خليفه فاطمى خطبه خوانده مىشد و اذان و اقامه را بهترتيب مذهب تشيع مىگفتند37. گذشته از اين نواحى نام بسيارى از وكيلان امام (ع) در عصر غيبت در نواحى مختلفى چون حجاز، قزوين، همدان، آذربايجان و كرمانشاه در منابع ذكر شده است.38
پي نوشت ها:
1. ر.ك: جعفريان، رسول، تاريخ تشيع در ايران، انصاريان، قم، 1375، ج1، ص186
2. البلخى، احمدبن سهل، المسالك و الممالك، ليدن، بريل، 1935 م، ص305.
3. المقدسى، محمدبن احمد، احسنالتقاسيم، دار صادر، بيروت، 1411 ق، ص 395.
4. متز، آدام، تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ترجمه عليرضا ذكاوتى، اميركبير، تهران، 1364، ج1، ص77.
5. قمى، عباس، سفينةالبحار، ج447 2.
6. همان، ج1، ص55.
7. ر.ك: كمالالدين و تمامالنعمة،476.
8. ر.ك: جعفريان، رسول، همان، ج1، ص 198، بهنقل از تاريخ قم، ص98 و 209.
9. المقدسى، ص120.
10. همان.
11. الطوسى، الغيبة، ص235.
12. ر.ك: جعفريان، رسول، جغرافياى تاريخى و انسانى شيعه در جهان، انصاريان، قم، 1368، ص54.
13. ر.ك: الطوسى، محمدبن حسن، الرجال، جامعةالمدرسين، قم، 1407 ق، ص200، 216، 218، 343، 376، 386.
14. الطوسى، محمدبن حسن، اختيار معرفة الرجال المعروف برجالالكشى، دانشگاه مشهد، 1348، ص539.
15. الطبرسى، اعلام الورى، ص499؛ التفرشى، مصطفىبن حسين، نقدالرجال، مؤسسه آل البيت، 1418 ق، ج4، ص228.
16. المقدسى، ص323.
17. جعفريان، رسول، تشيع در ايران، ج1، ص261.
18. المقدسى، ص323.
19. ر.ك: كمالالدين و تمامالنعمة،504؛ رجالكشى ص542؛ تنقيحالمقال، ج2، ش 6470؛ جاسم حسين، ص135.
20. النجاشى، الرجال، ص372.
21. ر.ك: ابنبابويه، محمدبن على، من لايحضره الفقيه، مقدمه مؤلف.
22. الطوسى، فهرست، ص132.
23. ر.ك: جاسم حسين، ص78.
24. المقدسى، احسنالتقاسيم، ص365.
25. جعفريان، رسول، همان، ج1، ص294.
26. الطوسى، فهرست، ص33 و 193؛ النجاشى، الرجال، ص454 و 381.
27. المقدسى، احسنالتقاسيم، ص415 و 417.
28. ر.ك: الطوسى، فهرست، ص88؛ التفرشى، ج4، ص95؛ الطوسى، الغيبة،211.
29. المقدسى، احسنالتقاسيم، ص439.
30. الطوسى، الغيبة، ص415-416.
31. جعفريان، رسول، جغرافياى تاريخى و انسانى شيعه و جهان، ص98.
32. المقدسى، احسنالتقاسيم، ص142.
33. همان، ص179.
34. جعفريان، رسول، همان، ص27، به نقل از خطط مقريزى، ج4، ص46.
35. المقدسى، همان، ص200 و ر.ك: جاسم حسين ص78؛ الطوسى، الغيبة،43.
36. همان، ص96.
37. همان، ص481.
38. ر.ك: جاسم حسين، ص78؛ الطوسى، الغيبة، ص210؛ رجالكشى، ص67؛ نجاشى، ص 243؛ شيخ حر عاملى، وسايلالشيعه، ج2، ص9.
/خ