وضعيت علمى و فرهنگى شيعه در غيبت صغرى (قسمت چهارم)
ابنبابويه روابط مستمرى با علماى بغداد و كوفه و نائبان خاص داشت و سفرهايى به اين شهرها كرده و در طى آن به تحصيل و تدريس پرداخته بود. عباسبن عمر كلودانى مىگويد كه در يكى از سفرهاى ابن بابويه به بغداد در سال 328 ق. از او اجازه روايت تمام كتابهايش را گرفت.1
ابنبابويه ازطريق مكاتبه با حسينبن روح با ناحيه مقدسه نيز در ارتباط بود. ضمن يكى از نامههايش از امام درخواست كرده بود كه از خدا بخواهد تا فرزندى صالح بهوى عطا كند. در توقيعى كه پس از آن براى وى صادر شد بشارت ولادت دو پسر به او داده شد كه يكى از آن دو محمدبن على معروف به شيخ صدوق است.2
خاندان برقى نيز از خاندانهاى علمى بزرگ در قم بودند. چهره شاخص اين خاندان احمدبن محمدبن خالد برقى است. خاندان وى كه اصالتاً كوفى و از موالى اشعريان بودند، به دلايلى به ايران مهاجرت كرده و در قريه »برقرود« قم سكنى گزيدند؛ ازاينرو به نام برقى شهرت يافتند. احمدبن محمدبن خالد در اوايل عصر غيبت مىزيست و تصانيف بسيارى داشت. شيخ طوسى در فهرست خود نزديك به صد كتاب از وى نام مىبرد كه در موضوعات مختلف فقهى، آداب و سنن، تفسير و علوم قرآنى، تاريخ و موضوعات كلامى و عقيدتى است. وى در سال 274 و يا 280 ق. درگذشته است.3
از همين خاندان محمدبن عبيداللَّه برقى ملقب به ماجيلويه است كه داماد احمدبن محمد برقى است و در شعر و ادب سرآمد بوده و رواياتى نيز نقل كرده است.4 يكى از اصحاب نزديك احمدبن محمد برقى كه در نزد وى به آموختن و فراگيرى پرداخت ابن سمكه است. او كتاب مفصلى در تاريخ عباسيان نوشته و آن را كتاب العباسى ناميده بود. اين كتاب نزديك به دههزار صفحه بوده است.5
ابن قولويه، جعفربن محمد (متوفا 362 ق.) از دانشمندان و محدثان اين عصر بود. او كتابهاى فقهى به تعداد ابواب فقه داشت. از كتابهاى ارزنده وى كتاب جامعالزيارات است كه با نام كاملالزيارات چاپ شده است. اين كتاب داراى 108 باب در فضيلت زيارت معصومين(ع) است كه از زيارت نبىاكرم (ص) شروع و به زيارت امامزادگان ختم مىشود. قسمت عمده كتاب - از باب 16 تا باب 98 - درباره فضيلت زيارت امام حسين (ع) كيفيت، آداب و ادعيه آن است.6
چند تن ديگر از عالمان بزرگ قم در اين عصر عبارتند از:
محمدبن حسن بن فرّوخ الصفّار (متوفا 290 ق.) او از اصحاب امام عسكرى (ع) بود و درباره مسائلى كه براى او پيش مىآمد با آن حضرت مكاتبه مىكرد. بيش از سىكتاب براى وى ذكر شده است كه غالباً در ابواب فقهى است. از مجموع كتابهاى وى كتاب بصايرالدرجات فى فضايل آل محمد(ع) بهدست ما رسيده است. اين كتاب كه در دهجزء مرتب شده است حاوى 1881 روايت است كه هر جزء را به بيان فضيلتى از فضايل اهل بيت(ع) اختصاص داده است.7
محمدبن حسن بن وليد كه از وى به شيخ اهل قم و فقيه آنها نام برده شده است. وى در نقل روايات بسيار معتبر و موثق بوده و صاحب تأليفاتى است. ابن وليد در سال 343 ق. درگذشت. او از مشايخ روايت شيخ صدوق است.8
عبداللَّه بن جعفر حميرى قمى (متوفا بعد از 298 ق.) وى از رجال بزرگ شيعه بود كه نه تنها در شهر قم بلكه در كوفه نيز از جايگاه والايى برخوردار بود. مسافرت او به كوفه و استماع محدثان كوفه از وى معروف و مشهور است. او كتابهاى بسيارى تصنيف كرد. 13 تا 17 عنوان كتاب براى او نام بردهاند كه در موضوعات مختلف عقيدتى چون توحيد و امامت هستند. وى ازجمله كسانى است كه كتابى در باب غيبت داشته به نام كتابالغيبة والحيرة. وى همچنين كتابى درباره توقيعات و كتابى درباره مسائلى كه محمدبن عثمان عمرى نائب دوم امام بيان كرده بود، داشت.9 ارزندهترين كتاب وى كه به دست ما رسيده است كتاب قُربالاسناد اوست. تأليف كتابهايى تحت اين عنوان همانند كتابهاى امالى در ميان محدثان شايع بود. در اين كتابها محدثان پارهاى روايات را كه از حيث سندى عالى و در عين حال سلسله سند آن كوتاه بود و تعداد راويان در سند حديث تا معصوم كم بود، گرد مىآوردند و از اينرو آن را قُرب الاسناد مىگفتند. اينگونه كتابها و نقل اينگونه روايات نوعى افتخار براى محدثان محسوب مىشد بهجز حميرى كسان ديگرى چون علىبن ابراهيم قمى، ابن بُطّه و ابنبابويه، قربالاسناد داشتهاند.
قربالاسناد حميرى اخبارى است با اسناد نزديك به امام صادق و امام رضا (ع). اين قسمتى از كتاب است كه باقى مانده و ساير اجزاى كتاب ازبين رفته است. نجاشى از برخى اجزاء ديگر كه قربالاسناد به امام جواد و به حضرت صاحبالامر است ياد كرده است. قربالاسناد به امام صادق و امام كاظم(ع) همان است كه علامه مجلسى در بحارالانوار تحت عنوان تأليف عبداللَّهبن جعفر حميرى از آن نقل مىكند.10
علىبن ابراهيم قمى از محدّثان و فقيهان قم و از استادان كلينى مؤلف الكافى بود. احاديث بسيارى نقل كرده و تأليفات متعددى داشت ازجمله كتاب اختيارالقرآن و قربالاسناد و كتابهايى در موضوعات تاريخى. از وى جمعاً 15 كتاب نام برده شده است11 كه از ميان آنها تنها تفسير او بهدست آمده است كه خوشبختانه كامل و بدون افتادگى است. علامه تهرانى در الذريعة تصريح مىكند كه علىبن ابراهيم و كتاب تفسير صغير و كبير نداشته بلكه هر دو يكى است و
برگرفته از تفسير امام حسن عسكرى نيز نيست. علىبن ابراهيم در ابتداى كتاب خود مختصرى از روايات مبسوط و مسند را از امام صادق از جدش اميرالمؤمنين (ع) در بيان انواع علوم قرآن نقل كرده است. او در تفسيرش فقط احاديثى را كه از امام صادق (ع) در تفسير آيات روايت شده، آورده است. شاگرد وى و راوى اين تفسير قسمتى از روايات امام باقر (ع) را كه بر ابوالجارود املا فرموده در اثنا اين تفسير گنجانيده است و نيز روايات ديگرى از ساير استادانش در آن درج كرده است. اين كتاب دوبار چاپ سنگى شده و در سال 1387 ق. در دو جلد به قطع وزيرى چاپ شد.12
شهر قم بهواسطه وجود محدثان بسيار و موثق، مركز نقل و حفظ احاديث اهل بيت(ع) بود و از اين حيث جايگاه والايى داشت بهطورى كه حتى ساير مراكز تشيع به محدثان قمّى اعتبارى خاص مىبخشيدند و چنانچه يكى از محدثان قم به شهر آنها وارد مىشد، مورد توجه اهل علم و حديث واقع مىگرديد. مثلاً زمانى كه عبداللَّه بن جعفر حميرى كه از اصحاب امام عسكرى (ع) بود، در سال 292 ق. به كوفه وارد شد، چون خبر بهگوش مردم رسيد همگى بر گرد او جمع شدند و به استماع حديث از وى پرداختند.13 درواقع اين امر ناشى از اين بود كه قمىها داراى اعتقادات سالم و بهدور از انحرافات افراطى و تفريطى بودند. ازنظر پاىبندى به تشيع دوازدهامامى ، قم داراى موقعيت ممتاز و برترى نسبت به كوفه بود. درواقع كوفه و بغداد مركز گرايشهاى فرقهاى و انديشههاى افراطى و غالى بود، درحالى كه در قم از هيچ يك از فرق شيعه چون زيديّه، اسماعيليّه، فطحيّه و واقفيّه اثرى نبود.
مادلونگ، اسلامشناس آلمانى دراينباره نوشته است:
شيعيان قم در وفادارى به امامت دوازده امام باقى ماندند و هيچگونه انشقاق فطحى يا واقفى در ميان تعداد بىشمار محدثان امامى اين شهر ياد نشده است...14
شهر قم از نظر عقيدتى يكدست بود و تابعيت تكتك امامان را پذيرفته بود و در عصر غيبت نيز پيوند خود را با نواب خاص حفظ كرد. عالمان قم بشدت با مظاهر انحراف و افراطىگرى مقابله مىكردند؛ به عنوان مثال احمدبن محمدبن خالد برقى راوى موثق و عالم بزرگ بهجهت نقل برخى روايات ضعيف مورد اعتراض علماى قم قرار گرفت و احمدبن محمدبن عيسى كه زعامت دينى شهر را داشت او را از شهر اخراج كرد. البته پس از چندى كه حقيقت آمر آشكار شد وى را بازگردانيده و از او دلجويى كرد.15 همين قضيه براى سهلبن زياد آدمى پيش آمد. احمدبن محمدبن عيسى كه به غلّو و دروغگويى وى در نقل روايات شهادت مىداد وى را از قم رانده و از وى اظهار برائت كرد و مردم را از شنيدن احاديثش نهى كرد و او ناچار به رى رفت.16 محمدبن اُورمه از ديگر كسانى بود كه متهم به غلّو شد و نزديك بود اهل قم وى را بكشند.17
جو مقابله با افراطىگرى بهگونهاى بود كه حتى اجازه ورود چنين انديشههايى به شهر داده نمىشد، محمدبن على بن ابراهيم صيرفى كه در كوفه به كذب و غلّو مشهور بود. زمانى كه به قم آمد بههمين اتهام از شهر اخراج شد.18 حتى علماى قم از نقل رواياتى كه بوى غلّو مىدادند نيز خوددارى مىكردند. ابن وليد محدث بزرگ حاضر نبود برخى روايات ابنصفّار را كه در كتابهايش نقل كرده روايت كند؛ زيرا در آنها شائبه غلّو درباره ائمه(ع) وجود داشت.19
مامقانى در تنقيحالمقال از قول وحيد بهبهانى درباره اين شيوه اهل قم مىنويسد:
... آنها جايگاه خاصى از رفعت و جلال و مرتبت معينى از عصمت و كمال را برحسب اجتهاد و رأى خود قايل بودند كه تعدّى از آن را جايز نمىشمردند و بنا به عقيدهشان اين تعدّى را ارتفاع و غلّو مىدانستند...
وى سپس مواردى را كه آنها از مصاديق غلّو درباره ائمه(ع) مىدانستند برمىشمرد.20
به هرحال اين جوّ قم چنان موقعيت علمى ثابت و مقبولى را براى آن پديد آورده بود كه مىتوانست مرجع حل و فصل برخى مسائل و مشكلات شود، بهطورى كه حتى نائب خاص امام نيز گاه در مشكلات علمى به آنها رجوع مىكرد. نقل شده است كه حسينبن روح نوبختى كتابى به نام التأديب را بهنزد گروهى از فقيهان قم فرستاد و از آنها خواست تا كتاب را بررسى كنند و ببينند چه مقدار مطالب آن با نظر آنها مخالف است.21 اين امر نشان مىدهد كه مكتب علمى قم مبناى اساسى براى سنجش آرا و اقوال علمى شيعه بود.
مكتب كوفه :
در عصر غيبت اين شهر گرچه موقعيت علمى خود را كمابيش حفظ كرده بود وليكن همانند گذشته نبود مركزيت يافتن شهر قم به عنوان شهرى علمى كه عالمان آن داراى عقايد درستى بودند از يك سو، و شكلگيرى تدريجى مكتب بغداد از سوى ديگر، موجبات ضعف موقعيت علمى كوفه را فراهم ساخته بود.
با اين حال هنوز شهر كوفه به عنوان مركز اصلى تشيع قلمداد مىشد و داراى مكتب خاصى بود كه محدثان و فيهان شهر از آن پيروى مىكردند. در اين شهر خاندانهاى علمى قديمى مىزيستند كه تا اين دوران جايگاه علمى خويش را حفظ كرده بودند. از جمله اشعريان كه از قبايل يمنى بودند و شاخهاى از آنها در قم زعامت علمى و دينى را داشتند آلنُهيك از قبيله نخع، آل جهم از قبيله لخم، آل زربى از بنىاسد و آل اَعيَن از ديگر خاندانهاى مشهور شهر بودند.
در بين اين خاندانها، آل اَعيَن از همه سرشناستر بودند. اين خاندان كه اصل آنها از اعراب غساسه بود داراى عقيدهاى راسخ در تشيع و مكانت علمى والايى بودند. آنها بزرگترين خاندان شيعه مذهب درشهر كوفه بودند كه رجال علمى و مذهبى آنها بيش از ديگران و ممتازتر از ديگران بودند. نخستين رجال دينى آنها در زمان امام سجاد وامام باقر(ع) بودند و بازماندگان آنها تا عصر غيبت باقى بودند و در ميان آنها فقيهان و قاريان و اديبان و راويان حديث بسيار بود. در شهر كوفه محلهاى به آنها اختصاص داشت كه پيشتر از آن قبيله بنىشيبان بود و مسجدى داشتند كه در آن نماز اقامه مىكردند و خانههايشان آنجا بود.24 در عصر غيبت چند تن از اين خاندان شاخص بودند: علىبن سليمان بن حسن از شاخه بكريون، كه توقيعاتى از ناحيه امام(ع) درباره وى صادر شد. وى از مشايخ روايت ابنبابويه قمى است و كتابى به نام النوادر نوشت.25 علىبن يحيى ابوالحسن زرارى، شيخ طوسى در كتاب الغيبه در فصل مربوط به كسانى كه امام مهدى(ع) را ديدهاند روايتى از محمدبن حسن قمى نقل مىكند كه بر طبق آن امام(ع) راوى را در مسائل دينىاش به ابوالحسن زرارى ارجاع داده بود. طوسى اين امر را دليل بر اين مىداند كه او وكيل امام بوده است.26 محمدبن سليمان بن حسن كه از اصحاب امامعسكرى(ع) بود و در ايام غيبت با امام(ع) در ارتباط بود و گويا وكيل آن حضرت بوده است. او در سال 300 ق. درگذشت و تأليفاتى از خود باقى گذاشت.27 اما چهره شاخص اين خاندان در اين غصر، ابوغالب زرارى است، عبيدالله بن احمدبن محمد (36-25)ق. از شاخه بكريون خاندان اعين بود. او عالمى فرهيخته و صاحب تصنيفاتى بود كه تنها رساله وى در باب رجال خاندان اعين به دست ما رسيده است.
اين كتاب در واقع رسالهاى است كه وى براى پسرش نوشته و در آن به شرح احوال خاندان اعين ورجال آنها پرداخته است. اين كتاب قديمىترين كتاب رجالى شيعه است كه ما در دست داريم و برخى اين كتاب را پس از پنج كتاب رجالى معتبر و متقدم؛ يعنى رجال ابن غضايرى، رجال نجاشى، فهرست طوسى، رجال طوسى و اختيار معرفةالرجال وى، معتبرترين كتاب رجالى شيعه دانستهاند.28 ابوغالب همچنين كتابى در تاريخ نوشته كه نتوانسته آن را به اتمام برساند و تنها هزار صفحه از آن را نوشته بود.29
از ديگر خاندانهاى علمى كوفه آل نُهيك از قبيله نخع هستند. نجاشى از آنها تعبير به »بيت من اصحابنا« دارد. عبيدالله بن احمد بن نهيك از چهرههاى برجسته اين خاندان است كه بسيارى از اصول اربعمائه (اصول چهارصدگانه) را گرد آورده بود.30 ابو على احمدبن احمدبن عمار (متوفا 346 ق.) از مشايخ جليل القدر كوفه بودكه احاديث و اصول بسيارى را روايت كرده. وى تأليفاتى داشت از جمله كتابى درباره پدران نبىاكرم(ص) و ايمان ابوطالب.31
يكى از چهرههاى برجسته علمى كوفه »ابن عقده« است. وى، احمدبن محمدبن سعيد همدانى (متوفا 333) زيدى جارودى بود اما ارتباط زيادى با فقيهان و محدثان اماميه داشت و روايات بسيارى از ايشان نقل كرده است. از جمله كتابهاى او، كتابى است درباره رجالى كه از امام صادق(ع) روايت كردهاند. او از چهار هزار نفر نام برده است و از هر يك حديثى راكه روايت كردهاند، ذكر مىكند بيشتر كتب او در شرح احوال راويان اماميه است.32 او همچنين كتابى به نام الولاية نوشته بود كه نام راويان حديث غدير را در آن گرد آورده بود. همچنين كتابى در تفسير آيه »انّما انت منذر و لكّل قوم هاد« و كتابى در طرق حديث منزلت نوشته بود.33
جو علمى كوفه برخلاف قم بسيار آشفته و نااستوار بود. عدم ثبات عقيده از خصوصيات بارز كوفيان بود كه از ديرباز بدان شناخته شده بودند. سستى آنها در عقيدهشان بارها و در مواضع مختلفى، در زمان امام على(ع) و امام حسن(ع) و در واقعه كربلا و قيامهاى پس از آن به ثبوت رسيده بود. گذشته از اين شهر كوفه جو ناآرامى داشت و از ابتدا محل درگيرىهاى عقيدتى، گرايشات مختلف افراطى و تفريطى بود. اغلب گرايشات افراطى شيعى برخاسته از همين شهر بود.
گرايشات افراطى و انديشههاى غلوّآميز كه سابقه ديرينهاى در اين شهر داشت در عصر غيبت نيز همچنان باقى بود در ميان عالمان و محدثان كوفى در اين عصر به نام كسانى برمىخوريم كه به غلو و ارتفاع متهم و يا مشهور بودند.34 شهر كوفه همچنين منشأ پيدايش بسيارى از فرقههاى شيعى چون زيديه، خطابيه، واقفيه و... بود در عصر غيبت نيز غالباً محدثان زيدى، و فقيهان واقفى و فطحى مذهب در كوفه حضور داشتند بر خلاف شهر قم كه حضور چنين افرادى را
برنمىتابيد. از آن جمله مىتوان به علىبن حسن طاهرى واقفى مذهب و علىبن حسن بن فضّال، كه به داشتن مذهب فطيحه مشهور بود، اشاره كرد.35 منقول است كه طاطرى در مذهب خود بسيار متعصب بود و كتابهاى زيادى در دفاع و حمايت از آن نوشته بود.
از ويژگىهاى عالمان كوفه دسترسى آنها به اصول چهارصدگانهاى بود كه در ايام حضور ائمه(ع)، نگاشته شده بود و اساس فقه مكتوب شيعى را تشكيل مىداد اكثراصول چهارصدگانه در دست محدثان و راويان كوفى بود و آنهارا روايت مىكردند درباره علىبن محمد بن زبير كوفى (متوفا 348ق) كه بيش از صدسال عمر كرد گفته شده است كه اكثر اين اصول را روايت مىكرد.36
همچنين ابوعلى احمدبن محمد بن عمار (متوفا 346ق) كه از مشايخ جليلالقدر كوفه بود نيز بسيارى از اصول را در دست داشت و روايت مىكرد.37 در شهر كوفه انديشههاى كلامى و عقلى بسيار رايج بود علماى كلام و متكلمان شيعه در كوفه زياد بودند و تأليف و نگارش در حوزه علوم كلامى كم نبود. اين امر بيشتر ناشى از وجود فرقههاى مختلف و حضور انديشههاى گوناگون بود كه ناخواسته موجب پديد آمدن بحثهاى كلامى و عقلى ميان انديشمندان مىشد.
پی نوشتها:
1. النجاشى، رجال، ص 261.
2. الطوسى، فهرست، ص 51 تا 53؛ النجاشى، همان ص 182؛ الخويى، معجم رجال الحديث، ج 3، ص 50.
3. التفرشى، نقدالرجال، ج 4، ص 108.
4. همان، ص 141؛ ر.ك: قولويه، جعفربن محمد، كاملالزيارات، نشر الفقاهه، قم، 1417 ق.
5. الصفّار، محمدبن حسن، بصائر الدرجات، منشورات مكتبة المرعشى، قم، 1404 ه’ ق.
6. الطوسى، فهرست، ص 442.
7. همان، ص 102.
8. حميرى، عبداللَّه بن جعفر، قربالاسناد، مؤسسه آل البيت(ع) قم، 1413 ه’ ق.
9. الطوسى، فهرست، ص 89.
10. قمى، علىبن ابراهيم، تفسير القمى، دارالكتاب للطباعة والنشر، قم، 1387 ه’ ق.
11. النجاشى،همان، ص 219.
12. جعفريان،رسول ، تشيع در ايران، ج 1، ص 209.
13. التفرشى،همان ، ج 1، ص 155، بهنقل از ابن غضايرى، ج1، ص138.
14. همان، ج 2، ص 384.
15. النجاشى، همان ص 329.
16. همان، ص 332.
17. همان، ص 345.
18. مامقانى، تنقيحالمقال.
19. الطوسى، الغيبة، ص 240 و 227.
20. ر.ك: جعفرى، محمد، تشيع در مسير تاريخ، ترجمه آيةاللهى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1372، ص 129.
21. ر.ك: المنقرى، نصربن مزاحم، وقعة صفين، مكتبة المرعشى، 1418، ص 287 و 288.
22. رك: الزرارى، ابوغالب، رساله ابىغالب، مركز البحوث والتحقيقات الاسلاميه، 1411 ه’ .ق، ص128.
23. همان، ص 219.
24. الطوسى، الغيبة، ص 163.
25. همان، ص 163؛ رساله ابىغالب، ص 226.
26. رك: رساله ابىغالب، ص 76.
27. الطوسى، فهرست، ص 75.
28. الطوسى، الرجال، ص 430.
29. الطوسى، فهرست، ص 70.
30. التفرشى، همان، ج 1، ص 158.
31. النجاشى، همان، ص 95.
32. رك: همان، ص 332، التفرشى، همان، ج 4، ص 269؛ النجاشى، همان، ص266.
33. الطوسى، فهرست، ص 391-392.
34. الطوسى، الرجال، ص 430.
35. الطوسى، فهرست، ص 62.
36. همو، الغيبة، ص 221.
37. همو، الرجال، ص 430 و 433.
/خ