جايگاه معلم در فرهنگ اهل بيت عليهمالسلام
نویسنده : عبد الكريم پاكنيا
از بهترين امتيازات جامعه بشرى هنر معلمى است. معلم با تعليم و نشرِ علم، انسانها را به سوى كمال و پيشرفت سوق مىدهد و عشق و ايمان را بر لوح جان و ضمير پاك انسانها ثبت مىكند و نداى فطرت را در فضاى عالم طنينانداز مىگرداند. در حقيقت تمام ترقيات و كمالات انسانها مديون معلم است. اساسا تعليم و تعلم از نعمتهاى خداوند متعال است كه اول براى انبياء و اوليا و سپس به ديگران ارزانى داشته است.به اين جهت، معلم بودن از ويژگيهاى انبياست. خداوند متعال مىفرمايد: «هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى الاْءُمِّيِّينَ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايَـتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَـبَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِى ضَلَـلٍ مُّبِينٍ »؛ «او كسى است كه در ميان جمعيّت درس نخوانده، رسولى از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر آنها مىخواند و آنها را تزكيه مىكند و به آنان كتاب (قرآن) و حكمت مىآموزد و مسلما پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.»
بزرگترين معلم جهان بشريت حضرت رسول خاتم صلىاللهعليهوآله به اين ويژگى خود افتخار مىكرد. آن بزرگوار زمانى كه با دو گروه در مسجد مواجه شد كه گروه اول عبادت مىكردند و گروه دوم به آموزش علم مشغول بودند، گروه دوم را كه در محضر استادى علم مىآموختند، افضل دانست و فرمود: «اِنَّمَا بُعِثْتُ مَعَلِّما همانا كه من به عنوان معلم مبعوث شدهام.»
آن حضرت چنان براى معلمان و مقام ارجمند آنان ارزش قائل بود كه در دعاهايش مىفرمود: «اللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُعَلِّمِينَ وَاَطِلْ اَعْمارَهُمْ وَبارِكْ لَهُمْ فى كَسْبِهِمْ؛ خداوندا! معلمان را بيامرز و عمر طولانى به آنان عطا فرما و كسب و كارشان را مبارك گردان!»
آرى، معلمى از خصوصيات انبيا و از صفات محبوب آنان مىباشد. در مقام پاسداشت از تلاشهاى معلمان سخنى بالاتر و زيباتر از كلام مولاى متقيان، حضرت على عليهالسلام نمىتوان يافت كه فرمود: «مَنْ عَلَّمَنى حَرْفا فَقَدْ صَيَّرَنى عَبْدا؛ كسى كه به من يك حرف بياموزد، مرا بنده خود كرده است.» البته اين شرافت و فضيلت براى معلم، زمانى ارزشمند است كه بتواند اين موهبت الهى را در وجود خود محقق سازد و با تمام وجود در جهت كمال جامعه به آموزش بپردازد.
با توجه به سخنان پيش گفته، در اين فرصت، آموزههايى را از روايات اهل بيت عليهمالسلام در تكريم مقام معلم به خوانندگان گرامى تقديم مىكنيم.
در مدينه معلمى به نام عبد الرحمن سلمى به يكى از فرزندان امام حسين عليهالسلام سوره حمد را آموخت. هنگامى كه فرزند گرامى حضرت آن را در نزد وى قرائت كرد، امام بسيار خوشحال شد و معلم را دعوت كرد و به عنوان تقدير و تشكر هزار دينار و هزار حلّه به او پاداش داد. وقتى امام حسين عليهالسلام به خاطر اين پاداش زياد، مورد اعتراض قرار گرفت، فرمود: «وَاَيْنَ يَقَعُ هذا مِنْ عَطائِهِ يَعْنِى تَعْلِيمِهِ؛ اين پاداش كجا و عطاى او، يعنى آموزش سوره حمد كجا!» آنگاه امام حسين عليهالسلام اين ابيات را يادآور شد كه:
اِذا جادَتِ الدُّنْيا عَلَيْكَ فَجُدْ بِها / عَلَى النّاسِ طُرّا قَبْلَ اَنْ تَتَفَلَّتْ
فَلاَ الْجُودُ يُفْنيها اِذا هِىَ اَقْبَلَتْ / وَلاَالْبُخْلُ يُبْقيها اِذا ما تَوَلَّتْ
يعنى زمانى كه دنيا چيزى بر تو ببخشد، تو نيز دست عطايت را بر همه مردم بگشا، قبل از آنكه از دست تو برود! نه بخشش آن را از بين مىبرد، اگر به تو رو آرد و نه بخل آن را نگه مىدارد، اگر دنيا به انسان پشت كند.
حضرت سيد الشهداء عليهالسلام در يكى از رهنمودهاى حياتبخش خويش فرمود: «مَنْ دَعا عَبْدا مِنْ ظَلالَةٍ اِلى مَعْرِفَةِ حَقٍّ فَاَجابَهُ كانَ لَهُ الاَْجْرُ كَعِتْقِ نَسَمَةٍ؛ هر كس انسانى را از گمراهى به سوى شناخت حق و حقيقت راهنمايى كند و او نيز پاسخ مثبت دهد، به اندازه آزادى يك بنده پاداش خواهد داشت.»
امام حسين عليهالسلام در اين زمينه به مردى كه در محضرش بود، چنين فرمود: «كداميك از دو كار را بيشتر دوست دارى: مرد ستمگرى مىخواهد فرد ناتوانى را به قتل برساند و تو او را يارى مىكنى و از دست ظالم نجات مىدهى و يا اينكه فرد دگرانديشى كه اعتقادات فاسد دارد و مىخواهد يكى از شيعيان ما را كه توانايى دفاع فكرى و عقيدتى از باورهاى خود ندارد، گمراه كند و تو درى از علم و معرفت به روى او مىگشايى و آن مستضعف فكرى را يارى مىكنى و در مقابل هجوم فرهنگى و عقيدتى تجهيزش مىنمايى و او با دلايل محكم و منطقى بر دشمن عقيدتى خود پيروز مىشود؟»
آنگاه در ادامه فرمود: «اين ناتوان فكرى را يارى كردن افضل است؛ چرا كه خداوند متعال فرموده: «وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَآ أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا»؛ «هر كس فردى را زنده كند، مثل اين است كه تمام مردم را زنده كرده است.» يعنى اينكه از كفر به سوى ايمان راهنمايى و ارشادش نمايد.»
حضرت زين العابدين عليهالسلام نيز در ضمن شمارش حقوق اقشار مختلف جامعه، معلمان را از طبقات برتر جامعه قلمداد كرده، به دوستان و شيفتگانش سفارش مىكرد كه حقوق معلمان و اساتيد خود را به نحو شايستهاى مراعات كنند و در رساله حقوق خود فرمود: «حَقُّ سائِسِكَ بِالْعِلْمِ فَالتَعْظيمُ لَهُ وَالتَّوْقيرُ لِمَجْلِسِهِ وَحُسْنُ الاِْسْتِماعِ اِلَيْهِ؛ حق آموزگار تو اين است كه او را تعظيم كنى و در مجلس محترم بدارى و به نيكويى سخنانش را گوش كنى.»
در تفسير امام عسكرى عليهالسلام آمده است: «هنگامى كه به حضرت هادى عليهالسلام خبر رسيد يكى از فقهاى شيعه ـ كه در مقام استادى بود ـ با برخى از ناصبيان مناظره كرده و با برهانِ محكم و متقن، باطل بودن ناصبى را اثبات نموده و او را رسوا كرده است،[خيلى خوشحال شد و] هنگامى كه آن استاد فرزانه به حضور امام هادى عليهالسلام رسيد، امام او را در صدر مجلس به تخت بزرگى كه در آنجا قبلاً نهاده بودند، راهنمايى كرد. اين درحالى بود كه گروهى از علويان و بنى هاشم حضور داشتند و خود امام بر آن تخت ننشست. حضرت آن استاد فقيه را بالا برد و تعظيم كرد تا اينكه بر روى آن تخت نشانيد.»
از منظر رسول اكرم صلىاللهعليهوآله مقام سه گروهِ برجسته در جامعه را به غير از افراد گمراه و منافق كسى ديگر سبك نمىشمارد. آن حضرت چنين فرمود: «ثَلاثَةٌ لا يُسْتَخَفُّ بِهِمْ اِلاّ مُنافِقٌ بَيِّنٌ نِفاقُهُ ذُو شَيْبَةٍ فىِ الاِْسْلامِ وَمُعَلِّمُ الْخَيْرِ وَاِمامٌ عادِلٌ؛ از تعظيم و تكريم سه گروه به غير از افراد منافق كه دو رويى آنان بر همگان آشكار است، كسى ديگر سر باز نمىزند. اين سه گروه عبارتاند از: سالمندى كه مويش را در راه اسلام سفيد كرده، معلم نيكى و پيشواى عادل.»
در خاطرات آية اللّه حاج شيخ عبد الكريم حائرى، بنيانگذار حوزه علميه قم آمده است:
در دوران جوانى روزى در جلسهاى با حضور عدهاى از علما كه در ميان آنان آقا ميرزا محمدتقى شيرازى و شهيد آقا شيخ فضل اللّه نورى نيز ديده مىشد، نشسته بوديم. در آن هنگام، پيرمردى ژوليده و لاغراندام كه دستمال مانندى به سر بسته و عبايى وصلهدار بر دوش گرفته بود، در نهايت سادگى به آن جلسه داخل شد. ميرزا محمدتقى شيرازى فورا بلند شد و با احترام تمام آن پيرمرد را به حضور جمع آورد و در بهترين جاى مجلس نشاند. او با اشاره به آقا شيخ فضل اللّه، از ميرزا پرسيد: ايشان كيست؟ ميرزا گفت: ايشان آقا شيخ فضل اللّه نورى است و او را كاملاً معرفى كرد. پيرمرد روشنضمير گفت: چند سال بعد شيخ فضل اللّه نامى را [به جرم دفاع از اسلام] در تهران بر دار مىكشند. او تو نباشى!
سپس نام مرا از ميرزا پرسيد: ميرزا گفت: او آقا شيخ عبد الكريم يزدى است و از فضلاست. مسئلهاى از من پرسيد و من چون پاسخ آن را خيلى واضح و پيش پا افتاده مىدانستم، نگفتم و سكوت كردم. ميرزاى شيرازى دوم بر من خشم گرفت و شديدا ناراحت شد و خودش پاسخ مسئله را گفت و اضافه كرد كه علما در اين باب اينطور مىگويند. وقتى بيان ميرزا تمام شد، آن مرد سادهپوش خود به صورت ديگر پاسخ را تقرير كرد و ميرزا گفتههاى او را نوشت و به او نشان داد و پرسيد: آيا همين گونه فرموديد؟ و او گفت: بلى. سپس به من رو كرد و گفت: چندى بعد پرچم اسلام در قم بر دوش شيخ عبد الكريم نامى به احتزاز در مىآيد، او تو نباشى!
آنگاه برخاست و خداحافظى كرد و رفت. ميرزا محمدتقى شيرازى كفش پيشپاى او نهاد و او را بدرقه كرد و چون بازگشت، بر من عصبانى شد كه چرا به او بىاعتنايى كردم و توضيح داد كه او معلم اخلاق حوزههاى علميه، آخوند فتحعلى سلطانآبادى است.
اول از استاد ياد آموختيم / پس سويداى سواد آموختيم
از پدر گر قالب تن يافتيم / از معلم جان روشن يافتيم
اى معلم چون كنم توصيف تو / چون خدا مشكل توان تعريف تو
اى تو كشتى نجات روح ما / اى به طوفان جهالت نوح ما
يك پدر بخشنده آب و گل است / يك پدر روشنگر جان و دل است
ليك اگر پرسى كدامين برترين / آنكه دين آموزد و علم و يقين
«يا بَنى اِسْرائيلَ زاحِمُوا الْعُلَماءَ فى مَجالِسِهِمْ وَلَوْ جُثُوّا عَلَى الرُّكَبِ فَاِنَّ اللّهَ يُحْيِىِ الْقُلُوبَ الْمَيْتَةَ بِنُورِ الْحِكْمَةِ كَما يُحْيىِ الاَْرْضَ الْمَيْتَةَ بِوابِلِ الْمَطَرِ؛ اى بنى اسرائيل! در كلاسهاى درس دانشمندان ازدحام كنيد! حتى اگر از تنگى مكان درس ناچار باشيد كه بر روى زانوان بنشينيد؛ چرا كه خداوند متعال با نور دانش و حكمت، دلهاى مرده را زنده مىكند؛ همانطورى كه زمين مرده [و خشك] را با قطرات باران احيا مىكند.»
حضور در جلسات دانشمندان و معلمان حكمت چنان در زندگى انسان اثر دارد كه ممكن است در اثر بىاعتنايى به آن جلسات، انسان دچار خوارى شود و مورد خشم خداوند قرار گيرد. امام سجاد عليهالسلام در دعاى سحر به اين نكته ظريف اشاره مىكند و در راز و نياز با خداوند اينگونه نجوا مىكند: «سَيِّدى... لَعَلَّكَ فَقَدْتَنى مِنْ مَجالِسِ الْعُلَماءِ فَخَذَلْتَنى؛ آقاى من!... شايد مرا در مجالس دانشمندان نديدى و به اين خاطر دچار خذلان و خوارى نمودهاى!»
منبع: سایت حوزه
/س
بزرگترين معلم جهان بشريت حضرت رسول خاتم صلىاللهعليهوآله به اين ويژگى خود افتخار مىكرد. آن بزرگوار زمانى كه با دو گروه در مسجد مواجه شد كه گروه اول عبادت مىكردند و گروه دوم به آموزش علم مشغول بودند، گروه دوم را كه در محضر استادى علم مىآموختند، افضل دانست و فرمود: «اِنَّمَا بُعِثْتُ مَعَلِّما همانا كه من به عنوان معلم مبعوث شدهام.»
آن حضرت چنان براى معلمان و مقام ارجمند آنان ارزش قائل بود كه در دعاهايش مىفرمود: «اللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُعَلِّمِينَ وَاَطِلْ اَعْمارَهُمْ وَبارِكْ لَهُمْ فى كَسْبِهِمْ؛ خداوندا! معلمان را بيامرز و عمر طولانى به آنان عطا فرما و كسب و كارشان را مبارك گردان!»
آرى، معلمى از خصوصيات انبيا و از صفات محبوب آنان مىباشد. در مقام پاسداشت از تلاشهاى معلمان سخنى بالاتر و زيباتر از كلام مولاى متقيان، حضرت على عليهالسلام نمىتوان يافت كه فرمود: «مَنْ عَلَّمَنى حَرْفا فَقَدْ صَيَّرَنى عَبْدا؛ كسى كه به من يك حرف بياموزد، مرا بنده خود كرده است.» البته اين شرافت و فضيلت براى معلم، زمانى ارزشمند است كه بتواند اين موهبت الهى را در وجود خود محقق سازد و با تمام وجود در جهت كمال جامعه به آموزش بپردازد.
با توجه به سخنان پيش گفته، در اين فرصت، آموزههايى را از روايات اهل بيت عليهمالسلام در تكريم مقام معلم به خوانندگان گرامى تقديم مىكنيم.
امام حسين عليهالسلام و تقدير از معلم
در مدينه معلمى به نام عبد الرحمن سلمى به يكى از فرزندان امام حسين عليهالسلام سوره حمد را آموخت. هنگامى كه فرزند گرامى حضرت آن را در نزد وى قرائت كرد، امام بسيار خوشحال شد و معلم را دعوت كرد و به عنوان تقدير و تشكر هزار دينار و هزار حلّه به او پاداش داد. وقتى امام حسين عليهالسلام به خاطر اين پاداش زياد، مورد اعتراض قرار گرفت، فرمود: «وَاَيْنَ يَقَعُ هذا مِنْ عَطائِهِ يَعْنِى تَعْلِيمِهِ؛ اين پاداش كجا و عطاى او، يعنى آموزش سوره حمد كجا!» آنگاه امام حسين عليهالسلام اين ابيات را يادآور شد كه:
اِذا جادَتِ الدُّنْيا عَلَيْكَ فَجُدْ بِها / عَلَى النّاسِ طُرّا قَبْلَ اَنْ تَتَفَلَّتْ
فَلاَ الْجُودُ يُفْنيها اِذا هِىَ اَقْبَلَتْ / وَلاَالْبُخْلُ يُبْقيها اِذا ما تَوَلَّتْ
يعنى زمانى كه دنيا چيزى بر تو ببخشد، تو نيز دست عطايت را بر همه مردم بگشا، قبل از آنكه از دست تو برود! نه بخشش آن را از بين مىبرد، اگر به تو رو آرد و نه بخل آن را نگه مىدارد، اگر دنيا به انسان پشت كند.
منزلت معلم
حضرت سيد الشهداء عليهالسلام در يكى از رهنمودهاى حياتبخش خويش فرمود: «مَنْ دَعا عَبْدا مِنْ ظَلالَةٍ اِلى مَعْرِفَةِ حَقٍّ فَاَجابَهُ كانَ لَهُ الاَْجْرُ كَعِتْقِ نَسَمَةٍ؛ هر كس انسانى را از گمراهى به سوى شناخت حق و حقيقت راهنمايى كند و او نيز پاسخ مثبت دهد، به اندازه آزادى يك بنده پاداش خواهد داشت.»
امام حسين عليهالسلام در اين زمينه به مردى كه در محضرش بود، چنين فرمود: «كداميك از دو كار را بيشتر دوست دارى: مرد ستمگرى مىخواهد فرد ناتوانى را به قتل برساند و تو او را يارى مىكنى و از دست ظالم نجات مىدهى و يا اينكه فرد دگرانديشى كه اعتقادات فاسد دارد و مىخواهد يكى از شيعيان ما را كه توانايى دفاع فكرى و عقيدتى از باورهاى خود ندارد، گمراه كند و تو درى از علم و معرفت به روى او مىگشايى و آن مستضعف فكرى را يارى مىكنى و در مقابل هجوم فرهنگى و عقيدتى تجهيزش مىنمايى و او با دلايل محكم و منطقى بر دشمن عقيدتى خود پيروز مىشود؟»
آنگاه در ادامه فرمود: «اين ناتوان فكرى را يارى كردن افضل است؛ چرا كه خداوند متعال فرموده: «وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَآ أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا»؛ «هر كس فردى را زنده كند، مثل اين است كه تمام مردم را زنده كرده است.» يعنى اينكه از كفر به سوى ايمان راهنمايى و ارشادش نمايد.»
عزيزترين قشر جامعه
حضرت زين العابدين عليهالسلام نيز در ضمن شمارش حقوق اقشار مختلف جامعه، معلمان را از طبقات برتر جامعه قلمداد كرده، به دوستان و شيفتگانش سفارش مىكرد كه حقوق معلمان و اساتيد خود را به نحو شايستهاى مراعات كنند و در رساله حقوق خود فرمود: «حَقُّ سائِسِكَ بِالْعِلْمِ فَالتَعْظيمُ لَهُ وَالتَّوْقيرُ لِمَجْلِسِهِ وَحُسْنُ الاِْسْتِماعِ اِلَيْهِ؛ حق آموزگار تو اين است كه او را تعظيم كنى و در مجلس محترم بدارى و به نيكويى سخنانش را گوش كنى.»
در تفسير امام عسكرى عليهالسلام آمده است: «هنگامى كه به حضرت هادى عليهالسلام خبر رسيد يكى از فقهاى شيعه ـ كه در مقام استادى بود ـ با برخى از ناصبيان مناظره كرده و با برهانِ محكم و متقن، باطل بودن ناصبى را اثبات نموده و او را رسوا كرده است،[خيلى خوشحال شد و] هنگامى كه آن استاد فرزانه به حضور امام هادى عليهالسلام رسيد، امام او را در صدر مجلس به تخت بزرگى كه در آنجا قبلاً نهاده بودند، راهنمايى كرد. اين درحالى بود كه گروهى از علويان و بنى هاشم حضور داشتند و خود امام بر آن تخت ننشست. حضرت آن استاد فقيه را بالا برد و تعظيم كرد تا اينكه بر روى آن تخت نشانيد.»
تكريم معلم
از منظر رسول اكرم صلىاللهعليهوآله مقام سه گروهِ برجسته در جامعه را به غير از افراد گمراه و منافق كسى ديگر سبك نمىشمارد. آن حضرت چنين فرمود: «ثَلاثَةٌ لا يُسْتَخَفُّ بِهِمْ اِلاّ مُنافِقٌ بَيِّنٌ نِفاقُهُ ذُو شَيْبَةٍ فىِ الاِْسْلامِ وَمُعَلِّمُ الْخَيْرِ وَاِمامٌ عادِلٌ؛ از تعظيم و تكريم سه گروه به غير از افراد منافق كه دو رويى آنان بر همگان آشكار است، كسى ديگر سر باز نمىزند. اين سه گروه عبارتاند از: سالمندى كه مويش را در راه اسلام سفيد كرده، معلم نيكى و پيشواى عادل.»
در خاطرات آية اللّه حاج شيخ عبد الكريم حائرى، بنيانگذار حوزه علميه قم آمده است:
در دوران جوانى روزى در جلسهاى با حضور عدهاى از علما كه در ميان آنان آقا ميرزا محمدتقى شيرازى و شهيد آقا شيخ فضل اللّه نورى نيز ديده مىشد، نشسته بوديم. در آن هنگام، پيرمردى ژوليده و لاغراندام كه دستمال مانندى به سر بسته و عبايى وصلهدار بر دوش گرفته بود، در نهايت سادگى به آن جلسه داخل شد. ميرزا محمدتقى شيرازى فورا بلند شد و با احترام تمام آن پيرمرد را به حضور جمع آورد و در بهترين جاى مجلس نشاند. او با اشاره به آقا شيخ فضل اللّه، از ميرزا پرسيد: ايشان كيست؟ ميرزا گفت: ايشان آقا شيخ فضل اللّه نورى است و او را كاملاً معرفى كرد. پيرمرد روشنضمير گفت: چند سال بعد شيخ فضل اللّه نامى را [به جرم دفاع از اسلام] در تهران بر دار مىكشند. او تو نباشى!
سپس نام مرا از ميرزا پرسيد: ميرزا گفت: او آقا شيخ عبد الكريم يزدى است و از فضلاست. مسئلهاى از من پرسيد و من چون پاسخ آن را خيلى واضح و پيش پا افتاده مىدانستم، نگفتم و سكوت كردم. ميرزاى شيرازى دوم بر من خشم گرفت و شديدا ناراحت شد و خودش پاسخ مسئله را گفت و اضافه كرد كه علما در اين باب اينطور مىگويند. وقتى بيان ميرزا تمام شد، آن مرد سادهپوش خود به صورت ديگر پاسخ را تقرير كرد و ميرزا گفتههاى او را نوشت و به او نشان داد و پرسيد: آيا همين گونه فرموديد؟ و او گفت: بلى. سپس به من رو كرد و گفت: چندى بعد پرچم اسلام در قم بر دوش شيخ عبد الكريم نامى به احتزاز در مىآيد، او تو نباشى!
آنگاه برخاست و خداحافظى كرد و رفت. ميرزا محمدتقى شيرازى كفش پيشپاى او نهاد و او را بدرقه كرد و چون بازگشت، بر من عصبانى شد كه چرا به او بىاعتنايى كردم و توضيح داد كه او معلم اخلاق حوزههاى علميه، آخوند فتحعلى سلطانآبادى است.
معلم، در شعر شهريار
اول از استاد ياد آموختيم / پس سويداى سواد آموختيم
از پدر گر قالب تن يافتيم / از معلم جان روشن يافتيم
اى معلم چون كنم توصيف تو / چون خدا مشكل توان تعريف تو
اى تو كشتى نجات روح ما / اى به طوفان جهالت نوح ما
يك پدر بخشنده آب و گل است / يك پدر روشنگر جان و دل است
ليك اگر پرسى كدامين برترين / آنكه دين آموزد و علم و يقين
بركات حضور در نزد معلم
«يا بَنى اِسْرائيلَ زاحِمُوا الْعُلَماءَ فى مَجالِسِهِمْ وَلَوْ جُثُوّا عَلَى الرُّكَبِ فَاِنَّ اللّهَ يُحْيِىِ الْقُلُوبَ الْمَيْتَةَ بِنُورِ الْحِكْمَةِ كَما يُحْيىِ الاَْرْضَ الْمَيْتَةَ بِوابِلِ الْمَطَرِ؛ اى بنى اسرائيل! در كلاسهاى درس دانشمندان ازدحام كنيد! حتى اگر از تنگى مكان درس ناچار باشيد كه بر روى زانوان بنشينيد؛ چرا كه خداوند متعال با نور دانش و حكمت، دلهاى مرده را زنده مىكند؛ همانطورى كه زمين مرده [و خشك] را با قطرات باران احيا مىكند.»
حضور در جلسات دانشمندان و معلمان حكمت چنان در زندگى انسان اثر دارد كه ممكن است در اثر بىاعتنايى به آن جلسات، انسان دچار خوارى شود و مورد خشم خداوند قرار گيرد. امام سجاد عليهالسلام در دعاى سحر به اين نكته ظريف اشاره مىكند و در راز و نياز با خداوند اينگونه نجوا مىكند: «سَيِّدى... لَعَلَّكَ فَقَدْتَنى مِنْ مَجالِسِ الْعُلَماءِ فَخَذَلْتَنى؛ آقاى من!... شايد مرا در مجالس دانشمندان نديدى و به اين خاطر دچار خذلان و خوارى نمودهاى!»
ويژگيهاى معلمان شايسته
1. اخلاص
2. عدالت ميان شاگردان
3. تواضع
4. عمل به گفتههاى خود
منبع: سایت حوزه
/س