هست و نيست
اندر ذكر تو در شور و غوغا هست و نيست
بــــــاده از دست تـو اندر جام صهبا هست و نيست
نــــــــور رخســــــــار تو در دلها فروزان شد ، نشد
عشق رويــــــت در دل هر پير و برنا هست و نيست
بلبل انـــــــــدر شاخ گل مدح تو را خوانـد و نخواند
بوى عطر موى تو در دشت و صحرا هست و نيست
درد دل از روى زردم ، پيش او گفــت و نـــــــــگفت
پــاره پـــــاره جـــــامه صبر و شكيبا هست و نيست
جـــــــانِ من در راه آن دلبر ، فدا گشت و نـــگشت
جـــــان خــــــوبانْ برخىِ خاك دلارا هست و نيست
كـــــــــــــاروان عشق در روياى او رفت و نـرفت
جــــــــان صدها كاروان در اين تمنا هست و نيست
منبع: www.imam-khomeini-isf.com
/خ