نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلّم ) و جوانان
نویسنده : محمد جواد مروجى طبسى
یكی از رازهای بزرگ موفقیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم ) در پیشبرد اسلام، این بود كه در تمام اقشار و طبقات مردم به ویژه در قلب جوانان جای گرفته بود چرا كه این شیوه را از خدایش آموخته و سخت به این قشر علاقه مند بود و آنها را دوست میداشت و به طور جداگانه نیز حالشان را جویا میشد.
گاهی به عیادت بیماران جوان میرفت و گاهی در جمعشان مینشست و با آنان سخن میگفت و نصیحت شان میكرد همین برخوردهای زیبا و منحصر به فرد پیامبر بود كه باعث شد جوانان به رسول خدا عشق ورزیده، جان خود را فدای حضرتش نمایند.
در بسیاری از جنگها همین جوانان بودند كه فرماندهی یا پرچمداری لشگر اسلام را به عهده میگرفتند و یا طرف مشورت پیامبر (صلی الله علیه و آله) قرار میگرفتند گاهی نیز همین جوانان نماینده ویژه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بودند تا به مردم قرآن و معارف اسلامی بیاموزند و همین جوانان بودند كه از طرف پیامبر (صلی الله علیه و آله) به عنوان استاندار و فرماندار و قضات در برخی از شهرها تعیین میشدند اینك از باب نمونه به چند ملاقات و نشست پیامبر با جوانان اشاره میكنیم:
می گویند: آری ولی فرمان عذاب الهی بر كافران مسلم شده است.
تمام جوانان حاضر در مجلس گریستند، جز یك جوان كه گفت: یا رسول الله من خود را به حال گریه در آوردم، اما اشكی از چشمانم جاری نشد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: من بار دیگر این آیه را بر شما تلاوت میكنم و هر كه خود را به حالت گریه درآورد، بهشت بر او است و آن گاه آیه را بر آنها تكرار فرمود این بار تمام جوانان گریه كردند مگر همان جوان كه فقط تباكی كرد و به فرموده پیامبر (صلی الله علیه و آله) همه از اهل بهشت شدند.(2)
در پاسخ گفتند: میخواهیم ببینیم كدام از ما یك قویتر است.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: آیا شما را خبر دهم كه كدام یك از شما نیرومندتر است؟ گفتند: آری رسول الله.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: قویترین شما كسی است كه اگر از چیزی خوشحال شد و شادمان گشت، این شادمانی او را به باطل و گناه نكشاند و اگر از چیزی خشمگین شد، خشم او، وی را از حق دور نسازد...(3)
همه میگفتند: پیامبر (صلی الله علیه و آله) برنده شده است؛ اما پیامبر (صلی الله علیه و آله) میفرمود: اسامة برنده است.(4)
آورده اند: نوجوانی یهودی در مدینه همواره به حضور رسول خدا (صلی الله علیه و آله) میآمد؛ به حدی كه رابطهاش با آن حضرت خصوصی شده بود و پیامبر (صلی الله علیه و آله) او را برای پیام رسانی به اطراف میفرستاد و...
پیامبر (صلی الله علیه و آله) چند روز او را ندید. از اصحاب احوال او را پرسید. یكی گفت: او در بستر مرگ است و گویی امروز آخرین روز او در دنیا و نخستین روز او در آخرت است. پیامبر (صلی الله علیه و آله) همراه چند نفر از اصحاب به خانه او رفت و او را بیهوش دید. وجود مقدس رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) مایه بركت بود وقتی شخصی را صدا میزد هر چند او بیهوش باشد، پاسخ آن حضرت را میداد.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) او را صدا زد نوجوان یهودی، چشم هایش را گشود و عرض كرد لبیك یا اباالقاسم حضرت به او فرمود: به یكتایی خدا و رسالت من از جانب خدا گواهی بده.
نوجوان به پدرش كه در كنارش بود، نگاه كرد و به خاطر رعایت پدرش كه یهودی بود، چیزی نگفت.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای بار دوم او را به یكتایی خدا و رسالت خود دعوت كرد او باز پدر خود را دید و چیزی نگفت.
برای بار سوم نیز این كار تكرار شد.
پدرش به زبان آمد و گفت: فرزندم ملاحظه مرا نكن؛ اختیار با خودت است، هر چه میخواهی بگو.
در این هنگام نوجوان گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انك رسول الله» سپس جان به آفرین تسلیم كرد.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از پدرش خواست كه خود به مسائل كفن و دفن آن نوجوان بپردازد سپس به یاران فرمود: بدن آن نوجوان تازه مسلمان را غسل داده، كفن كنید. آنان نیز پس از غسل و كفن، جنازه او را به حضور رسول خدا آوردند.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بر پیكر جوان تازه مسلمان نماز خواند و پس از پایان مراسم دفن، پیامبر (صلی الله علیه وآله) به خانه خود بازگشت؛ در حالی كه میفرمود: «الحمد لله الذی انجا بی الیوم نسمة من النار» سپاس خدای را كه امروز به وسیله من انسانی را از آتش جهنم نجات داد.(5)
گاهی به عیادت بیماران جوان میرفت و گاهی در جمعشان مینشست و با آنان سخن میگفت و نصیحت شان میكرد همین برخوردهای زیبا و منحصر به فرد پیامبر بود كه باعث شد جوانان به رسول خدا عشق ورزیده، جان خود را فدای حضرتش نمایند.
در بسیاری از جنگها همین جوانان بودند كه فرماندهی یا پرچمداری لشگر اسلام را به عهده میگرفتند و یا طرف مشورت پیامبر (صلی الله علیه و آله) قرار میگرفتند گاهی نیز همین جوانان نماینده ویژه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بودند تا به مردم قرآن و معارف اسلامی بیاموزند و همین جوانان بودند كه از طرف پیامبر (صلی الله علیه و آله) به عنوان استاندار و فرماندار و قضات در برخی از شهرها تعیین میشدند اینك از باب نمونه به چند ملاقات و نشست پیامبر با جوانان اشاره میكنیم:
1. قرائت قرآن در محفل جوانان
می گویند: آری ولی فرمان عذاب الهی بر كافران مسلم شده است.
تمام جوانان حاضر در مجلس گریستند، جز یك جوان كه گفت: یا رسول الله من خود را به حال گریه در آوردم، اما اشكی از چشمانم جاری نشد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: من بار دیگر این آیه را بر شما تلاوت میكنم و هر كه خود را به حالت گریه درآورد، بهشت بر او است و آن گاه آیه را بر آنها تكرار فرمود این بار تمام جوانان گریه كردند مگر همان جوان كه فقط تباكی كرد و به فرموده پیامبر (صلی الله علیه و آله) همه از اهل بهشت شدند.(2)
2. در كنار قهرمانان
در پاسخ گفتند: میخواهیم ببینیم كدام از ما یك قویتر است.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: آیا شما را خبر دهم كه كدام یك از شما نیرومندتر است؟ گفتند: آری رسول الله.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: قویترین شما كسی است كه اگر از چیزی خوشحال شد و شادمان گشت، این شادمانی او را به باطل و گناه نكشاند و اگر از چیزی خشمگین شد، خشم او، وی را از حق دور نسازد...(3)
3. برگزاری مسابقه
همه میگفتند: پیامبر (صلی الله علیه و آله) برنده شده است؛ اما پیامبر (صلی الله علیه و آله) میفرمود: اسامة برنده است.(4)
4. دل جویی از جوانان
آورده اند: نوجوانی یهودی در مدینه همواره به حضور رسول خدا (صلی الله علیه و آله) میآمد؛ به حدی كه رابطهاش با آن حضرت خصوصی شده بود و پیامبر (صلی الله علیه و آله) او را برای پیام رسانی به اطراف میفرستاد و...
پیامبر (صلی الله علیه و آله) چند روز او را ندید. از اصحاب احوال او را پرسید. یكی گفت: او در بستر مرگ است و گویی امروز آخرین روز او در دنیا و نخستین روز او در آخرت است. پیامبر (صلی الله علیه و آله) همراه چند نفر از اصحاب به خانه او رفت و او را بیهوش دید. وجود مقدس رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) مایه بركت بود وقتی شخصی را صدا میزد هر چند او بیهوش باشد، پاسخ آن حضرت را میداد.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) او را صدا زد نوجوان یهودی، چشم هایش را گشود و عرض كرد لبیك یا اباالقاسم حضرت به او فرمود: به یكتایی خدا و رسالت من از جانب خدا گواهی بده.
نوجوان به پدرش كه در كنارش بود، نگاه كرد و به خاطر رعایت پدرش كه یهودی بود، چیزی نگفت.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای بار دوم او را به یكتایی خدا و رسالت خود دعوت كرد او باز پدر خود را دید و چیزی نگفت.
برای بار سوم نیز این كار تكرار شد.
پدرش به زبان آمد و گفت: فرزندم ملاحظه مرا نكن؛ اختیار با خودت است، هر چه میخواهی بگو.
در این هنگام نوجوان گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انك رسول الله» سپس جان به آفرین تسلیم كرد.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از پدرش خواست كه خود به مسائل كفن و دفن آن نوجوان بپردازد سپس به یاران فرمود: بدن آن نوجوان تازه مسلمان را غسل داده، كفن كنید. آنان نیز پس از غسل و كفن، جنازه او را به حضور رسول خدا آوردند.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بر پیكر جوان تازه مسلمان نماز خواند و پس از پایان مراسم دفن، پیامبر (صلی الله علیه وآله) به خانه خود بازگشت؛ در حالی كه میفرمود: «الحمد لله الذی انجا بی الیوم نسمة من النار» سپاس خدای را كه امروز به وسیله من انسانی را از آتش جهنم نجات داد.(5)
پي نوشت :
1- سوره زمر، آیه 71
2- سفینة البحار، ج 2، ص 94.
3- روضة الواعظین، ج 2، ص 379، مشكاة الانوار، ص 32
4- وسائل الشیعه، ج 13، ص 351.
5- داستان دوستان ج 3، ص 323، مشكاة الانوار، ص 392
جوان از منظر معصومان(علیهم السلام)، محمد جواد مروجى طبسى