نویسنده: علی شیرازی
«یوكابد»، مادر حضرت موسی (علیه السلام)، در تدبیر، زیركی، ایمان و همچنین رأی و فراست، سرآمد همهی زنان روزگار خود بود.
پس از این كه درد زایمان را در خود احساس كرد، با توجه به دستور دستگاه طاغوتی فرعون برای قتل نوزادان پسر و جلوگیری از زیان احتمالی آینده، دل به خدا سپرد و قابلهای به خانه دعوت كرد تا مقدمات وضع حمل را آماده كند.
به محض این كه موسی (علیه السلام) تولد یافت، قابله نوری در پیشانی نوزاد مشاهده و محبت و دوستی حضرت موسی (علیه السلام) را در دل خود احساس كرد. از این رو تصمیم گرفت موضوع را به هیچ كس خبر ندهد و سرّ ولادت كودك را پنهان داشت. (1)
ولی غائله تمام نشده بود و هر لحظه خطر كشتن آن حضرت وجود داشت. یوكابد، در میان ترس و اضطراب به سر میبرد كه خداوند به وی الهام كرد: «او را شیر بده، و هنگامی كه بر جانش ترسیدی، وی را به دریا بینداز و نترس و غمگین مباش كه ما او را به تو باز میگردانیم و از پیامبرانش قرار میدهیم.» (2)
مادر سراغ حزبیل نجّار رفت و از او خواست تا صندوقی بسازد. وی صندوقی ساخت، یوكابد آن را با احتیاط كامل به منزل آورد و فرزندش را با توجه به الهام خداوند، در آن صندوق گذاشت.
درب آن را محكم بست و به دست امواج خروشان رود نیل سپرد.
امواج دریا، صندوق حامل موسی (علیه السلام) را به دربار فرعون برد!
فرعون و همسرش «آسیه»، در كنار رود نیل نشسته بودند كه ناگهان چشمشان به صندوقی افتاد. فرعون به دریانوردان دستور داد تا آن صندوق را بگیرند و نزد او ببرند. همین كه درب صندوق را گشودند، كودكی زیبا در آن یافتند. خداوند محبت وی را در دل آسیه جای داد و او به فرعون گفت: «این طفل مایهی خرسندی من و تو است، او را نكش، شاید برای ما مفید باشد، یا او را پسر خود برگزینیم!!» (3)
همان لحظه كه «یوكابد» موسی را به رود نیل انداخت، دخترش «كلثمه» را مأمور كرد تا قدم به قدم، در پی او روان شود و ببیند سرنوشت وی به كجا میانجامد.
خواهر موسی در آن شرایط سخت، به دنبال برادر رفت و به صورت ناشناس خود را به دربار فرعون رساند. بانوانی را دید كه برای شیر دادن حضرت موسی به آن جا آوردهاند. نوزاد از گرفتن پستان همه، خودداری كرد. «كلثمه» كه تاكنون شاهد رویدادها بود، جلو آمد و به فرعونیان گفت: «آیا میخواهید شما را به خانوادهای راهنمایی كنم كه میتوانند این نوزاد را كفالت كنند و خیرخواه او هستند؟» (4)
هامان، وزیر فرعون كه این سخن را شنید برآشفت و دستور داد كلثمه را توقیف كنند.
كلثمه گفت: «من خواستم خدمتی كنم و گرنه، منظوری ندارم.»
درباریان قانع شدند و او را تبرئه كردند. طولی نكشید كه به دستور فرعون و راهنمایی كلثمه، زنی را - كه همان مادر موسی بود - حاضر كردند و طفل به لطف خداوند، پستان او را پذیرفت و در آغوش گرم مادر آرمید.
فرعون تعجب كرد و از «یوكابد» پرسید: «چرا این كودك، تنها پستان تو را پذیرفت؟»
«یوكابد» گفت: «چون من زنی پاك و پاكیزه و خوشبو هستم و شیرم خوش طعم است، هر كودكی پستان مرا قبول میكند.» (5)
فرعون از این سخن قانع شد. مادر موسی را به دایگی گرفت و برایش بودجهای مقرر كرد. بدین گونه خداوند «موسی» را به مادرش بازگرداند تا «چشمش روشن شود، غمگین نباشد و بداند كه وعدهی الهی حق است.» (6)
پینوشتها:
1. مجمع البیان، ج7، ص 241.
2. قصص (28) آیهی 7.
3. همان، آیهی 9.
4. همان، آیهی 12.
5. مجمع البیان، ج7، ص 243.
6. قصص (28) آیهی 13.
شیرازی، علی؛ (1394)؛ زنان نمونه، قم: مؤسسه بوستان كتاب (مركز چاپ و نشر تبلیغات اسلامی)، چاپ هشتم.