یهودیت یکی از ادیان زنده جهان است که میتوان آمیختگی دیانت و قومیت را از ویژگیهای مهم آن شمرد؛ ویژگیای که باعث شده است در تعریف یهودی و یهودیت اختلافی اساسی به وجود آید. از نظر برخی، یهودی بودن به معنای نوعی قرابت و وابستگی خونی یا نژادی است؛ درحالی که، در نظر برخی دیگر یهودی بودن عبارت است از: «انجام فرایض و آداب مذهبی». (1)
برخی نیز هر دو نظر را رد میکنند و میگویند: «یهودی بودن، به معنای تعلق به یک دین نیست؛ چرا که برخی از یهودیان ملحد، و برخی دیگر راست کیشاند و پارهای نیز بین این دو دسته قرار دارند». این واژه به معنای تعلق به یک گروه قومی هم نیست؛ چرا که اگر کسی به دین دیگری درآید، او را مطرود از گروه قومی میانگارند. این مشکل از آنجا ناشی میشود که از یکسو همه یهودیان معیار یهودی بودن را تولد در خانواده یهودی میدانند؛ و از سوی دیگر، یهودیت از اسرائیل سخن میگوید که معادل «کلیسا» در مسیحیت شمرده میشود و مقصود از آن اجتماعی فراطبیعی است که برای خدمت به خدا ایجاد شده است. مرز میان گروه اجتماعی این جهان و جامعه فراطبیعی، بسیار دقیق، و تشخیص آن دشوار است. (2)
به هرحال، شکی نیست که در تعریف یهودیت، قومیت را نمیتوان نادیده گرفت و همین امر باعث شده است که در این آیین تاریخ و گذشته قوم بیش از دیگر ادیان زنده جهان مهم باشد. بنابراین، در تاریخ آیین یهود، باید مسائلی چون پیدایش، سرگذشته و دستورهای دینی یک قوم بررسی شود.
نکتهای که باید در اینجا بدان اشاره شود، این است که تنها منبع تاریخ پیدایش و رشد این قوم کتاب مقدس آنان است و این در حالی است که در تاریخهای دیگر درباره اصل و منشأ این قوم و چندین قرن پس از پیدایش آن چیزی یافت نمیشود. بخش عمدهای از کتاب مقدس این قوم، که آنان را عهد و مسیحیان آن را عهد قدیم میخوانند، به تاریخ پیدایش و سرگذشت این قوم اختصاص یافته است. بخش اول این مجموعه، تورات نامیده میشود که خود مشتمل بر پنج سِفر (کتاب) پیدایش، خروج، لاویان، اعداد و تثنیه است. این کتاب، تاریخ پیدایش قوم و زندگی حضرت موسی (علیهالسلام)، بنیانگذار آیین یهود، و سخنان او را دربردارد؛ همچنین، پس از تورات در سدههای بعد چندین کتاب دیگر نیز به تاریخ این قوم میپردازند. (3)
ابراهیم خلیل
مورّخان ادیان، تاریخ یهودیت را با مهاجرت حضرت ابراهیم (علیهالسلام) آغاز میکنند. حضرت ابراهیم که سه دین یهودیت، مسیحیت و اسلام، او را نیای خود میدانند- در نیمه اول هزاره دوم پیش از میلاد در شهر «اور»، از شهرهای جنوبی «کلده» واقع در بینالنهرین، متولد شد. سِفر پِیدایش از باب یازدهم، زندگی حضرت ابراهیم (علیهالسلام) را آغاز میکند، اما درباره دوران کودکی و جوانی او چیزی نمیگوید. این کتاب، پس از اشاره به تولد و ازدواج ابراهیم (علیهالسلام)- که در ابتدا او را «ابرام» مینامد و سپس نام او را به «ابراهیم» تغییر میدهد- به ماجرای مهاجرت او اشاره میکند:تارح پسرش، ابرام، نوهاش، لوط و عروسش سارای، را با خود برداشت و اور کلدانیان را به قصد کنعان ترک گفت؛ اما وقتی آنان به شهر حرّان رسیدند، در آنجا ماندند. تارح در سن 205 سالگی در حرّان در گذشت.
خداوند به ابرام فرمود: ولایت، خانه پدری و خویشاوندان خود را رها کن و به سرزمینی که من تو را بدانجا هدایت خواهم نمود، برو. من تو را پدر امت بزرگی میگردانم. تو را برکت میدهم و آنانی را که به تو بدی نمایند، لعنت میکنم. همه مردم دنیا از تو برکت خواهند یافت.
پس ابرام طبق دستور خداوند روانه شد و لوط نیز همراه او رفت. ابرام 75 ساله بود که حران را ترک گفت. او همسرش سارای و برادرزادهاش (لوط)، غلامان و تمام دارایی خود را که در حران به دست آورده بود، برداشت و به کنعان کوچ کرد؛ وقتی به کنعان رسیدند،... خداوند بر ابرام ظاهر شده، فرمود: «من این سرزمین را به نسل تو خواهم بخشید». (4)
سفر پیدایش درباره علت مهاجرت ابراهیم (علیهالسلام) چیزی نمیگوید، اما کتاب تلمود- که یهودیان آن را تورات شفاهی میخوانند و معتقدند تعالیمی وجود داشته که قرنها سینهبهسینه نقل گشته و سپس، در این کتاب نوشته شده است. علت مهاجرت او را مبارزه با شرک و بتپرستی میداند. (5)
نویسندگان یهودی نیز به سیر تفکر ابراهیم پرداخته، بیان کردهاند که ابراهیم پس از یک چالش فکری طولانی به توحید رسید، و از آنجا که افکار موحدانه او با شرک و بتپرستی آن محیط سازگاری نداشت، با الهامی الهی از آن منطقه مهاجرت کرد. (6)
عبرانیان
به گفته سفر پیدایش، قوم ابراهیم در سرزمین کنعان به عبرانیان معروف بودند. درباره علت این نامگذاری برخی دو احتمال دادهاند: حالت اول، از عابر به معنای «عبور کننده» مشتق شده است؛ از اینرو به این نام خوانده شدند که از فرات عبور کرده بودند. حالت دیگر آن است که این نام از عابر، که جدّ ابراهیم بوده، (7) گرفته شده باشد؛ (8) اما از سخنان برخی دیگر اینگونه برمیآید که عبرانیان طوایفی از نژاد سامی بودند که در شمال شبهجزیره عربستان میزیستند و قوم ابراهیم نیز منسوب به یکی از این طوایف بوده است. (9) به هرحال، عبرانیان یا عبریها زبان و فرهنگ ویژه خود را داشتند و از قرار معلوم، برخلاف نظر برخی (10) در ابتدا قومی بیابانگرد بودند که از طریق دامپروری زندگی خود را میگذراندند. (11) از سفر پیدایش چنین بر میآید که زندگی حضرت ابراهیم (علیهالسلام) و فرزندانش به همینگونه میگذشته است.اسماعیل و اسحاق
ابراهیم و سارا فرزندی نداشتند؛ از اینرو، خداوند به ابراهیم وعده داد که به او فرزندی عطا کند تا نسل او زیاد گردد. سارا، که فرزند نمیآورد، کنیز خود، هاجر، را به ابراهیم داد تا از این طریق صاحب فرزند شود. سپس، هاجر فرزندی آورد که اسماعیل نامیده شد. (12) آنگاه هنگامی که ابراهیم به مرز صدسالگی و سارا به نود سالگی رسیده بودند، خدا به آنان فرزندی عطا فرمود که اسحاق نام گرفت. سارا از ابراهیم میخواست که هاجر و پسرش را از خانه بیرون کند، ولی ابراهیم خشمگین شد. اما خدا به او فرمود: «آنچه سارا گفته، انجام بده؛ زیرا نسلی را که به تو وعده دادهام، از ذریّه اسحاق است و از پسر آن کنیز هم قومی به وجود خواهم آورد».ابراهیم هاجر را با پسرش روانه کرد، اما آنان در بیابانی به نام «بئر شبع» سرگردان شدند. هنگامی که تشنگی و درماندگی بر آنان چیره شده بود، فرشته خداوند هاجر را چنین ندا داد:
نترس! زیرا خدا نالههای پسرت را شنیده است؛ برو و او را بردار و در آغوش بگیر؛ من قوم بزرگی از او به وجود خواهم آورد. سپس، خدا چشمان هاجر را گشود و او چاه آبی در مقابل خود دید. پس به طرف چاه رفته، مشک را پر از آب کرد و به پسرش نوشانید؛ و خدا با اسماعیل بود و او در بیابان فاران بزرگ شده، در تیراندازی ماهر گشت و مادرش دختری مصری برای او گرفت. (13)
از این پس، در تورات به جز سخنی کوتاه درباره دوازده پسر اسماعیل و قبایلی که از آنان پدید میآید، (14) سخنی از اسماعیل نیست، بلکه اسحاق محور سخن قرار میگیرد. خداوند ابراهیم را آزمایش میکند و در خواب به او دستور میدهد که پسرش اسحاق را قربانی نماید. ابراهیم نیز اطاعت میکند و چون کارد را بالا میبرد، فرشته خداوند او را باز میدارد و میگوید:
خداوند میگوید به ذات خود قسم خوردهام که چون مرا اطاعت کردی و حتی یگانه پسرت را از من دریغ نداشتی، تو را چنان برکت دهم که نسل تو مانند ستارگان آسمان و شنهای دریا بیشمار گردند. آنان بر دشمنان خود پیروز شده، موجب برکت همه قومهای جهان خواهند گشت؛ زیرا تو مرا اطاعت کردهای. (15)
با وفات حضرت ابراهیم (علیهالسلام)، فرزندش، اسحاق، شیخ و بزرگ قبیله شد و خداوند عهدی را که با ابراهیم بسته، با او تجدید کرد:
اگر سخن مرا شنیده، اطاعت کنی؛ با تو خواهم بود و تو را بسیار برکت خواهم داد و تمامی این سرزمین را به تو و نسل تو خواهم بخشید؛ چنانکه به پدرت ابراهیم وعده دادهام. نسل تو را چون ستارگان آسمان بیشمار خواهم گردانید و تمامی این سرزمین را به آنان خواهم داد و همه ملل جهان از نسل تو برکت خواهند یافت. این کار را به خاطر ابراهیم خواهم کرد؛ چون او احکام و اوامر مرا اطاعت نمود. (16)
یعقوب و عیسو
یعقوب و عیسو دو پسر همزاد اسحاق بودند که عیسو زودتر از یعقوب متولد شده بود. از سِفر پیدایش بر میآید که حضرت اسحاق (علیهالسلام) در کهنسالی، که چشمانش تار شده بود، میخواست عیسو را برکت دهد، اما یعقوب با حیله برکت را از آن خود میکند. (17) و بدین ترتیب، او و نسلش برتر میشوند. در سفر پیدایش آمده است که یعقوب با فردی که ظاهراً خداست کشتی میگیرد و پیروز میشود؛ بنابراین، به او گفته میشود: «پس از این، نام تو دیگر یعقوب نیست، بلکه اسرائیل [است]؛ زیرا نزد خدا و مردم مقاوم بوده و پیروز شدهای» (18). از این پس، نام یعقوب «اسرائیل» است و نام فرزندان او «بنیاسرائیل».مهاجرت به مصر
یعقوب دوازده پسر دارد که یازدهمین آنان یوسف نام دارد. یعقوب به یوسف بیش از دیگر پسران علاقه دارد و همین امر باعث رشک و حسد برادران میگردد. یوسف خوابی میبیند که در آن او سرور و آقای دیگر برادران میشود. او خواب خود را برای برادران تعریف میکند و این امر آتش حسد آنان را مشتعلتر میگرداند. روزی یعقوب یوسف را نزد برادران خود به بیابان میفرستد؛ برادران یوسف نیز فرصت را غنیمت شمرده، یوسف را ابتدا به چاهی انداخته، سپس، او را به تاجران اسماعیلی- که به مصر میرفتند- به غلامی میفروشند. آنان سپس، پیراهن خونین او را نزد پدر برده، وانمود میکنند او را گرگ دریده است.یوسف در مصر به غلامی خریده میشود و در خانه یکی از درباریان به خدمت مشغول میگردد. او که جوانی زیباروی است، مورد طمع همسر مرد درباری واقع میشود و چون از این درخواست امتناع میورزد، به زندان میافتد. او مدتها در زندان بود، تا اینکه دو تن از درباریان به زندان میافتند. یوسف خواب آنان را تعبیر میکند و چون تعبیر او درست از کار در میآید، بعدها که فرعون خوابی میبیند و همگان از تعبیر آن عاجز میشوند، یکی از آن درباریان همبند یوسف، که اینک آزاد شده بود، یوسف را به یاد میآورد و ماجرا را برای فرعون نقل میکند. از اینرو، یوسف را نزد فرعون میآورند و او خواب فرعون را تعبیر میکند: هفت سال فراوانی و آب در پیش است و در پی آن هفت سال خشکسالی و قحطی؛ بنابراین، باید در هفت سال نخست، برای هفت سال بعد آذوقه انبار کرد.
فرعون مجذوب یوسف میگردد، او را شخص دوم مملکت و مأمور همین امر قرار میدهد. هفت سال فراوانی میرسد و یوسف آذوقه و غله انبار میکند؛ تا اینکه هفت سال دوم آغاز میشود و قحطی همه منطقه را فرا میگیرد. مردم قحطیزده از هر سو برای تهیه غلّه به سوی مرکز سرازیر میشوند و یعقوب نیز پسران خود را برای خرید غله به مصر میفرستد. یوسف که برادران خود را میشناسد، در ابتدا، خود را معرفی نمیکند و از همینرو، ماجراهایی بین آنان رخ میدهد. سرانجام، او خود را به برادران معرفی و آنان را مأمور میکند که همراه با پدر خود به مصر بیایند. بدین ترتیب، یعقوب و پسرانش به مصر میآیند و سپس مورد احترام قرار گرفته، در آنجا سکنا میگزینند. سالها بعد، یعقوب و یوسف در مصر وفات مییابند، اما بنیاسرائیل همچنان در آنجا زندگی راحتی را میگذراندند و کانون توجه و احترام قرار میگیرند. (19)
منابعی برای مطالعه بیشتر
1. ابا، ابان، قوم من، «تاریخ بنیاسرائیل»، فصل 1.2. لوی، جیب، «تاریخ یهود ایران»، ج 1، فصل 1.
3. زیلبرت ولیپی، «کلاپرمن»، ترجمه مسعود همتی، تاریخ قوم یهود، ج 1، فصل 1.
4. بی. ناس، جان، «تاریخ جامع ادیان»، ترجمه علی اصغر حکمت، ص 484-491.
5. یتیس، کایل، «یهودیت» در جهان مذهبی، ترجمه عبدالرحیم گواهی، ج 2، ص 569-575.
پینوشتها:
1- ر. ک. جمعی از نویسندگان، جهان مذهبی، ترجمه عبدالرحیم گواهی، ج 2، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1374، ص 569.
2- ((Juaism) in Our Religions, p. 294.
3- در بخشهای بعدی، کتاب مقدس یهودیان را با تفصیل بیشتر بررسی خواهیم کرد.
4- [سفر پیدایش]، 31:11؛ 7:12.
5- راب، أ. کهن، «گنجینهای از تلمود»، ترجمه امیر فریدون گرگانی، تهران، چاپخانه زیبا، 1350. ص28.
6- کلاپرمن، ژیلبرت ولیبی، تاریخ قوم یهود، ترجمه مسعود همتی، تهران، انجمن فرهنگی اوتصل هتورا گنج دانش ایران، 1347. ج 1، ص 4؛ ابابان، قوم من، «تاریخ بنیاسرائیل»، تهران، یهود ابروفیم، 1358. ص 9؛ تاریخ یهود ایران، ج 1، ص 11.
7- ر. ک. پیدایش، 24:10 و 14:11.
8- مسترهاکس، قاموس کتاب مقدس، تهران، اساطیر، 1377، ص 592.
9- بی ناس، جان، همان، ص 485؛ ابابان، قوم من، همان، ص 3.
10- ابان، ابا، قوم من: تاریخ بنیاسرائیل، ترجمه نعمت الله شکیب اصفهانی، تهران، یهودا بروخیم، 1358،
11- ر. ک. بی ناس، جان، همان، ص 485.
12- ر. ک. سفر پیدایش، باب 16.
13- سفر پیدایش، همان، 21: 17-21.
14- همان، 25: 12-18.
15- همان، 22: 15-18.
16- همان، 26: 2-5.
17- ر. ک. همان، باب 27.
18- ر. ک. همان، 28: 32.
19- ر. ک. همان، بابهای 37-50.
سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم؛ (1394)، ادیان زنده جهان (غیر از اسلام)، قم: انتشارات کتاب طه، چاپ اول.