مسأله شرّ از ديدگاه يهوديت
الف) دستهاي از فلاسفه دين معتقدند كه وجود خداوند، نيازي به اثبات ندارد. اينان راه خداشناسي را غير از راه استدلال و اثبات ميدانند و معتقدند كه در اديان بزرگ، وجود خداوند به عنوان يك امر بديهي و فطري و بينياز از استدلال در نظر گرفته شده است و عمده دعاوي پيامبران پيرامون مسأله عبادت دور ميزند، نه اثبات وجود خدا. برخي راه دل و شناخت عرفاني را پيش ميكشند و يامان را جداي از عقل و بينياز از آن ميدانند.
ب) عدهاي نيز، معتقدند كه وجود خداوند، نياز به اثبات و استدلال دارد. فيلسوفاني كه چنين رهيافتي دارند به سه دسته تقسيم ميشوند.
1. برخي معتقدند كه وجود خدا اثبات شده است و ادله كافي براي آن وجود دارد.
2. برخي ديگر وجود خدا را اثبات ناشده ميدانند و دليلي هم بر نفي آن ندارند.
3. دسته ديگر وجود خدا را اثباتناشدني ميدانند و يا ميگويند كه دليل بر نفي آن وجود دارد.
از ميان دسته سوم، برخي مدعياند كه چون ما محدوديم و اگر خداوند وجود داشتهب اشد نامحدود است، ما نخواهيم توانست بر او احاطه پيدا كنيم و به همين جهت قابل شناخت و اثبات نيست. منتهاي مدعاي اينان با همه مسامحاتي كه دارد تنها اثباتناشدني بودن وجود خدا را اثبات ميكند ولي دليلي بر نفي وجود او اقامه نميكند. برخي ديگر، پيشتر رفته، مدعياند كه دليل بر نفي وجود خدا اقامه كردهاند. عمده دليلي كه به آن تمسك شده اثبات وقوع تناقض ميان وجود شرّ و اوصاف الهي است كه با مسلّم گرفتن وجود شرور، نتيجه نفي وجود خدا خواهد بود. البته پارادكس قدرت مطلق نيز، از قديم الايام، مطرح بوده است و ماديهاي جديد هم بدان تمسك كردهاند. مضمون اين حكم متناقض اين است كه اگر خداوند قادر مطلق باشد، بايد بتواند موجودي خلق كند كه خود از مهار كردن آن عاجز باشد. اگر محقق نشود، يعني خداوند نتواند چنين موجودي را بيافريند، باز هم دليل بر عجز او خواهد بود و اين با مطلق بودن قدرت خداوند نميسازد. از همان دوران ينز پاسخهاي محكمي به اين استدلال داده شده است. از جمله اينكه فاعليت خداوند تام است و نقص در قابليت قابل است؛ يعني چنين چيزي خودش امكان وجود ندارد و محال است و كسي نيز ادعا نكرده است كه قدرت خداوند بر محال تعلق ميگيرد. از اين پاسخ كه بگذريم، ميتوان مسأله را به گونهاي ديگر حل كرد كه در ضمن پاسخهاي ارائه شده درباره مسأله شرّ به آن اشاره ميشود.
معضل شرّ
1. وجود شرور
2. باورهاي ديني درباره صفات خداوند
از طرفي شروري در اين جهان وجود دارند كه قابل انكار نيستند: از جمله:
1. شرور طبيعي: همچون بيماري، سيل، زلزله، طوفان، مرگ، پيري و...
2. شرور اجتماعي: مانند ظلم، حقكشي، دزدي، جنايت، جنگ، تجاوز، كلاهبرداري و...
3. شرور اخلاقي: مانند گناه، حسادت، خودبيني، تكبر، غرور و...
و از سوي ديگر، باورهاي ديني خداوند را موجودي داراي قدرت مطلق، علم بيپايان، خيرخواهي و عدالت محض ميدانند. مجموعه اين اوصاف اقتضا ميكند كه چنين موجودي اجازه ندهد كه هيچگونه شرّي در جهان پديد آيد. بنابراين ميان مجموعه اين اوصاف و وجود شرور تنافي بوده، بايد يكي را انكار كرد. آنچه كه نفي ميشود نميتواند و جود شرور باشد؛ زيرا قابل انكار نيست. پس نتيجه، انكار وجود خدا خواهد بود. اين استدلالي است كه فلاسفه دين ملحد بدان متمسك شدهاند كه مشهورترين آنها عبارتند از: كاي نيلسون، آنتوني فلو، ج. ال. مكي، هاسپرس را نيز ميتوان در زمره مشهورترين نام برد.
طرز تلقي اديان، نسبت به مسأله شرّ
1. ادياني كه ريشه آنها به هندوئيسم باز ميگردد.
2. ادياني كه دو خدايي هستند.
3. اديان ابراهيمي و توحيدي.
يكي از مسائلي كه موجب تمايز اين اديان از يكديگر ميشود، همين مسأله شرّ و طرز تلقي آنها نسبت به اين مسأله است.
1. ادياني كه ريشه در هندوئيسم دارند، شرّ را امري پنداري و موهوم ميدانند. آنها معتقدند كه حقيقت شرّ غير از خيال و پندار، چيزي ديگري نيست؛ همانند سايهاي كه هولناك به نظر ميرسد، اما واقعيت آن چيزي نيست و آنچه موجب پيدايش اين سايه هولناك شده است خود امري خير و نيك است. اخيراً نيز برخي از نحلهها در مسيحيت پيدا شدهاند كه چنين گرايشي دارند.
2. اديان دو خدايي، كه مهمترين آنها دين زرتشت است، براي خيرها خدايي قائلند و براي شرّها نيز خدايي جداگانه. آنان براي شرّها واقعيتي مستقل قائلند و خالق آنها را خداي ظلمات و بديها ميدانند و به ناچار، به قدرت مطلق خداي نور و خيرها قيد ميزنند.
3. اديان ابراهيمي (يهود، مسيحيت و اسلام) نه وجود و واقعيت شرّها را انكار كردهاند و نه به دو خدا قائل شدهاند، بلكه با وجود يك خداي عليم، قادر، عادل و خيرخواه به وجود شرور نيز اعتراف كرده و هيچ ناسازگاري را در اين ميان نميبينند.
ناگفته نماند كه متكلمان هر يك از اين اديان، راههاي مختلف و بعضا متناقضي را براي حل اين مسأله و توجيه وجود شرور پيمودهاند كه ممكن است برخي از آنها با ظواهر و نصوص دينيشان وفق ندهد و البته در ميان آنها راهحلهاي مناسب و بياشكال نيز يافت ميشود كه بايد در جاي خود بررسي شوند.
در اين مقال رهيافت يهود و متكلمان آن در رابطه با معضل شرّ بررسي ميشود.
طرز تلقي يهود، نسبت به مسأله شرّ
1. قادر مطلق بودن خداوند
2. عادل و خيرخواه بودن خداوند
3. مطلق بودن علم خداوند
از سوي ديگر، نصوص زيادي را از عهد عتيق داريم كه دلالت بر وجود شرّها ميكنند؛ يعني هيچگونه انكاري نسبت به وجود شرّ ديده نميشود و در هيچ جا آن را پنداري و خيالي نيز تلقي نميكند، مثلاًُ: «شرارت در زمين بسيار است»؛ «مردمان سدوم بسيار شرور بودند»؛ «چرا شروران، زنده ميمانند»؛ «شروران به هاويه برخواهند گشت»؛ «بر شرور آتش خواهد بارانيد»؛ «سيلهايش خاك زمين را ميبرد»؛ «طوفان مهلك خواهد انداخت»؛ «بلائيرا كه در آن هستيم»؛ «مصيبت مثل گردباد شما را در رسد».
توجيه وجود شرور در ظواهر و نصوص ديني يهود
در عهد عتيق براي وجود شرور چهار علت عمده معرفي شده است:
1. گناه
2. امتحان
3. درخواست شيطان براي اتمام حجت بر او همراه با نتيجه خوب
4. ظاهر بعضي از شرور، شرّ است ولي در واقع، خير فراوان در آنها نهفته است.
براي آشنايي خوانندگان محترم براي هر كدام شواهدي را از كتاب مقدس ميآوريم:
1. عهد عتيق در بسياري از موارد شرّ را معلول گناه بشر ميشمارد. به عنوان نمونه، در داستان طوفان نوح چنين ميخوانيم: «و خدا به نوح گفت: انتهاي تمامي بشر به حضورم رسيده است؛ زيرا زمين به سبب ايشان پر از ظلم شده است و اينك من ايشان را با زمين هلاك خواهم ساخت»
و در جاي ديگر ميخوانيم: «الان فكر كن كيست كه بيگناه هلاك شود و راستان، در كجا تلف شدند؛ چنان كه من ديدم، آناني كه شرار ترا شيار ميكنند و شقاوت را ميكارند، همان را ميدروند. از نفحه خدا هلاك ميشوند و از باد غضب او تباه ميگردند. »؛ «بنابراين، از ميوه طريق خود خواهند خودر و از تدابير خويش سير خواهند شد؛ زيرا كه ارتداد جاهلان، ايشان را خواهد كشت و راحت غافلانه احمقان ايشان را هلاك خواهد ساخت؛ اما هر كس كه مرا بشنود، در امنيت ساكن خواهد بود و از ترس بلا مستريح خواهد ماند»؛ «و با توبه سبب جميع رجاساتت كارها خواهم كرد كه قبل از اين نكره باشيم و مثل آنها هم ديگر نخواهم كرد... »؛ «و شرير از كار دست خود بدان گرفتار گرديده است. هجايون سلاه»؛ «و چون شما گوييد كه يهوه خداي ما چرا تمامي اين بلاها را بر ما وارد آورده است آنگاه، تو بايشان بگو از اين جهت كه مرا ترك كرديد و خدايان غير را در زمين خويش عبادت نموديد».
در اين نصوص، به روشني ميبينيم كه علت پديد آمدن بلاها و آفتها را عيان بندگان برشمردهاند. در برخي ازآنها نيز، شرك و كفر علت مصيبتها دانسته شده است.
2. كتاب مقدس، در برخي موارد شرّ را وسيلهاي براي آزمايش بندگان خدا معرفي كرده است؛ از جمله، در داستان حضرت ابراهيم و مأموريتي كه براي ذبح فرزند پيدا كرد آمده است: «و واقع شد بعد از اين واقعي كه خدا ابراهيم را امتحان كرده، به او گفت: اي ابراهيم! عرض كرد: لبيك؛ گفت: اكنون پسر خود را كه يگانه فرزند تست و او را دوست ميداري، يعني اسحق را بردار و به زمين موريا برو و در آنجا او را بر يكي از كوههايي كه به تو نشان ميدهم، براي قرباني سوختني بگذران... و ابراهيم دست خود را دراز كرده، كارد را گرفت تا پسر خويش را ذبح كند».
سرگرداني بني اسرائيل، به مدت چهل سال، در بيابانها و مواجهشدن با رنجها سفر و آفتهايي كه در اين چهل سال به آنها رسيد نيز، از مواردي است كه به جهت امتحان پيش آمده است. البته اين مسأله، نافي اين نيست كه علل ديگري، همچون گناه و شرك، براي اين سرگرداني در كار بوده باشد:
«و بياد آور تمامي راه را كه يهوه خدايت تو را اين چهل سال در بيابان رهبري نمود تا تو را ذليل ساخته بيازمايد و آنچه را كه در دل تو است بداند كه آيا اوامر او را نگاه خواهي داشت يا نه و تو را ذليل و گرسنه ساخت... ». داستان حضرت ايوب و ابتلائات عظيم وي نيز نمونه خوبي از اين آزمايش است كه در قسمت بعد به آن اشاره ميشود.
3. در پارهاي موارد نيز، افاتي كه به انسان ميرسد ناشي از درخواست شيطان است. او ميخواهد با اين آفات، انسان از طريق بندگي خدا خارج شود و ادعايش اين است كه انسان، تا زماني بندگي خدا را ميكند كه در نعمت و رفاه باشد و اگر اين نعمتها از او سلب شوند، ترك طاعت كرده و به گناه و كفر روي ميآورد. خداوند نيز، براي اتمام حجت بر او و نشاندادن صبر و استقامت بنده مؤمنش دست وي را در برخي جهات، باز گذاشته و آفاتي به انسان ميرسد؛ هر چند كه سرانجام نيكي در انتظار صابران است. اين مطلب، در داستان حضرت ايوب به خوبي بيان شده است:
«خداوند به شيطان گفت: آيا درباره بنده من، ايوب، تفكر كردي كه كسي مانند و در زمين وجود ندارد. او مردي كامل، راست و خداترس است كه از گناه اجتناب ميكند. شيطان در جواب گفت: آيا ايوب مجانا، از خدا ميترسد؟ آيا تو گرد او و خانه و همه اموالش از هر طرف، حاصر نكشيدي و كارهاي دست او را بركت ندادي و مواشي او در زمين منتشر نشد؟ اما اكنون، دست خود را دراز كن و تمامي مايملك او را لمس نما، پيش روي تو، تو را ترك خواهد كرد. خداوند به شيطان گفت: اينك همه اموالش در دست تو است، ليكن دست خود را بر او دراز نكن! پس شيطان از حضور خداوند بيرون رفت» كه به دنبال آن، شيطان، تمامي اموال او را نابود ميكند و فرزندان و غلامانش را هلاك ميكند. تمامي احوال شاكر و صبور باقي ميماند. همين داستان، درباره خود او و سلامتش تكرار ميشود. در همه حالتها و با همه مصيبتهاي بزگي كه بر جان و مال او وارد ميشود، هيچگونه ناسپاسي و بيصبري نميكند و در نهايت نيز، در اثر صبر و بندگي، هر آنچه داشت، دو چندان باز يافت.
4. دسته ديگري از مصيبتها، تنها در ظاهر، شرّند و در واقع، مستبطن خير كثير و عاقبت نيكاند. اين عاقبت نيك ميتواند در دنيا يا آخرت باشد؛ مثلا: «خداوند، ولي تو ميگويد: به جوشش غضبي خود را از تو براي لحظهاي پوشانيدم، اما به احسان جاوداني بر تو رحمت خواهم فرمود». و يا درباره سرگرداني چهل ساله بنياسرائيل در بيابان و سختيهايي كهاز آن ناحيه ديدند، آمده است: «چه كسي تو را در بيابان بزرگ و خوفناك، كه در آن مارهايي آتشين و عقربها و زميني تشنه بيآب بود رهبري كرد. كه براي تو آب از سنگ خارا بيرون آورد، كه تو را در بيابان منّ خورانيد كه پدرانت آن را نداشته بودند تا تو را ذليل سازند و تو را بيازمايد و بر تو در آخرت احسان نمايد. »
ميبينيم كه نتيجه آن سختيها و بلاها هم در دنيا ظاهر شده و هم وعده احسان در آخرت داده شده است. نمونه ديگر، داستان حضرت يوسف است كه پس از حيله برادران و اسارت يوسف و آن همه سختي كه ديد، به منصبي حكومتي دست يافت و برادران به حضورش رسيده، عذرخواهي كردند؛ «ايشان را گفت مترسيد؛ زيرا آيا من در جاي خدا هستم؟ شما درباره من بد انديشيديد، اما خدا از آن قصد نيكي كرد تا كاري كند كه مردم بسياري را احيا كند، چنان كه امروز شده است. »
خلاصه اينكه كتاب مقدس، وجود شرّ را نفي نميكند، اما آن را ناشي از عمل بندگان ميداند و صنع خداوندي را نيك ميشمارد: «و خدا هر چه ساخته بود، ديد و همانا بسيار نيكو بود و شام بود و صبح بود روزي ششم. »
شرّ از ديدگاه متكلمان يهود
برجستهترين متكلم يهود، كه از قرون وسطي تاكنون پا به عرصه وجود نهاده، موسي بن ميمون است. وي در بيستم مارس 1135ميلادي، در قرطبه، چشم به جهان گشود و در سال 1204، در قاهره، از دنيا رفت. ابن ميمون، شاگرد سه تن از علماي اسلام، يعني ابن افلح، يكي از شاگردان ابي بكر بن صائغ و ابن رشد بوده است. مهمترين اثر فلسفي كلامي وي، كتاب دلالة الحائرين است كه آن را به زبان و خط عربي نگاشته است. تأثيري كه فرهنگ و فلسفه اسلامي بر ابن ميمون داشته، به خوبي در اين كتاب مشهود است.
در بررسي رهيافت متكلمان يهود نسبت به مسأله شرّ، بايد هر يك از مقدمههاي چهارگانه تشكيل دهند معضله را مورد توجه قرار دهيم.
1. قدرت مطلق خداوند
2. عدالت و خيرخواهي خداوند
ابن ميمون ميگويد: «به هيچ وجه نميتوان به خداوند نسبت انجام شرّ را داد... بلكه تمام كارهاي خداوند، خير محض است؛ زيرا او كاري نميكند مگر وجود و هر و جودي هم خير است».
3. علم مطلق خداوند
ابن ميمون نيز ميگويد: «به هيچ وجه، چيزي از خداي متعال مخفي نميماند، بلكه همه چيز براي علم خدا، كه عين ذات او است، مكشوف است و محال است كه ما به اينگونه ادراك، آگاهي يابيم... » و در جاي ديگر ميگويد: «اجماع بر آن است كه صحيح نيست براي خداوند تعالي علم حادث شود تا اينكه الان چيزي را بداند كه قبلاً نميدانست... لازمه اين اعتقاد آن است كه علم به عدمها تعلق گيرد و به بينهايت احاطه داشته باشد. پس چنين اعتقادي را داريم».
4. وجود شرّ
ابن ميمون شرور را تماماً عدمي ميداند، البته عدم مضاف: «همه شرور عدم هستند كه هيچ فعلي به آنها تعلق نميگيرد، مگر از جهتي كه بيان كرديم كه ماده با اين طبيعتي كه دارد موجود شده است؛ يعني اينكه هميشه همراه عدم است. از اينرو، همين ماده سبب هر فساد و شرّي شده است. بنابراين، هر چه كه خداوند اين ماده را براي آن نيافريد، فاسد نميشود و هيچ يك از شرور به آن نميرسد«. آنگاه، درباره شرور اجتماعي ميگويد كه آنها هم ناشي از عدم هستند: «تمام اين شرور عظيمي كه ميان انسانها اتفاق م يافتد و به حسب اغراض، شهوتها، آرا و عقايد برخي، به برخي آسيب ميرسانند، به دنبال عدم هستند؛ زيرا همه آنها لازمه جهل، يعني نبود علمند». پس از آن به يكي از نصوص عهد عتيق استشهاد ميكند و ميگويد: «و گرگ با برّه سكونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابيد... و شير، مثل گاو، كاه خواهد خورد و طفل شيرخوار بر سوراخ مار بازي خواهد كرد... و در تمامي كوه مقدزس من ضرر و فسادي نخواهند كرد؛ زيرا جهان، از معرفت خداوند پر خواهد بود؛ مثل آبهايي كه دريا را ميپوشانند».
توجيه انواع شرّ، از ديدگاه دانشمندان يهود
1. (شرور طبيعي) «نوع اول شرّ، آن است كه از جهت طبيعت كون و فساد، يعني از اين جهت كه داراي ماده است، به انسان ميرسد».
2. (شرور اجتماعي) «نوع دوم، شرّي است كه از برخي مردم به برخي ديگر ميرسد؛ مانند تسلط بعضي بر بعضي ديگر».
3. (شرور اخلاقي) «نوع سوم، شرّي است كه در اثر فعل خودمان به ما ميرسد. »
وي شرور طبيعي را نادر، شرور اجتماعي را زياد و شرور اخلاقي را بيش از همه ميداند. آنگاه به توجيه هر يك ميپردازد.
1. شرور طبيعي
ضمنا در بحث وجود شرّ از ديدگاه متكلمان يهود، عبارتهايي را از «براشيت ربه» و ابن ميمون نقل كرديم كه انتساب اينگونه شرّها را به خداوند متعال رد ميكرد و آنها را لازمه عالم ماده كه محل كون و فساد است، ميدانست.
2. شرّهاي اجتماعي
پيشتر نيز عبارتهايي را از ابن ميمون نقل كرديم كه اينگونه شرّها را نيز تابع عدم، يعني عدم معرفت ميدانست.
3. شرّهاي اخلاقي
وي درادامه ميگويد: «بسياري از آلام روحي و محنتهايي كه انسان متحمل ميشود، به خاطر همين زيادهطلبي و سيرنشدن وي است. او به هر چه برسد، غصه بعد از آن را ميخورد». آنگاه، به خصوص، از كتاب مقدس دليل ميآورد: «همانا اين را فقط دريافتم كه خدا آدمي را راست آفريد اما ايشان مخترعات بسيار طلبيدند». «و اكنون از خدا درخواست كن تا بر ما ترحم نمايد. يهوه صبايوت ميگويد: اين از دست شما واقع شده است... ». «اما كسي كه با زني زنا كند ناقصالعقل است. هر كه چنين عمل نمايد جان خود را هلاك خواهد ساخت». «اينك استغاثه كن و آيا كسي هست كه تو را جواب دهد و بگو به كدام يك از مقدسات توجه خواهي كرد؛ زيرا غصه، احمق را ميكشد و حسد، ابله را ميميراند. من احمق را ديدم كه ريشه ميگرفت و ناگهان مسكن او را نفين كردم... ، بلكه انسان، براي مشقت متولد ميشود».
همانطور كه ملاحظه شد، متكلمان يهود برخي شرور را عدمي محض و برخي را اعدام مضاف به ملكات و منشأ آنها را خود انسان ميدانستند. گويا آنها را لازمه اختيار آدمي ميگرفتند (هر چند تصريح به اين مطلب نداشتند) و آنهايي را هم كه در اختيار انسان نيستند، مثل شرور طبيعي، لازمه خلق عالم ماده ميدانستند. تنها يك مسأله باقي ميماند و آن، اينكه آيا خداي قادر مطلق نميتوانست انسان را مختار بيافريند و عالم ماده را خلق كند و اين لوازم را نداشته باشد؟ اگر ميتوانست، چرا خلق نكرد و اگر نميتوانست، پس قادر مطلق نيست؟
در پاسخ به اين سؤال، علماي يهود شق دوم را بر ميگزينند؛ يعني قدرت مطلق خداوند در محدوده ممكنات است و تفكيك ذاتيات هر چيزي از آن، امكان ندارد.
اما اگر مستشكلين اصرار ورزند كه خداوند بايد بر محالات نيز قادر باشد، ميتوان از جانب متكلمان يهود پاسخ داد كه در اين صورت مانعي ندارد كه آن قادر مطلق، شرور را نيز بيافريند و در عين حال، خيرخواه، عادل و قادر باقي بماند. هر چند كه ممكن است اين عمل تناقضآميز باشد؛ زيرا اگر يك امر محال براي قادر مطلق ممكن شد، پس )حداقل، در ارتباط با خداوند( غيرممكن، ممكن است؛ يعني ميتوان جمع بين نقيضين كرد. در منطق نيز ثابت است كه ميتوان از اجتمناع نقيضين هر نتيجه دلخواهي را به دست آورد و اگر نميتوانيد يا نميخواهيد كه چنين نتيجهاي را بپذيريد، پس اصل فرضتان باطل است؛ يعني در هر حال، اشكال شرور مرتفع ميشود.
پینوشتها:
1. The problem of Evil
2. The philosophy of Religion
3. Proof
4. The Paradox of Omnipotence
5. Physical Evil
6. Social Evil
7. Maral Evil
8. athesit
9. Kai Neilsen
10. Anthony Flew
11. J. L. Mackie
12. John Hospers
13. جهت اطلاع بيشتر از نحوه استدلال آنها ميتوانند به مقاله مكّي، تحت عنوان "شرور قدرت مطلقه" كه ترجمه آن، در مجله كيان، شماره 3، به چاپ رسيده است، مراجعه كنيد. پاسخ آن مقاله نيز، در شماره 17همان مجله، به چاپ رسيده است. 14. illusion
15. نحله علم مسيحي Christian Science
16. اين قسمت را از جزوههاي درس استاد، مصطفي ملكيان استفاده كردهام.
17. خروج 3:6
18. مزامير 8: 24
19. مزامير 8: 89
20. اشعياء 24: 1
21. اشعياء 16: 60
22. اشعياء 28: 40
23. پيدايش 1:17
24. اين كه دو وصف را در كنار هم آوردهايم، به اين دليل است كه در مسأله شرّ، تنها به يكي از آنها نياز است و در ضمن اشكالها و پاسخها در فرهنگهاي مختلف، به هر دو اشاره شده است.
25. ايوب 12: 34
26. اشعياء: 21: 45
27. تثنيه: 4: 34و 5
28. مزامير: 5: 14
29. مزامير: 10: 25
30. مزامير: 5: 23
31. اعداد 18: 14
32. مزامير 8:25
33. مزامير 9:14
34. مزامير 3:139
35. مزامير 5-10: 94
36. اشعياء: 15:29
37. دانيال 22: 2
38. اشعياء: 28: 40
39. پيدايش 5:6
40. پيدايش 13:13
41. ايوب 7:21
42. مزامير 17:9
43. مزامير 6:11
44. ايوب 19: 14
45. اشعياء 12:28
46. نحمياء 17:2
47. امثال سليمان 27: 1
48. Old thestament
49. Holy Bible
50. پيدايش 13: 6
51. ايوب .9: 4
52. امثال سليمان 31 33: 1
53. حزقيال 16:6
54. مزامير: 16:9
55. ارمياء: 18:5
56. در متون اسلامي اين پسر، اسماعيل خوانده شده است.
57. پيدايش 1 10:22
58. تثنيه 3:8 و 2
59. ايوب .12: 1
60. ايوب 24
61. اشعياء 8:54
62. تثنيه 1. 16:8
63. پيدايش 31:1
64. پيدايش 31: 1
65. «يهوه» عبارت از چهار حرف «ي. ه. و ه» است كه آن را اسم مرتجل غير مشتق ميدانند و مانند "اللّه" در فرهنگ اسلامي، آن را اسم اعظم ميدانند. بقيه اسمهاي خداوند را مشتق ميدانند. ر. ك: موسي بن ميمون، دلالة الحائرين، چاپ تركيه، 1974، ص 153.
66. بر اخوت 33ب، به نقل از گنجينهاي از تلمود، ص 36.
67. دلالة الحائزين، ص 520.
68. خروج .6:20
69. گنجينهاي از تلمود، ص 43.
70. دلالة الحائزين، ص 498.
71. برشيت ربا 7:2 به نقل از گنجينهاي از تلمود، ص 39.
72. سنهدرين 90ب، به نقل از گنجينهاي از تلمود، ص 39.
73. تنحوما سلح بند 9، به نقل از گنجينهاي از تلمود، ص 39.
74. شموت ربا 3:21، به نقل از گنجينهاي از تلمود، ص 39.
75. ميشنا آووت 19:30، به نقل از گنجينهاي از تلمود، ص 112.
76. دلالة الحائزين، ص 548.
77. همان، ص 543.
78. براشيت 51، به نقل از دلالة الحائرين، ص 499.
79. دلالة الحائزين، ص 498.
80. همان، ص 499.
81. اشعياء: .9:11.
82. دلالة الحائزين، ص 502.
83. همان، ص 503.
84. همان، ص 504.
85. همان، ص 503 502.
86. ر. ك: پاورقيهاي 80و 81.
87. دلالة الحائرين، ص 503.
88. ر. ك: پاورقيهاي 80و 81.
89. دلالة الحائزين، ص 504.
90. همان، ص 505.
91. جامعه سليمان 29:7
92. ملاكي 9:1
93. امثال سليمان 32:6
94. ايوب .6:5
/خ