زمانی که اسماعیل اول دولت صفویه را بنیان نهاد، در امپراتوری عثمانی بایزید دوم (918 ق) فرمانروایی داشت. عثمانیان که بر مذهب تسنن سخت پایبند بودند، به فتوحاتی در غرب و شرق مشغول بودند و بسیار خرسند میشدند که فرمانروایی بر تمامی جهان اسلام از آن ایشان باشد. صفویان با از میان برداشتن امیران آققویونلو و شکست ذوالقدریان مرزهای خود را به سمت قلمرو عثمانیان توسعه دادند.
چون خبرهای پیروزی شاهاسماعیل در ایران و نواحی دیار بکر و نیز اعلام رسمی مذهب تشیع به بایزید دوم عثمانی رسید، در صدد تفحص در باره وقایع اتفاق افتاده برآمد، به خصوص آن که برخی از سنیان ایرانی که از قلمرو صفویان گریخته و به عثمانیان پناه برده بودند، از فشار و ستم شاهاسماعیل بر اهل سنت به پادشاه عثمانی شکایت کرده بودند. در سال 912 هجری نمایندهای از جانب بایزید عثمانی همراه پیشکشها و هدایایی به دربار شاه اسماعیل فرستاده شد که دو نامه به همراه داشت؛ یکی مشتمل بر تبریک برای پیروزی و پادشاهی اسماعیل و دیگری شامل شکایت و نصیحت شاه اسماعیل نسبت به بدرفتاری در حق اهل تسنن. نماینده مذکور موظف بود پس از رسیدن به ایران و درباره شاه صفوی وضعیت را بررسی کند و چنانچه گفته مهاجران سنی مذهب را درست نیافت، نامه اول را به شاه تقدیم کند و اگر گفته آنان را درست یافت، نامه دوم را تحول دهد. سفیر عثمانی نیز چون گفته مهاجان را راست دید، نامه دوم را به شاه اسماعیل داد. این آغاز روابط ایران و عثمانی در زمان صفویان است که بسیار حائز اهمیت و در عملکردهای بعدی شاه اسماعیل تأثیرگذار بود.
شاه اسماعیل که گویا از نامه و نحوه خطاب سلطان با یزید خوشش نیامده بود، منتظر فرصت مناسبی بود تا پاسخ وی را بدهد و به نظر میرسد اقدام او در سال 916 هجری در فرستادن سر بریده محمدخان شیبانی ازبک برای بایزید به همین منظور بود. ظاهراً سلطان بایزید دوم محتاطتر از آن بود که اقدامی سریع برای پاسخ به این گستاخی شاه اسماعیل ترتیب دهد؛ ولی فرزند و جانشین او سلطان سلیم اول (918- 926 ق) چنین روحیهای نداشت.
1. جنگ چالدران
سلیمخان که از سلاطین متقدر و فاتح عثمانی به شمار میرود، در آغاز حکومت خود بنا به عوامل گوناگون با حمله به ایران جنگ معروف به چالدران را به راه انداخت. او نخست برای نشاندن سختگیری خود نسبت به شیعیان و از میان برداشتن آن دسته از رعایای خود که صفویان اظهار تمایل میکردند، به قتل عام شیعیان آناتولی دستور داد که بنا به گفته منابع در این کار چهل هزار نفر از شیعیان کشته شدند و کسانی که به قتل نرسیده بودند، داغ زده شدند و به سرزمینهای عثمانی در اروپا فرستاده شدند. سلیمخان سپس با سپاه بزرگی به سمت ایران حرکت کرد و با عبور از سیواس و ارزنجان خود را به مرز ایران در چالدران- در مشرق دریاچه ارومیه و واقع در شمال غربی خوی از شهرهای آذربایجان - رسانید. شاه اسماعیل نیز پس از باخبر شدن از قصد سلطان سلیم به گردآوری سپاه پرداخت و با بسیج کردن قزلباشان و دیگر نیروهای وفادار به مقابله با عثمانیان شتافت. محمدخان استاجلو حکمران دیار بکر از جانب شاه اسماعیل از این منطقه عقب نشست و خود را به سپاه صفوی رساند و بدین ترتیب دو سپاه در دشت چالدران رودررو شدند. درباره تعداد سپاهیان طرفین اعدادی در منابع ذکر شده که با یکدیگر اختلاف بسیار دارند؛ مثلاً درباره نفرات ارتش عثمانی از یکصد تا دویست هزار نفر نوشته شده است؛ ولی به نظر میرسد اعداد قابل قبولتر، برای سپاه عثمانی یکصدهزار و برای صفویان چهل هزار نفر باشد. (1)به زودی نبرد آغاز شد. ظاهراً جناح راست سپاه صفوی که توسط خود اسماعیل فرماندهی میشد، جناج چپ سپاه عثمانی را تارومار کرد؛ اما جناح میانی عثمانی که در آن ینیچریها و قسمت عمده توپخانه قرار داشت سالم ماند. توپخانه عثمانی که مرکب از دویست توپ و یکصد خمپارهانداز بود با شلیک خود سپاه صفوی را غافلگیر کرد. محمدخان استاجلو فرمانده جناج چپ صفوی کشته شد و این قسمت از سپاه نابود گردید. حملات دلیرانه شاه اسماعیل و سپاهیانش به مواضع سلیمخان نیز به علت کثرت عثمانیان نتایج قابل توجهی در بر نداشت و در نهایت او ناچار شد عقبنشینی و فرار کند. جنگ با پیروزی سلیمخان و کشتههای بسیار از دو طرف پایان یافت. شمار زیادی از فرماندهان صفوی و سران قزلباش به قتل رسیدند و از سپاه عثمانی کسان زیادی کشته شدند. (2) بنابر تاریخ عمومی ترکها، سلطان سلیم علاوه بر از دست دادن افراد پیاده قسمت اعظم سواران اروپاییالاصل خود را که گلچین و نیروی اصلی سپاهش بودند از دست داد و تقریباً همه آنها در جنگ کشته شدند یا زخمهای مهلکی برداشتند. (3)
شاه اسماعیل تا نزدیک همدان عقب نشست و سلطان سلیم آذربایجان را تصرف کرد و تبریز، مرکز حکومت شاه اسماعیل، را بگرفت؛ اما توقف عثمانیان در تبریز دوام چندانی نیافت و به زودی ظاهراً به علت سرمای شدید، منطقه را ترک کردند.
2. عوامل مؤثر در برپایی جنگ چالدران
آنچه موجبات لشکرکشی سیلمخان را به ایران فراهم آورد، عوامل مختلفی بودند که در ادامه به آنها اشاره میشود:1. سلطان سلیم داعیه کشورگشایی و سلطه بر تمامی سرزمینهای اسلامی را در سر داشت. تا این زمان عثمانیان امیرنشینهای کوچک را در غرب آسیای صغیر مطیع خود ساخته بودند؛ ولی تلاش مستمر آنان برای سلطه بر شرق آناتولی، که از زمان آققویونلوها در جریان بود، هنوز به نتیجه کامل نرسیده بود.
2. برپایی دولت قدرتمند صفوی که در مدتی کوتاه امیران قدیمی منطقه را از میان برداشته و شکست داده و مرزهای خود را تا قلمرو عثمانی گسترش داده بود، تهدیدی برای این دولت به شمار میرفت، به خصوص که صفویان شیعه بودند و نواحی سنینشین بسیاری را تابع خود کرده بودند.
3. صفویان شیعه مذهب به تبلیغ و ترویج تشیع در منطقه پرداخته بودند و این امر از نظر عثمانیان، که به مذهب تسنن پایبند بودند و به نحوی خود را متولی امر مسلمانان میدانستند، قابل قبول و تحمل نبود. آنچه این مسئله را تشدید میکرد پناهنده شدن برخی سنی مذهبان ایران به این کشور و شکایت از سختگیریهای شاه اسماعیل نسبت به آنان بود.
4. اقدامات تبلیغی صفویان بر ساکنان قلمرو عثمانی نیز تأثیر میگذاشت و از جانب سلطان سلیم مداخله در کشورش محسوب میشد. داخل مرزهای عثمانی - به ویژه در آناتولی شرقی - شمار قابل توجهی از ترکمنها زندگی میکردند که نسبت به ادعاهای صوفیان شاه اسماعیل علاقهمند بودند و از برقراری دولتی شیعه مذهب در ایران حمایت میکردند. اینان زمینه مناسب برای تبلیغات صفویان را در کشور عثمانی فراهم میآوردند و از این رو به عنوان نیروهای ستون پنجم یا جاسوسان صفویان به شمار میرفتند. این شیعیان حتی پیش از به سلطنت رسیدن شاه اسماعیل با او در گیلان در تماس بودند و از آغاز سلطنت او گروه گروه به ایران آمده، به او میپیوستند؛ به عنوان مثال میتوان به طایفه «استاجلو» اشاره کرد که حدود هفت هزار نفر آنان در ابتدای قیام اسماعیل به او محلق شدند. (سیوری، 38) بیشک این موضوع یکی از عوامل اصلی بروز چالدران بود که چنانچه با آن مقابله نمیشد، به زودی موجب جدایی آناتولی شرقی از عثمانی میگردید. بایزید دوم با توجه به این مشکل، در سال 907- 908 هجری دستور داد تا بسیاری از شیعیان آناتولی - به شبه جزیره موریا تبعید شوند. در سال 916 هجری طایفه تکهلو - شیعه یا متمایل به تشیع - در ساحل مدیترانه آسیای صغیر شورشی به راه انداختند و شماری از آنان به ایران و سپاه شاه اسماعیل پناهنده شدند. در این زمینه اقدامات نورعلی خلیفه را در آناتولی شرقی در سال 917 هجری که با همکاری صفویان انجام میشد، نباید از نظر دور داشت.
5. شاه اسماعیل پس از مرگ سلطان بایزید دوم از رقیبان سلطان سلیم حمایت میکرد. شاه اسماعیل در ابتدا از سلطان احمد، که جانشین بلافصل و قانونی سلطنت بود، حمایت کرد و پس از قتل او به دست سلیمخان به پسر او مرادخان پناه داد. مرادخان برای نجات از مرگ با گروهی از وفاداران خود به ایران گریخت و مورد استقبال شاه اسماعیل قرار گرفت. اگرچه شاه اسماعیل نتوانست از وجود این شاهزاده عثمانی علیه سلطان سلیم استفاده کند، ولی اقدام او در پذیرفتن مرادخان برای سلیم خوشایند نبود.
6. سلطان سلیم شنیده بود که شاه اسماعیل با دشمنان خارجی او، یعنی پادشاه مجارستان و ممالیک مصر، در ارتباط است و قصد دارد با آنها پیمانهای دوستانه همکاری برقرار کند و کشورهای مذکور درصدد تحریک شاه صفوی علیه او هستند. (4)
7. ظاهراً فرستاده شدن سر بریده محمدخان شیبانی از جانب شاه اسماعیل برای سلطان بایزید دوم از نظر سلیمخان یک گستاخی درخور مجازات تلقی میشد و به نوعی به کینه شخصی تبدیل شده بود.
3. عوامل شکست صفویان
1. برتری تعداد نفرات سپاه عثمانی نسبت به سپاه صفوی به قدری بود که همه تلاشها و دلاوریهای شاه اسماعیل و قزلباشان را بیاثر میساخت. با توجه به ارقامی که در خصوص تعداد افراد دو سپاه ذکر شده، تقریباً نفرات عثمانیان دو برابر صفویان بوده است. (5)2. سپاه عثمانی از نظر نوع سلاح و ترکیب سربازان نیز بر سپاه صفوی برتری داشت. عثمانیان به سلاحهای جنگی جدید و آتشین، یعنی توپ و خمپارهانداز، مجهز بودند؛ در حالی که در سپاه صفوی چنین سلاحهایی وجود نداشت؛ همچنین بخش عمدهای از سپاه عثمانی را ینیچریها تشکیل میدادند که سپاهیانی جنگاور و تعلیم دیده با فنون جدید جنگی بودند؛ در حالی که سپاه شاه اسماعیل را همان مردان طوایف مختلف قزلباش تشکیل میدادند.
3. یکی از عوامل مهم شکست صفویان، انتخاب شیوه جنگی نامناسب بود که این خود از غرور و خودفریفتگی شاه اسماعیل جوان نشئت میگرفت. شاه اسماعیل از ابتدای قیامش تقریباً در هیچ نبردی - که خود حضور داشت - شکست نخورده بود و این امر موجب خودفریفتگی وی گردیده بود و باور داشت شکستناپذیر است؛ از این رو دشمن خود را کوچک میشمرد. زمانی که دو سپاه به هم رسیدند، برخی فرماندهان قزلباش، مانند محمدخان استاجلو که با شیوه جنگی جدید عثمانی آشنا بودند، پیشنهاد دادند باید فوراً و پیش از استقرار کامل سپاهیان عثمانی و مستقر ساختن توپهایشان به آنان حمله کنند؛ اما دورمیشخان شاملو، که از موقعیت ممتازی نزد اسماعیل برخوردار بود، با رد این نظر، اظهار داشت باید صبر کنند تا عثمانیان آماده جنگ شوند. شاه جوان مغرور نیز این نظر اخیر را به عنوان یک پیشنهاد جوانمردانه پذیرفت؛ در نتیجه زمانی که نبرد آغاز شد، عثمانیان با آرایش جنگی مناسب و توپخانه مستقر خود صفویان را درهم کوفتند.
حکومت شاهطهماسب همزمان بود با سلطنت چند تن از سلاطین عثمانی، از جمله سلیمان قانونی (926 ق) که فتوحات بزرگ او در اروپا و وضع قوانین جدید در دولت عثمانی موجب شهرت او شده بود. در سالهای نخست حکومت شاهطهماسب درگیری میان صفویان و عثمانیان رخ نداد. ظاهراً گرفتاریهای سلیمانخان در اروپا انگیزه تهاجم به ایران را از وی گرفته بود؛ اما وقایع داخلی ایران به گونهای اتفاق افتاد که خان عثمانی را به این اندیشه انداخت و موجب چهار لشکرکشی او به ایران شد.
اولین تهاجم عثمانیان در سال 936 هجری روی داد. چنان که گفته شد در سال 937 هجری الامه سلطان فرمانده نیروهای نظامی آذربایجان در پی اختلاف با شاه طهماسب به عثمانی گریخت. او به تحریک سلطان سلیمان علیه ایران پرداخت، به طوری که در سال 939 هجری سلیمانخان اولین لشکرکشی خود را به ایران انجام داد. شاه طهماسب که به تازگی از غائله ازبکان در خراسان آسوده شده بود با نیروی اندکی که توانست فراهم آورد، به مقابله با سپاه بزرگ عثمانی شتافت؛ ولی چون سپاهیانش توان رویارویی با سپاه دشمن را نداشتند از روش نابود کردن امکانات حیاتی در منطقه مرزی برای متوقف ساختن آنان استفاده کردند. بدین ترتیب که مناطق مرزی آذربایجان، که ارتش عثمانی باید از آن بگذرد، به طور منظم ویران میشد و هنگامی که نیرویهای عثمانی به مرزهای ایران میرسیدند در انتهای خطوط مواصلاتی طولانی قرار میگرفتند که رساندن تدارکات به افرادشان به صورت معضل بزرگی در میآمد و هر چه بیشتر در آذربایجان پیشروی میکردند، در موقعیت مشکلتری قرار میگرفتند. سپاهیان غالباً با کمبود آذوقه مواجه میشدند و حیوانات بارکش به واسطه فقدان علوفه تلف میشدند. هنگامی که عثمانیان ناچار به عقبنشینی به نواحی کوهستانی آذربایجان و کردستان میشدند، کردها و دیگر قبایل به آنها حمله و غارتشان میکردند. زمستانهای سخت این نواحی نیز تلفاتی بر آنها وارد میآورد. (6) بدین ترتیب عثمانیان بدون نتیجه به سرزمین خود باز میگشتند و آن نواحی را که تصرف کرده بودند، رها میکردند.
عثمانیان در اولین لشکرکشی خود تا دشت سلطانیه پیش آمدند و بر اثر سرما و کمبود آذوقه از راه کردستان عقب نشستند. آنان در راه بازگشت، بنا به دعوت برخی امرای تکهلو، که به شاه صفوی خیانت کردند، به بغداد هجوم بردند و آن شهر و عراق عرب را تقریباً برای همیشه از صفویان گرفتند.
سال بعد نیز عثمانیان تهاجمن دیگری به ایران داشتند؛ اما مهمترین لشکرکشیهای آنان در سال 956 بود که پیشروی زیادی در نواحی آذربایجان داشتند و تا شهر تبریز پیش آمدند. انگیزه اساسی این حمله، علاوه بر تحریکات الامهسلطان، پناهندگی القاص میرزا به عثمانی بود. سلیمانخان با سپاهی بزرگ و توپخانهای مجهز همراه القاص میرزا و المه راهی آذربایجان شد. القاص میرزا به سوی مرند و الامه به سوی وان رفتند و سپاه عثمانی به سمت تبریز پیش آمد. سلطان سلیمان که خود را با روش دفاعی صفویان مواجه دید و وعدههای القاص میرزا را گزاف یافت، این بار نیز بدون نتیجه قطعی به عثمانی بازگشت و القاصمیرزا و الامه را به حال خود گذاشت. چهارمین لشکرکشی سلیمان قانونی در سال 959 هجری نیز به همینگونه پایان یافت، با این تفاوت که این بار شاه طهماسب به کمک برادرش بهرام میرزا و پسرش اسماعیل، حالت تهاجمی به خود گرفته بود. ظاهراً سلطان سلیمان که در تهاجمهای مکرر خود به ایران فایدهای نیافته بود و حتی یکی از دوستان صمیمی و افراد خاص خود، یعنی سنان بیگ را از دست داده بود، آماده انجام مذاکرات صلح بود. در سال 962 هجری پیمان صلح در آماسیه امضا شد و ایران از حملات عثمانی آسوده خاطر گردید. این صلح سی سال طول کشید و شاه طهماسب تا آخر سلطنتش با عثمانیان درگیری نداشت. در صلح آماسیه ولایتهای آذربایجان و ارمنستان شرقی با ایران و ارمنستان غربی و عراق عرب و شهرهای اطراف دریاچه وان به عثمانی واگذار شد. این صلح، اولین پیمان مکتوبی است که تا این تاریخ بین دو دولت متخاصم بسته است. (7)
واقعه دیگری که در روابط صفوی و عثمانی تأثیر داشت و ممکن بود بعد از برقراری صلح، بار دیگر به خصومت میان طرفین منجر گردد تا حد زیادی به اوضاع داخلی امپراتوری عثمانی مربوط میشد. در سال 966 - سه سال پس از صلح آماسیه - یکی از سپران سلطان سلیمان به ایران گریخت و به شاه صفوی پناهنده شد. سلیمان قانونی پنج پسر داشت که دو تای آنها در زمان او فوت کردند. و یکی هم - به اتهام همکاری با ایران - به دست وی به قتل رسید. سلطان سلیمان از میان دو پسر باقی مانده (سلیم و بایزید)، اولی را به عنوان جانشین خود برگزید و بایزید، که از پدر رنجیده بود، با درخواست پناهندگی به ایران آمد. (8) به دنبال فرار بایزید به ایران، سلیمان و پسرش سلیم و نیز برخی بزرگان عثمانی با توجه به قرارداد صلح آماسیه نامههایی برای شاه طهماسب فرستادند و خواستار استرداد بایزید شدند و ضمن آن شاه صفوی را تهدید کردند. شاه طهماسب در ازای استرداد شاهزاده عثمانی تقاضای مبلغ قابل توجهی سکه طلا (یک میلیون و دویست هزار سکه) نمود که از طرف سلیمان خان پذیرفته شد؛ لذا در سال 969 هجری، که فرستادگان عثمانی برای تکمیل قرارداد صلح آماسیه به ایران آمدند، بایزید و همراهانش به ایشان تحویل داده شدند. فرستادگان عثمانی آنها را به قتل رسانده (خفه کردند)، اجسادشان را به دربار عثمانی بردند. (9) این کار شاه طهماسب موجب تداوم صلح میان دو کشور شد، به طوری که تا پایان حکومتش روابط او با سلیمان قانونی و جانشین او سلیم دوم ( 974-982 ق) عادی و حسنه بود.
در زمان سلطنت شاه محمد (985 - 996 ق) عثمانیان به اتفاق برخی سرکردگان کرد در استحکامات صفویه نفوذ کردند. سلطانمراد سوم (982-1003 ق) در سال 986 هجری با اعزام لشکری متجاوز از یکصدهزار نفر برای تسخیر آذربایجان رسماً پیمان صلح آماسیه را شکست و این در حالی بود که وزیر اعظم او با توجه به مشکلات ناشی از لشکرکشیهایی به ایران در زمان سلطان سلیمان قانونی با حمله به ایران مخالف بود. انگیزه سلطانمراد در حمله به ایران علاوه بر دشمنی دیرینه با وزیر عظم، درخواستهای جدیدی بود که از سوی ازبکان و نیز علما مبنی بر تدارک یک حمله مشترک علیه ایران ارائه شده بود. علمای مذهبی عثمانی به منظور حمایت از مسلمانان سنی قفقاز، که تحت حکومت صفوی زندگی میکردند و همچنین ریشهکن کردن کامل تشیع در ایران، از جنگ حمایت میکردند. (10)
جنگ با ایران مدت پنج سال، یعنی تا سال 989 هجری، تداوم یافت و سپاهیان عثمانی که از طریق گرجستان راهی آذربایجان شدند، سپاهیان کوچک صفوی را عقب راندند. بیشتر پادشاهان گرجی به امید بازیافتن استقلال خود بدون مقاومت تسلیم شده، حتی تدارکات عثمانیها را فراهم میآوردند. (11) نیروهای صفویه دچار شکستهای پیاپی شدند و بخشهای بزرگی از گرجستان به اشغال عثمانیان درآمد. در سال 987 هجری حمزه میرزا و میرزاسلمان وزیر در قراباغ و شیروان به حملاتی دست زدند که با موفقیتهایی همراه بود و توانستند سرکرده تاتارهای تابع عثمانی، عادلگرایخان را اسیر کنند؛ (12) ولی عثمانیان همچنان بر قفقاز سلطه داشتند. برای چند سال درگیریهای محدودی بین طرفین ادامه داشت که تغییری در وضع موجود پدید نمیآورد. در سال 991 هجری در جنگ معروف به نبرد مشعلها، سرنوشت به نفع عثمانیها رقم خورد و سلطه آنان بر قفقاز تا دریای خزر و شروان و داغستان قطعی شد و این مناطق به مدت ربع قرن از اختیار صفویان بیرون آمد. سرداران عثمانی به تدریج نواحی ارمنستان را تحت تصرف خود درآوردند. (13) در سال 993 هجری به دنبال آشوب شاملوها در خراسان عثمانیان با سپاهی عظیم - حدود سیصد هزار نفر راهی آذربایجان شدند و تبریز را اشغال کردند (14) و این شهر به مدت بیست سال در تصرف آنان باقی ماند. حمزه میرزا برای دفع عثمانیان راهی آذربایجان شد و در ابتدای کار توانست شکستی بر آنها وارد سازد و شماری از فرماندهانشان را به اسارت درآورد. علیرغم تلاشهای فراوان حمزه میرزا و سپاهیانش قلعه تبریز همچنان در تصرف عثمانیان باقی ماند. (15)
موفقیتهای حمزه میرزا ادامه نیافت و او پس از چند روز توقف در اردبیل به سمت عراق عجم بازگشت، در حالی که به مردم تبریز قول داد سه ماه دیگر برای رهایی آنان برخواهد گشت. (16) علت اصلی بازگشت حمزه میرزا از تبریز، سستی و تفرقهای بود که میان سران قزلباش پدید آمد. اکثر امرا از جمله طایفه تکلو به علیقلیخان که از از نزدیکان حمزه میرزا و فرماندهان ارشد سپاه بود، علاقهای نداشتند و از شهرت یافتن او و سپاهیانش در شکست دادن عثمانیها ناخرسند بودند و طی نامهای اعتراض خود را به شاه اعلام کردند. گروهی از قزلباشان نیز فریفته پیروزیهای اولیه شدند و به جای محکم ساختن موقعیت خود، به غنائم گردآوری شده سرگرم شدند. بدین ترتیب نیروهای حمزه میرزا به زودی تحلیل رفته، در برابر دشمن تاب مقاومت نیاوردند؛ همچنین بنا به نوشته تاریخنویسان تعداد سپاهیان صفویه کمتر از عثمانیان بود و فرماندهان عثمانی نیز از این امر آگاهی داشتند.
علاوه بر این، پس از رسیدن حمزهمیرزا به تبریز نیروهای کمکی عثمانی نیز خود را به اطراف شهر رساندند. (17) در همین زمان، واقعه دیگری در قزوین رخ داد. طایفه تکلو، که به خواستههای خود نرسیده بودند، در قزوین شورش کرده، طهماسبمیرزا برادر کوچکتر حمزه میرزا را شاه خواندند و بر تخت نشاندند. حمزهمیرزا در نزدیکی سلطانیه با شورشیان رو به رو شد و با پایمردی، آنان را که شمارشان بیشتر بود شکست داد. (18) حمزه میرزا پس از سامان دادن به اوضاع پایتخت دوباره به سوی تبریز حرکت کرد. تلاش او برای تصرف قلعه تبریز به نتیجه نرسید و در آخر، پیشنهاد صلح فرهادپاشا - سردار عثمانی - را پذیرفت. فرهادپاشا ضمن نامهای به حمزه میرزا متذکر شد که جنگ با عثمانی به زیان او خواهد و خسارات بیشتری را متحمل خواهد شد و حمزه میرزا، که گرفتار اختلافات سران قزلباش بود، مصلحت را در پذیرش صلح دید. (19) حمزه میرزا پس از برقراری آتش بس به قصد بازگشت از آذربایجان حرکت کرد که در مسیر به دست مخالفانش کشته شد و قرارداد صلح در ایام پادشاهی شاه عباس اول منعقد گردید که طبق آن، همه نواحی آذربایجان و قفقاز، به علاوه کردستان، به عثمانی واگذار شد. (20)
عثمانیان که اینک سواحل غربی دریای خزر را در اختیار داشتند، در این سواحل ناوگانی عظیم ساختند و از طریق آن روابطی منظم و دائمی با ازبکها برقرار کردند و آنان را یک بار دیگر به جنگ با ایران برانگیختند؛ (21) اما استیلای عثمانیان بر نواحی مذکور چندان دوام نیافت و شاه عباس در سال 1012 قمری پس از سامان دادن به اوضاع داخلی و پرداختن از کار ازبکان در خراسان به طور ناگهانی به منظور آزادسازی نواحی تحت اشغال عثمانیان به سمت آذربایجان لشکر کشید. این اقدام چنان به سرعت و غیر منتظره بود که نیروهای عثمانی را در آذربایجان غافلگیر کرد. در این زمان حوادث داخلی امپراتوری عثمانی نیز زمینه را برای اقدامات شاهعباس مساعدتر میساخت. سلطان محمد سوم (1003- 1012 ق) در همین سال درگذشت و فرزند چهارده ساله او، احمد اول (1012 - 1026 ق) بر تخت نشست و از سوی دیگر، دولت عثمانی درگیر نبردهای خود در اروپا بود. علاوه بر اینها، حیدرمیرزا شاهزاده صفوی که طبق مفاد قرارداد صلح به عنوان گروگان به دربار عثمانی فرستاده شده بود، چند سال پیش در گذشته بود و اینک برای لغو قرارداد سال 998 هجری مانعی پیش روی شاه ایران قرار نداشت. شاه عباس در همین سال، شهر آذربایجان و کردستان را پس گرفت؛ ولی جنگهای او با عثمانیان برای بازپسگیری نواحی قفقاز و گرجستان تا 1021 هجری ادامه یافت. (22) در این سال، پیمان صلحی میان دو کشور بسته شد که ماندگار نبود و در سال 1024 عثمانیان به بهانه این که شاه ایران خراج مقرری را به دربار عثمانی نفرستاده، حملات خود را از سر گرفتند. در نهایت در سال 1027 هجری قرارداد صلح دیگری بر پایه معاهده آماسیه بسته شد و به جنگهای طولانی مدت دو دولت خاتمه داد. مرگ سلطاناحمد و اختلافات داخلی دربار استانبول تا چند سال عثمانیان را به خود مشغول داشت و همین امر فرصتی به دست شاه عباس داد تا با توجه به سرکشی پاشای بغداد، به عراق لشکر برده، بغداد و شهرهای موصل و کرکوک را تصرف کند. دو شهر اخیر به زودی از دست ایرانیان خارج شد؛ ولی بغداد تا پایان حکومت شاهعباس همچنان تحت امر وی باقی ماند.
مراد چهارم (1032- 1049 ق) سلطان مقتدر عثمانی در همان سال نخست حکومت شاهصفی (1038- 1052 ق) حملات خود را به نواحی مرزی عراق آغاز کرد و سپاه عثمانی پس از تصرف موصل تا همدان پیش آمد. اگرچه تلاش وی در این زمان برای تصرف بغداد ناکام ماند، ولی در سال 1047 هجری طی حملهای سنگین، که فرماندهی آن با خود او بود، پس از چهل روز محاصره، این شهر را تصرف نمود. سلطانمراد با یورش به ارمنستان، ایروان را گرفت. در پیمان مصالحهای که در سال 1048 هجری در قصر شیرین امضا شد و به قرارداد قصر شیرین یا زهاب مشهور شد، متصرفات عثمانی در عراق به آن دولت تعلق گرفت و ایروان و قلاع قفقاز به ایران برگردانده شد؛ همچنین از شروط مصالحه این بود که ایرانیان از دشنامگویی و لعن خلفا خودداری کنند. این صلحنامه تا پایان حکومت صفوی برقرار و محترم بود و حتی در صلح نادر با عثمانیان نیز همین پیمان ملاک و مستند قرار گرفت. (23) از این پس در دوره حکومت شاه عباس دوم تا شاه سلطان حسین میان ایران و دولت عثمانی هیچگونه برخوردی اتفاق نیفتاد تا زمانی که افغانها با حمله به ایران بساط حکومت صفویان را به هم ریختند و عثمانیان که شاهد یکهتازی افغانها در ایران و دستاندازی روسها به سرحدات شمالی و شمال غربی کشور بودند برای آنکه از این سفر بیبهره نمانند، نواحی ارمنستان، گرجستان و آذربایجان را به تصرف خویش درآوردند و در قراردادی که میان پطر کبیر،امپراتور روس و سلطان احمد سوم (1115- 1143 ق) بسته شد، بر این متصرفات صحه گذاشته شد.
پینوشتها:
1. ر. ک: تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی اقتصادی و فرهنگی ایران در عصر صفویه، ص 97.
2. ر. ک: همان، ص 99.
3. ایران عصر صفوی، ص 41.
4. ایران عصر صفوی، ص 38؛ تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، ص 48.
5. حبیبالسیر، ج4، ص 468؛ تاریخ جهانگشای خاقان، ص 74؛ احسنالتواریخ، ص 61؛ عالم آرای شاه اسماعیل، ص 60؛ ر. ک: تاریخ ایران عصر صفوی، ص 287-294.
1. درباره عظمت سپاه عثمانی گفته شده فقط شش هزار شتر ملزومات سپاه را حمل میکرد و کارپردازان سپاه پنج هزار نفر بودند. (ایران عصر صفوی، ص 41).
6. ایران عصر صفوی، ص56.
7. شاه طهماسب اول، ص 236؛ تاریخ تحول ایران عصر صفوی، ص 572؛ ایران عصر صفوی، ص 62.
8. عالم آرای شاه طهماسب، ص 153؛ تاریخ جهانآرا، ص 34.
9. تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید، ج1، ص 197؛ تاریخ تحول ایران عصر صفوی، ص 570؛ تاریخ جهانآرا، ص 307.
10. تاریخ امپراتوری عثمانی، ص 312.
11. ر. ک: نقاوةالآثار، ص 76- 94؛ تاریخ امپراتوری عثمانی، ص 312.
12. ر. ک: نقاوةالآثار، ص 100- 104؛ ایران عصر صفوی، ص 70.
13. تاریخ امپراتوری عثمانی، ص 312.
14. عالم آرای عباسی، ص 427؛ تاریخ امپراتوری عثمانی، ص 316.
15. عالم آرای عباسی، ص 485-487؛ خلد برین، ج1، ص 740.
16. عالم آرای عباسی، ص 517.
17. همان، ج3، ص 489.
18. عالم آرای عباسی، ص 536.
19. همان، ص 538.
20. ر. ک: روابط سیاسی و اقتصادی ایران در دوره صفویه، ص 28.
21. تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید، ص 316.
22. منجم، تاریخ عباسی، ص 251 و 304-320.
23. روابط سیاسی، ص 34 و 35.
حسین زاده شانهچی، غلامحسن، (1394)، تاریخ صفویه، قم: مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی (ص)، چاپ اول.