نظامهای ایدئولوژیک(قسمت اول)
در این بخش به یکی از وجوهی که ضرورت وجود ایدئولوژی را در حوزه حیات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و همچنین در زندگی فردی و شخصی مدلل میکند، پرداخته میشود . این ضرورت با توجه به کارکردهای ایدئولوژی در حوزه سیاست، اجتماعی و اقتصاد مورد توجه و تاکید واقع میشود .
از این روی با پرداختن به این زاویه از بحث، تبعا نگاه هر فرد و جامعهای به فلسفه وجودی ایدئولوژی، به عنوان یک نظام عقیدتی و فکری که معطوف به حوزه عمل و برنامه اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و نیز معطوف به محدوده رفتارهای فردی و شخصی میباشد، بیش از پیش اهمیت مییابد .
کارکردهای ایدئولوژی دینی و مادی
در یک سو پرستش مادی و دنیاگرایی در تمامی عرصههای زندگی مورد مهندسی قرار میگیرد; در دیگر سو، پرستش الهی در تمام حوزههای حیات اساس و محور برنامهریزی و مهندسی اجتماعی قرار میگیرد . شهید مطهری در همین رابطه با بیان فرق جهانبینی الهی با مادی، به تفاوت تئوریها و ایدئولوژیهای ارائه شده از سوی آنها میپردازد و مینویسد:
از نظر اندیشمند مادی، نظامات و نیروهای حاکم بر واقعیتها در انحصار روابط و نیروهای مادی است، و از نظر اندیشمند الهی علاوه بر این، نظامات و نیروهای غیر مادی نیز وجود دارد که بر واقعیتها حاکم است
علیهذا مکتب مادی چه از نظر واقعیتها و چه از نظر نظامات حاکم بر واقعیتها، مکتب انحصار است; اما مکتب الهی از هر دو نظر، مکتب ضد انحصار است . (1)
لذا این دو محور اصلی به عنوان دو خاستگاه متفاوت و متعارض تولید و زایش دو حکومت متضاد ایدئولوژیک الهی و مادی را باعث میگردد و این تفاوت محوری در نتیجه منتهی به تاسیس دو حکومت و دولت دینی و غیردینی که دارای تفاوت ماهوی است، میگردد .
با تاسیس دولت اسلامی، جهان از نظر ایدئولوژیکی - نه جغرافیایی - به دو منطقه (Bloc) بزرگ تقسیم میشود: منطقه دولت اسلامی یا در دار الاسلام و منطقه غیراسلامی یا دار الکفر . (2)
1 . ایدئولوژی مادی و مهندسی اجتماعی
در جوامع ایدئولوژیک غرب، ظهور و پیدایی ایدئولوژیها با پشت کردن به دین روی داده است . آنان بر این باور و اعتقاد بودند که بتوانند خلا دین و معنوی جامعه و خلا کارکردهای ناشی از آن را که تا آن زمان بر عهده دین بوده و نهادهای دینی آن را ایفاء میکردهاند، با تاسیس و پایهگذاری ایدئولوژیهای خود بنیاد بشری، آن را بر دوش بگیرند . به بیان دیگر ظهور و پدیدار گشتن ایدئولوژیها در جامعه غربی بر این اعتقاد و باور استوار بوده است که ایدئولوژی نقش و کارکردهای دینی را میتواند بر دوش بگیرد . از آنجا که ایدئولوژیهای غرب به لحاظ خاستگاه، خصیصه جوامع مدرن هستند، ایدئولوژی در شرایطی که جامعه غربی رو به فضای جدید و تجدد کرده بود، به عنوان یک ضرورت و به عنوان پشتوانه عقیدتی و مکتبی چنین فضایی و شرایطی با حذف عنصر متافیزیکی آن پا به عرصه گذاشته است .
در این رابطه «تامپسون» (3) با ذکر این نکته که ایدئولوژی با ظهور جوامع مدرن ملازم بوده و نقش و کارکرد آن را در جوامع غربی، بیان میکند مینویسد:
... مفهوم ایدئولوژی جزئی از یک شرح یا روایت نظری بزرگ مربوط به دگرگونیهای فرهنگی در ملازمتبا ظهور جوامع صنعتی مدرن است . بر طبق این روایت اعظم، تحول جوامع صنعتی مدرن، در حوزه فرهنگ، با عرفی یا دنیوی کردن مستمر اعتقادات و اعمال و عقلانی کردن مستمر زندگی اجتماعی همراه بوده است . همچنان که دین و جادو پایگاه خود را در نزد افرادی که در فعالیتبیامان صنعتیسازی سرمایهداری گرفتار آمده بودند، از دست میداد، زمینه برای پیدایی نوع جدیدی از نظام اعتقادی آماده میشد، و آن پیدایی نظامهای اعتقادی عرفی بود که میتوانست افراد را بدون ارجاع به ارزشها یا هستیهای دیگر جهان، بسیج کند . همین نظامهای اعتقادی عرفی است که بعضی نظریهپردازان معاصر از آن به عنوان عصر «ایدئولوژیها» یاد میکنند . (4)
«مفهوم ایدئولوژی برای توصیف نظامهای اعتقادی به کار رفته است که آن خلا فرهنگی ایجاد شده به واسطه افول مذهب و جادو را پر کرده و اشکال جدیدی از آگاهی و چهارچوب تازهای از معنا را در جهانی سخت درگیر دگرگونی اجتماعی، سریع و بیسابقه برای مردم تامین کرده است» . (5)
بررسی بسترهای دینی و سیاسی و اجتماعی پیدایش ایدئولوژی، مجال وسیعی میطلبد که در این گفتار مختصر نمیگنجد .
با توجه به بیان فوق، طبیعی است که ایدئولوژی به عنوان نظام فکری و عقیدتی، منحصرا رو به زندگی این جهانی و دنیوی دارد و عنصر متافیزیکی و ماورای طبیعت را به حوزه جادو و خرافات رانده است .
ایدئولوژیها به عنوان «مذاهب دنیوی شده» (6) ، کارکردهای ویژهای دارند . «ژان بشلر» بر این باور است که اساسا از شاخصههای شناخت دقیق ایدئولوژی «دنیوی شدن» است; یعنی مفهوم ایدئولوژی غرب با دنیوی شدن گره خورده است . به همین جهت، برای شناختبهتر ایدئولوژی، باید مشخصه دیگری را بدان اضافه کنیم و آن دنیوی شدن آن است .
دنیوی شدن پدیداهای است کشدار و پیچیده و از دیدگاههای مختلف میتوان بدان نگاه کرد . مشخصه بارز و آشکار آن راندن مذهب به حوزه زندگی خصوصی است .
از نظر روانشناسی، دنیوی شدن نوعی برگشت فرافکنیها در روان انسان و به طور کلی آمدن از آسمانها به زمین است . در حالیکه از دید اسطوره و مذهب، عالم مادی و ماورای طبیعی در اختیار نیروهای مرموزی است که بر آن حاکمند، دنیوی شدن میخواهد ماورای طبیعت را حذف کند و همه چیز را به ماده تحویل دهد . (7)
به همین خاطر «بشلر» معتقد است، ایدئولوژی فراگرد دنیوی شدن فرهنگ است و بشر را مجاب کرده تا سرنوشتخود را در محدوده این دنیا تامین کند . «ریمون آرون» (8) نیز ایدئولوژیهای بشری را ادیان و مذاهب دنیوی شده تلقی میکرد .
«ویلسون» (9) نیز با جداانگاری دین و دنیا به تفکیک میان سکولاریسم (10) و سکولاریزاسیون (11) قائل است، و میگوید: سکولاریسم و دنیاگرایی در غرب به عنوان یک ایدئولوژی قابل طرح است که به اصالت دنیا معتقد میباشد لذا میتوان گفت، ایدئولوژی در غرب بر مبنای دنیاگرایی اساس برنامهریزی کلان اجتماعی میباشد . ویلسون مینویسد:
دنیویگری با قول به اصالت دنیا یک ایدئولوژی است . قایلان و مبلغان ایدئولوژی آگاهانه همه اشکال اعتقاد به امور ماورای طبیعی و وسایط و کارکردهای مختص به آن را طرد و تخطئه میکنند و از اصول غیردینی و ضد دینی به عنوان مبنای اخلاق شخصی و سازمان اجتماعی حمایت میکنند . (12)
روشن است که این کارکردها، از آن جهت مورد تاکید ماست که عدهای در شرایط و فضای امروزه با توجه به همین کارکردهای ایدئولوژی، آن را مورد انکار و تردید قرار دادهاند و آن را ویژگی جوامع عقبمانده تلقی میکنند .
گفتنی است که کارکردهایی که ایدئولوژی مدرن در جوامع غربی عرضه میکند، به اعتقاد بعضی از محققین غرب، با کارکردهای گذشته دین به یک وجهی همسان میباشد . «بشلر» بر این باور است که:
«ایدئولوژی نقشی را ایفا میکند که در گذشته نظامهای مستقل هر کدام به تنهایی انجام میدادند . از این جهت ایدئولوژی دیگر تنها سیاست نیست، بلکه اسطوره، مذهب، آداب و رسوم، اخلاق و حتی علم هم هست» . (13)
2 . ایدئولوژی دینی و مهندسی اجتماعی
جهانی که متاله میبیند، علاوه بر اینکه ماهیت «از اویی» دارد، ماهیت «به سوی اویی» هم دارد، بلکه این دو از یکدیگر تفکیکناپذیرند . هستی از نقطهای که آغاز شده و تنزل یافته (قوس نزول) بار دیگر از خطی دیگر به سوی همان نقطه، صعود مینماید (قوس صعود) (14)
با بیان فوق روشن است که ایدئولوژی دینی بر این پایه از هستیشناسی، بایدها و نبایدها و نظام ارزشی خاصی را در همه حوزههای حیات جمعی، مورد توصیه و تاکید قرار میدهد .
سید قطب، در تبیین ویژگیهای ایدئولوژی اسلامی یکی از مختصات و ویژگیهای ایدئولوژیهای اسلامی را جامعیت و همگانی بودن آن میشمارد . به این صورت که ایدئولوژی اسلامی تمام زوایا و جوانب زندگی فردی و اجتماعی انسان را صبغه دینی و ایدئولوژیکی میبخشد و همه امور و شئونات حیات انسان را پوشش میدهد; به گونهای که نمیتوان حضور و وجود ایدئولوژی را از آن حوزهها تفکیک کرد . وی مینویسد:
اسلام با این خاصیتخود، صلاحیت آن را یافت که شاهراهی جامع و کامل برای زندگی باشد; شاهراهی که شامل اعتقاد در ضمیر و در سازمان «زندگی اجتماعی» است ... که این دو نه فقط با یکدیگر تعارض ندارند، بلکه لازم استبه صورت آمیخته و متداخل و غیرقابل انفکاک باشند . زیرا این هر دو، حلقه واحدند و جدا کردن آنها از هم گسیختگی و تباه کردن هر دو است . (15)
در چنین حالی میتوان جریان پرستش الهی را در سطح بالایی تضمین کرد و آن را توسعه داد . بر همین اساس:
در ایدئولوژی اسلامی فعالیتی انسانی که معنای عبادت بر آن منطبق نشود یا تحقق بخشیدن عبادت در آن فعالیت، خواسته نشده باشد، وجود ندارد . اسلام از آغاز تا انجام هدفش تحقق بخشیدن به معنای عبادت است و بس . در آیین اسلام تمام حقوق مدونه، حقوق اساسی، حقوق مالی، و قوانین جزایی و مدنی و قانون خانواده و سایر قوانین، جز تحقق بخشیدن به امر عبادت در زندگی انسان هدفی ندارد ... . (16)
البته روشن است که منحصر کردن ایدئولوژی، به نظام فکری و عقیدتی دنیوی و تنزل آن در حد منطق عملی حیات دنیوی، به یک قرائتحداقلی از دین میانجامد که دین را در حوزه شخصی و فردی مورد توجه قرار میدهد . در همین رابطه استاد محمد اسد (لئوپولد فایس) در بیان فرق جهانبینی اسلامی و جهانبینیهای دیگر، با اشاره به توسعه مفهوم عبادت به تمام حوزههای حیات بشری، و نیز با اشاره به این نکته که اساسا تفکیک بین حوزه مادی و معنوی در اسلام، جایگاهی ندارد، میگوید: با تفکیک آن دو حوزه، رسیدن به غایت و هدف اسلامی مشکل خواهد شد . لذا دین اسلام با توجه به اینکه در بطن خود ایدئولوژی حاکم بر حوزه حیات دنیوی را دارا میباشد، میتواند غایتخود را در عرصه دنیوی ایفا کند .
... اسلام فقط مسئولیت رابطه میان خالق و خلق را که مربوط به ماورای طبیعت است، بر دوش ندارد، بلکه - لااقل با تاکیدی به همین اندازه - برای ارتباط میان فرد و جامعه نیز رسالت و برنامه دارد .
زندگی دنیا از دیدگاه اسلام، نه صدفی میان تهی و نه رویائی از جهان آخرت است; بلکه زندگی دنیا، یک واحد خود به خود کامل است ... اسلام علنا میگوید انسان در زندگانی فردی دنیوی میتواند به کمال مطلوب برسد; به شرطی که از تمام مواهب دنیوی زندگی دنیا، کمال استفاده را بکند . (17)
با این حال و با توجه به تفاوت بنیادی دو ایدئولوژی، ایدئولوژی ثمرات و کارکردهایی در پی دارد که نمیتوان از آنها چشمپوشی کرد . ما در این مقطع، کارکردهای عمومی و فردی ایدئولوژی را مورد بحث قرار میدهیم . اگر چه لزوما این به معنای موفقیت کامل ایدئولوژیهای بشری در ایفای نقش دین نیست، بلکه مراد توجه به ضرورت وجود ایدئولوژی از منظر کارکردهای آن است که تاکید میکند هیچ کنش در جامعه بدون یک پشتوانه ایدئولوژیکی، صورت نمیگیرد . لذا شکست و به بنبست رسیدن ایدئولوژیهای غربی، چه در بعد سیاسی و چه در بعد اجتماعی و اقتصادی و جایگزینی مستمر آنها، نشانگر عدم توانایی ایدئولوژیهای تک بعدی و ساحتی در ایفا کارکردهایی است که در حوزه دین تامین میشد . در این رابطه کلام «ژان بشلر» قابل توجه است:
«بشلر» با اشاره به اینکه ایدئولوژیهای غربی، نظام فکری و عقیدتی انسانهای عصر تجدد میباشد که بر اساس عقل و علوم و تکنولوژی بنیاد نهاده شدهاند، به نقض و شکست ایدئولوژیهای برآمده از عصر تجدد میپردازد و مینویسد:
البته در دوران کنونی، نادرستی و بیهودگی آن بر همگان ثابتشده است، ولی در گذشته هم همیشه افراد روشن ضمیر با چنین طرز تلقیای مبارزه کردهاند برخی از نقاط ساختاری عقلانیت علمی، باعثشد که نتوانند نقشی را که بر عهده داشتند (حل تمامی مسائل) ایفا کنند . (18)
در عین حال بشلر به سه نقص و عیب اساسی ایدئولوژیهای عصر تجدد، اشاره میکند:
یک . نمیتوان ارزشی را بر مبنای عقل بنا کرد;
دو . تبیینهای علمی، دارای محدودیتاند و هرگز مسائل بنیادی زندگی بشر را در بر نمیگیرند;
سه . علوم بشری، معرفتهای جزئی موقتی هستند و نمیتوانند مدعی حقیقت مطلقی باشند» . (19)
«آنتونی گیدنیز» (20) نیز در بحث جامعه و هویتشخصی در عصر تجدد، ظهور و پدید آمدن مباحثی همچون سیاست زندگی را مربوط به سیاست تصمیمگیری حوزه زندگی برای رهایی از سلطه نظامهای پلکانی میداند که در حقیقت ارائه یک نوع ایدئولوژی خاص برای زندگی مدرن میباشد و علامتسؤالی میداند برای نظامهای تجدد که بر مرجعیت درونی پا فشارند . «مسائل مربوط به سیاست زندگی، علامتسؤال مشخصی در برابر نظامهای مجهز به مرجعیت درونی قرار میدهند . برنامه اجرایی سیاست زندگی که حاصل تاثیر رهاییبخش نهادهای مدرن است ، نماد جالبی از محدویتهای تصمیمگیری بر حسب معیارهای درونی بهدست میدهد; زیرا سیاست زندگی دقیقا همان پرسشهای اخلاقی و وجودی را که نهادهای اصلی تجدد سرکوب کرده بودند; از نو به میدان میکشد و برجسته میکند ...» . (21)
لذا با توجه به کارکردهای ایدئولوژی که در هر نظامی میتوان بر آن شاهد بود، تبعا انسان چنین احساس میکند که نظامهای فکری و عقیدتی، چنان به زندگی بشر سایه افکندهاند که جدایی از آنها امکانپذیر نیست .
در تحلیل نهایی هرگونه شناخت - حتی شناخت علمی - بشری، دارای ماهیتی ایدئولوژیک و یا دستکم، در پایان کار، یعنی آنجا که زندگی به زبان عمل بازگردانده میشود، دارای خاصیت ایدئولوژیک است . (22)
کارکردهای عمومی
هر انقلابی، متناسب با بستر ویژه خود، یا تمسک به یک ایدئولوژی توانسته است تودهها را به تکاپو انداخته و آنان را در مسیر دگرگونی و تحول قرار دهد . ایدئولوژی از آنجا که از سطح وسیعی از قدرت اقناع و توجیه برخوردار است، کارکردهای ایدئولوژی را عهدهدار میشود .
ایدئولوژیها در شکل عمومی با داشتن نقش توجیهی و توصیفی در سطح بالا و ایجاد تعهد و تعبد نسبتبه یک نظام فکری و عقیدتی، توانایی بسیج عمومی جامعه، ایجاد انقلابهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و توانایی فروپاشی یک نظام را دارا میباشند .
ایدئولوژیها همانگونه که در حفظ و انسجام وضعیت موجود، کارآمد میباشند، در دگرگونی و تغییر وضعیت موجود نیز به کار گرفته شوند . «گیوشه» در این رابطه مینویسد:
از ورای اشکال مختلف کنشی که ایدئولوژی به خود میگیرد، میتوان بعضی تاثیرات عمومی را نیز از آنها منتج نمود . میتوان گفت که ایدئولوژی ممکن است هم بوجود آورنده دگرگونی باشد و هم با آن به مخالفتبرخیزد . زیرا در عین حال هم ممکن است وحدت و یگانگی را به وجود آورد و هم اشتقاق و مخالفت و این خاصیت در حقیقت در ذات ایدئولوژی است که در عین حال هم پیوند دهنده باشد و هم جداییطلبی را موجب گردد . (23)
گفتنی است ایدئولوژی حتی در آنجایی که برخلاف وضعیت موجود وارد عمل میشود و منتهی به یک طغیان اجتماعی و سیاسی میگردد، از بستر وحدت و انسجام در تودهها، که بواسطه ایدئولوژی جدید محقق میشود، عبور میکند، یعنی ایجاد دگرگونی و تحول در یک جامعه نیز لزوما از مسیر یک نظام فکری و عقیدتی معطوف به جریان تغییر، میتواند تحقق یابد .
ایدئولوژی در این مقاطع از یک سو همچون نقشه راهنما عمل میکند و به موضعگیریها و جبههگیریها افراد جامعه و خود جامعه، سمت و سوی خاصی میبخشد، و از سوی دیگر تاثیر و کارکردهای خود را در حوزه عمومی بر روند تاریخ و حرکت و شتاب آن بر جای میگذارد . لذا در صورتی که از سوی حاکمان به کار گرفته شود، همچون پتانسیل و نیروی متراکم و ذخیره شده در بطن تودههاست که با آزاد شدن آن قدرت، ایجاد تحولات در مقیاس بزرگ تاریخی را داراست . روند تکاملی تاریخ و جوهره حرکت تاریخ را میتوان در ایدئولوژیها حاکم جستجو کرد; علی الخصوص ایدئولوژیهایی که از غنای دروندینی بهرهمندند . از این جهت است که ایدئولوژی با ایجاد انگیزههای عملی، حرکت تاریخ را رقم میزند . بدون ایدئولوژی که به مثابه عاملی در دگرگونی اجتماعی و کنش تاریخی است «مک کله لند» آن را «تغییر ایدئولوژیکی» نامیده و «شومبارت دولوو» از آن به «تصویر راهنما» یاد میکند، روند استعمار زدایی نمیتواند تحقق یابد . این روند در واقع از نوع روند انقلابی است که فرو پاشی کامل ساخت استعماری را اعلام نموده و انرژی فردی و جمعی قابل ملاحظه را بهکار میگیرد . (24)
پي نوشت :
1) مجموعه آثار 3، ص 36 .
2) ویژگیهای ایدئولوژی اسلامی، ص 24 .
3) Thompson.
4) فرهنگ و ایدئولوژی مدرن، ص 14 .
5) فرهنگ و ایدئولوژی مدرن، ص 14 .
6) religion Iaigue.
7) ایدئولوژی چیست، ص 157 .
8) Raymond Aron.
9) Wilson.
10) Secularism.
11 Secularization.
12) فرهنگ و دین، ص 126 .
13) ایدئولوژی چیس؟ ، ص 303 .
14) مجموعه آثار (3)، صص 50 - 51 .
15) سید قطب، ویژگی ایدئولوژی اسلامی، ص 234 .
16) سید قطب، صص 235234 .
17) الاسلام علی مفتوق الطرق، صص 21 - 23، به نقل از: ویژگیهای ایدئولوژی اسلامی .
18) ایدئولوژی چیست؟ ، صص159 - 160 .
19) ایدئولوژی چیست؟ ، صص 159 - 160 .
20) Giddens Anthony.
21) تجدد و تشخص، صص 312 - 313 .
22) ما و مدرنیت، ص 209 .
23) تغییرات اجتماعی، ص 94 .
24) تغییرات اجتماعی، ص 212 و 213 . (با اندکی تصرف)
/س