مترجم: محمد علی آصفی پور
منبع:راسخون
منبع:راسخون
تاریخ آفریقا
آفریقا اغلب گهواره تمدن نامیده می شود. اولین انسان ها حدود 2 میلیون سال پیش در این قاره به سر می بردند. تمدن های قدیمی در امتداد ساحل رود نیل رشد کردند. هزاران سال پیش، مصر باستان، به یک امپراتوری قدرتمند تبدیل شد، به سمت جنوب، نوبیا در سودان امروز ظهور کرد.
در قرن های اولیه پس از تولد مسیحیت، مسیحیت شروع به گسترش در شمال آفریقا کرد. در قرون وسطی اسلام دین اصلی بود. این منطقه در سرتاسر آفریقا به سرعت و بعد به مناطق جنوب صحرای ساهارا گسترش یافت. مسیحیت در قرن نوزدهم باز گشت، زمانی که مبلغان اروپایی شروع به گسترش آن در غرب و مرکز آفریقا کردند.
پس از سال 1000 بعد از میلاد، امپراتوری های بزرگ در غنا و دیگر مناطق در غرب آفریقا ظاهر شدند. کشور - شهرها، از جمله موگادیشو و زنگبار، به مراکز قدرتمند تجاری در شرق آفریقا تبدیل شدند.
در پایان قرون وسطی، اولین اروپایی ها به آفریقا آمدند. از اوایل دهه 1500، آنها با آوردن بردگان به شمال امریکا درآمد کسب کردند. بریتانیا، هلند و پرتغال، پست های تجاری را در امتداد ساحل غربی آفریقا قرار دادند تا در جستجوی طلا و عاج باشند. در قرن هفدهم، هلند یک پست معاملاتی در دماغهی امید نیک ایجاد کرد. این تا زمان قرن نوزدهم، زمانی که بریتانیاییها مسئولیت آن را به عهده گرفتند، به یک مستعمره هلندی تبدیل شد.
در اواخر قرن نوزدهم، اروپاییها اکثر آفریقا را تسخیر کرده بودند. آنها قاره را به عنوان یک منبع عمده مواد خام که آنها را برای صنایع نوظهور خود به اروپا می آوردند، میدیدند. در نتیجه، انقلاب صنعتی در آفریقا رخ نداد. در طول دوره استعمار، کشورهای اروپایی برای نفوذ و کنترل در آفریقا مبارزه کردند. در "تلاش برای آفریقا"، آنها قاره را به حوزه های مورد علاقه خود تقسیم کردند. آفریقایی های بومی اغلب در برابر دولت های استعماری مقاومت کردند و در بسیاری از مناطق، در قیام کشته شدند.
قدرت اصلی استعماری عبارت بودند از:
بریتانیا (مصر، سودان، شرق آفریقا، رودزیا و آفریقای جنوبی)
فرانسه (الجزایر، آفریقای غربی فرانسه، آفریقای استوایی)
بلژیک (کنگو)
پرتغال (آنگولا، موزامبیک)
آلمان (جنوب غربی آفریقا - نامیبیا)
اسپانیا (ساهارای اسپانیایی)
ایتالیا (اتیوپی، لیبی، سومالی)
در اوایل دهه 1900، ناسیونالیسم در بسیاری از مناطق آفریقا رشد کرد. مردم خواستند که استعمار را پایان دهند و آزاد شوند. پس از جنگ جهانی دوم، اکثر کشورهای اروپایی دخالت خود را در آفریقا یا با اراده آزاد خود یا به دلیل مجبور شدن پایان دادند.
در دهه 1950، الجزایر شروع به قیام علیه فرانسه کرد. در یک جنگ استعماری خونین که یک میلیون نفر را به کشتن داد، الجزایری ها در سال 1962 مستقل شدند. در آنگولا و موزامبیک، پرتغالیها قبل از اینکه قلمروهای خود را ترک کنند جنگیدند.
یکی از آخرین کشورها در راه کسب استقلال، رودزیا، زیمبابوه امروز بود، که در آن سیاهان بیش از یک دهه در برابر بریتانیا جنگیدند. در آفریقای جنوبی، اروپاییان سفیدپوست پس از آپارتاید در دهه 1990 کنترل کشور را از دست دادند.
بسیاری از کشورهای آفریقایی نمی دانستند چگونه از پس استقلال تازه به دست آمده خود برآیند، عمدتا به این دلیل که آنها هیچ تجربه ای در مدیریت و حاکمیت ملت نداشتند. در نتیجه، جنگ های داخلی، درگیری های قبیله ای و مبارزات قدرت به وجود آمد. این از دهه 1960 به دهها جنگ در آفریقا منجر شد. در وحشتناک ترین نزاع دهه 1990، یک جنگ داخلی در رواندا منجر به قتل عام صدها هزار نفر شد. با این حال، آفریقا همچنین مجبور است با مشکلات دیگری کنار بیاید. شیوع ویروس ها، به عنوان مثال ابولا و سایر بیماری های گرمسیری، در سال های گذشته هزاران نفر را کشت.