نویسنده: ناصر فکوهی
فرهنگ بر سکوی «برندگان»
اهدای جوایز فرهنگی، درمعنای عام واژه فرهنگ، در همه زمینهها از حوزه علمی گرفته تا حوزههای هنری، در همه کشورها و نظامهای سایسی رایج است. بررسی هر یک از این جوایز و نظام فکری و دلایلی که به ایجاد آنها منجر شده است و همچنین مراسم و مناسکی که آنها را همراهی میکنند و یا به آنها قابل تشبیه هستند (مانند بزرگداشتها، انتخاب شخصیتهای «برتر»، «رونمایی» از کتابها و حتی داوریها و غیره) نیاز به آن دارد که هر یک از این موارد را ابتدا به صورت جداگانه و در ابعاد مختلف تاریخی چه به صورت خطی و موردی و چه به صورت متقاطع و تطبیقی، بررسی کنیم که این خود کاری بسیار بزرگ ولی لازم است و سپس به تحلیلی عمومی و دقیق نسبت به منطق آنها به صورت تفصیلی بپردازیم.با وجود این، میتوان در قالبی کلیتر به ساختارها و فرایندهای توجیه کننده این جوایز از لحاظ فرهنگی و پیامدهای آنها در نگاهی عمومی نیز پرداخت. البته در این نگاه قصد ما ورود به اشکال آسیبشناختی این جوایز برای نمونه اشکال فساد، دستکاریهای خودآگاهانه یا ناخودآگاهانه، تحمیقها و غیره نیست، بلکه موضوع جایزه را در متعارفترین و اگر بتوان گفت «سالم» ترین شکل آن در نظر میگیریم.
با این رویکرد، اهدای جایزه فرهنگی، در کل فرایند و سازوکارهای خود به ایجاد سلسله مراتب ارزشگذاری و طبقهبندیهایی منجر میشود که رویکردهای هژمونیک را نشان میدهد. نگاهی به نهادها و کنشگرانی که در فرایند یک جایزه شکل میگیرند، به روشنی گویای این امر هستند که: نهاد جایزهدهنده، با عمل خویش، به خود مشروعیتی میدهد که لزوماً از آن برخوردار نیست؛ بنابراین نخستین فرایندی که با یک جایزه مطرح میشود، فرایند مشروعیت بخشی به چنین نهاد و کنشگران آن است (بوردیو، 2002: 77). برخورداری این نهاد از هر نوع از انباشت قدرت (چه قدرت فیزیکی و خشونتآمیز و چه قدرت مالی) به مثابه عاملی مضاعف در این فرایند مشروعیتیابی وارد عمل میشود که میتواند و اغلب چنین است، کاملاً ماهیت دستکاری کننده داشته باشد؛ برای مثال وقتی یک شرکت بزرگ تجاری یک جایزه فرهنگی اهدا میکند، ماهیت اصلی خود را یعنی رابطه مشخصی که با درآمدزدایی دارد و این برنامه نیز میتواند در حکم یکی از برنامههای تبلیغاتیاش باشد، در چهارچوب نوعی «خیرخواهی روشنگرانه» فرو میبرد و خود و دیگران را نسبت به این امر قانع میکند. چنین دستکاریهایی میتوانند تا حد یک نظام پیشرفته از دستکاری ایدئولوژیک و بسیار خشن پیش روند برای مثال نگاه کنید به موقعیتی که ورزش و جوایز ورزشی به ویژه بینالمللی در رژیمهای توتالیتری همچون شوروی پیشین یا کره شمالی کنونی، برای توجیه و «درخشان» بودن این رژیمها، داشت و دارد (جانسون، 2008: 106- 65).
تشکیل یک «هیئت داوران»، نه تنها فرایند مشروعیتیابی قدرت مرکزی را تأیید میکند، بلکه فرایند مشروعیتیابی جدیدی را به اعضای این گروه آغاز میکند به گونهای که انتخاب آنها به خودی خود آنها را در مرتبهای «بالاتر» از کسانی که باید دربارهشان «داوری» کنند، قرار میدهد. در عین حال ماهیت دستکاری کننده نظام جایزه میتواند از طریق انتقال و سرایت مشروعیت گروهی از اعضای داور که دارای سرمایه اجتماعی و فرهنگی بیشتری هستند، به دیگر اعضا که از این مشروعیت برخوردار نیستند، باز هم نظام اجتماعی را دستکاری کند.
انتخاب «برنده» یا «برندگان» جایزه و سلسله مراتبی کردن آنها به صورت خطی (اول، دوم، سوم و غیره) یا به صورت ترکیبی (بهترین....) خود گویای یک نظام طبقهبندی کننده است که سوای پیامدهای اقتصادی، سیاسی آنها دارای اثرات مشخص در میدان مربوطه در سطح میان کنشهای بین افراد و روابط قدرت میان آنهاست؛ بنابراین جوایز در عین حال که نساجی را از خلال مشروعیتدهندگی سازمانیافته و دستکاری شده به «بالا» میآورد، کسانی را نیز «حاشیه»ای میکند.
سرانجام خود «مراسم اهدای جوایز» که یک مناسک تمام عیار است میتواند مورد توجه قرار بگیرد. مطالعه دقیق بر کنشها و میان کنشها، چگونگی ارائه سخنرانیها (در شکل و در محتوا)، چگونگی اعلام نامزدها و اعلام «برندگان» و در نهایت اهدای جوایز به آنها در صنفی از «گروه جایزه دهنده» که جایزه را پیش از اهدا شدن از دستی به دست دیگر میسپارند و بدین ترتیب هر یک مشروعیت دیگری و همگی مشروعیت جمعی را تأیید میکنند، صف کسانی که بر روی «صحنه» میآیند، جایزه میگیرند، از حاضران «تشکر» یا «تعظیم» میکنند و از سوی دیگر خارج میشوند و گفت و گوهای آنها با رسانهها در همان شب و در روزها و ماههای بعدی، انتشار عکسهای «مراسم» و چگونگی صحبت کردن «برندگان» از خودشان و از دیگران، با «فروتنی» های واقعی یا غیر واقعیشان، همه و همه، یک نظام گسترده مناسکی را میسازد که مطالعه آن با روشی که کلیفورد گیرتز «توصیف انبوه» (1) مینامد، میتواند بسیار گویا باشد (فکوهی، 1381: 260- 256).
بنابر آنچه گفته شد، میتوان ادعا کرد که هر چند نمیتوان منکر تأثیرگذاری نسبتاً مثبت و در شرایطی خاص از مناسک «جایزه» و «بزرگداشت» و مناسک دیگری از این قبیل بر نظام فرهنگی شد، این گونه مراسم بیشتر از آنکه سازوکاری فرهنگی باشند، سازوکارهای قدرت به حساب میآیند که در حوزه یک میدان مشخص (سینما، ادبیات، ورزش و غیره) و یا در رابطهای پیچیده میان آن میدان و میدان سیاسی، دارای نقشهایی عمدتاً غیر فرهنگی به شمار میآیند. اینکه آیا این نقشها میتوانند از «غیر فرهنگی» بودن به «ضد فرهنگی» بودن تبدیل شوند یا نه، پاسخ بیشک مثبت است، این یک امکان واقعی است، ولی در اینجا با یک ضرورت و جبر رو به رو نیستیم. از لحاظ فرهنگی و همان گونه که گفتیم بدون در نظر گرفتن پیامدهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی این فرایندها که خود جای بحث و تحلیل بسیار دارند، نظامهای جایزه، نظامهایی هستند که در فرایند عمومی «دستکاری اسطورهای» نظامهای شناختی یک جامعه قرار میگیرند و نیاز آن جامعه را به خروج از موقعیتهای متعارف برای رسیدن موقعیتهای «جشن» یا «مناسک» نشان میدهند که لزوماً ربطی به رشد فرهنگ ندارند و کمکی به آن نمیکنند.
ولی در نهایت از آنچه گفته شد، نمیتوان نتیجه گرفت که در سیاستگذاریهای فرهنگی، نظامهای «جایزه» لزوماً باید کنار گذاشته، یا محدود شوند، ولی میتوان با درک سازوکارهای درونی آنها این فرایندها را به سوی موقعیتهایی هدایت کرد که میزان آسیبهای دستکاری کنندهشان بر نظامهای فرهنگ به حداقل رسیده و قابلیت حوزههای دیگر از جمله حوزههای اقتصادی و سیاسی در سوء استفاده از آنها کاهش یابد.
پینوشتها:
1. thick description.
منبع مقاله :فکوهی، ناصر؛ (1394)، صد و یک پرسش از فرهنگ، تهران: انتشارات تیسا، چاپ یکم.