نویسنده: ناصر فکوهی
اخلاق در هر جامعهای به مجموعهای از فرایندها، باورها، ارزشها و کنشهای اجتماعی اطلاق میشود که بتوانند از خلال فرایند آموزش غیر رسمی (تربیت) و رسمی (آموزش مدرسهای) به افراد منتقل شود و آنها را برای مشارکت و جای گرفتن در جامعه به مثابه یک عنصر سازگار و همراه با دیگران و نه مخرب و ضد دیگران، آماده کند.
از این لحاظ هیچ جامعهای را نمیتوان یافت که در آن شکلی از اخلاق وجود نداشته باشد. با وجود این، تقریباً به جز گروهی از مشترکات اخلاقی که رقم آنها به دلیل فرایند جهانی شدن رو به افزایش است، جوامع و فرهنگهای گوناگون نه تنها هر کدام قواعد و ضوابط و روندها و کنشهای اخلاقی و ضد اخلاقی متفاوتی دارند، بلکه اخلاق در هر یک از این فرهنگها نیز بنا بر اینکه در چه حوزه کاری، در چه قشر اجتماعی، چه جنسیت و سن و موقعیت بیولوژیک و در چه حدی از سرمایههای اقتصادی و فرهنگی قرار داشته باشیم، متفاوت است. تلاش برای یکدست کردن و ایجاد یک اخلاق عمومی کاملاً یکپارچه شده نیز در هیچ جامعهای تاکنون موفق نبوده و عملاً به فروپاشی اخلاقی منجر شده است، هر چند این بدان معنا نیست که جامعه و فرهنگ بتوانند بدون گروهی از محورهای اخلاقی مشترک به حیات خود ادامه دهند. نظام ارزشهای اجتماعی که در همین ستون پیشتر از آن سخن گفتهایم، به همین کار میآید.
با توجه به آنچه گفته شد، بدون شک انتظار میرود که فرهنگ یکی از پایههای اساسی و مهمی باشد که اخلاق هر جامعه چه در قالب عمومی آن و چه در قالبهای گروهی و اقلیتی بر آن تکیه بزند؛ ولی همین جا نخستین ملاحظهای که بدان اشاره کردیم، مطرح میشود یعنی اینکه به دلیل متکثر بودن اخلاق در سطح جوامع مختلف و در سطح هر جامعه، فرهنگهای نیز نمیتوانند به شکل یکسانی با اخلاق انطباق داشته باشند. هر نظام اخلاقی میتوان از منابع فرهنگ متعددی برای ساختن و باز ساختن خود استفاده کند، ولی اینکه بتوان میان اخلاق و فرهنگ یک همپوشانی کامل به وجود آورد، امری تقریباً محال است که بنابر آنچه گفته شد، بیشتر به مثابه عملی ضد اخلاقی و مخرب عمل میکند تا عملی اخلاقی.
در اینجا پرسش کاملاً مشروعی نیز میتواند مطرح شود و آن رابطه دین و اخلاق است و اینکه به دلیل وجود دین، تکلیف اخلاق نیز روشن است و هر دینی اخلاق خود را نیز ایجاد میکند. دراین گفته جای شکی نیست، ولی باید توجه داشت که دین، یک نظام کلان اجتماعی - اعتقادی است که به شدت تفسیرپذیر است و به همین دلیل نیز ما تقریباً هیچ دین بزرگ و حتی ادیان کوچکتری است و به همین دلیل نیز ما تقریباً هیچ دین بزرگ و حتی ادیان کوچکتری را نمیشناسیم که در طول تاریخ خود به ایجاد دهها و لکه صدها مذهب گوناگون نینجامیده باشد. آنچه به مسائل فقهی در معنای ریشهای این کلمه بر میگردد، دقیقاً به نوعی اخلاق در سبک زندگی استناد میکند که پدیدهای فرهنگی است و بنابر اینکه فرد مؤمن چگونه و از خلال کدام فرایندها و با کدام سرمایههای اجتماعی، از اخلاق دینی تفسیر کند او را در طیف گاه بسیار گسترده از کنشهای اخلاقی - اجتماعی قرار میدهد. برای نمونه، در نظام مسیحی، میان سبک زندگی لاتین (برخاسته از مذهب کاتولیک) (سیرسیونه، 2008)، سبک زندگی اسلاو (برخاسته از مذهب ارتدوکس) (نول، 2011) و سبک زندگی پروتستان (برخاسته از مذاهب لوتری و کالونی) (مکگاکین، 2010) که به ترتیب در اروپای جنوبی، اروپای شرقی و اروپای غربی دیده میشوند، با وجود آنکه هر سه متعلق به مسیحیت هستند و هر سه در اروپا قرار دارند، تفاوتهای بیشماری وجود دارد.
باید تأکید کرد که اخلاق و فرهنگ رابطهای چرخهای با یکدیگر دارند و یکدیگر را تقویت میکنند و یا سبب فروپاشی یکدیگر میشوند، ولی این رابطه در عین حال بسیار انعطافآمیز است. اخلاق و فرهنگ باید با یکدیگر رابطه همسازی داشته باشند و نه رابطهای آمرانه. برای آمریت در هر سویی قرار بگیرد، مخرب است. اگر در جامعهای اخلاق بر آن باشد که همه ضوابط اخلاقی را، برای مثال در حوزههای خلاقیت هنری و ادبی، تعیین کند، آن جامعه بدون شک نه تنها دچار فروپاشی فرهنگی و هنری بلکه همچنین دچار فروپاشی اخلاقی خواهد شد. برعکس، اگر در جامعه فرهنگ و از جمله خلاقیتهای هنری و ادبی، به هر شکل و در هر قالب و زمان و مکانی با تکیه بر اصل آفرینش فرهنگی، اخلاق را نادیده بگیرند، بیشک با یک واکنش شدید اجتماعی رو به رو خواهد شد که نه تنها به باز تولید گسترده اخلاق نفی شده منجر خواهد شد، بلکه خود آن آفرینش و خلاقیتهای هنری و ادبی را نیز تا حد نابودی پیش خواهد برد و شرایط بازگشت آنها را شاید برای مدتهای طولانی غیر ممکن میکند.
بدین ترتیب، یافتن رابطهای منطقی و متعادل میان اخلاق و فرهنگ، یکی از مهمترین وظایفی است که بر دوش روشنفکران و نخبگان اجتماعی سنگینی میکند، چه برای کسانی که بیشتر نماینده اخلاق درجامعه خود هستند و چه برای کسانی که در سویه فرهنگ قرار میگیرند. اشتباه در این زمینه عموماً پیامدهای بسیار سخت و دراز مدتی را به همراه دارد؛ بنابراین توصیهای که میتوان به عنوان متخصص اجتماعی در این زمینه کرد، آن است که از هر گونه رویکرد رادیکال و تندروانه در یک جهت یا در جهت معکوس و به ویژه از به کار بردن ارادههای فردی یا جمعی با استفاده از ابزارهای آمرانه پرهیز کرد. این نکته شاید بیش از همه موارد دیگر اهمیت داشته باشد؛ زیرا اراده معطوف به قدرت، تقریباً همیشه از امکان دستکاری و خود دستکاری بسیار بالایی برخوردار است و به دلیل کارایی کوتاهمدتش (بر خلاف نبود کارایی درازمدتش) همواره برای کنشگران اجتماعی جذاب و وسوسه برانگیز مینماید و اخلاق نیز زمینهای است که به دلیل درگیر بودنش با سبک زندگی و زندگی روزمره همه کنشگران اجتماعی در صورت نبود مدیریت مناسب میتواند به شدیدترین آسیبهای اجتماعی دامن بزند.
منبع مقاله :
فکوهی، ناصر؛ (1394)، صد و یک پرسش از فرهنگ، تهران: انتشارات تیسا، چاپ یکم.