چگونگي تشيع سلمان

از نظر تاريخ و روايات، سلمان از شيعيان امام علي عليه السلام بود ‏و هيچگاه در اين مسير تغيير عقيده نداد و در اين راستا با عزمي ‏خلل ناپذير ايستادگي نمود.‏ دانشمند معروف اهل تسنن، ابن ابي الحديد مي گويد: «سلمان از ‏شيعيان و از خواص شيعه علي عليه السلام بود و اصحاب در اين ‏نظر که او شيعه ي علي عليه السلام بود، اتفاق نظر دارند.»‏
شنبه، 16 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چگونگي تشيع سلمان
چگونگي تشيع سلمان
چگونگي تشيع سلمان

نويسنده:محمد ‏محمدي اشتهاردي



از نظر تاريخ و روايات، سلمان از شيعيان امام علي عليه السلام بود ‏و هيچگاه در اين مسير تغيير عقيده نداد و در اين راستا با عزمي ‏خلل ناپذير ايستادگي نمود.‏
دانشمند معروف اهل تسنن، ابن ابي الحديد مي گويد: «سلمان از ‏شيعيان و از خواص شيعه علي عليه السلام بود و اصحاب در اين ‏نظر که او شيعه ي علي عليه السلام بود، اتفاق نظر دارند.»‏
سپس مي گويد: «سلمان در ماجراي سقيفه و انتخاب ابوبکر به ‏عنوان خليفه ي رسول خدا صلي الله عليه و آله به مسلمانان رو ‏کرد و به زبان فارسي گفت: «کرديد و نکرديد!» (1)‏
معني اين سخن، به نظر اصحاب ما اين است که کار خوبي ‏کرديد ولي از اهلبيت صلي الله عليه و آله عدول نموديد و اگر ‏خليفه را از اهلبيت پيامبر صلي الله عليه و آله برمي گزيديد، بهتر ‏بود.‏
ولي شيعه ي اماميه مي گويند: «معني اين جمله اين است که ‏: «اسلام آورديد، اما اسلام نياورديد» (يعني گويي اسلام را ‏نپذيرفتيد و از مرز آن خارج شديد.)‏
سپس ابن ابي الحديد مي افزايد: «آنچه اصحاب ما در معني سخن ‏مذکور گفته اند، درست است و عبارت فارسي فوق معني «اسلام ‏آورديد و اسلام نياورديد» را نمي رساند و اينکه سلمان استانداري ‏مدائن را از جانب عمر بن خطاب قبول کرد، دلالت دارد که ‏سخن اصحاب ما (در معني کرديد و نکرديد) درست است و اگر ‏آنچه شيعه ي اماميه مي گويد، درست باشد، سلمان حکومت ‏مدائن را از جانب عمر نمي پذيرفت.» (2)‏

پاسخ علامه «سيد محسن امين» به ابن ابي الحديد

علامه سيد محسن امين پس از نقل سخن ابن ابي الحديد خطاب ‏به وي مي گويد:‏
معني جمله ي فارسي «کرديد و نکرديد» به هيچ وجه به آن معني ‏که شما و اصحاب شما مي گويند نيست، بلکه معني جمله اين ‏است که: «شما با اظهار شهادتين ( گواهي به يکتايي خدا و ‏رسالت پيامبر) اسلام را پذيرفتيد ولي به سخن پيامبر صلي الله عليه ‏و آله در شأن علي عليه السلام در روز غدير، تسليم اسلام نشديد»، ‏‏(با توجه به اينکه سلمان در اين مقام سخن مي گفته است) و نيز به ‏زبان فارسي گفت: «و ندانيد چه کرديد؟» يعني نمي دانيد که چه ‏کار نموديد، که اين جمله يک جمله ي سرزنش آميز است ، ولي ابن ابي الحديد اين سخن سلمان را نقل ننموده است و ‏استانداري سلمان از جانب عمر، مؤيد حکومت عمر نيست، بلکه ‏سلمان مي خواست عدالت اسلامي را در مدائن پياده کند و راه ‏حق را به مردم نشان دهد.(3)‏

اعتراض دوازده نفر به خلافت ابوبکر ‏

يکي از شاگردان امام صادق عليه السلام از آن حضرت پرسيد: ‏‏«آيا غير از امام علي عليه السلام و خاندان آن حضرت، کسي ‏خلافت ابوبکر را انکار کرد و به آن اعتراض نمود؟»‏
امام صادق عليه السلام در پاسخ فرمود: «دوازده نفر با صراحت و ‏رسما به خلافت ابوبکر اعتراض کردند. اين افراد شش نفر از ‏مهاجران بودند که عبارتند از : سلمان، ابوذر، مقداد، بريده ي ‏اسلمي، خالد بن سعيد و عمار ياسر و شش نفر از انصار بودند که ‏عبارتند از: ابوالهيثم تيهان، عثمان بن حنيف، سهل بن حنيف، ‏خزيمه بن ثابت، ابي بن کعب و ابوايوب انصاري.‏
اين دوازده نفر به حضور امام علي عليه السلام آمدند و پيوند خود ‏را با آن حضرت آشکار ساختند و به حقانيت و شايستگي آن ‏حضرت براي رهبري اقرار نمودند، سپس در مورد رهبري به ‏مشورت پرداختند. آنها تصميم گرفته بودند تا به مسجد رفته و ‏ابوبکر را از بالاي منبر پيامبر صلي الله عليه و آله به پايين بياورند، ‏از امام علي عليه السلام اجازه خواستند تا اين کار را انجام دهند و ‏افزودند: « اي علي عليه السلام ما از پيامبر صلي الله عليه و آله ‏شنيديم که فرمود:‏
‏«علي مع الحق و الحق مع علي يميل کيف ما مال؛ علي عليه ‏السلام با حق است و حق با علي عليه السلام است، هر جا علي ‏عليه السلام متمايل گردد، حق نيز به همانجا متمايل مي شود.» ‏
بر اين اساس اجازه ي شورش بر ضد مخالفان به ما بده که کاسه ‏ي صبرمان لبريز شده و ديگر توان تحمل نداريم.‏
امام علي عليه السلام آنها را از اين کار نهي کرد و فرمود: « اين ‏کار موجب کشتار و خونريزي مي گردد و پيامبر صلي الله عليه و ‏آله مرا به صبر و تحمل وصيت نموده است ولي من به شما ‏پيشنهاد مي کنم که به مسجد برويد و در حضور مردم احتجاج ‏کنيد و مطالب حق را بيان نماييد که روش بهتر همين است.»(4)‏

دفاعيات و اعتراضات سلمان

اعتراضات سلمان به دستگاه خلافت به اشکال گوناگون و در ‏موارد مختلف بوده است. گاهي که به اجبار از او بيعت گرفته اند، ‏سخن گفته و زماني در کنار اصحاب برخاسته و در مسجد در ‏حضور مردم اعتراض نموده است و .... ‏
در اينجا به چند فراز به طور اختصار که نشان دهنده ي همه ي ‏مطالب است اکتفا مي کنيم:‏
پس از آنکه به اجبار از امام علي عليه السلام و سپس از زبير بيعت ‏گرفتند، نوبت به سلمان رسيد. سلمان مي گويد: «مرا احاطه ‏کردند و محکم بر گردنم زدند و دست و بازويم را به شدت تاب ‏دادند. به اين ترتيب مرا به بيعت اجبار نمودند.» ‏
سلمان پس از بيعت خطاب به بيعت کنندگان چنين گفت:‏
‏«اي فرزندان روزگار! هلاکت باد بر شما، آيا مي دانيد چه گام ‏هايي بر زيان خود برداشته ايد و همانند امت هاي گذشته از هوس ‏هاي نفساني پيروي کرديد و از سنت پيامبر و خودتان دوري ‏نموديد، مقام امامت و ولايت را از مرکز و اهل آن ربوديد.»‏
عمر گفت: «اکنون که تو و صاحب تو (علي عليه السلام) بيعت ‏کرده اند، هر چه مي خواهي بگو.»‏
سلمان به عمر گفت: «گواهي مي دهم که از رسول خدا شنيدم که ‏بر گردن و تو و صاحب تو که با او بيعت کردي، مانند گناه همه ‏ي امت تا روز قيامت و مانند عذاب آنها قرار دارد.»‏
سپس سلمان چند آيه ي قرآن را تلاوت کرد و آنها را از مصاديق ‏آن آيات شمرد.‏
سرانجام عمر آن چنان خشمگين شد که فرياد زد: «ساکت ‏باش...»‏
ولي سلمان همچنان به دفاعيات خود ادامه مي داد، گفتگو به ‏خشونت گراييد. در اين هنگام امام علي عليه السلام به سلمان ‏فرمود: «سکوت کن.»‏
آنگاه سلمان سکوت کرد و گفت: «اگر مولايم علي عليه السلام ‏مرا به سکوت امر نمي کرد تمام آياتي را که در سرزنش آنها ‏نازل شده است و از پيامبر صلي الله عليه و آله شنيده ام، بيان مي ‏کردم.»(5)‏

سخنراني سلمان

در فراز ديگري از تاريخ زندگي سلمان مي خوانيم که او ‏درسومين روز رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله براي مردم(در ‏مسجد) سخنراني کرد و فرمود:‏
اي مردم! سخنم را بشنويد و سپس درباره ي آن بينديشيد. آگاه ‏باشيد که علم بسيار به من داده شده که اگر همه ي آن را که در ‏مورد فضائل اميرمؤمنان علي عليه السلام است، بازگو کنم عده ‏اي از شما ( بر اثر عدم ظرفيت و عدم درک آن علوم) خواهيد ‏گفت: «سلمان ديوانه شده است» و گروه ديگر خواهيد گفت: «‏خدا، قاتل سلمان را بيامرزد.» ‏
اي مردم! سرنوشت شومي در کمين شما است. بدانيد که علي ‏عليه السلام از پيشامدها و حوادث آينده آگاهي دارد. او ميراث ‏دار مقام وصايت و هدايت است و همانند هارون نسبت به موسي ‏عليه السلام است. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود:‏
‏«انت وصيي في اهل بيتي و خليفتي في امتي و انت بمنزله هارون ‏من موسي؛ تو وصي من در ميان خاندانم هستي و تو جانشين من ‏در ميان امتم مي باشي، نسبت تو به من مانند نسبت هارون به ‏موسي عليه السلام است.»‏
اي مردم! شما همان روش بني اسرائيل را انتخاب نموده و حق را ‏رها ساخته ايد، با اينکه مي دانيد ولي خود را به ناداني مي زنيد... ‏سوگند به خداوندي که جان سلمان در اختيار او است، اگر شما ‏علي عليه السلام را به رهبري برمي گزيديد، مواهب الهي از هر ‏طرف به سوي شما سرازير مي شد. زمين و زمان، آسمان و دريا، ‏در اختيار شما در مي آمد. فرائض الهي برقرار مي شد. وحدت در ‏اجراي احکام الهي فراهم مي گرديد، ولي شما از او روي ‏گردانديد و به سوي ديگر رفتيد، در انتظار بلاها و دگرگوني هاي ‏ناگوار باشيد...‏
بر شما باد که به اهلبيت پيامبر صلي الله عليه و آله بپيونديد، زيرا ‏که آنها پيشگامان و راهنماي شما در قيامت به سوي بهشت ‏خواهند بود.‏
بر شما باد به اميرمؤمنان علي عليه السلام! سوگند به خدا ما به ‏عنوان امير و ولي مؤمنان بر علي عليه السلام سلام کرديم. در همه ‏ي اين موارد، پيامبر صلي الله عليه و آله ما را به آن امر و تأکيد ‏کرد. بنابراين چرا قوم به بيراهه مي روند، مقام ارجمند او را شناختيد ولي به مقام او حسادت ورزيدند . چنانکه قابيل بر مقام ‏هابيل حسد ورزيد و او را کشت و کافراني از امت موسي عليه ‏السلام از آيين او مرتد شدند، ماجراي اين امت نيز همانند امت ‏موسي عليه السلام شده است، به کجا مي رويد؟
اي مردم! واي بر شما، ما را به فلان و فلان چکار؟ آيا نادانيد يا ‏خود را به ناداني زده ايد؟ آيا حسادت داريد يا خود را به ‏حسادت ورزيدن زده ايد؟
‏«الا واني اظهرت امري و سلمت لنبيي و اتبعت مولاي و مولي کل ‏مؤمن و مؤمنه عليا اميرالمؤمنين عليه السلام و سيد الوصيين و قائد ‏الغر المحجلين و امام الصديقين و الشهداء و الصالحين؛ آگاه ‏باشيد، من وظيفه ام را انجام دادم و تسليم فرمان پيامبرم شدم و از ‏مولايم که مولا و رهبر همه ي مرد و زن با ايمان است، پيروي ‏نمودم که او علي عليه السلام، اميرمؤمنان و سرور اوصياء و ‏پيشواي پيشگامان برجسته ي راه حق است و او امام راستگويان و ‏شهيدان و صالحان مي باشد.»(6)‏

جلوگيري امام علي عليه السلام از کتک خوردن سلمان

هنگامي که چهار هزار نفر اجتماع کردند، در حالي که ‏شمشيرهاي خود را از غلاف بيرون کشيده بودند و در پيشاپيش ‏آنان، عمر به خطاب بود. ابوبکر را به مسجد آوردند، عمر در ‏مسجد آغاز سخن نمود و خطاب به اصحاب علي عليه السلام ‏گفت: «اي اصحاب علي! سوگند به خدا اگر يکي از شما مانند ‏ديروز سخن بگويد، آن عضو از بدنش را که چشمانش در آن ‏است، از تنش جدا مي کنيم.» (يعني سرش را قطع مي نماييم.)‏
در اين هنگام خالد بن سعيد از اصحاب علي عليه السلام برخاست ‏وسخني گفت. امام علي عليه السلام به او فرمود: «خداوند مقام ( و ‏دفاع) تو را شناخت و پاداش سعي تو را پذيرفت، بنشين.» خالد ‏نشست.‏
در اين هنگام سلمان برخاست و گفت: «الله اکبر، الله اکبر،
من با دو گوشم شنيده ام و اگر نشنيده باشم، هر دو گوشم کر باد ‏که پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: هنگامي فرا رسد که برادر و ‏پسر عمويم با گروهي از اصحابش در مسجد بنشينند، آنگاه ‏گروهي از سگ هاي دوزخ به اطراف او بيايند تا او و اصحابش ‏را بکشند، و لست اشک الا و انکم هم؛ اکنون من ترديدي ندارم ‏که آنکه پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود، شما هستيد.»‏
عمر وقتي که اين گفتار را شنيد، سخت خشمگين شد و برجهيد ‏و به سلمان حمله کرد. بي درنگ اميرمؤمنان علي عليه السلام ‏برخاست و دست انداخت و اطراف لباس عمر را گرفت و او را ‏فشار داد و به زمين کشيد و فرمود:‏
‏«يابن الصحاک الحبشيه لولا کتاب من الله سبق و عهد من رسول ‏الله تقدم لاريتک اينا اضعف ناصرا و اقل عددا؛ اي پسر صحاک ‏حبشيه! اگر حکم خدا و عهد رسول خدا صلي الله عليه و آله بر ‏اين موضوع، مقدم نشده بود، اکنون به تو مي فهماندم که ‏کداميک از ما از نظر قوت و لشکر، پيروز است و کدام مغلوب ‏مي باشد؟»‏
سپس علي عليه السلام به اصحاب خود فرمود: «خداوند شما را ‏رحمت کند، برخيزيد برويد.»(7)‏
به اين ترتيب اميرمؤمنان علي عليه السلام از سلمان حمايت کرده ‏و نگذاشت که او را بزنند.‏

دفاعيات ديگر سلمان ‏

براي تکميل اين بحث به چند روايت زير توجه کنيد:‏
‏1-هنگامي که مهاجمان به خانه ي علي عليه السلام آمدند تا او را ‏با اکراه به مسجد براي بيعت گرفتن ببرند، سلمان، مقداد، ابوذر و ‏بريده ي اسلمي براي حمايت از امام علي عليه السلام وارد خانه ‏ي آن حضرت شدند، هنگامي که امام را به سوي مسجد، کشان ‏کشان مي بردند، همين افراد به دنبال علي عليه السلام حرکت ‏کردند و مي گفتند: «چقدر زود به رسول خدا صلي الله عليه و آله ‏خيانت کرديد و کينه هاي انباشته در سينه هايتان آشکار شد.» ‏
و همچنان سايه به سايه ي علي عليه السلام حرکت مي کردند تا ‏در فرصت هاي مناسب از حق آن حضرت دفاع کنند.(8)‏
‏2-از دفاعيات سلمان اينکه: گفتار رسول خدا صلي الله عليه و آله ‏را در شأن علي عليه السلام براي مردم بازگو مي کرد. از جمله ‏مي گفت: شنيدم که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:‏
‏«ان عليا باب فتحه الله من دخله کان مؤمنا و من خرج منه کان ‏کافرا؛ همانا علي عليه السلام دري است که خداوند آن را گشوده ‏است، هر کس که در آن وارد شد، مومن است و هر کس که از ‏آن خارج گردد، کافر است.» (9)‏
تعبير به «باب» (در) در حديث فوق اشاره به اين است که ولايت ‏امام علي عليه السلام و خط فکري و عملي او يگانه راه نجات و ‏پيروزي و دستيابي به اسلام حقيقي است، اگر کسي اين راه را ‏بپيمايد، از مرز کفر و نفاق خارج شده و به سراي ايمان و اسلام ‏خالص و مورد پسند خدا رسيده است.‏
‏3-سليم بن قيس در کتاب خود(10) مي گويد:‏
ابوذر در عصر خلافت عمر بيمار شد. به عيادتش رفتم و ‏اميرمؤمنان علي عليه السلام را در آنجا ديدم. کنار بستر ابوذر ‏بوديم که ناگاه ديديم، عمر بن خطاب براي عيادت ابوذر آمد. ‏ابوذر وصيت خود را به علي عليه السلام کرد و آن حضرت را ‏وصي خود قرار داد. پس از آنکه عمر رفت، يکي از بستگان ‏ابوذر، به ابوذر گفت: «چرا به رييس مؤمنان عمر وصيت ‏نکردي؟»‏
ابوذر گفت: «من به آن کسي وصيت کردم که در حقيقت ‏اميرمؤمنان است و رسول خدا صلي الله عليه و آله به ما که هشتاد ‏نفر عرب و چهل نفر عجم بوديم، امر کرد که به علي عليه السلام ‏به عنوان اميرمؤمنان سلام کنيم و ما بر آن حضرت به اين عنوان ‏سلام کرديم...»‏
سليم مي گويد: به امام علي عليه السلام و سلمان و مقداد که در ‏آنجا بودند، عرض کردم: «آيا همين موضوع را که ابوذر گفت ‏‏(دستور پيامبر صلي الله عليه و آله به سلام کردن بر علي عليه ‏السلام به عنوان اميرمؤمنان ) شما تصديق مي کنيد؟»‏
هر سه نفر گفتند: «خدا را شاهد مي گيريم که ابوذر راست مي ‏گويد.»‏
من با خودم گفتم: «اين افراد، چهار نفر عادل هستند و اگر از اين ‏به بعد، هر کسي خلاف اين مطلب را بگويد، هرگز شکي در ‏درستي سخن آن چهار نفر نمي کنم.»‏
سپس از آن چهار نفر خواستم که نام آن هشتاد نفر( عرب) را ‏ذکر کنند. سلمان نام فرد فرد آن هشتاد نفر را ذکر نمود و امام ‏علي عليه السلام و ابوذر و مقداد گفته ي سلمان را تصديق ‏کردند.‏
از جمله افرادي که سلمان از آن هشتاد نفر نام برد، عبارتند از ‏ابوبکر، عمر، ابوعبيده، معاذ، سالم و پنج نفر از اصحاب شوري ‏‏(طلحه، عثمان، سعد وقاص، عبدالرحمان بن عوف و زبير) و عمار ‏ياسر، سعد بن عباده و افراد باقيمانده ي اصحاب عقبه (که درآغاز ‏بعثت در عقبه ي نزديک مني با پيامبر صلي الله عليه و آله بيعت ‏کردند) و ابي بن کعب، ابوذر، مقداد و بزرگان اصحاب بدر و ‏انصار مانند ابوالهيثم، خالد بن زيد، ابوايوب، اسيد بن خضير و ‏بشير بن سعد.(11) ‏
‏4-سلمان از بيعت با ابوبکر امتناع مي ورزيد، روزي عمر با او ‏ملاقات کرد و گفت: «اگر بني هاشم از بيعت خودداري نمودند ‏از اين رو است که آنها ادعا مي کنند که بعد از پيامبر صلي الله ‏عليه و آله از همه برتري دارند و از خويشان پيامبرند و افتخار به ‏خويشاوندي مي کنند، ولي تو(که عجم هستي و هيچگونه ‏خويشي با پيامبر صلي الله عليه و آله نداري) چرا مخالفت مي ‏کني؟»‏
سلمان در پاسخ گفت: «من شيعه ي آنها در دنيا هستم و بر آنجا ‏گام مي نهم که آنها گام نهاده اند و به بيعت آنها، بيعت مي ‏نمايم.»(12)‏
‏5-سلمان و ابوذر و مقداد در مدينه کنار يکديگر نشسته بودند. ‏مردي که از کوفه براي تحقيق و يافتن راه حق آمده بود، نزد آنها ‏نشست و طلب راهنمايي کرد، سلمان به او گفت:‏
‏«عليک بکتاب الله فالزمه و علي بن ابيطالب فانه مع القرآن ‏لايفارقه؛ بر تو باد به کتاب خدا، قرآن؛ پيوند خود را با قرآن ‏برقرار ساز و همچنين پيوند خود را با علي عليه السلام برقرار ساز ‏و در راه او حرکت کن، زيرا علي عليه السلام با قرآن است و از ‏آن جدا نمي گردد.»‏
من گواهي مي دهم که از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم ‏که فرمود: علي عليه السلام بر حق است و هر جا حق بگردد، علي ‏عليه السلام همانجا مي گردد، علي صديق است و فاروق و ‏مشخص کننده ي حق و باطل مي باشد...»(13)‏

پي نوشت

‏1.در کتاب عبدالله بن سبا (نوشته علامه سيد مرتضي عسکري) ‏از کتاب انساب نقل شده که سلمان به زبان مادري خود ‏گفت: «گرداذ ناگرداذ» (ترجمه ي عبدالله بن سبا، ج1، ص ‏‏145).‏
‏2. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج18، ص39؛ نگارنده ‏گويد: جمله ي «کرديد و نکرديد» يعني «خطا کرديد و کار ‏حق و درست انجام نداديد.»‏
‏3. اعيان الشيعه، ج7، ص 285.‏
‏4. تنقيح المقال، ج1، ص 199؛ مجالس المؤمنين، ج1، ص ‏‏203.‏
‏5. اقتباس از احتجاج طبرسي، ج1، ص 111 و 112.‏
‏6.‏ همان، ص 151 و 152.‏
‏7. همان، ص 154؛ بيت الاحزان محدث قمي، ص 75.‏
‏8. کتاب سليم بن قيس، ص251.‏
‏9. همان.‏
‏10. علامه ي اميني، سليم بن قيس را به عنوان «تابعي کبير» ياد ‏کرده و کتاب او را بر اساس مدارکي، نخستين کتاب شيعه ‏خوانده است.(الغدير، ج1، ص 195).‏
‏11. کتاب سليم بن قيس، ص 164 تا 166.‏
‏12. نفس الرحمن، ص 148.‏
13. احتجاج الرحمن ، ص 148.

منبع: کتاب رابطه ي ايران با اسلام و تشيع




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط