هوس، پیامدها و علاجها
داشتن یا نداشتنِ هوس
تجربه بشری نشان داده است که ما در زندگی نمیتوانیم همه چیز را تنها بر اساس هوسهای خود پایهریزی کنیم و نظم و ترتیب ببخشیم. برخی موقعیتهای دشوار و حادّ و پیچیده به موضوعاتی سوای امیال و هوسهای ما مرتبط میشوند. اگر ما از قبول این اصل مسلّم سر باز زنیم، دیر یا زود، هوسها (تمایلات) خود را با سؤالات بسیاری مواجه خواهیم دید و طعم تلخ ناکامیها را خواهیم چشید.
هوسْ داشتن یا نداشتن (به آن مفهومی که روزانه در محاوره و مکالمه خود به کار میبریم)، مبیّن هیچ اصلی نیست مگر این که از قبول یک موقعیت و یا از اطاعت از دستور مشخّص، سر باز زنیم. هنگامی که میخواهیم کار بخصوصی را انجام دهیم میگوییم: «دلم میخواهد»، ولی اگر آن کار، باب طبعمان نباشد، میگوییم: «دلم نمیخواهد». پس هوس داشتن، مفهوم «قبول عملی» را پیدا میکند و نداشتن هوس، «امتناع از انجام دادن آن عمل» را میرساند.
تبعیّت از احساس میل و بیمیلی که بهتر است در این جا از آن، تحت عنوان «هوسبازی» یاد کنیم، در نهایت، از ما آدمهایی کاهل و خمود میسازد ؛ چون هرگونه احساسِ شور و نشاط و ابتکار و نیز جرئت و شهامت را از شخص، باز میستاند و میل به تغییر دادنِ خویشتن و جهان را در او میمیرانَد.
انتخاب نحوه زندگی به طریق «هوس»، موجب آن میشود تا سقف امکانات خود را پایینتر و پایینتر بیاوریم و شکست آتی خود را سختتر بسازیم. شخصیتی که تنها به نحوه ارضای «هوس»های خود نظر دارد، با قاعدهای که خودش ساخته و پرداخته، باعث محدودیت و محکومیت خویش میشود ؛ یعنی سرانجام به نقطهای میرسد دیگر جز برآوردن هوس و میل غریزی، هیچ کاری برایش نمیماند، در حالی که انسان، بجز هوسها یا همان گرایشهای غریزی (طبیعی)اش که اقتضای سرشت حیوانی اوست، نیروهای دیگری نیز در درون خود دارد (مثل قوّه تعقّل و تفکّر) که میتواند به مدد آنها رشد و تعالی و تکامل یابد، حالْ آن که هوسها، با فرسوده شدن تن آدمی و به تحلیل رفتن قوای مادّی او، فرسوده میشوند و یا ابزارهای تأمین آنها (اعضای بدن و حواسّ پنجگانه و...) ضعیف و ناکارآمد میشوند.
هوس از دیدگاه دین
آنچه برای یک انسانِ کمالجو مهم است، چگونگی برخورد با این هوسها و تمایلات درونی است؛ چرا که در اثر پیروی نادرست از همه خواستهها و هوسهایمان، به تدریج، درخشندگی عقل و ایمان در وجودمان رو به خاموشی میرود و در نهایت، به درجهای پایینتر از حیوانات، تنزّل خواهیم کرد. قرآن مجید میفرماید: «پیروی از هوای نفس مکن که تو را از خداوند، گمراه میکند».(1)
در سخنی از امام صادق(ع)، پیروی از هوسها، «بزرگترین دشمن برای مردم» معرفی گردیده است.(2)
بنابراین، با توجّه به آنچه گذشت، نتیجه میگیریم که انسان طالب کمال و سعادت و رشد و تعالی، کاملاً بر هوسها و تمایلات نفسانی خویش، نظارت دارد و در یک کلام، هوشیارانه نفس خویش را مدیریت و رهبری میکند تا در مسیر رسیدن به سعادت، خود را از فرو افتادن در درههای تاریکِ خواستههای «نامعقول» و «فُرو دست» و «غیر انسانی» حفظ نماید.
نفس انسان، خاستگاه هوس
یکی از ویژگیهای مهمّ نفس، این است که اگر گرسنه شود، شِکوه و گلایه میکند و پیوسته مینالد و اگر سیر گردد، طغیان میکند. اگر انسان به هرچه نفس، خواستار آن بود، تن داد، نفس را به مانند اسب سرکش در درون خود خواهد داشت که دیگر نمیتواند آن را کنترل کند و از آن، سواری بگیرد. پس اگر شخص میخواهد هوسهای خویش را کنترل کند، باید این اسب را رام کند و قدری او را گرسنه نگه دارد و به همه خواستههایش پاسخ ندهد تا بتواند در مواقع لزوم، از آن، در راه رشد و تعالی و عبادت و اطاعت، بهره ببرد و همواره آن را مغلوب عقل و قانون (یا دین و انضباط اجتماعی) بنماید.
آری! همین نفس است که راه را برای شیطان باز میکند و انسان را دنبالهرو او میگرداند و تا زمانی که انسان، غافل و بیتوجّه باشد، او را تا مرز سقوط و هلاکت پیش میبرد.
در حدیثی از رسول خدا (ص) میخوانیم: «دشمنترینِ دشمنان تو، نفس توست که بین دو پهلویت قرار گرفته است».(3)
نفس در علم اخلاق و احادیث اسلامی، عاملی است که انسان را تنزّل میدهد و صفات پست و ضد ارزشها را در او جای میدهد. در مقابل، گرایشهایی که موجب تعالی انسان میشوند، برخاسته از عقلاند که روح را پرواز میدهند و به خدا نزدیک میکنند. طبق این تعریف، انسان باید تلاش کند تا از نفس (یعنی از عاملی که با خواستههایش بشر را به سقوط و انحطاط میکشاند) برحذر باشد و با آن به شدّت مبارزه نماید و بر آن، مسلّط گردد. و همیشه این نکته مهم را بداند که فرمانبری از نفس، اساس هر گرفتاری و سرچشمه هر گمراهی است.
مردم در برابر هوس
دسته اوّل: مردمی که به دلخواه خود عمل میکنند و چیزی مانعشان نمیشود و همواره به دنبال لذایذ مادّیاند و به برآوردن همه هوسهای خویش توجّه کامل دارند. اینان کسانیاند که منزلت متعالی انسانی و نیز سعادت آخرت خویش را قربانی لذّتخواهی چند روزه خویش میکنند. چنین افرادی برای تمایلات و هوسهای خویش هیچ حد و مرز مشخصی نمیشناسند و لذا به آسانی به هر عملی دست میزنند، حتّی اگر نافرمانی خدا و بر خلاف خِرد انسانی و قوانین اجتماع باشد.
دسته دوم: کسانی هستند که برای خواستههای نفسانی و هوا و هوس خویش حدّ و مرزی مشخص میکنند و در حدّ توان و امکان، سعی دارند از موارد گناه و انحراف و نقض قوانین، دوری گزینند ؛ ولی از برآورده ساختن سایر خواستهها و تمایلاتشان خودداری نمیکنند.
دسته سوم: کسانی هستند که اصل را بر مخالفت با هرگونه هوا و هوس قرار میدهند، مگر در مواردی که رضای خداوند در موافقت با تحقّق آن میل و هوس باشد، آن هم صرفا به قصد جلب رضای خداوند و نه به خاطر پیروی از هوا و هوس.
اصل در زندگی اینان، آن است که هرچه دلشان میخواهد و هوس میکنند، انجام ندهند و در هر کاری معیارشان فقط رضایت خداوند متعال باشد. پیامبران الهی، امامان معصوم و نیز مؤمنان واقعی، جملگی از این دستهاند، اگرچه در مراتب مختلف، قرار دارند. به طور کلّی، انسانی که خواستار رشد و تعالی است. باید با همّت و تلاش، خود را از مرتبه فروتر به مرتبه عالی برساند و نهایتا در جرگه دسته سوم درآید.
دستورهای اخلاقیای که از جانب معصومان(ع) رسیده است، بیشتر برای این منظور است که انسان را متوجّه کنند در چه موقعیّت حسّاسی قرار دارد و پاسخدادن به هر خواسته درونی و یا به میل دلْ عمل کردن، موجب لغزش و سقوط او میگردد و او را از خدا و حتّی از جایگاه متعالی انسانی او (به عنوان موجودی خردمند) دور میکند ؛ چرا که یا باید از هوس تبعیت نمود و یا از خِرد، و این دو با هم جمع نمیشوند.
آری! انسان هر اندازه به دلخواه هوسهایش عمل کند، از خِردش، و ناگزیر از خدا دور میشود و هرچه به اعتماد عقل و به خواست خدا و راهنمایی مبعوثان، با هوسهایش مخالفت کند، به جایگاه والای خویش در عالم آفرینش و طبعا به خدا نزدیکتر میشود و مورد عنایت او قرار میگیرد. وقتی خدا به انسان کمک کند، مبارزه با هوا و هوس، با تمام مشکلاتش برای او آسان میشود، هرچند این کار، در آغاز، مشکل است. اگر انسان به نظارت بر هوسهایش و مدیریت خواستهای غریزیاش ادامه دهد و از خدا نیز توفیق استقامت بخواهد، حتما به پیروزی خواهد رسید. در ادامه به ارائه راهکارهایی برای مقاومت در برابر هوسها و اداره کردن آنها خواهیم پرداخت.
مبارزهای آرام در مقابل هوس
انسان باید آرام آرام، با هوسهای پوچ و باطل خود (که فرودستی و پستی آنها را هر عقل سالمی میپذیرد) به مخالفت برخیزد و در آغاز به خواستههای محدودی از آن پاسخ ندهد و بعد از مدتی، چنان بر نفس خویش مدیریت یابد که هرگز در برابر تمایلات حیوانی و طبیعی زودگذر (هرچند هم تشخیص آنها دشوار باشد و ظاهرشان آراسته) رام نگردد.
به طور کلّی، اگر انسان بخواهد همیشه به دنبال لذّتهای حلال و برآوردن جمله هوسهای خویش باشد، در ابتدا به مکروهات و سپس به حرام و گناه، کشیده خواهد شد. در حدیثی چنین آمده است: «کسی که بر لب پرتگاه حرکت کند، ممکن است بلغزد و به درون آن سقوط کند».(4)
صبر و خویشتنداری در برابر هوس
اگر مزیّتهای عقل (که انسان را به صبر و خویشتنداری وا میدارد)، با هوا و هوس، مقایسه گردد، فرودستی و پستی هوس برای ما کشف میشود ؛ هوسی که همواره انسان را از صبر و خویشتنداری باز میدارد.
به طور کلّی، اگر انسان، صبور و خویشتندار باشد، بدون هوشیاری و ناخودآگاه، مطیع امیال درونی خویش نمیشود ؛ بلکه قبل از انجام دادن هر کار، در پاسخ به خواستهها و هوسهایش، هشیاری و آگاهی لازم را به کار میبندد و ثمرات و نتایج آن را در نظر میگیرد. بدین ترتیب، اگر برآوردن آن میل و هوس را نامعقول و نامشروع ببیند، با صبر و خویشتنداری در مقابل خواستهاش میایستد و آن را سرکوب مینماید و یا آن را به زمان و مکان معقول و مناسبش حواله میکند.
زندگی مشترک و هَوَسمندی
در عین حال، چه بسیارند هوسهایی که ما را به دام میکشند و عدم پرهیزهایی که زندگی را به کام ما تلخ مینمایند. این مسئله درباره همگان، صادق است، بویژه برای آنها که پایبند به زندگی خانوادگی بوده، با آزادی و اختیار، کانونی را بر اساس مودّت و صفا بنا نهادهاند.
پایبندی به هوسها، پیروی از خواستههای دل، عبور و گذر از مرز قانون و ضابطهای که دین و عقل برای سعادت انسان معیّن کردهاند، زندگی را تیره میکند و رشتههای پیوند خانوادگی را از هم میگسلد.
چه بسیارند سوء تفاهمها، حساسیتها، برخوردهای ناروا (و صریحتر بگوییم: بیتقواییها) که از برخی مردان یا زنان سر میزند و ارکان زندگی مشترک را (که بر حُسن نیّت و اهداف نیک انسانی بنا نهاده شده است) ویران میسازد.
آری! ما معتقدیم هر سنّی و هر مرحلهای از زندگی، اقتضایی دارد. در سنین نوجوانی و جوانی، تظاهر و خودنمایی و احیانا برخی از اشتباهات، ممکن است نادیده گرفته و یا بخشوده شوند ؛ ولی در آن هنگام که دختر و پسری، پیوند زندگی مشترک میبندند، باید بر اساس ضابطه گام بردارند و از پیروی هر خواسته و هوسی، خودداری نمایند. در غیر این صورت، هدف اصلیِ تشکیل خانواده، زیر پا نهاده شده است.
منابع
1 . سرمایه خوشبختی، پاتریک استراده، ترجمه: هوشیار رزمآزما، تهران: سپنج، اوّل، 1369.
2 . روانشناسی اسلامی، حسن محمّد شرقاوی، ترجمه: سیّد محمّدباقر حجتی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چهارم، 1368 .
3 . خانواده و مسائل همسران جوان، علی قائمی امیری، تهران: امیری، یازدهم، 1374.
[شایان ذکر است که در منابع روانشناسی جدید، موضوع «هوس» و «پرهیز» و «صبر» را باید در زیر عناوینی چون: هوش هیجانی، مهار هیجان، وسوسه، مقاومت در برابر وسوسه، توان بازداری، کامروایی با درنگ (تحمّل به خاطر پاداشهای آینده)، و... جستجو کرد. برای نمونه، مبحث «کامروایی با درنگ» در کتاب رشد شناختی (جان. اچ. فلاول، تهران: رشد) و فصل «بردگان هوس» در کتاب هوش هیجانی (دانیل گلمن، ترجمه: نسرین پارسا، تهران: رشد)، ارزش بررسی دارند. (حدیث زندگی)]
پي نوشت :
1 . سوره ص، آیه 29 .
2 . الکافی، ج 2، ص 335.
3 . بحارالأنوار، ج 70، ص 64 .
4 . همان، ج 73، ص 29 .
/س