پوپولیسم چیست؟

پوپولیسم را عموماً در حوزه مفاهیم سیاسی بررسی و تحلیل کرده‌اند و نمی‌توان آن را دقیقا مفهومی انسان‌شناختی و حتی مفهومی جامعه‌شناختی تلقی کرد. با این وصف همچون هر مفهوم دیگر سیاسی همان‌گونه که می‌توان به
شنبه، 2 دی 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
پوپولیسم چیست؟
 پوپولیسم چیست؟

نویسنده: ناصر فکوهی

 

پوپولیسم را عموماً در حوزه مفاهیم سیاسی بررسی و تحلیل کرده‌اند و نمی‌توان آن را دقیقا مفهومی انسان‌شناختی و حتی مفهومی جامعه‌شناختی تلقی کرد. با این وصف همچون هر مفهوم دیگر سیاسی همان‌گونه که می‌توان به این مفهوم نگاهی سیاسی داشت و مصادیقی سیاسی برای آن در نظر گرفت می‌توان موضوع را از دید فرهنگ نیز در نظر گرفت و تلاش کرد به تحلیلی عمیق‌تر از آن به مثابه روشی در کسب و حفظ قدرت دست یافت (تاگارت، 2000، مک‌گیرگان، 1998).
ولی اگر ابتدا از تعریف سیاسی آغاز کنیم، باید بگوییم که پوپولیسم که آن را در فارسی عموماً به «عوام‌گرایی» ترجمه کرده‌اند، شیوه‌ای از رفتار و عمل سیاسی است که بر اساس آن کنشگران سیاسی حرفه‌ای تلاش می‌کنند با طرح برخی از شعارهای عامه‌پسندانه و تقلیل دادن مشکلات و مسائل پیچیده اجتماعی به موانع پیش پا افتاده با راه‌حل‌های ساده برای خود محبوبیت ایجاد کنند و این محبوبیت را عموماً در برابر نهادهای انتخابی به دست بیاورند و هر چند در این کار طبعاً ناموفق هستند یعنی نمی‌توانند واقعاً گرهی از مشکلات بگشایند، ولی در کوتاه مدت به دلیل امیدی که در دل‌ها زنده می‌کنند، می‌توانند دینامیسمی اجتماعی را ایجاد کنند که به صورت‌های مختلف مورد استفاده یا سوء استفاده قرار بگیرد. به همین دلیل پوپولیسم که بارزترین نمونه‌های آن را در پرونیسم در آرژانتین ولی همچنین در بولانژیسم در فرانسه مشاهده کرده‌ایم، همواره با ضد پارلمان‌گرایی یعنی با تفویض و انتقال قدرت از طریق انتخابات به نمایندگان سیاسی همراه بوده است و بر عکس همیشه از نوعی دمکراسی مستقیم و بدون واسطه دفاع می‌کرده که درنهایت عملی نبوده و تنها می‌توانسته است از خلال دیکتاتوری به عمل در آید.
ولی آنچه بیشتر از این رویکرد سیاسی، از نگاه انسان‌شناس اهمیت دارد، نه لزوماً نتیجه رفتارهای پوپولیستی (که عموماً تخریب دمکراسی و همواره کردن راه برای قدرت مداری و استبداد است)، بلکه تحلیل دلایل، فرایندها و نتایج فرهنگی این پدیده است. در این میان نخستین واقعیتی که می‌توان بر آن انگشت گذاشت، استفاده پوپولیسم از تصویر منفی سیاست و سیاستمداری به مثابه رفتارهای حرفه‌ای و ثابتی است که باید به کنار گذاشته شده و جای خود را به نوعی «خودانگیختگی» مردمی بدهند. این خودانگیختگی عموماً در قالب نوعی فرهنگ مردمی ارائه می‌شود که به شدت اراده‌گر است و از نوعی اسطوره قدرت بی‌پایان و منبع سرشار و غنی و ذاتی در فولکلور هر جامعه‌ای استفاده می‌کند؛ از این رو هر گونه فاصله گرفتن از فرهنگ فولکلوریک و عام مردم در نزد سیاستمداران می‌تواند به ابزاری برای گفتمان فرهنگی پوپولیستی بدل شود: به همین جهت نیز ضدروشنفکر گرایی را نیز در کنار ضد پارلمان‌گرایی و ضدیت با هر گونه دیوان‌سالاری و مناسک سیاسی (ولو آنچه ضرورتی تام برای هدایت امور مدیریتی دارد) از مشخصات این گونه پوپولیسم‌هاست. طبعاً برای آنکه جامعه‌ای پذیرای پوپولیسم شود، نیاز به آن است که زمینه‌های فرهنگی برای این امر آماده باشد ولی مطالعات تجربی بر فرایندهای بزرگ پوپولیستی برای مثال بر فاشیسم ایتالیایی (فلا و دوترا، 2009) یا آلمانی (رایش، 1372) و یا استالینیسم روس (1) (گیل، 1998) در فاصله دو جنگ جهانی نشان می‌دهند که فراهم بودن شرایط فرهنگی برای رشد پوپولیسم لزوماً ربطی به سطح «پایین» یا «بالا»ی جامعه از لحاظ فرهنگی ندارد. جامعه روس در مقایسه با جامعه آلمان در دو سطح کاملاً متفاوت قرار داشتند ولی هر دو دچار این بلا شدند؛ بنابراین بهتر است دلایل را در باورهای ریشه‌ای و اسطوره‌ای هر جامعه‌ای بجوییم برای نمونه در باور به «منجی پدر سالارانه»ای که در جامعه روس رواج داشته است و باور به «برتری نژادی ژرمن و یهودستیزی مسیحی - آلمانی» در جامعه آلمان اواخر قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم.
در آنچه به فرایند پوپولیسم بر می‌گردد، باید بر پتانسیل بسیار بالای سرایت در باورها و رفتارهای فرهنگی اشاره کرد که صرفاً بحثی روان‌شناسانه مطرح کرده‌اند به گونه‌ای که برای مثال مارکس‌گرایان فرویدیست درباره فاشیسم (ویلهلم رایش، 1372) و یا روان‌شناسان بر آن تأکید داشته‌‎اند (اریش فروم) نیست بلکه از نگاه انسان‌شناسی بیشتر به پدیده تقلید فرهنگی و الزام و کنترل اجتماعی و نیاز و ضرورت جماعت‌گرایی در برابر فرد‌گرایی در بسیاری از جوامع و موقعیت‌ها مربوط می‌شود.
ولی در آنچه به نتایج مربوط می‌شود، باید متأسفانه بر این نکته تأکید کرد که تجربه پوپولیسم را نمی‌توان بر خلاف آنچه بسیار تصور شده است نوعی واکسیناسیون در برابر خطرات بعدی ظهور این پدیده در آن جامعه یا در جوامع دیگر به حساب آورد. آنچه تاریخ به ما می‌آموزد آن است که پیش‌داوری‌های پوپولیستی عموماً به تخریب‌های گسترده فرهنگ و حتی به جنگ‌ها و تنش‌ها و قوم‌کشی‌های هراسناک منجر می‌شوند (برای نمونه جنگ جهانی دوم)، ولی این نتایج حتی پس از آنکه تحلیل می‌شوند وهمه افراد از آنها مطلع و حتی دچار عذاب وجدان نسبت به آنها می‌شوند، لزوماً سبب نمی‌شود که با تکرای فاجعه رو به رو نشویم (برای نمونه قتل عام‌ها و نسل‌کشی‌های بالکان در اروپا (کاپلان، 2014) و همین فرایند در افریقا و به ویژه رواندا (ملورن، 2006) در ابتدای دهه 1990 از این لحاظ گویا هستند).
در نهایت باید تأکید کرد که پوپولیسم همچون هر روند دیگری که در راه تقلیل دهندگی اندیشه حرکت می‌کند به دلیل آنکه جهان ما جهانی است که دائماً روی به سوی پیچیدگی بیشتر و بیشتری دارد می‌تواند به همان میزان خطرناک‌تر شود و ضربات سخت‌تری را از لحاظ فرهنگی بر یک کشور یا یک فرهنگ وارد کند.

پی‌نوشت‌ها:

1. گیل، 1998، درباره موقعیت روسیه جدید نیز ر. ک: رژوسکی، 2012، 16-1.

منبع مقاله :
فکوهی، ناصر؛ (1394)، صد و یک پرسش از فرهنگ، تهران: انتشارات تیسا، چاپ یکم.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.