نویسنده: عباس برومند اعلم
موقعیت جغرافیایی تونس در میانهی دریای مدیترانه، و نزدیکیاش به سیسیل و ایتالیا، اهمیت استراتژیکی خاصی به آن داده بود، به گونهای که به آن امکان تسلط بر خطوط کشتیرانی این دریا را در بین دو بخش شرقی و غربی مدیترانه میداد. همین موقعیت جغرافیایی موجب شد که تونس محل توجه دولتهایی باشد که به دنبال توسعهی نفوذ خود در این دریا بودند. البته، امکانات اقتصادی و زمینهای حاصلخیز تونس انگیزهی دیگری برای طمع این دولتها به منظور سیطرهی بر آن و استعمارش محسوب میشد. اما همجواری تونس با الجزایر و عدم امکان تعیین حدود مرزی مشخص بین این دو، سبب سومی برای فرانسه بعد از اشغال الجزایر بود، تا با تصرف تونس، حدود سرزمینهای مستعمرهی خود را در شمال آفریقا حفاظت کند، و مانع رقابت دولتهای اروپایی در این زمینه شود. چنان که دولتهای اروپایی، بعد از سال 1815 م، که به بهانهی مبارزه با دزدان دریایی، فشار بر الجزایر را آغاز کردند، به اعمال چنین فشاری بر ضد تونس نیز اقدام نمودند.
در همین راستا، کنسول بریتانیا، که در سال 1816 م حملهای تأدیبی به الجزایر داشت، به تونس رفت و مشابه این تهدیدات را نسبت به آن کشور اعمال نمود. به این ترتیب تونس در معرض تهدید حملهی مشترک بریتانیا و فرانسه قرار گرفت، اما مشاهده شد که «بای»های تونس در مقابل فشارهای اروپا، در مقایسه با «دای»های الجزایر، زودتر تسلیم شدند و به سرعت پذیرفتند که کشتیهای تونسی از کشتیهای اروپایی مالیات نگیرند و مسیحیان را در سراسر دریا، حتی در آبهای سرزمینی خود اسیر نکنند. تونس از آغاز سدهی نوزدهم میلادی، طعمهی قدرتهای صنعتیای شد که در جستجوی بازارهایی برای خویش بودند. در واقع، این تسلیمپذیری، تأثیرشدیدی بر نیروی دریایی تونس گذاشت و باعث شد این نیرو به سرعت مسیر قهقرایی طی کند و به شدت تضعیف شود. (1)
بنابراین، تونس از آغاز سدهی نوزدهم میلادی، طعمهی قدرتهای صنعتیای شد که در جستجوی بازارهایی برای خویش بودند. بعد از الجزایر، در سال 1830 م، فرانسه از کشمکشهای حکمران تونس و باب عالی در استانبول استفاده کرد تا برای بار اول در سال 1836 م، در این کشور مداخله کند. فرانسه، از این زمان به بعد کوشید به ملاحظهی مجاورت جغرافیای، در برابر مقاصد ایتالیای نیرومند، و نیز توقعات انگلستانی که بر دریاها سیادت داشت، سد ایجاد کند پاریس سرانجام موفق شد از کنگرهی برلین (1878 م) این امتیاز را بگیرد. (2)
فرانسه از آن پس، عمدتاً در سه بعد دیپلماتیک، تجاری و آموزشی، نفوذ خود را در تونس گسترش میداد. تجار اروپایی به خرید مواد خام از این منطقه پرداختند و در رقابت با بازرگانان و صنعتگران بومی، سیل محصولات اروپایی را وارد این منطقه مینمودند. در اثر دخالتهای اروپاییان، تولید روغن و زیتون در تونس افزایش یافت و صنایع دستی و صنعتی این مناطق نابود گردید. اروپاییان همچنین در زمینهی احداث خطوط آهن، استخراج معادن و کشاورزی، در این منطقه سرمایهگذاری کردند. به علاوه، دولتها و بانکهای اروپایی، به تونس مبالغ هنگفتی وام دادند؛ به طوری که این تحولات به عنوان اساسی برای ظهور نظام تحتالحمایگی در تونس عمل کردند و باعث تقویت موقعیت واسطههای یهودی و مسیحی در تجارت، و کاهش فرصتهای اقتصادی تجار مسلمان گردیدند. تضعیف موقعیت طبقهی متوسط مسلمان و متمرکز شدن قدرت در دست نخبگان حاکم نیز، از دیگر نتایج این تحولات بود. (3)
بدین ترتیب، نفوذ سیاسی و اقتصادی بیگانگان در تونس، به علاوهی مواجههی این منطقه با زوال داخلی، دو عامل بود که باعث وابستگی کامل تونس به فرانسه شد. تا دههی 1840 م، دولت تونس دیگر به هیچوجه از درآمد کافی برای حفظ ارتش خود برخوردار نبود. استقراض از بانکهای اروپایی نیز، منجر به ورشکستگی حکومت در سال 1867 م گردید. در سال 1869 م، دولت مجبور شد که اجازه دهد هیئتی مرکب از نمایندگان فرانسوی، بریتانیایی، و ایتالیایی مالیاتهای تونس را گردآوری، و درآمدهای حاصل را در راه پرداخت دیون این کشور مصرف کنند.
نهایتاً، با تشکیل «کنگرهی برلین»، موانع موجود بر سر راه برقراری سلطهی کامل خارجی بر این کشور، برداشته شد. در این کنگره، تصمیم گرفته شد که بخشهایی از بالکان را روسیه تصرف کند، قبرس در اختیار بریتانیا قرار بگیرد، و فرانسه نیز تونس را تحتالحمایهی خود کند. بدین گونه، در سال 1881 م، رسماً تونس تحتالحمایهی فرانسه اعلان شد. خلاصه، اگر چه تونس توانست خود را از زیر سلطهی عثمانیان برهاند و ساختار حکومتی متمرکز خود را حفظ کند، اما زوال و ضعف اقتصادیاش، راه اشغال و تصرف این منطقه را توسط فرانسه، هموار کرد. (4)
فرانسه با شرح خسارتهای ناشی از عبور و مرور قبائل در مناطق مرزی، و نیز عصیان این قبایل در برابر نیروهای مرکزی، شرایط را برای ورود به تونس و سیطرهی بر آن، فراهم کرد. اعلان جنگ فرانسه به تونس، به شکل صریح و واضح، موجب تشدید مقاومت سران قبایل در مقابل فرانسه، و شعلهور شدن نبرد دینی در کل بلاد مغرب گردید، فرانسه مصمم بود که کمترین امکانات نظامی ممکن را در حملهی به تونس به کار گیرد و نیز حتیالامکان ایتالیا و عثمانی را کمتر عصبانی نماید. بنابراین، اندیشهی تأیب قبایل ساکن در مناطق مرزی، و این که «بای» قدرت مجبور کردن آنها به احترام به حدود مرزی الجزایر را ندارد، به عنوان دلایل موجه و مناسبی برای آغاز حمله و اشغال تونس، مطرح شد. (5)
ارتشی 3000 هزار نفری از مرزهای الجزایر وارد خاک تونس شد و ابتدا شهر الکاف را تسخیر کرد و سپس به سوی مناطق مرکزی و جنوبی تونس پیشروی نمود؛ از دیگر سو، از طریق دریا، حدود 8000 نیرو به سرداری ژنرال بریّار در بندر بنزرت فرود آمد و به سمت شهر تونس پیش رفت و حومهی شهر و منطقهی بار دو را که محل استقرار محمد صادق بای بود، محاصره کرد و در نهایت، با تحمیل سند تحتالحمایگی فرانسه، موسوم به معاهدهی باردو، به محمد صادقبای، در روز 12 می 1881 م، تونس رسماً تحتالحمایهی فرانسه شناخته شد. (6)
مقاومت بر ضد اشغال فرانسه، از همان ابتدا شکل مسلحانه داشت. قبایل اختلافات خود را فراموش کردند و برای مقابله با دشمن متحد شدند و تحت رهبری علی بن خلیفه قرار گرفتند. قیام از شهر صفاقس در اواخر ژوئن 1881 م آغاز شد و سپس به کابیلی و مناطق جنوب، مرکز و غرب، توسعه یافت، تا جایی که نیروهای فرانسوی برای مقابله با آن مجبور به فراخوان نیرو از فرانسه و الجزایر و افزایش شمار لشکریان تا 50 هزار شدند و اشغال صفاقس بعد از یک مقاومت طولانی امکانپذیر گردید و پس از آن، شهرهای مهم دیگر، مانند تونس و سوسه، اشغال شدند. زمانی که مردم تونس متوجه سیطرهی فرانسه با همکاری امیرشان شدند، روح انقلابیگری در کشور تشدید شد و مجاهدان گرد آمدند و اقدام به مسلح شدن نمودند. اما مقاومت مسلحانه در مناطق جنوبی در طول سال 1882 م ادامه یافت و حتی نیروهای فرانسوی حاضر به مصالحه با علی بن خلیفه، گشتند، که مقر خود را به طرابلس منتقل کرده بود؛ اما وی مصالحه را رد میکرد و همچنان به مبارزه با دشمن ادامه داد، تا این که در 14 نوامبر سال 1884 م به شهادت رسید. با این حال، مقاومتهای پراکنده در مناطق جنوبی و مرز لیبی و تونس تا سال 1887 م ادامه یافت. (7)
فرانسه در سال 1882 م، محمد صادق بای را مجبور به امضای پیمان بعدی، موسوم به پیمان قصرالسعید، کرد.
این پیمان، فرانسویان را مجاز میکرد که اشغال نظامی خود را تحمیل کنند و نیز سلطهی خود را بر امور خارجی و مالی کشور اعمال نمایند. همانگونه که در پیمان ذکر شده بود، یک وزیر مختار فرانسوی منصوب شد تا در مورد بیشتر موضوعهای مهم، به عنوان رابط بین دولت تونس و مقامات فرانسوی، عمل کند. به هر حال، اشغالگری فرانسویان از سوی مردم تونس با مقاومت خصمانه مواجه شد و شورشهای متعددی برپا گردید، که شورش در سوس، قیروان، قابس و جافا، چند فقره از آنها بود. به دنبال این شورشها، فرانسویان «بای» جدید را در سال 1883 م مجبور به امضای "معاهدهی اَلمرسی" کردند، که به موجب آن، تونسیها ناچار بودند در راستای هر گونه اصلاحات اداری، مالی و قضاییای که دولت فرانسه ضروری میدانست، اقدام کنند؛ به عبارت دیگر، معادهی اَلمرسی، فرانسه را مجاز میدانست که سلطهی کامل خود را بر تونس برقرار کند. (8)
زمانی که مردم تونس متوجه سیطرهی فرانسه با همکاری امیرشان شدند، روح انقلابیگری در کشور تشدید شد و مجاهدان گرد آمدند و اقدام به مسلح شدن نمودند. این انقلاب ابتدا از مناطق جنوبی تونس، مجاور مرزهای لیبی و دور از مناطق تحت سلطهی بای اتفاق افتاد. در مناطق قبائلی، انقلاب از قیروان تا صفاقس ادامه یافت و موجب اخراج نمایندهی بای از آن نواحی گردید. انقلاب به سرعت تمام مناطق جنوبی و حتی مناطق ساحلی را فرا گرفت، تا جایی که فرانسه مجبور به ورود مستقیم به جنگ شد و از نیروهای فرانسوی مستقر در الجزایر استمداد طلبید و اقدام به سرکوبی مردم صفاقس و کابیلی نمود. نبرد در سراسر تابستان ادامه یافت و سرانجام با اشغال مستقیم قیروان و شهر تونس، به رغم تعهدی که فرانسویها به بای داده بودند، پایان پذیرفت. شجاعت انقلابیون در برابر قوای به شدت مسلح و مجهز فرانسویها دوام نیاورد و کشور تحت سلطهی نظامی آنان درآمد.
بدین ترتیب، معاده المرسی، که موجب شد سلطهی فرانسه بر تونس توسعهی شدیدی بیابد و هر نوع اصلاحات اداری، مالی، قضایی و اصلاحات دیگری از این جمله، در اختیار فرانسه قرار گیرد، ضمانت کافی اجرایی به دست آورد. اگر معاهدهی بار دو از وضع موجود داخلی تونس حمایت میکرد و فقط امور خارجی و معاهدات بینالمللی تونس را در اختیار گرفته بود، معاهدهی المرسی حق اشراف بر همهی امور داخلی و به ویژه امور مالی و درآمدهای تونس را به فرانسه داد، تا بر اساس منافع دول اروپایی، اصلاحات اداری، قضایی و مالی لازم را انجام دهد. بدینسان، مناصب کلیدی تونس، از جمله صدارت عظمی، حذف شد و امور کشور در اختیار وزیر مختار فرانسه قرار گرفت و فرانسویها تمام مراتب عالی حکومتی و نظامی را در اختیار گرفتند، و فرمانده پایگاه نظامی بنزرت در جایگاه وزیر جنگ تونس قرار یافت، (9) و تا سال 1884 م سرپرستی اکثر ادارات حکومتی، مثل ادارات امور مالی، آموزشی، کشاورزی و پست و تلگراف، به اختیار فرانسویان درآمد.
سهلانگاری که بای در امضای معهدات با فرانسه از خود نشان داد، در تناقض کامل با رفتار مردمی بود که تجلی مخالفت آنها در خلال همان تابستان، در شهر الکاف به رهبری علی بن عماد، در شهر قیروان به رهبری علی بن عماره و حسین، در شهر قفصه به رهبری احمد بن یوسف، در شهر صفاقس به رهبری محمد کمون، در شهر قابس به رهبری علی بن خلیفه، و در موارد دیگری از اینگونه، رخ میداد. همین امر، باعث شد که بسیاری از نظامیان بای در نبردها فرار کنند، به مردم بپیوندند و با نیروهای بای و فرانسه درگیر شوند؛ که از آن جملهاست: سعید قم البنانی، که در رأس هزاران نفر از مبارزان، در منطقهی ساحلی قرار یافت و مشارکت وی در نبردهای متعدد، تا روز دستگیریاش توسط نیروهای فرانسوی و اعدامش در ملأِ عام در شهر قیروان در مقابل دیدگان همشهریهایش و کسانی که مجبور شده بودند بیایند و اعدام شدن او را ببینند، ادامه داشت. پس از آن، مبارزات شیخ مکی بن عزوز، همین مسیر را طی کرد. علیرغم همهی فراز و فرودها، مبارزات ادامه یافت تا آن که سرانجام نوبت به شاگرد بن عزوز، یعنی شیخ عبدالعزیز الثعالبی، رسید. (10)
از آن زمان و پس از شکست مقاومت مسلحانه، رهبران مقاومت مسیر آن را تغییر دادند و در راستای مقاومت مدنی انداختند و پس از دیدار و حضور شیخ محمد عبده در تونس، که حدود یک ماه به طول انجامید (از 6 دسامبر 1884 تا 4 ژانویهی 1885 م)، تظاهرات عظیمی به رهبری محمد السنوسی در پایتخت به سوی منطقهی المرسی به راه افتاد و نمایندگانی از تظاهر کنندگان با علی بای دیدار کردند تا مطالبات ساکنان تونس را به وی ابلاغ نمایند، که مطالعات یاد شده، عبارت بودند از: لغو قانون افزایش هزینههای تأمین آب شرب مناسب، لغو قانون الزام ساکنان به پرداخت بدهیهای معوقه، به شهرداری، و درخواست اجرای احکام تدفین مسلمانان بر اساس احکام اسلام. دامنهی کمّی شرکتکنندگان در این تظاهرات، به چندین هزار نفر میرسید، به گونهای که وزیر مختار فرانسه وحشتزده شد که مبادا حرکت اعتراضی تغییر ماهیت پیدا کند؛ لذا، تمامی شرایط را پذیرفت؛ امام پس از اندکی، رهبران حرکت را بر کنار و یا تبعید کرد. (11)
بیشتر بخوانید:تونس و طنین اسلامگرایى
به هر حال حرکت اصلاح اسلامی توسط دانشگاه زیتونه در تونس تداوم یافت. دانشگاهی که به پشتوانهی تاریخ درخشانش، از سدهی نوزدهم میلادی نقش برجستهی در منطقه ایفا کرد و خاستگاه شخصیّتهایی چون ابن بادیس و ثعالبی بود. در واقع، زیتونه از آغاز قرن بیستم، مرکز فراخوانی به منظور مخالفت با فرانسه شده بود در سال 1913 م، الازهر اقدام به توزیع میلیونها کتاب دینی در مغرب عربی نمود، که بخشی از آنها از طریق «زیتونه» توزیع میشد. این رویداد، با نبرد ایتالیا و عثمانی در لیبی همزمان گردید، که برانگیخته شدن احساسات دینی مردم منطقه را به دنبال آورد.
برخی از روزنامهها، مانند المؤید و المهاجر، هجرت به سوی شرق را به منظور دریافت آموزههای جدید اسلامی، تشویق میکردند؛ چنان که مثلاً «شیخ حمدان بن لونیسی»، استاد ابن بادیس، با هجرت به مدینهی منوره در سال 1910 م، چنین کرد. این رخدادها، روی هم رفته، در تونس شرایط را برای ظهور جریان اصلاحطلبی، که جمع بین دعوت دینی و نهضت فکری و گرایشهای قومی و عربی به شمار میآمد، فراهم نمود. نیروهای فرانسوی، بدون این که بدانند، در تعمیق ارتباطات میان شرق و غرب نقش مهمی ایفا میکردند، زیرا، فشار بر علما و رجال دین، از ابتدای اشغال، موجب شد که گروههایی از آنها، برای فرار از این فشارها و یا گریز از سربازی اجباری، و در راستای تعمیق معارف دینی و مطالعات عربی، به کشورهای مشرق مهاجرت کنند، (12) و در مصر و عثمانی و حجاز و شبهقارهی هند، در پای تعالیم رهبران و نظریهپردازان نهضت احیای فکر دینی بنشینند، و سپس حامل این اندیشهها به تونس و مغرب عربی شوند.
در یک اقدام ناپخته و به عنوان آخرین عمل مهم در پیش از آغاز نهضت استقلال تونس، در سال 1922 م، بای وقت، بدون هیچ برنامهی منطقی و در یک اقدام احساسی و بدون پشتوانه، با صدور اولتیماتوم (اتمام حجّت)، به فرماندار کل فرانسه دستور داد خاک تونس را ترک کند! در واکنش به این اولتیماتوم، نیروهای فرانسه دست به تحرک زدند و به سرکوب شدید مردم و گروههای مخالف پرداختند و بدین صورت، سایهی دیکتاتوری استعماری فرانسه، بیش از پیش، سنگین شد. (13)
پینوشتها:
1. جلال یحیح، ج1، صص 235- 236.
2. بالتا، همان، ص 60.
3. لاپیدوس، همان، ص 786.
4. همان، ص 565.
5. جلال یحیح، همان، ج1، ص 298.
6. حسینی عبدالوهاب، همان، ص 151.
7. همان، ص 160.
8. ماتیل، همان، ج1، صص 79- 80.
9. جلال یحیی، همان، ج1، صص 310- 312.
10. عبدالمجید تراب الزمزمی، تونس فی مواجهة التضلیل، بیروت: دارالروضه، 1410ق، ص 139.
11. حسین عبدالوهاب، همان، صص 160- 161.
12. الراسی، همان، صص 172- 173.
13. لاپیدوس، همان، ص 972.
برومند اعلم؛ عباس، (1392)، بررسی تطبیقی جنبشهای اسلامی الجزایر و تونس (تبار اندیشهای و دگرگونی تاریخی)، تهران: پژوهشکدهی تاریخ اسلام، چاپ اول.