تناسب آيات قرآن کريم (قسمت اول)
چکيده
اين مقاله بر آن است که با اثبات تناسب آيات ، در پي بردن به ژرفاي معنايي آيات و نکات ظريف آن ما را ياري رساند و نيز پاسخگوي کساني باشد که سبک قرآن را پراکنده مي دانند.
کليد واژه ها : تناسب ، وحدت موضوعي ، توقيفي بودن آيات، شيوه ي بياني قرآن ، حسن مطلع ، حسن ختام
مقدمه
1. مفهوم شناسي
1- تناسب در لغت
«تناسب» و «مناسبت» در لغت ، به معناي به هم نسبت داشتن ، وجود نسبت و رابطه ميان دو کس يا دو چيز ؛ سازواري ؛ موافقت و هماهنگي ؛(1) نزديک هم بودن ؛(2) هم شکلي و همانندي ؛(3) و پيوند داشتن چيزي با چيز ديگر است.
2- تناسب در علم بلاغت
در علم بديع ، مناسبت بر دو قسم است : مناسبت در معاني و مناسبت در الفاظ «مناسبت معني» آن است که سخنور معنايي را آغاز کند، آن گاه سخنش را با عباراتي که با آن معنا مناسبت معنوي - نه لفظي - دارد ، به پايان برساند؛ مثلا ، در آيه ي شريف « لا تدرکه الابصار و هو يدرک الابصار و هو اللطيف الخبير» ( انعام: 103) ديده نشدن با چشم ، مناسب معناي « لطف» است ، و اين کلام در قالب تمثيل ظاهر شده ؛ زيرا نزد مخاطب معلوم است که چشم جسم هاي لطيف مانند هوا را درک نمي کند؛ همچنان که در « و هو يدرک الابصار» ، صفت « خبيريت» مناسب ادارک ابصار است.
اما « مناسبت لفظي» عبارت از آوردن کلمه هاي موزون و قافيه دار و يا موزون و بدون قافيه است. اگر مناسبت در وزن و قافيه باشد، « مناسبت تام» است و اگر مناسبت در وزن بدون قافيه باشد ، « مناسب ناقص» است. مناسبت ناقص در کلام فصيح بيشتر است ، زيرا در آن ، قافيه آوردن ضرورت ندارد؛ همانند قول خداوند است که مي فرمايد:
« ق ، و القرآن المجيد بل عجبوا ان جاء هم منذر منهم فقال الکافرون هذا شيء عجيب» (ق: 1-2) و از جمله شاهدهاي مناسب تام اين قول خداي تعالي است : « ن و القلم و ما يسطرون ما انت بنعمة ربک بمجنون و ان لک لأجرا غير ممنون» (قلم : 1-3) (4)
3- تناسب در اصطلاح علوم قرآني
« تناسب» در علوم قرآني به معناي هم شکلي و هم بستگي ميان آيات ، و پيوند معنايي آيه اي با آيه ي ديگر است که گاه به صورت عام و خاص ، گاه پيوند عقلي ، حسي و خيالي يا نوعي از علاقه و تلازم ذهني مثل سبب و مسبب ، علت و معلول و يا حتي دو مخالف و ضدي است که پيوستگي موضوعي را نشان مي دهد.(5)
برخي معتقدند : علم مناسبات قرآن دانشي است که به وسيله ي آن علل چگونگي ترتيب يافتن اجزاي آن شناخته مي شود و اين دانش است که گوياي اسرار بلاغي قرآن است ؛ چون ثمره ي آن اثبات سازگاري معاني با مقتضاي حال مخاطبان است. (6)
در علوم قرآن ، به ارتباط ميان موضوعات يک آيه و پيوند دو يا چند آيه با هم و ارتباط سوره ها با يکديگر «تناسب» گويند. (7)
از آنچه درباره ي معناي لغوي و اصطلاحي تناسب گفته شد ، روشن گرديد که تناسب به معناي ارتباط و پيوند ، هماهنگي و موافقت و هم شکلي و همانندي در اجزاي يک چيز است. در نتيجه ، از دو جهت از تناسب آيات قرآن بحث مي شود:
1. از جهت شکلي و قالبي آيات ( هم آهنگي و نظم در واژگان و جملات قرآن)؛
2. از جهت محتوايي و مضموني آيات ( ارتباط محتوايي بين آيات و عدم اختلاف آنها).
اين مقاله تنها وجود تناسب محتوايي بين آيات و عدم پراکندگي آنها را بررسي مي کند. پيش از آوردن دلايل وجود تناسب در قرآن ، به ديدگاه هاي مهم در مسئله اشاره مي شود :
ديدگاه ها درباره ي تناسب آيات
1. وجود تناسب در تمام آيات
2. تناسب درون گروهي آيات و عدم تناسب برون گروهي آيات
الف- گروهي تناسب برون گروهي آيات را اصلا قبول ندارند.
ب- گروهي تناسب برون گروهي بخشي از آيات را قبول دارند.
3. عدم تناسب درون گروهي آيات
ادله ي تناسب آيات
دلايل متعددي بر وجود تناسب در ميان آيات سوره ها دلالت دارد. برخي از مهم ترين آنها عبارتند از :
1- دليل عقلي
دليل عقلي از مهم ترين دلايلي است که مي توان تناسب آيات را بر آن استوار کرد. اين دليل را مي توان با دو تقرير بيان کرد:
الف. مي توان با تکيه بر هدف نزول قرآن و حکمت خداوند، دليل اقامه کرد که هدف از نزول قرآن ، هدايت بشر به سوي سعادت نهايي او با بهترين شيوه است ، و نا هماهنگي و اختلاف و عدم تناسب در آيات با اين هدف سازگار نيست. و چون نقض غرض با حکمت خداوند سازگاري ندارد ، پس خداوند قرآن را به گونه اي کاملاً هماهنگ نازل کرده است ، اين بيان، دست کم، هماهنگي محتواي کل آيات قرآن را به کرسي مي نشاند. (16)
ب. منشاء اختلاف و ناهماهنگي در سخن متکلم يا نوشتار نويسنده ، يا جهل است يا نسيان و يا هر دو ، کسي که بر خلاف گذشته سخن مي گويد يا براي آن است که در گذشته جاهل بوده و اکنون به اشتباهش پي برده ، يا براي آن است که گذشته را فراموش کرده و اکنون از روي نسيان سخن مي گويد . اما اگر متکلم (16) به همه چيز آگاه باشد ، به گونه اي که کوچک ترين ذره اي در آسمان و زمين از او مخفي نباشد، (17) چگونه جاي جهل براي او وجود دارد؟ چه اينکه اگر متکلمي از نسيان منزه بوده و فراموشي در حريم او راه نداشته باشد ( 18) و عين حضور و شهود باشد ، در اين صورت ، چگونه ممکن است زمينه اي براي نسيان او وجود داشته باشد ؟ چنان که بخل و امساک فيض و نظاير آن از امور عدمي ، نقص و ضعفند و ساحت قدس الهي از آنها منزه است. براين اساس ، کتاب و کلامي که از سوي خدايي اين گونه باشد ، هيچ گاه جهل و نيسان و بخل و عجز در آن نيست و از اين رو ، هيچ اختلافي در آياتش وجود ندارد. (19)
2. شواهد قرآني
قرآن کريم براي خود اوصافي بر مي شمارد که بر هماهنگي آيات آن دلالت دارند ، مانند : مثاني ، متشابه ، عزيز و حکيم . در ذيل ، برخي از اين موارد ذکر مي شود :
الف- متشابه و مثاني : کلمه ي « متشابه» تنها در آيه ي 23 سوره ي زمر ، به عنوان صفت همه ي قرآن واقع شده است. خداوند سبحان درباره ي تشابه و هماهنگي آيات قرآن مي فرمايد :
« الله نزل احسن الحديث کتابا متشابها مثاني» ؛ خداي سبحان بهترين سخن را نازل نموده که سراسر آن شبيه به هم و هماهنگ با يکديگر است. (20)
در اين آيه ، «متشابه» از « شبيه» به معناي شبيه هم بودن است. وصف قرآن به « متشابه» به خاطر همانندي آيات قرآن است. اين همانندي يا ظاهري است و يا معنوي. « همانندي ظاهري» به اين لحاظ است که همه ي آيات آن در حد اعجاز و داراي بلاغت باشد. « همانندي معنوي» نيز بدين لحاظ است که تضاد و تخالفي در مفاهيم قرآن وجود ندارد ، بلکه همه با يکديگر متناسب و هماهنگ هستند و هدف واحدي دنبال مي کنند.(21)
«مثاني» يعني داراي انثناء و انحناء ، يعني آيات الهي منثني و مشابه يکديگرند و گرايش و انعطاف عميقي بين آنها وجود دارد. به چيزهايي که وجه مشترک داشته، همگون و همگرا باشند ، «اثنان» گويند. (22)
ب . عزيز : خداوند در برخي از آيات ، قرآن را کتاب «عزيز» معرفي کرده است ؛ همانند آيه ي شريفه ي « ان الذين کفروا بالذکر لما جاء هم و انه لکتاب عزيز» ( فصلت: 41) عزيز يعني کسي که پيروز مي شود و هرگز شکست نمي خورد ؛ زيرا در آن هيچ گونه نقص و ضعفي وجود ندارد و اجزاي آن کاملا به هم گره خورده و محکم است. (23) بنابراين ، «کتاب عزيز» يعني: کتابي که به لحاظ قوت و استحکام دروني اش ، کسي نمي تواند بر آن غلبه کند يا همانند آن را بياورد. يکي از جلوه هاي عزت قرآن استحکام دروني آن و وجود نظم و پيوستگي بين آيات براساس غرض واحد است.
ج- نفي اعوجاج از قرآن : در آيه ي شريفه ي « الحمدلله الذي انزل علي عبده الکتاب و لم يجعل له عوجا» ( کهف :10)
خداوند هر گونه اعوجاج و کجي را از قرآن نفي کرده است. «عوج» به فتح عين در کجي چيزهاي محسوس همانند نيزه و چوب استعمال مي شود ، و با کسره ي عين ( عوج) در انحراف امور ناديدني مثل اعتقادات و سخن گفتن به کار مي رود.(24)
با توجه به اينکه «عوج» در آيه نکره بوده و در سياق نفي است ، افاده ي عموميت مي کند. پس قرآن کريم در تمامي جهات ، بدون اعوجاج است : لفظش فصيح و معنايش بليغ است؛ مضامين آن با يکديگر اختلافي ندارند و هيچ باطلي را در آن راه نيست ؛ و در شيوه ي بيان از نقص و پراکندگي در گفتار و گسيختگي در بيان به دور است.
د. حکيم : خداوند سبحان با عبارات گوناگون ، قرآن را « حکيم» ناميده است ، همانند : « الر تلک آيات الکتاب الحکيم» (يونس : 1) ؛ « و الذکر الحکيم» ( آل عمران : 58) يکي از دلايل ناميدن قرآن به « حکيم » ، محکم بودن و غير قابل رخنه بودن آن است. قرآن حکيم است ، يعني آيات آن به واسطه ي نظم شگفت آور و معناي تازه ، استوار است ، به گونه اي که تبديل و تحريف و اختلاف در آن راه ندارد بنابراين ، حکيمانه بودن آيات قرآن اقتضا مي کند که ارتباط تنگاتنگ و غير قابل خدشه اي در بين آنها باشد و از گسيختگي و پراکندگي در امان باشد.
بسياري از صفات ديگر قرآن مانند : « کتاب مبين» (نمل : 1) ؛ « نورا مبينا» ( نساء : 174)؛ « لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه » ( فصلت : 42) « احسن الحديث» ( زمر : 23) « احسن القصص» ( يوسف : 3) ؛ و « بصائر للناس» ( جاثيه : 20) ؛ هر يک به گونه اي بر ضرورت نظم دروني و ارتباط آيات اشاره دارند.
هـ . عدم انتقاد مشرکان از تناسب نداشتن آيات قرآن :
بنا به نقل قرآن ، مشرکان از هيچ بهانه و کوششي براي کوبيدن قرآن و مخدوش کردن آن در نظر مردم دريغ نمي کردند.
قصص حکمت آميز آن را بافته هاي پيشينيان ( اساطير الاولين ) (25) جذابيت لفظي و آهنگين قرآن را «شعر» ،(26) و تاثير گذاري آن را « سحر» مي ناميدند(27) و پيامبر را « شاعر مجنون» ، (28) خطاب مي کردند. در چنان شرايطي که دشمنان اسلام از نقاط قوت قرآن به عنوان دستاويزي براي تضعيف اسلام و تحريک مردم بر ضد پيامبر استفاده مي کردند ، بي شک ، اگر آيات قرآن پراکنده و مفاهيم آن مبهم و گنگ بود و از مجموع يک سوره هيچ نتيجه و مقصود جامعي به دست نمي آمد ، کفار زخم خورده لحظه اي به پيامبر امان نمي داند و سيل انتقادها و تمسخرها را متوجه قرآن و پيامبر مي کردند. بنابراين ، با توجه به اينکه قرآن چنين خدشه و انتقادي را از کفار نقل نکرده است ، مي توان استنباط کرد که نظم آيات موجود در سوره ها چنان بديهي و ملموس و قابل قبول بوده که جايي براي بهانه جويي باقي نگذاشته است ، بلکه آنان چون با آيات روشن و منظم و هدفدار قرآن مواجه مي شدند و راه فرار را به روي خود مسدود مي ديدند ، موضوع کلام را تغيير داده ، ايرادهاي بني اسرائيلي مي گرفتند و مي گفتند : « و اذا تتلي عليهم آياتنا بينات ما کان حجتهم الا ان قالوا ائتوا بآبائنا ان کنتم صادقين» ( جاثيه : 25) ؛ هنگامي که آيات روشن و گوياي قرآن بر آنها تلاوت مي شود هيچ دليلي براي مخالفت ندارند ، جز آنکه بگويند پدران ما را زنده کنيد اگر راست مي گوييد.(29).
پی نوشت:
1- محمد معين ، فرهنگ فارسي ( تهران ، امير کبير ، 1376) ، ذيل « تناسب».
2- احمد بن محمد بن علي مقري فيومي ، المصباح المنير ( قم ، دارالهجره ، 1414) ، ط . الثانيه ، ج 1-2 ، ص 602.
3- اسماعيل بن حماد جوهري ، الصحاح ( بيروت ، دارالعلم للملايين ، 1407) ، ط ، الرابعة ، ج 1، ص 224 / سعيد خوري شرتوني ، الاقرب الموارد ( قم ، مکتبة آيت الله العظمي مرعشي نجفي ، 1403) ، ذيل « تناسب».
4- ر. ک. ابن ابي الاصبع مصري ، بديع القرآن ( مصر ، دار نهضه ، 1377 ق) ، ص 145 / همو ، بديع القرآن ، ترجمه ي علي مير لوحي ( مشهد ، آستان قدس رضوي ، 1368) ، ص 231 - 235، به نقل از : زين الدين بن احمد رازي ، محظوط ، روضة الفصاحة ، ص 15 ؛ ابن حجة الحموي ، خزانة ابن حجة ، ص 166 ؛ شهاب الدين ابي الثناء حلبي ، حسن توسل ، ص 79 ؛ نويري نهاية الارب ، ج 7 ، ص 158.
5- بدرالدين زرکشي ، البرهان في علوم القرآن ( بيروت ، دارالفکر ، 1988) ، ج 1 ، ص 131/ جلال الدين سيوطي ، الاتقان في علوم القرآن ، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم ( بي جا ، منشورات الرضي ، 1363) ، ط . الثانيه ، ج 3و 4 ، ص 371/ همو ، تناسق الدرر في تناسب السور ، ( سوريه ، دارالکتب العربي ، بي تا، ص 15.
6- برهان الدين بقاعي ، نظم الدرر في تناسب الايات و السور (بيروت ، دارالکتب العلميه ، 1415) ، ج 1 ، ص 5.
7- مصطفي مسلم ، مباحث في التفسير الموضوعي ( دمشق ، دارالقلم ، 1418) ، ص 58.
8- ر. ک. برهان بقاعي ، پيشين / جلال الدين سيوطي ، تناسق الدرر في تناسب الآيات و السور ( سوريه ، دارالکتب العربي ، بي تا ) / سيد قطب ، في ظلال القرآن ( بيروت ، داراحياء التراث العربي ، 1368 ق ) / عبدالکريم بي آزار شيرازي و محمد باقر حجتي ، تفسير کاشف ( تهران ،دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، 1366) / سعيد حوي ، الاساس في التفسير ( قاهره ، دارالسلام . 1412) محمد محمود حجازي، الوحدة الموضوعية (قاهره، دارالکتب الحديثه، 1390) / عبدالله شحاته، اهداف کل سوره و مقاصدها في القرآن (قاهره، الهيئة المصرية العامة الکتاب ، 1998).
9- ر. ک. محمد بن علي بن شوکاني ، فتح القدير ( بيروت ، دارالمعرفة ، بي تا ) ج 1، ص 72 / فريد وجدي ، المصحف المفسر ، ( مصر ، مطبعة محمد علي صبيح و اولاده ، 1372 ق) ، ص 69 / ناصر مکارم شيرازي ، قرآن و آخرين پيامبر ( تهران دارالکتب الاسلامية ، 1375)، ص 308 / محمد حسين بهشتي ، روش برداشت از قرآن ، ( تهران ، هادي ، 1360) ، ص 18.
10- ر. ک. بهاء الدين خرمشاهي ، ذهن و زبان حافظ ( تهران ، نشر نو ، 1362) ، مقاله ي « اسلوب هنري حافظ و قرآن » ،؛ ص 12 به نقل از :
Richard bell , the Quran : Translated , with Rearrangement of the surahs (Two vols. Edinburgh , 1937-1939)
11- ر. ک. ابوالقاسم خوئي ، البيان في تفسير القرآن ( قم ، مؤسسه ي احياء آثار الامام خوئي ، بي تا ) ، ص 251/ محمد هادي معرفت ، صيانة القرآن من التحريف ( قم ، دارالقرآن الکريم ، 1410 ) ، ص 35-58.
12- براي مثال ، آياتي که تعبير « کتاب» در آنها آمده است ( نحل : 89 / نساء : 113) يا آياتي که لفظ « سوره » درآنها به کار رفته است . ( توبه : 86/ نور : 1) ر. ک. محمد فاضل لنکراني ، مقدمات بنيادين علم تفسير ، ترجمه ي محمد رسول دريايي ( تهران ، بنياد قرآن ، 1381) ، ص 382/ ابوالفضل مير محمدي ، بحوث في تاريخ القرآن و علومه ( بيروت ، دارالتعارف ، 1400) ، ص 84-86.
13. ر. ک. عبدالعلي بن جمعه عروسي حويزي ، تفسير نور الثقلين ( قم ، اسماعيليان ، 1415) ، ج 1، ص 6 / محمد هادي معرفت ، التفسير الأثري الجامع ( قم ، مؤسسه التمهيد ، 1425) ، ج 1 ، ص 323 / محمد باقر مجلسي ، بحار الانوار ( طهران ، المکتبه الاسلاميه ، 1376) ، ج 92 ، ص 236 و 308-309 / فضل بن حسن طبرسي ، مجمع البيان لعلوم القرآن ( بيروت ، دارالمعرفه ، 1406) ، ج 2 ، ص 675 / محمد هادي معرفت ، التمهيد في علوم القرآن ( قم ، مؤسسه النشر الاسلامي ، 1416) ، ج 1 ، ص 276-277. به نقل از : احمد بن يعقوب ، تاريخ يعقوبي ( بيروت ، دارصار ، بي تا ) ، ج 2 ، ص 36، براي ملاحظه ي جزئيات بيشتر ، نک . جعفر مرتضي عاملي ، حقائق هامة حول القرآن الکريم ( قم ، مؤسسه النشر الاسلامي ، 1410) ، ص 142-143.
14- منظور از اين اصل ، همان اصل لفظي عقلي است که در اصول فقه بحث شده است. اما اصل لفظي است ؛ زيرا در باب الفاظ جريان دارد ، و اصل عقلي است ؛ زيرا مدرک آن بناي عقلاست . به اين بيان که عقلا در کارهاي خود ، اصل را بر تناسب و نظم الفاظ از طرف متکلم مي دانند ، به ويژه در جايي که کلام از سوي مولاي حکيمي باشد. براي اطلاع بيشتر ، ر. ک. علي مشکيني ، اصطلاحات الاصول ( قم ، الهادي ، 1409) ، ص 56. در اينجا ، دو ادعا وجود دارد: يکي کبروي و ديگر صغروي که به لحاظ هر يک از آن دو ،اصلي وجود دارد : 1. اصل کبروي ؛ 2 . اصل صغروي . بيان اصل کبروي : اصل در هر کلام مستقل واحد ، وجود ارتباط بين اجزاي آن است و حاصل تقريب اصل ثبوتي چنين است. طريقه ي عقلا در سخن اين است که هر گاه کلامي را براي بيان غرضي آغاز کردند ، پيش از استيفاي غرض ، دست از کلام نمي کشند و کلام ديگري آغاز نمي کنند. بنابراين ، هر جا کلامي متصل وجود داشته باشد ، نشانه ي عدم استيفاي غرض است تا پايان کلام و نتيجه ي آن وجود غرض واحد از هر کلام متصل است. تا پايان کلام و نتيجه ي آن وجود غرض واحد از هر کلام متصل واحدي است . به دليل آنکه کلام الهي در هر سوره عرفا کلام متصل واحدي است ، بنابراين ، اصل عقلايي اقتضا دارد که غرض واحدي معاني اين کلام واحد را به هم بپيوندد. بنابراين، اصل در آيات يک سوره ، وجود رابطه ي معنوي واحد ميان آنهاست.
بيان اصل صغروي : اصل صغروي ؛ اصل در هر سوره از کلام الهي ، اين است که يک کلام متصل واحد است. تقريب آن چنين است : در عرف عقلا نشانه هايي براي آغاز کلام وجود دارد و يکي از نشانه هاي متعارف براي آغاز کلام در بين عقلا ، آغاز کردن به نام بزرگان آنهاست. در عرف اسلامي نام خداي متعال ، که بزرگ ترين بزرگ ها در فرهنگ مسلمانان است . نشانه ي آغاز کلام است و چون هر سوره با بسمله آغاز مي شود و نشانه اي است عرفي بر آغاز کلام ، با آغاز سوره و در آنجا که بسمله وجود ندارد ، نشانه اي از آغاز نيست که نشان دهنده ي عدم پايان کلام سابق و عدم آغاز کلام جديد است.( با استفاده از بيانات استاد محسن اراکي در درس تفسير قرآن ) .
15- محمد تقي مصباح ، قرآن شناسي ( قم ، مؤسسه ي آموزشي و پژوهشي امام خميني ، 1376) ، ص 154-163/ عبدالله جوادي آملي ، قرآن در قرآن ، تفسير موضوعي قرآن کريم ( قم ، اسراء ، 1378) ،چ دوم ، ج 1 ، ص 143.
16- « و الله بکل شيء عليم» ( نساء : 176)
17- « لا يعزب عنه مثقال ذرة في السماوات و لا في الارض » ( سبا: 3)
18- « و ما کان ربک نسيا» ( مريم : 64)
19- عبدالله جوادي آملي ، تسنيم ، تفسير قرآن کريم ( قم ، اسراء ، 1378) ، ج 1 ، ص 485 و 67 / همو ، قرآن در قرآن ، ج 1 ، ص 140.
20- اما در آيه ي 7 آل عمران ، « متشابه » صفت بخشي از آيات قرآن است. در برابر بخشي ديگر که « محکمات » ناميده مي شود: « منه آيات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات... »
21- محمد تقي مصباح ، پيشين ، ص 66.
22- عبدالله جوادي آملي ، تسنيم ، تفسير قرآن کريم ، ج 1 ، ص 485 و 67.
23- راغب اصفهاني ، مفردات الفاظ قرآن ( قم ، اسماعيليان، بي تا) ، ماده « عز».
24- سيد محمد حسين طباطبائي ، الميزان ، في تفسير القرآن ( تهران ، دارالکتب الاسلاميه ، 1372)، ج 13 ، ص 253.
25- « و اذا قيل لهم ماذا أنزل ربکم قالوا اساطير الاولين » ( نحل : 24)
26- « انه لقول رسول کريم و ما هو بقول شاعر قليلا ما تؤمنون » ( حاقه : 40-41)
27- « و اذا تتلي عليهم آياتنا بينات قال الذين کفروا للحق لما جاءهم هذا سحر مبين » ( احقاف : 7)
28- « و يقولون ائنا لتارکوا آلهتنا لشاعر مجنون » ( صافات : 36)
29- محمد خامه گر ، ساختار هندسي سوره هاي قرآن ( تهران ، امير کبير ، 1382) ، ص 84-88.
/خ