معيار شناسي پيوند معنوي آيات قرآن (قسمت سوم)

از کارکرد هاي ارتباط معنايي آيات ، تخصيص يا تعميم حوزه ي شمول آيات ( تضييق يا توسعه ي حکم يا موضوع آيه ي مورد نظر ) است ؛ به اين معنا که گاه اگر آيه اي به تنهايي در نظر گرفته شود ، حوزه ي وسيعي از مصداق ها را پوشش مي دهد ولي با کشف آيات مرتبط، اين دايره کوچک تر مي شود ؛ زيرا برخي آيات ديگر اين عمومات را تخصيص مي زند ، و مراد واقعي را روشن مي کند.
پنجشنبه، 28 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
معيار شناسي پيوند معنوي آيات قرآن (قسمت سوم)
معيار شناسي پيوند معنوي آيات قرآن (قسمت سوم)
معيار شناسي پيوند معنوي آيات قرآن (قسمت سوم)
 

 




 
نويسنده: علي فتحي



 

4 - 3 پيوند عموم و خصوص
 

از کارکرد هاي ارتباط معنايي آيات ، تخصيص يا تعميم حوزه ي شمول آيات ( تضييق يا توسعه ي حکم يا موضوع آيه ي مورد نظر ) است ؛ به اين معنا که گاه اگر آيه اي به تنهايي در نظر گرفته شود ، حوزه ي وسيعي از مصداق ها را پوشش مي دهد ولي با کشف آيات مرتبط، اين دايره کوچک تر مي شود ؛ زيرا برخي آيات ديگر اين عمومات را تخصيص مي زند ، و مراد واقعي را روشن مي کند.
عمومات در قرآن مجيد ، به سه صورت به کار رفته است:
1. بقاء عام بر عموم خود : برخي از عمومات قرآني ، همچنان به عموم خود باقي مانده و عموم آنها مراد است. براي نمونه ، در آيه ي 44 سوره ي يونس ، هرگز تخصيص نخورده است : « إن الله لايظلم الناس شيئا» اين آيه مشتمل بر دو واژه ي عموم است: « الناس » و « شيئا» که نکره در سياق نفي است . و يا واژه هاي مضاف در آيه ي 23 سوره ي نساء که همگي جمع هستند : « حرمت عليکم امهاتکم و بناتکم و اخواتکم و عماتکم و خالاتکم و بنات الاخ و بنات الاخت » در اين آيه و آيه ي بعد ، ازدواج با چهارده گروه از زنان حرام شمرده شده و هيچ يک از اين گروه ها تخصيص نخورده است .
2. عامي که مراد از آن خاص است : گاهي به قرايني - مانند سبب نزول - مراد از لفظ عام ، يک مصداق خاصي است ؛ مانند آيه ي « الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوالکم فاخشوهم فزادهم ايمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوکيل» ( آل عمران : 173) در اين آيه ، مراد از « الناس» اول ، تنها يک فرد ( نعيم بن مسعود ) يا مردي باديه نشين از قبيله ي خزاعه مي باشد. سيوطي در اين باره مي نويسد : حکمت آنکه در اينجا لفظ مفرد به کار رفته ، اين است که آن يک فرد در بر حذر داشتن مؤمنان از رويارويي با ابوسفيان، نفش جماعتي را بر عهده داشت ، و نيز مقصود از «الناس» در آيه ي 54 نساء « أم يحسدون الناس علي ما آتاهم الله من فضله فقد آتينا آل ابراهيم الکتاب و الحکمة و آتيناهم ملکاً عظيما» ، شخص پيامبر گرامي صلي الله عليه و اله و سلم است.(1)
3- عام مخصص : در قرآن کريم نمونه هاي فراواني براي عام تخصيص خورده يافت مي شود. (2) همان گونه که معروف است، « ما من عام الا و قد خص»، هر عامي به واسطه ي خاصي - متصل يا منفصل- تخصيص خورده است. مخصص متصل ، مخصصي است که در ادامه ي لفظ عام آمده باشد و خود داراي اقسام زير است : مخصص به استثناء مخصص به وصف ، مخصص به شرط ، مخصص به غايت و مخصص به بدل.
براي مخصص متصل به استثنا ، مي توان به آيه ي زير - به عنوان نمونه - اشاره کرد که در آن « الذين» صيغه ي عام است و به عدم قبول شهادت آنان و فسق ايشان حکم شده است. « و الذين يرمون المحصنات ثم لم ياتوا باربعة شهداء فاجلدوهم ثمانين جلدة و لا تقبلوا لهم شهادة ابدا و اولئک هم الفاسقون» ( نور: 4) ؛ و کساني که نسبت زنا به زنان پاکدامن مي دهند ، سپس چهار گواه نمي آورند ، پس هشتاد تازيانه به آنان بزنيد ، و هيچ گاه شهادتي از آنها نپذيريد ، و آنانند که خود فاسقند ، اين آيه به واسطه ي مخصص متصل ( آيه ي بعدي ) تخصيص خورده و توبه کنندگان را از دايره ي عموم « الذين يرمون » خارج کرده است : « الا الذين تابوا من بعد ذلک و اصلحوا فان الله غفور رحيم» ( نور : 5) ؛ مگر آنان که پس از آن توبه کنند و به کار شايسته بپردازند ، که خدا آمرزنده و مهربان است.
براي مخصص منفصل ( مخصصي که در ضمن آيه ديگر مستقل از عام مي آيد و ناظر بر همان عام است و در برخي موارد مخصص از روايات نيز مي باشد) به دو نمونه از قرآن کريم اکتفا مي شود:
نمونه ي اول : در آيه ي سوم سوره ي نساء ازدواج با همه ي زنان دلخواه مجاز شمرده شده است : « فانکحوا ما طاب لکم النساء»، اما اين عموم به واسطه ي آيات ديگر، تخصيص خورده است. «و لا تنکحوا ما نکح آباؤکم من النساء الا ما قد سلف إنه کان فاحشة و مقتا و ساء سبيلا حرمت عليکم امهاتکم و بناتکم و اخواتکم و عماتکم و خالاتکم و بنات الاخ و بنات الاخت و امهاتکم نسائکم و ربائبکم اللاتي في حجور کم من نسائکم اللاتي دخلتم بهن فان لم تکونوا دخلتم بهن فلا جناح عليکم و حلائل ابنائکم الذين من اصلابکم و ان تجمعوا بين الاختين الا ما قد سلف ان الله کان غفورا رحيما » ( نساء : 22-23)
نمونه ي دوم : در آيه « و المطلقات يتربصن بانفسهن ثلاثة قروء » (بقره : 228) « المطلقات » صيغه ي عام است و حکم شده که زنان مطلقه سه قرء ( سه پاکي يا سه حيض ) عده نگه دارند. اما نمي توان تنها با استناد به اين حکم صادر کرد ؛ چرا که دو آيه ديگر با اين آيه پيوند معنايي دارند و آن را تخصيص زده اند . براساس يکي از اين دو آيه ، زنان مطلقه پيش از مباشرت عده ندارند : « يا ايها الذين آمنوا إذا نکحتم المؤمنات ثم طلقتموهن من قبل أن تمسوهن فما لکم عليهن من عدة تعتدونها فمتعوهن و سرحوهن سراحاً جميلا » ( احزاب : 49) و براساس آيه ي ديگر ، پايان عده ي زنان باردار ، زمان وضع حملشان مي باشد که ممکن است زماني کمتر از سه قرء يا بيشتر از آن باشد : « و أولات الاحمال اجلهن ان يضعن حملهن » (طلاق : 4)

5 - 3 پيوند مطلق و مقيد
 

تفسير آيات مطلق بدون ملاحظه ي آيات مقيد ، مراد واقعي قرآن کريم را روشن نمي سازد ؛ چرا که گاهي يک موضوع يا مطلبي ، در برخي از آيات قرآن به طور مطلق بيان گرديده و همان موضوع در آيات ديگر ، به صورت مقيد آمده است . در چنين مواردي قاعده مسلم عرفي و اصولي اقتضا مي کند که مطلق را حمل بر مقيد کنيم. (3) در اينجا به چند نمونه اشاره مي شود:
نمونه ي نخست : حرمت خوردن « خون» در آيه ي 173 سوره ي بقره ، به طور مطلق آمده است ، اما در آيه ي 145 سوره ي انعام ( دما مسفوحاً) مقيد شده است. از اين رو ، مفسران در تفسير آيه ي شريفه « حرمت عليکم الميتة و الدم» ( مائده : 3) کلمه ي « دم» را که مطلق است و شامل خون داخل بدن حيوان ذبح شده نيز مي شود ، به کمک آيه ي « إلا ان يکون ميتة او دما مسفوحا» ( انعام : 145) که دلالت بر حرمت خون بيرون ريخته از بدن حيوان دارد مقيد مي کنند. (4)
نمونه ي دوم : استاد مطهري براي آنکه نشان دهد تشريع جهاد در اسلام به منظور تحميل عقايد بر ديگران نيست ، آيات مربوط به جهاد را به دو دسته ي « مطلق» و « مقيد» تقسيم مي کند: (5)
الف: آيات مطلق: آياتي که به صورت مطلق دستور به جنگ مي دهند. براساس اين آيات و بدون در نظر گرفتن آيات ديگر ، ممکن است دين اسلام به عنوان يک دين جنگ طلب معرفي شود ! آيات ذيل از اين جمله مي باشند:
- « فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکين حيث وجدتموهم و خذوهم و احصروهم واقعدوا لهم کل مرصد » ( توبه : 5) ؛
- « يا ايها النبي جاهد الکفار و المنافقين واغلظ عليهم » ( توبه : 73) ؛
- « قاتلوا الذين لا يومنون بالله و لا باليوم الآخر و لا يحرمون ما حرم الله و رسوله و لا يدينون دين الحق من الذين اتوا الکتاب حتي يعطوا الجزية عن يد وهم صاغرون» ( توبه : 29)
ب: آيات مقيد : خود اين آيات تقييدگر را مي توان در چهار گروه ذيل جست و جو نمود :
گروه اول : آياتي که جنگيدن با ديگران را به قيودي مانند « اگر آنها با شما بجنگند» ، « چنانچه آزادي و حقوق عده اي را پايمال کنند.» و مانند آن مقيد کرده اند . اين آيات ، جهاد را در اسلام دفاعي و در جهت حفظ کيان حکومت اسلامي ، دفاع از حقوق ستم ديدگان و مبارزه با اختناق معرفي مي کنند و اطلاق آيات گروه نخست را که به گونه مطلق بيان شده اند ، تقييد مي زنند:
- « و قاتلوا في سبيل الله الذين يقاتلونکم و لا تعتدوا إن الله لا يحب المعتدين» ( بقره : 190)؛
- « اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا و إن الله علي نصرهم لقدير» ( حج :39)
- « و قاتلوا المشرکين کافة کما يقاتلونکم کافة » ؛
- « و قاتلو هم حتي لا تکون فتنة و يکون الذين کله لله » ( انفال : 39) ؛
- « و ما لکم لا تقاتلون في سبيل الله و المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان » ( نساء : 75)
گروه دوم : آياتي که پذيرش دين را منوط به اداره و انتخاب انسان مي دانند :
- « لا اکراه في الدين قد تبين الرشد من الغي» ( بقره : 256) ؛
- « انا هديناه السبيل اما شاکرا و اما کفورا » ( انسان : 3) ؛
- « و لو شاء الله لجعلکم امة واحدة » ( مائده : 48) ؛
- « قل فللّه الحجة البالغة فلو شاء لهداکم أجمعين» ( انعام : 149)
گروه سوم : آياتي که تحميل عقيده بر ديگران را نفي کرده و ايمان را يک امر اختياري معرفي مي نمايند:
- « ادع الي سبيل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتي هي أحسن» ( نحل : 125)؛
- « و قل الحق من ربکم فمن شاء فليومن و من شاء فليکفر» ( کهف : 29) ؛
- « و لو شاء ربک لآمن من في الارض کلهم جميعا افانت تکره الناس حتي يکونوا مومنين» ( يونس : 99)
گروه چهارم : آياتي که به طور صريح از صلح ، طرف داري مي کنند:
- « و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل علي الله إنه هو السميع العليم » ( انفال : 61) ؛
- « فان اعتزلوکم فلم يقاتلوکم و القوا اليکم السلم فما جعل الله لکم عليهم سبيلا» ( نساء : 90)
در آيه ي 208 سوره ي بقره نيز چنانچه « سلم» را به معناي « صلح» بدانيم ، اين نکته ( طرف داري اسلام از صلح ) لحاظ شده است : « يا ايها الذين آمنوا ادخلوا في السلم کافة » اساسا اسلام ، به مسئله ي صلح - نه تسليم و زير بار روز رفتن - اهميت مي دهد : « و الصلح خير» ( نساء : 128) (6)
عموم و خصوص ، و مطلق و مقيد ، گونه هاي متعددي دارد ، که ذکر آنها از حوصله ي اين نوشتار خارج است و تفصيل آن در کتاب هاي اصولي آمده است . (7)
نمونه ي سوم : مفاد آيه ي 48 سوره ي بقره نفي شفاعت به طور مطلق است : « و اتقوا يوما لا تجزي نفس عن نفس شيئا و لا يقبل منها شفاعة ...» از اين رو ، گروهي به استناد اطلاق آيه ي ياد شده ، شفاعت در قيامت را نپذيرفته اند. (8)
اين در حالي است که آيات ديگر ، شفاعت را ثابت مي کنند ؛ مانند « .... من ذا الذي يشفع عنده إلا باذنه ... » ( بقره : 255) و « .... و لا يشفعون إلا لمن ارتضي... » ( انبياء : 28) بهترين راه حل براي به دست آوردن مراد واقعي اين آيات ، که به صورت اطلاق و تقييد بيان شده اند ، اين است که مجموع اين آيات در کنار هم ملاحظه گردد. مستفاد از مجموع اين دو دسته آيات اين است که در قيامت في الجمله شفاعتي هست ، هر چند به حال مشرکان سودمند نيست . آيات اثبات شفاعت ناظر به شفاعت با اذن الهي ، و آيات نفي شفاعت ، راجع به شفاعت استقلالي و بدون اذن الهي است.
استاد مطهري ، در تفسير آيه ي « و لا يملک الذين يدعون من دونه الشفاعة إلا من شهد بالحق و هم يعلمون » ( زخرف : 86) ، در تبيين مسئله ي شفاعت ، نخست با اشاره به دو نوع سلبي و ايجابي شفاعت در قرآن ، بر ملاحظه ي آيات ديگر مرتبط به آن تاکيد ورزيده و سپس مي افزايد:
بايد مجموع آيات قرآن کريم در مورد شفاعت ، کنار هم بررسي شود. در آيات مربوط به شفاعت ، چند مطلب اساسي مطرح شده است :
1. نفي مطلق شفاعت در قيامت : « يوم لا بيع فيه و لا خلة و لا شفاعة » ( بقره : 254) ؛
2. مالک اصلي شفاعت ، خداست ؛ در آيه ي 44 سوره ي زمر مي گويد : « قل لله الشفاعة جميعا» ؛ اصل شفاعت از آن خداست .
3. شفاعت به اذن الهي است : « ... من ذا الذي يشفع عنده إلا باذنه .... » ( بقره: 255) ؛ « لا يتکلمون إلا من أذن له الرحمن و قال صوابا » ( نباء : 38) ، پس شفاعت مردود ، شفاعت استقلالي است نه مطلق شفاعت.
4. صلاحيت شفيع ؛ خود شفيع هم بايد موحد و به کار مشفوع له آگاه باشد : « و لا يملک الذين يدعون من دونه الشفاعة إلا من شهد بالحق و هم يعلمون » (زخرف : 86)
5. شايستگي مشفوع لهم ؛ از کسي شفاعت مي شود که اصل ايمانش مورد پسند باشد : « و لا يشفعون إلا لمن ارتضي» ( انبياء : 28) ؛ يعني از مشرک شفاعت نمي شود ؛ چون شفاعت آنجا همان مغفرت الهي است و طبق آيه ي « ان الله لا يغفر أن يشرک به و يغفر ما دون ذلک » ( نساء : 48) شرک قابل مغفرت نيست و بنابراين ، از مشرک به هيچ وجه شفاعت نمي شود. ( 9)
بديهي است تفکيک بين شفاعت مثبت و منفي و بيان شرايط شفاعت ، شفيع و مشفوع له و مانند آن حاصل توجه به مجموعه آياتي است که در خصوص موضوع شفاعت در قرآن آمده است.

6 - 3 پيوند حقيقت و مجاز
 

قرآن کريم در اوج فصاحت و بلاغت است. به فرموده ي امير المؤمنين عليه السلام « إن القرآن ظاهره انيق و باطنه عميق ....» (10) و بسياري از حقايق را در قالب تعابير مجازي ، استعاره، تشبيه ، تمثيل ، کنايه و مانند آن مطرح نموده است. به تعبير سيد قطب ، آفرينش هنري و به تصوير کشيدن معاني انتزاعي در قالب تصاوير محسوس و خيال انگيز از ابزار خاص و مناسب در اسلوب بيان قرآني است. وي اين سبک را ويژه ي قرآن مي داند و از آن به التصوير الفني (آفرينش هنري ) تعبير مي کند. ايشان مي افزايد :
نمونه هاي فراواني در سراسر قرآن مؤيد ادعاي ماست ، يعني در هر کجا که بخواهد غرضي را بيان يا از معناي مجردي تعبير بياورد يا حالتي نفساني يا ماجرايي را توصيف کند .... در همه جا تکيه بر واقع محسوس يا مخيل مي نمايد. که اين تصوير گري معاني اسلوب ويژه ي قرآن است که به صورت تصادف نيز نيامده ، بلکه يک قاعده ي کلي و قانون فراگير است.(11)
در عين حال ، گاهي همان معاني و مقاصد را در جاي ديگر با الفاظ حقيقي فصيح بيان کرده است ، که با يکديگر پيوند وثيق دارند. توجه به اين معيار نيز در مواردي راه گشاست. براي نمونه در آيه ي 29 سوره ي اسراء ، در خصوص ميانه روي در انفاق با تعبير بسيار زيباي کنايي مي فرمايد: « و لا تجعل يدک مغلولة الي عنقک و لا تبسطها کل البسط فتقعد ملوما محسورا» ؛ و دست خويش به گردنت مبند - بخل و امساک مکن - و بسيار [ هم] گشاده دستي منما - هر چه داراي به گزاف و زياده روي مده - تا ملامت شده و حسرت زده بر جاي ماني.
نزديک به همين معنا در آيه ي 67 سوره ي فرقان نيز آمده است : « و الذين إذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و کان بين ذلک قواما» ؛ و کساني اند که چون انفاق کنند ، نه اسراف کنند و نه تنگ گيرند ، و ميان اين دو به راه اعتدال باشند.
محتواي هر دو آيه در خصوص اعتدال در انفاق و توازن در هزينه کردن آن است. اعتدال و ميانه روي در هزينه ها موجب قوام ، و تجاوز از حد و مرز آن ، حسرت و سرزنش را در پي خواهد داشت ؛ با اين توضيح که در آيه ي نخست از تعبير کنايي استفاده شده و در دومي به صورت کاربرد حقيقي.
نمونه ي دوم : در آياتي از قرآن کريم ، از حبط اعمال يعني تباهي و به هدر رفتن اعمال کافران ، سخن به ميان آمده است : « إن الذين يکفرون بآيات الله و يقتلون النبيين بغير حق و يقتلون الذين يامرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب اليم اولئک الذين حبطت اعمالهم في الدنيا و الاخرة و ما لهم من ناصرين» ( آل عمران : 21-22) و يا در آيه ديگر مي فرمايد : « اولئک لم يؤمنوا فأحبط الله اعمالهم و کان ذلک علي الله يسيرا» ( احزاب : 19)
در آيه ي ديگر ، اعمال کافران ، به خاکستري که تند باد، آن را به باد مي دهد ، مانند شده است : « مثل الذين کفروا بربهم اعمالهم کرماد اشتدت به الريح في يوم عاصف لا يقدرون مما کسبوا علي شيء ذلک هو الضلال البعيد» ( ابراهيم : 18) ؛ مثل کساني که به پروردگار خود کافر شدند ، کردار هايشان به خاکستري مي ماند که بادي تند در روزي طوفاني بر آن بوزد: از آنچه به دست آورده اند هيچ [ بهره اي ] نمي توانند برد.
در اين دو دسته آيات ، يک مطلب ( تباهي اعمال کافران ) با دو تعبير بيان گرديد.
نمونه سوم : قرآن کريم درباره شکستن پيمان ها و سوگندها ، گاه به صورت بيان حقيقي مي فرمايد : « و إن نکثوا ايمانهم من بعد عهد هم ... » ( توبه : 12) ؛ « فبما نقضهم ميثاقهم » ( نساء : 155) ؛ اين معنا ( نقض پيمان و سوگند) ، در آيه ي 92 سوره ي نحل به صورت تمثيلي آمده است: « و لا تکونوا کالتي نقضت غزلها من بعد قوة انکاثا» برخي از مفسران مي گويند: اين آيه اشاره به داستان زن ناداني به نام ريطه است که از بامداد تا شامگاه پشم و پنبه ها را مي تابيد و عصرگاه رشته ها را پنبه مي کرد. (12) از اين موارد در قرآن کريم فراوان يافت مي شود که اغلب مورد غفلت قرار مي گيرد.

پي نوشت :
 

1و 2- ر. ک. جلال الدين سيوطي ، پيشين ، النوع الخامس و الاربعون ، ص 319.
3-مرتضي مطهري ، مجموعه آثار ( تهران ، صدرا ، 1380) ، ج 20 ، ص 235.
4- محمود آلوسي ، روح المعاني ( بيروت ، دارالکفر ، 1417) ، ج 2 ، ص 64؛ ج 5 ، ص 64/ عبدالفتاح الخالدي ، پيشين ، ص 166.
5- مرتضي مطهري ، پيشين ، ج 20، ص 229،214 و 235 / محمد بهرامي ، « قرآن و آزادي از منظر استاد مطهري» ، پژوهش هاي قرآني 17-18 ( بهار و تابستان 1378)، ص 68.
6-مرتضي مطهري ، پيشين ، ص 239.
7- براي نمونه ، ر. ک. . سيد محمود هاشمي، بحوث في علم الاصول ( بي جا ، مرکز الغدير للدراسات الاسلامية ، 1417) ، مباحث الدليل اللفظي ، ج 3.
8- ابوالفتوح رازي ، روض الجنان و روح الجنان ( مشهد ، بنياد پژوهش هاي اسلامي ، 1371) ، ج 1 ، ص 17.
9- مرتضي مطهري ، آشنايي با قرآن ( تهران ، صدرا ، 1378) ، ج 5 ، ص 80 . آيت الله جوادي آملي ، اطلاق و تقييد در آيات شفاعت را به تفصيل و مستوفا بحث کرده است. (ر. ک. عبدالله جوادي آملي ، تفسير تسنيم « قم ، اسراء ، 1381» ، ج 4 ، ص 220-320)
10- نهج البلاغه ، تحقيق ، محمد عبده ( بيروت ، الدار الاسلامية ، 1412) ، خ 17 ، ص 59.
11- سيد قطب ، التصوير الفني للقرآن (بيروت ، دارالشروق ، 1415) ، ص 36-37.
12- فضل بن حسن طبرسي ، مجمع البيان في تفسير القرآن ( بيروت ، دارالمعرفة ، 1408) ، ج 5-6 ، ص 590.
 

منبع: مجله معرفت شماره 122



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط