معيار شناسي پيوند آيات قرآن (قسمت چهارم و پاياني)

در اينکه برخي از آيات قرآن ، به واسطه ي آيات ديگري ، نسخ شده است ، اختلافي وجود ندارد. اما در مورد تعداد آيات ناسخ و منسوخ بين دانشمندان علوم قرآن اختلاف است و تعداد آنها را از يک تا سيصد آيه گفته اند . (1) به هر حال ، بايد اين نکته را در نظر داشت که تفسير آيه يا آيات منسوخ بدون ملاحظه ي ناسخ آن ، تفسيري ناقص خواهد بود.
پنجشنبه، 28 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
معيار شناسي پيوند آيات قرآن (قسمت چهارم و پاياني)
معيار شناسي پيوند آيات قرآن (قسمت چهارم و پاياني)
معيار شناسي پيوند آيات قرآن (قسمت چهارم و پاياني)
 

 



 
نويسنده: علي فتحي



 

7 - 3 . پيوند آيات ناسخ و منسوخ
 

در اينکه برخي از آيات قرآن ، به واسطه ي آيات ديگري ، نسخ شده است ، اختلافي وجود ندارد. اما در مورد تعداد آيات ناسخ و منسوخ بين دانشمندان علوم قرآن اختلاف است و تعداد آنها را از يک تا سيصد آيه گفته اند . (1) به هر حال ، بايد اين نکته را در نظر داشت که تفسير آيه يا آيات منسوخ بدون ملاحظه ي ناسخ آن ، تفسيري ناقص خواهد بود.
از ديدگاه آيت الله خوئي ، نسخ آيات قرآن به سه صورت زير متصور است :
الف. نسخ آيه اي با سنت قطعي ، اين نوع نسخ در صورت ثبوت ، عقلاً و نقلاً اشکالي ندارد.
ب. نسخ آيه اي با آيه ي ديگر که ناظر بر آيه ي منسوخ بوده و حکم آن را بيان مي کند. آيه ي نجوا که نمونه ي پيوند معنايي آيات است از اين قبيل است. طبق آيه ي 12 سوره ي مجادله ، به مؤمنان دستور داده شد که هنگام سخن گفتن خصوصي با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم صدقه بدهند و تنها کسي که بدين حکم عمل کرد ، امام علي عليه السلام بود : « يا ايها الذين آمنوا اذا ناجيتم الرسول فقدموا بين يدي نجواکم صدقة ذلک خير لکم و اطهر فان لم تجدوا فان الله غفور رحيم» اين حکم در آيه ي بعد نسخ شد : « أأشفقتم أن تقدموا بين يدي نجواکم صدقات فاذ لم تفعلوا و تاب الله عليکم فاقيموا الصلاة و آتو الزکاة و أطيعوا الله و رسوله و الله خبير بما تعملون» ( مجادله : 13) بنابراين ، بيان حکم آيه ي اول بدون توجه به نسخ آن در آيه ي بعد، تفسير ناقص است. و اين بدان دليل است که موضوع دو آيه با همديگر پيوند معنايي دارد. هر چند که اين دو آيه (ناسخ و منسوخ) در کنار يکديگر است و به دست آوردن ارتباط آنها آسان است ، ولي بايد توجه داشت که همه ي آيات ناسخ و منسوخ اين گونه نيستند. (2)
ج . نسخ آيه اي با آيه ي ديگر بدين گونه که مفهوم آيه ي ناسخ ، هيچ نوع نظارتي نسبت به مفهوم آيه ي منسوخ نداشته باشد. اين گونه نسخ ، به تحقيق در قرآن وجود ندارد؛ زيرا قرآن مجيد هر نوع تنافي و اختلاف را از قرآن نفي مي کند : « افلا يتدبرون القرآن و لو کان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافاً کثيراً» ( نساء : 82) (3)

4. پيوند محکم و متشابه
 

معيار محکم و متشابه بر گرفته از خود قرآن است : « هو الذي انزل عليک الکتاب منه آيات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات» ( آل عمران : 7) در اين آيه ، آيات محکمات ، « ام الکتاب » معرفي شده اند . « ام » به معناي مرجع و مقصد است و « ام الکتاب» يعني : آياتي که براي آيات ديگر مرجع واقع مي شود. محکمات به تصريح قرآن ، آيات مادر و مرجع هستند؛ با اين ويژگي که خود هيچ ابهامي نداشته ، برطرف کننده ي ابهام و نشابه از آيات متشابهند. (4) از همين آيه مي توان استفاده نمود گر چه بخشي از قرآن را آيات متشابه تشکيل مي دهند ، اما تشابه آيات ،هميشگي نيست ؛ زيرا خود قرآن راه تبيين متشابهات را تعيين کرده و در حقيقت ، راه کار رفع تشابه را نمايانده است. سيد رضي ، در تبيين معناي « ام الکتاب» مي نويسد:
مراد از « هن ام الکتاب» اين است که اين آيات بتمامه و با توجه به انضمام برخي از آنها به بعضي ديگر ، براي کتاب « ام » مي باشند ، نه اينکه هر يک از آنها به تنهايي « ام» و مرجع باشند. در اين صورت ، توصيف جمع به واحد جايز است ؛ زيرا ارتباط معنايي بعضي از اين مجموعه با بعضي ديگر ، خود به منزله ي واحد است. و مقصود از « ام کتاب» بودن آن است که به توسط آن ، بتوان هدف کتاب را شناخت ، و اين امر از يک آيه به دست نمي آيد ، بلکه از تمام آن به صورت جمعي به دست مي آيد .(5)
مفسران همچون طبري ، طبرسي و فخر رازي نيز در توجيه مفرد بودن « ام» بر اين باورند که آيات محکم در مجموع مرجع براي متشابهات مي باشند ، نه اينکه هر آيه ي محکم ، به تنهايي « ام الکتاب» باشد. البته به نظر علامه طباطبائي ، علت مفرد آمدن « ام الکتاب» اين است که آيات محکم در بين خود هيچ اختلافي ندارند ، به گونه اي که گويا يکي هستند. ( 6)
به نظر مي رسد ما چندان نيازي به اين توجيهات نداشته باشيم و مراد همان محوريت و مرجعيت آيات محکم در قرآن است ، و جمله ي « هن ام الکتاب» در حکم وصف محکمات است. و به دليل آنکه در بيشتر موارد ميزان و معيار قواعد عربي ، خود قرآن است ، در اينجا نيز « ام الکتاب» ، معناي جمع دارد.
در روايت ماثور نيز به مرجعيت آيات محکم در فهم آيات متشابه ، تصريح شده است. براي نمونه ، در عيون اخبار الرضا از امام رضا عليه السلام روايت شده است : « من رد متشابه القرآن الي الي محکمه فقد هدي الي صراط مستقيم .... » (7) و يا در روايت ديگر آمده است : « .... و کونوا في طلب ناسخ القرآن من منسوخه ، و محکمه من متشابهه و ما احل الله فيه مما حرم ... » (8) علامه طباطبائي در يک جمع بندي کلي ، مي نويسد :
آنچه از بيانات مختلف ائمه ي اهل بيت عليهم السلام به دست مي آيد ، اين است که در قرآن مجيد ، متشابه به معني آيه اي که مدلول حقيقي خود را به هيچ وسيله اي به دست ندهد ، وجود ندارد ، بلکه هر آيه اي اگر در افاده ي مدلول حقيقي خود مستقل نباشد به واسطه ي آيات ديگري مي توان به مدلول حقيقي آن پي برد و اين همان ارجاع متشابه به محکم است. (9)
در مورد معناي اصطلاحي محکم و متشابه اقوال متعددي وجود دارد ( 10) که اغلب از قبيل ذکر مصاديق است. در اين نوشتار ، تنها به ديدگاهي که صحيح تر است اشاره مي شود : « محکم» آيه اي است که در مدلول خود محکم و استوار باشد و معناي مراد آن به غير مراد اشتباه نشود و متشابه بر خلاف آن است. (11) « متشابه » نيز آيه اي است که چند وجه معنايي شبيه به هم داشته باشد و روشن نيست کدام مراد مي باشد. با ارجاع آيات متشابه به محکم ، ترديد از ذهن مخاطب و مفسر براي تشخيص مصداق زدوده مي شود و آيه ي متشابه به لحاظ معنا در رديف محکمات قرار مي گيرد.(12)
نوعاً آياتي که درباره ي مبدا و معاد و مسئله ي استطاعت ( قدرت در اختيار) انسان و مقدار تصرف او در جهان مي باشد و نيز آيات آفرينش و علل تکليف و مانند آن ، در زمره ي آيات متشابهند ؛ زيرا معاني بلند و دقيق است ، ولي الفاظ بسيار کوتاه و نارساست. (13) در اينجا تنها به ذکر دو نمونه اکتفا مي شود :
نمونه ي نخست : آيه ي راجع به مسئله ي حيلولت خداوندي: « يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول إذا دعاکم لما يحييکم و اعلموا ان الله يحول بين المرء و قلبه و انه اليه تحشرون» ( انفال : 24) ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، چون خدا و پيامبر، شما را به چيزي فرا خواندند که به شما حيات مي بخشد ، آنان را اجابت کنيد و بدانيد که خدا ميان آدمي و دلش حايل مي گردد، و هم به سوي او محشور خواهيد شد. در اين آيه ، مسئله ي حيلولت ( حايل شدن خدا ميان انسان و قلب او ) مطرح شده که متشابه است. مقصود از « حيلولت» چيست ؟ برخي از اين آيه ، جبر را استفاده کرده اند. (14) ولي با مراجعه به ساير آيات معلوم مي شود که مراد از « حيلولت» ، حکومت جبر بر انسان نيست ، بلکه مراد فاصله گرفتن انسان با دست خود از خويشتن است که منجر به فراموشي انسانيت انسان مي شود ؛ آن گاه است که « و لا تکونوا کالذين نسوا الله فانساهم انفسهم ...» ( حشر : 19) صدق مي کند. ( و نقلب افئدتهم و ابصارهم کما لم يومنوا به اول مرة و نذرهم في طغيانهم يعمهون» ( انعام : 110) ؛ پس قلب هاي آنان وارونه و خود را فراموش کرده اند. اين همان حيلولت خداوندي است. (15)
نمونه ي دوم : ايات مربوط به مشيت الهي . استاد مطهري ، آيات راجع به مشيت مطلقه ي الهي را متشابه ، شمرده و مي نويسد:
آيه ي 26 سوره ي آل عمران ، متشابه است : «قل اللهم مالک الملک توئي الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بيدک الخير إنک علي کل شيء قدير» ، مالک اساسي همه ملک ها خداست و به هر که خواهد ملک دهد و از هر که بخواهد ، بر مي گيرد. اين آيه از اين نظر متشابه است که قابليت چند گونه توجيه شبيه يکديگر را دارد ؛ يکي اينکه در مشيت الهي هيچ چيزي شرط هيچ چيز نيست، در نتيجه ، ممکن است يک قومي يا يک فردي در دنيا و يا در آخرت بدون هيچ مقدمه اي ، به سعادت کامل و يا به بدبختي کامل برسد. متاسفانه اشاعره همين استفاده را از اين آيه کرده اند ، غافل از اينکه اين آيه کيفيت جريان مشيت را بيان نکرده است. بايد با مراجعه به آيات محکم ديگر اين آيه را تفسير کرد ، مانند آيه ي 53 سوره ي انفال: « ذلک بان الله لم يک مغيرا نعمة انعمها علي قوم حتي يغيروا ما بانفسهم و ان الله سميع عليم » يا آيه ي 11 سوره ي رعد : « إن الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم » از اين دو آيه ، آيه اخير ؛اعم است ؛ يعني خداوند نعمت و نقمتي را که قومي دارند از آنها باز پس نمي گيرد و تبديل به نقمت و نعمت نمي کند، مگر آنکه خودشان را عوض کرده باشند. ولي آيه نخست فقط در مورد نعمت هاست و به نقمت ها کار ندارد ، اما با يک نکته اضافي ؛ و آن اينکه مي فرمايد: « ذلک بان الله لم يک مغيرا» اين بدان موجب است که خدا چنين نبوده است ؛ يعني بر خلاف حکمت و کمال ذات خدايي است که مشيت او ، گزاف جريان پيدا کند و هيچ چيزي را شرط هيچ چيز قرار ندهد. (16)

5. پيوند سياقي
 

سياق را مي توان به عنوان يکي از معيارهاي پيوند معنايي آيات قرآن به شمار آورد ؛ سياق عبارت است از: « نوعي ويژگي براي واژگان يا عبارت و يا يک سخن که بر اثر همراه بودن آنها با کلمه ها و جمله هاي ديگر به وجود مي آيد » ؛ (17) بدين معنا که صدر و ذيل آيات ، آهنگ و فضاي عمومي حاکم بر آنها و قرينه ي پيوسته ي آن در کشف مراد آيه و نيز ارتباط آن با آيات ديگر ، نقش به سزا دارد. البته تحقق سياق در جمله ها و آيات قرآن ، منوط به ارتباط صدوري و نيز پيوند موضوعي است.
اصل ملاک بودن سياق براي فهم سخن افراد ، يکي از اصول عقلايي است ؛ به اين معنا که گوينده عاقل و آشنا به قواعد محاوره ، هرگز از کلمات و جمله هايي که به کار مي برد، معاني ناهماهنگ و نامتناسب ارده نمي کند. برا اين اساس ، سياق در مواردي ملاک پيوند معنايي واژگان آيت قرآن خواهد بود که ناديده گرفتن آن ، هماهنگي تناسب ياد شده را خدشه دار کند. (18) به عنوان نمونه اگر جمله ي شريفه ي « و لا تلقوا بايديکم الي التهلکة » ( بقره : 195)
گسسته از قبل و بعد و فضاي عمومي حاکم بر آن در نظر گرفته شود ، يک معناي گم راه کننده و به دور از حقيقت مورد نظر قرآن کريم خواهد بود ؛ ليکن با توجه به فضاي حاکم بر آيه و قبل و بعد آن ، روشن مي شود که آيه در سياق آياتي است که مسلمانان را به جهاد در راه خدا ترغيب مي کند. طبيعي است که جهاد ، زاد و توشه مي خواهد . از اين رو ، لازم است که ثروتمندان جامعه، براي تجهيز نيروي جهاد ، انفاق کنند. به دنبال آن مي فرمايد : امساک از انفاق ، سبب نابودي و انحطاط جامعه ي اسلامي و شکست از کافران است. (19)
به اعتقاد آية الله معرفت ، چون چينش و ترتيب آيات هر سوره نظم طبيعي داشته، و بر حسب نزول بوده است ، اصالت سياق يکي از معيارهاي استنباط و استناد است. (20) ايشان «سياق» را داراي انواع ذيل مي داند:
الف. سياق عام : سياق بين همه ي آيات قرآن ، برخي از قرآن پژوهان با استناد به واژه هاي : «متشابها» و «مثاني» در آيه ي شريفه ي « الله نزل احسن الحديث کتابا متشابها مثاني» ( زمر: 23) ؛ نتيجه مي گيرند که آيات قرآن از نظر لحن و اسلوب و سياق شبيه به هم بوده و هيچ اختلافي با هم ندارند و تعبير « مثاني» نيز حاکي از انعطاف برخي آيات به بعضي ديگر است ؛ به گونه اي که برخي از آنها شاهد برخي ديگر است. (21)
ب. سياق ميان مجموعه آيات يک سوره ؛ که بر مبناي وحدت موضوعي هر سوره شکل مي گيرد.
ج . سياق آيه يا آياتي که پيوستگي در نزول داشته اند.
به اين ضابطه در برخي از تفاسير توجه چندان نشده است. ولي علامه طباطبائي در تفسير الميزان به سياق آيات ، فراوان استدلال کرده و با توجه به سياق آيه ها ، پيوند معنايي آنها را روشن نموده و به گونه اي ، بين آيات به ظاهر از هم گسسته ، پل ارتباطي وثيقي بر قرار کرده است.
در آيه ي « يومئذ يوفيهم الله دينهم الحق و يعلمون ان الله هو الحق المبين» ( نور : 25) مراد از «دين» ،«جزاء » ؛ چنان که در آيه ي « ملک يوم الدين » ( حمد : 4) دين به همين معنا به کار رفته است. اين معنا نظر به اتصال و ارتباط اين آيه با آيات پيش از آن و نظر به سياق آيه است ؛ اما با صرف نظر از سياق و به طور مستقل ، ممکن است مراد از « دين » در اين آيه ، چيزي شبيه ملت و آيين باشد. (22) علامه طباطبائي در تفسير آيه ي 12 سوره آل عمران « قل للذين کفروا ستغلبون و تحشرون الي جهنم و بئس المهاد» مي نويسد :
و از ظاهر سياق بر مي آيد که مراد از جمله ي « الذين کفروا » مشرکان هستند ؛ همچنان که ظاهر جمله « إن الذين کفروا لن تغني عنهم اموالهم .... » ( آل عمران : 10) نيز مشرکان است ، نه يهوديان ، و اين نظريه بهتر مي تواند دو آيه را بهم پيوند دهد. (23)

نتيجه گيري
 

نتيجه اينکه اصل وجود پيوند معنايي بين آيات قرآن و تاثير آن در تفسير به ويژه در شيوه ي « تفسير قرآن به قرآن » و « تفسير موضوعي» قابل انکار نيست ، ولي آنچه بايد بدان توجه کرد ، ضابطه مند ساختن اين مسئله است. در همين زمينه ، پنج معيار اساسي ارائه مي گردد.
1. معيار واژگاني: يکي از معيارهاي ابتدايي در کشف پيوند معنايي آيات قرآن ، پيوند واژگاني و بررسي موارد استعمال آنها در خود قرآن کريم است.
2. معيار ساختاري : اين معيار بيشتر ناظر به ساختارهاي ويژه ي قرآني است که با توجه به آن ، مي توان در موارد مشابه ، مراد آيه ي مورد نظر را به دست آورد.
3. معيار موضوعي : محوري ترين معيار پيوند معنايي آيات قرآن ، همين پيوند موضوعي آنهاست. اين معيار خود ، معيارهاي فرعي ديگري همچون پيوند عموم و خصوص ، پيوند مطلق و مقيد ، پيوند مجمل و مفصل و غير اينها را در بر مي گيرد.
4. معيار محکم و متشابه : يک معيار قرآني است و بر اساس آن ، معناي آيات متشابه با ارجاع به آيات محکم مربوط به آن ، روشن مي گردد.
هر چند اين معيار نيز از مصاديق معيار موضوعي است ، ولي نظر به اهميت ويژه ي آن به عنوان معيار مستقل طرح گرديد.
5. معيار سياقي : توجه به اين ضابطه ، به ويژه در فرازهاي درون يک آيه و نيز آيات پيوسته ي يک سوره ، در فهم و کشف و ارتباط معنايي آن آيات ، بسيار حائز اهميت است.
البته معيارهاي مذکور به حصر عقلي نبوده و ممکن است برخي از آنها از ديدگاه بعضي متداخل باشد و نيز مي توان با دقت بيشتر در آيات قرآن ، روايات معصومان عليهم السلام ، تفاسير موضوعي و مطالعه ي تفسيرهايي که بر اساس « تفسير قرآن به قرآن » شکل گرفته اند ، معيارهاي ديگري را هم ارائه نمود. ولي به هر حال، معيارهاي ياد شده به عنوان معيارهاي اساسي پيوند معنايي آيات قرآن به شمار مي آيند.

پي نوشت :
 

1- در اين موضوع اختلافات مبنايي به چشم مي خورد . طبق مبناي آيت الله خوئي ، بسياري از آياتي که ناسخ و منسوخ شمرده شده اند از منسوخات نبوده ، بلکه از مصاديق عموم و خصوص و مانند آن است. وي ، تنها آيه نجوا را مصداق صحيح نسخ مي داند. ر.ک. سيد ابوالقاسم خوئي ، البيان في تفسير القرآن ( قم ، مؤسسة احياء ، آثار الامام الخوئي ، بي تا ) / محمد هادي معرفت ، التمهيد في علوم القرآن ، ( قم ، مؤسسة النشر الاسلامي ، 1416) ، ج 2 ، ص 273 / مرکز فرهنگ و معارف قرآني ، علوم القرآن عند المفسرين ( قم ، دفتر تبليغات اسلامي ، 1375) ، ج 2 ، ص 605.
2- براي آگاهي بيشتر ر.ک. جلال الدين سيوطي ، الاتقان ، النوع السابع و الاربعون / محمد هادي معرفت ، التمهيد في علوم القرآن ( قم ، مؤسسة النشر الاسلامي ، 1416) ، ج 2 ، ص 273 / مرکز فرهنگ و معارف قرآني ، علوم القرآن ،عند المفسرين ، ج 2 ، ص 605.
3- ر. ک. ابوالقاسم خوئي ، پيشين ، ص 275.
4- ر. ک. محمد جواد بلاغي ، آلاء الرحمن في تفسير القرآن ( بيروت ، دار احياء التراث العربي ، بي تا ) ، ج 1 ، ص 255.
5- ر. ک. شريف رضي ، حقائق التاويل في متشابه التنزيل ، ترجمه ي محمود فاضل ( مشهد ، آستان قدس رضوي ، 1366) ، ص 110
6- ر. ک. سيد محمد طباطبائي ، پيشين ، ج 3 ، ص 20.
7- شيخ صدوق ، عيون اخبار الرضا عليه السلام ( قم ، کتاب فروشي طوس ، 1363) ، ج 1 ، ص 290/ فيض کاشاني ، تفسير صافي ( تهران ، دارالکتب الاسلاميه ، 1377) ، ج 1 ، ص 319.
8- شيخ حر عاملي ، پيشين ، ج 27 ، کتاب القضاء ف ب 13، ح 23 ، ش 3355 ، ص 183.
9- سيد محمد حسين طباطبائي ، قرآن در اسلام ( بي جا ، دارالکتب الاسلاميه ، 1379) ، ص 30.
10- ر. ک. محمد بن عبدالله زرکشي ، البرهان في علوم القرآن ( بيروت ، دارالفکر ، 1408) ، ج 2 ، ص 79.
11- سيد محمد حسين طباطبائي ، قرآن در اسلام ، ص 34/ همو ، الميزان ، ج 3 ، ص 39 و 68.
12- سيد محمد حسين طباطبائي ، پيشين ، ج 2 ، ص 21.
13- ر. ک. محمد هادي معرفت ، التهميد ، ج 3 ، ص 97.
14- فخر رازي، تفسير کبير ( بيروت ، دارالفکر ، 1423) ج 15 ، ص 147-148.
15-ر. ک. محمد هادي معرفت ، پيشين ، ج 3 ،ص 97.
16- ر. ک. مرتضي مطهري ، مجموعه آثار (تهران ، صدرا ، 1378) ، ص 133.
17- محمود رجبي ، پيشين ، ص 92.
18- براي آگاهي بيشتر از « سياق»، ر. ک. علي اکبر بابايي وديگران ، پيشين ،ص 119-139.
19- محمد جواد صاحبي ، شناخت نامه ي قرآن «مقالاتي در شناخت قرآن کريم » ( قم ، احياگران ، 1384) ، ج 1 ، مقاله ي محمد باقر سعيدي روشن ، « مصادر فهم قرآن» ، ص 108.
20و 21- ر. ک. محمد هادي معرفت ، التفسير الاثري الجامع ( قم ، مؤسسة التهميد ، 1383) ، ج 1 ، ص 74 / ص 70.
22 و 23-سيد محمد حسين طباطبائي ، الميزان ، ج 18 ، ص 247 ؛ ج 15 ، ص 95 / ج 3 ، ص 92.
 

منبع:مجله معرفت شماره 122



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط