در دنیای غرب بودند فیلسوفانی چون راجر بیکن (3) (1214- 1294 م) که به طور پراکنده درباره ترجمه سخن گفته بودند و دشواریهای آن را گوشزد کرده بودند، از جمله وی یادآور شده است که اگر یک ترجمه بخواهد درست باشد، نه تنها مترجم باید هر دو زبان مبدأ و مقصد را به درستی بداند، بلکه باید آن علمی را که موضوع ترجمهاش است را نیز خوب بشناسد و از آنجا که وی تصور میکرد یافتن چنین کسانی بسیار باشد، از ترجمه و مترجمان بیزار بود. (4) به دنبال انقلاب اطلس در سال 903 ق/ 1498 م که اروپاییان ابزار عبور از اقیانوس را به دست آوردند و راه به فراسوی اطلس گشودند، دوره جدیدی در تاریخ اروپا آغاز شد که آن قاره را در مواجهه با فرهنگهای جدید قرار داد؛ فرهنگهای کاملاً جدید که به کلی با آنچه پیشتر اروپاییان در همسایگی خود میشناختند یا درباره آن از زبان جهانگردان چون مارکوپولو داستانهایی شنیده بودند، متفاوت مینمودند. شخصیتی دیگر که در روند پیشرفت نظریه ترجمه نام او در میان است، مارتین لوتر (5) (1483- 1546 م) بنیانگذار مذهب پروتستان و مترجم کتاب مقدس به آلمانی است. وی در تأملات خود در خصوص ترجمههای به خصوص دینی، به این زاویه تمرکز کرده که اگر زبان مقصد فاقد اصطلاحاتی باشد که در زبان مبدأ موجود است، وامبری آن اصطلاح به زبان مقصد میتواند موجب غنی شدن آن گردد. (6) البته لوتر تنها فردی شاخص در میان مجموعهای از عالمانی است که حوزه مطالعاتی آنان نقد کتاب مقدس (7) بود و چه با نگرشی دینی و چه غیر دینی، از رهگذر مطالعات کتاب مقدس راه به نظریه ترجمه گشوده بودند.
به دنبال انقلاب اطلس در سال 903 ق/ 1498 م که اروپاییان ابزار عبور از اقیانوس را به دست آوردند و راه به فراسوی اطلس گشودند، دوره جدیدی در تاریخ اروپا آغاز شد که آن قاره را در مواجهه با فرهنگهای جدید قرار داد؛ فرهنگهای کاملاً جدید که به کلی با آنچه پیشتر اروپاییان در همسایگی خود میشناختند یا درباره آن از زبان جهانگردان چون مارکوپولو داستانهایی شنیده بودند، متفاوت مینمودند. از آغازی بود برای سدههای 16 و 17 م که میتوان آن را دوره رویارویی مستقیم اروپاییان با مردم اقصی نقاط جهان از آفریقا و آسیا گرفته تا آمریکا و اقیانوسه قرار داد و حاصلش آن بود که اندیشیمندان اروپایی بسیاری از مبانی و روشهای مطالعه فرهنگ را که پیشتر بدان فکر نمیکردند، مورد نیاز خود ببینند و در پی پدید آوردن و گسترش دادن آن حرکت کنند. پتر بورکه و پوچیا هسیا در پژوهشی نشان دادهاند (8) که این دو سده، دوره درگیر شدن اروپا در گونهای از ترجمه است که آن را ترجمه فرهنگی نام نهادهاند. (9)
در پی همین تحولات است که نظریههای جدید در حوزه ترجمه نیز در غرب از سده 17 م آغاز میشود. در این برهه، جا دارد و به خصوص از جان دریدن (10) شاعر و مترجم انگلیسی (1631- 1700 م) یاد شود که با الهام از دوگونگی ترجمه در فضای یونان باستان، ترجمه را تلفیقی همراه با قضاوت میان دو متافراسیس یا ترجمه تحتاللفظی و پارافراسیس یا ترجمه تفسیری داشت که به هنگام گزینش هم ارزهایی در زبان مقصد، باید حد تعادلی میان این دو را حفظ کند. (11)
در گامی پسین، ساموئل جانسون (12) نویسنده انگلیسی (1709- 1789 م) مسئله حفظ ترتیب واحدهای معنادار در انتقال از یک زبان به زبان دیگر را مورد توجه قرار دارد و اینکه اگر ساختار دستوری چنین اجازهای را ندهد، مترجم حق دارد با اولویت دادن به حفظ ترتیب واحدهای معنادار، در ساخت دستوری تصرف کند، مثلاً وجه معلوم را به مجهول یا به عکس تبدیل نماید. مورد دیگر که در این راستا مورد توجه او قرار گرفته، ساختار دستوری زبانها از نظر کارکرد ترتیب کلمات است و تفاوت میان زبان مبدأ و مقصد از این حیث که میتواند مشکلاتی را در انتقال معنا به وجود آورد. به زبانهایی مانند یونانی و لاتین توجه کرده که ترتیب کلمات در آنها آزاد است و نقش دستوری کلمه با پایانههای وجهی معلوم میشود، نه با محل قرار گرفتنشان در جمله؛ و از سوی دیگر زبانهایی مانند انگلیسی، آلمانی و فرانسه که در آنها ترتیب کلمات از قواعدی مشخص پیروی میکند و جابجایی موجب اخلال در معناست؛ این گروه را زبانهایی تشکیل میدهند که از نظر دستوری فاقد پایانههای وجهیاند. این پایانههای وجهی به صورت اعراب در زبان عربی نیز وجود دارند و از این حیث عربی در کنار زبانهایی مانند یونانی و لاتین قرار میگیرد که در آنها بازی با ترتیب کلمات، میتواند معناهای ثانوی مانند تأکید ایجاد کند، یا کارکردهای اسلوبی داشته باشد. (13)
بیشتر بخوانید: گرفتاری به نظریه و غفلت از ترجمه در ایران معاصر
اندیشمند آلمانی یوهان گوتفرید هردر (14) (1744- 1803 م) در ادامه افکار کسانی چون دریدن و لوتر که ترجمه یک هنر باشد، یک هنر دشوار است، سخنی که بیزاری بیکن از مترجمان را به یاد میآورد. (15) هردر در مطالعهای که در خصوص شعر عبری انجام داد، به مناسبت کارش این دیدگاه خود را در معرض خوانندگان قرار داد که زبان - به خصوص آنگاه که شاعرانه است - برخاسته از یک روح جمعی متعلق به قومی است که بدان زبان سخن میگوید. بدیهی است در مقام ترجمه چنین متونی، میتوان تصور کرد که تفاوت موجود میان روح زبان مبدأ و روح زبان مقصد، تا چه اندازه میان دو سوی ترجمه فاصله میافکند و ترجمه را به امری شدیداً نسبی مبدل میکند، تا آنجا که در برخی موارد هردر صراحت متن مورد نظرش را غیر قابل ترجمه معرفی میکند. (16)
فراتر باید از اونوفری آندرزی کوپچینسکی، (17) شاعر و دستورشناس لهستانی (1736- 1817 م) یاد کرد که توجه کرد مطالعه پیگیر و انسآور متون به زبان مبدأ و حتی گوش فرا دادن به زبان شفاهی بسیار بیش از فرهنگنامهها میتواند به یافتن هم ارزها در ترجمه یاری رساند. نویسنده و مورخ اسکاتلندی هم عصر او الکساندر فریز تیتلر (18) (1747 - 1813 م) نیز دیدگاه مشابهی داشت. (19) کلی در پژوهشی به مطالعه روند تحول در نظریه ترجمه در غرب پرداخته است. (20)
از اواسط قرن 18 تا میانه قرن بعد، عالمان فرانسوی از فیلسوف شارل باتو (21) (1713- 1780 م) تا لغتشناس امیل لیتره (22) (1801- 1881م) نقش مهمی در پیشبرد نظریه ترجمه ایفا کردند که دولت در کتابی با عنوان "صد سال نظریه فرانسوی ترجمه"، به مطالعه آن پرداخته است. (23) هم زمان موجی از کوشش در حوزه نظریه ترجمه بر مبنای رتوریک نیز در هلند آغاز شد که تا سده بعد ادامه داشت. (24) زبانهای غیر هند و اروپایی در منطقه اسکاندیناوی و مجارستان به مراتب بیش از زبانهای خویشاوند آلمانی مانند سوئدی و نروژی مشکلساز بودند، از آنجا که به خانواده زبانهای فینو - اوگری تعلق داشتند که به هیچ روی خویشاوندی با زبانهای درون قاره اروپا نداشت و همانگونه که انتظار میرفت، فاصله فرهنگی قابل ملاحظهای از آنها داشت. در سده 19 میلادی، دست کم سه جریان دیگر نیز در فضای فرهنگی اروپا مسئله ترجمه و نظریههای مربوط به آن را تحت تأثیر قرار داد. گسترش خاورشناسی زمینه ترجمه برخی از شاهکارهای شرقی به زبانهای اروپایی را فراهم ساخت که توانست اثری عمیق بر ادبیات غربی گذارد، در حالی که با نگاه نقاد فرهنگی، اثرگذارترین آنها ترجمههایی بودند که بیش از تعهد به متن، برگردان فرهنگی و انطباق با بافت اروپای مدرن را دنبال میکردند. ترجمه ادوارد فیتزجرالد (25) (1809- 1883 م) از رباعیات خیام، بیشتر یک خلاقیت شاعران در زبانانگلیسی بود که الهاماتی از اشعار خیام را با خود حمل میکرد. همچنین ترجمههای اوستا تصویری را سده 19 م برای اندیشمندان اروپایی فراهم آورده بود که منجر به شکلگیری زردشت نیچه شد؛ کاملاً آشکار است آن زردشتی که نیچه (26) در کتاب مشهور چنین گفت زردشت، سخنان او را مبنای تعلیمش نهاده است تا چه اندازه از زردشت متون اوستایی و از زردشت پیروان دین مزدایی فاصله دارد و تا چه حد افکار او به خود نیچه نزدیک است. به هر روی خاورشناسان همان گونه که از آنان انتظار میرفت در شناخت شرق ومتون آن دقیقتر باشند، به آزادی شاعران و فیلسوفان با ادبیات شرق مواجه نبودند وبه تدریج غرب را نسبت به این فهم انطباق یافته با بافت جامعه خود هشیار ساختند.
به عنوان جریان دوم، باید از روند مشابهی در ترجمه بین زبانهای خویشاوند اروپایی یاد کرد که در آنها، وجه انطباق با زبان و فرهنگ میزبان در مقایسه با تعهد به متن مبدأ، وجه غالب داشته است، روندی که برخی پژوهشگران آن را ترجمه به مثابه به خودپذیری نامیدهاند. چنین روندی به خصوص در موجی از ترجمه ادبیات اسکاندیناوی به زبان آلمانی مشهود است که گرماگرم آن از اواسط قرن نوزدهم تا پایان آن سده بوده است. (27) اما تا اواخر سده اخیر همچنان نقادان سختگیر ترجمه درباره ترجمهها از ادبیات اسکاندیناوی مشکل خود را در این باره حل نشده میدیدند؛ به عنوان نمونه باید به اظهار نظری از پیتر هال اشاره کرد که میگوید: "من همیشه به طور نگران کننده با ترجمههای ایبسن، (28) (نمایشنامه نویس نروژی، 1828 - 1906 م) مشکل داشتم؛ به نظرم میرسید برخی از آنها ترجمههای آکسفوردیاند که کوشش دارند دقتی تقریباً مو به مو داشته باشند و برخی ترجمههایی نزدیک به زبان محاورهای و شلخته بودند..." (29)
البته زبانهای غیر هند و اروپایی در منطقه اسکاندیناوی و مجارستان به مراتب بیش از زبانهای خویشاوند آلمانی مانند سوئدی و نروژی مشکلساز بودند، از آنجا که به خانواده زبانهای فینو - اوگری تعلق داشتند که به هیچ روی خویشاوندی با زبانهای درون قاره اروپا نداشت و همانگونه که انتظار میرفت، فاصله فرهنگی قابل ملاحظهای از آنها داشت. شلباخ در پژوهشی که در سال 1919 م انجام داده، نشان داده است که مطالعه فینو - اوگری در قاره اروپا تا چه اندازه بر پیشرفت دانش ترجمه اثرگذار بوده است. (30)
جریان سوم که به خصوص در نیمه اخیر از سده نوزدهم در فضای خاورشناسی خود نشان میدهد، رویکرد تمدنی با پدیده ترجمه است. در همین راستا، به خصوص جا دارد از فعالیت کسانی چون فردیناند ووستنفلد (31) (1808- 1899 م) و موریتس اشتاین اشتایدر (32) (1816 - 1907 م) یاد شود که به مطالعه دقیق و گستردهای در خصوص ترجمهها از عربی به لاتین، (33) و از یونانی به عربی و عبری (34) به عنوان یک موج تمدنی پرداختند که مهمترین پلهای ترجمه میان دنیای شرق و غرب بودند. (35) اشتاین اشنایدر خود به خیزش چنین جریانی از مطالعه تمدنی ترجمه اشاره دارد و به اثر یاد شده از ووستنفد نیز به عنوان سابقه کار خود مینگرد. (36)
در اوایل سده بیستم میلادی، میتوان به چند اثر خاص در حوزه نظریه ترجمه اشاره کرد که دروازه برای ورود به ترجمهشناسی جدید بوده است؛ نویسندگان این آثار عموماً کسانی بودند که از منظر فلسفی یا تربیتی به ترجمه مینگریستند. در این میان نخست باید از پاول کاور (1854- 1921 م)، زبانشناس آلمانی و عالم تعلیم و تربیت یاد کرد که در کتابی کمنظیر، از چیزی به نام "هنر ترجمه کردن" سخن آورده و افکار کسانی مانند هردر را وارد مرحلهای نوین ساخته است. بخش آغازین از مباحث او به طور متمرکز در مباحث نظری ترجمه مانند موقعیت مترجم در انتخاب، وجود یک معنای زمینهای که بر معناهای جزئی مقدم است و رابطه میان نمودهای معنایی و مفهومها از آن جملهاند. (37) اما بخش گستردهتر کتاب به مباحث کاملاً کاربردی مانند شیوه رفتار با مترادفها، مواجهه با واژگانی دارای معنای حرفی، بحث ترتیب کلمات و ساختار جمله در ترجمه اختصاص یافته است. (38)
دو دهه بعد اثر مهم دیگر، کتاب "وظیفه مترجم" اثر فیلسوف و منتقد آلمانی، والتر بنیامین (1892- 1940 م) است که از پیوستگان به مکتب فرانکفورت محسوب میشود. وی در این اثر از یک سو رویکرد هرمنوتیک دارد و از سوی دیگر گرایشهای سبکشناسانه خود را بروز داده است. او باور دارد که ترجمه یک اثر ادبی زمینهساز دفورمه شدن متن اصلی و پدید آمدن سوء فهمهایی در ارتباط با آن است. اما با این وجود در همان متن دفورمه، برخی جنبههای مختلف متن با وجود فرم اصلی بودن و دور بودن از این تغییر شکل، غیر قابل خوانش بودهاند. چنین وضع پرخطری در ترجمه از نظر بنیامین مولد است، زمانی که این گونه، به ترجمه بنگریم که متن حاصل از ترجمه، عضوی از یک صورت فلکی متشکل از آثار و اندیشههای مرتبط است که بارها و بارها تجدید سازمان میکند؛ فارغ از خویشاوندیهای تاریخی بین این اعضا - خواه قرابتی باشد یا نباشد - همین حد از ارتباط خویشاوندیهای تازه الهام شدهای را بین موضوعات تاریخی پدیدار میسازد که از نظر او مثبت حقیقتی فلسفیاند. تفکر بنیامین به طور کلی و اندیشهاش درباره ترجمه خاستگاهی مدرن داشت و هنوز فاصله آن از اندیشههای پسامدرن قابل حس است. (39) و (40)
در دهههای 50 و 60، زبانشناسان درگیر بحث از نظریه ترجمه شدند و نظریهپردازانی از مکاتب مختلف این دانش، در عرصه بحث از ترجمه حضور داشتند. جان روپرت فرث (1890- 1960م) بنیانگذار مکتب لندن در مقالههای با عنوان "تحلیل زبانشناختی و ترجمه" در 1956م، (41) رومان یاکوبسون (1896- 1982 م) از زبانشناسان حلقه مسکو و سپس حلقه پراگ در مقالهای با عنوان "درباره جنبههای زبانشناختی ترجمه " در 1958م، (42) بحثهایی بنیادی در خصوص نظریه ترجمه مطرح کردند و لئو وایسگربر (1899- 1985 م) بنیانگذار مکتب بن در مقالهای با عنوان "خطای ترجمه در منازعه تیرول جنوبی" (43) در 1961 م مسائل ترجمه را در یک رخداد عملاً پیچویی کرده و بازشکافته است. (44) در همان دهه باید از یاد کتفورد، زبانشناس اسکاتلندی (1917- 2009 م) (45) یاد کرد که با تألیف کتابی تحت عنوان یک "نظریه زبانشناختی ترجمه"، در مسیر ساماندهی به حوزه ترجمه از زبانشناسی کاربردی بوده است. وی از پیشگامان طرح مباحثی چون ترجمه آواشناختی و ترجمه نویسه شناختی (46) است (47) و از آغازگران سخن در زمینه ترجمه جامع (48) یا ترجمه همه جانبه در فضای ترجمهشناسی نیز هست. (49)
نیم سده اخیر معرکه آراء در حوزهی نظریه ترجمه است؛ در حالی که نظریههای مدرن با سوگیریهای مختلف فلسفی، ادبی، دینی و زبانشناختی دوام یافته، اندیشه پسامدرن نیز باب خود را در خصوص نظریه ترجمه گشوده است. دیگر از ویژگیهای این نیم قرن، باید به درنوردیده شدن مرزهای زبان و تعمیم مباحث ترجمه به حوزههای مختلف از نظامهای معنایی یاد کرد که زمینهساز پدیداری اصطلاح ترجمه بینانشانهای (50) شده است.
نمایش پی نوشت ها:
1. Theory of translation.
2. مثلا نک: پاکتچی، 1387، ص 73- 81.
3. Roger Bacon.
4. Kasparek, 1983, pp. 85-86.
5. Martin Luther.
6. Kasparek, 1983, p. 84; Robinson, 1997, pp. 83- 89.
7. Biblical Criticism.
8. Burke, Peter & R. Po - Chia Hsia, Cultural Translation in Early Modern Europe, Cambridge: Cambridge University Press, 2007.
9. Burke, 2007, pp. 7- 38.
10. John Dryden.
11. Kasparek, 1983, p. 83.
12. Samuel Johson.
13. Kasparek, 1983. p. 84.
14. Johann Gottfried Herder.
15. Kasparek, 1983, pp. 85-86.
16. Herder, 1825, p. 23.
17. Onufry Andrzej Kopczynski.
18. Alexander Fraser Tytler.
19. Kasparek, 1983, p. 86; Robinson, 1997, pp. 208- 212.
20. Kelly, The True lnterpreter, 1979.
21. Charles Batteux.
22. Emile M. P. Littre.
23. D' Hulst, Cent ans de theorie francaise..., 1990.
24. Korpel, 1993, pp. 55- 69.
25. Edwaed Fitzgerald.
26. Friedrich Nietzsche.
27. Bruns, Ubersetzung als Rezeption...., 1977.
28. Henrik lbsen.
29. Hall, 1999, p. 387.
30. Schellbach, 1919, pp. 111-135.
31. Ferdinand Wustenfeld.
32. Moritz Steinschneider.
33. Wustenfeld, Ferdinand, Die Ubersetzungen arabischer Werke in das Lateinische, Gottingen: Dieterichsche Verlags- Buchhandlung, 1877.
34. Steinschneider, Moritz, Die hebraeischen Uebersetzungen des Mittelalters, Berlin; Kommissionsverlag des bibliographischen Bureaus, 1893; Steinschmeider, Moritz, Die arabischen Ubersetzungen aus dem Griechischen, Leipzig: Otto Harrassowitz, 1897.
35. Wustenfeld, 1877, pp. 6-9.
36. Steinschneider, 1893, p. X.
37. Cauer, 1909, pp. 8-44.
38. op. cit,. pp. 45ff.
39. Benjamin, 1923, p. 9-21.
40. Kohlross, 2009, pp. 97-108.
41. Firth, 1956, pp. 133-139.
42. Jakobson, 1958, pp. 260-266.
43. در ایتالیایی: Sudtirolo؛ در انگلیسی: South Tyrol ، نام استانی خودگردان در شمال ایتالیا.
44. Weisgerber, 1961, pp. 5- 21.
45. lan C. Catford,
46. Graphological translation.
47. Catford, 1965, p. 56ff, 62ff.
48. Total translation.
49. Catford, 1965, p. 35ff.
50. lntersemiotic Translation.
پاکتچی، احمد، (1392)، ترجمهشناسی قرآن کریم، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، چاپ دوم.