نقدي بر ترجمه قرآن در «مفاتيح الجنان»

يكي از راه‌هاي مهم انتقال معاني و مفاهيم قرآني به غير عرب زبانان ترجمه است و ترجمه قرآن چه كامل و چه برخي سوره‌ها در كتاب‌هاي ادعيه،بايد آن‌چنان كه شايسته اين متن مقدس و استوار ازنظر نحوي،صرفي و بياني است، درست و مطابق نثر معيار باشد و نيز تا حدّي بتواند خواننده را تحت تأثير قرار دهد. ترجمه آستان قدس، به راستي تأثيرگذار و روان است و مطابق با نثر معيار. ولي به رغم همه تلاش‌ها، ايراداتي همچون عدم توجه به ساختار صرفي، نحوي و بلاغي، مشخص نبودن
سه‌شنبه، 11 اسفند 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقدي بر ترجمه قرآن در «مفاتيح الجنان»
نقدي بر ترجمه قرآن در «مفاتيح الجنان»
نقدي بر ترجمه قرآن در «مفاتيح الجنان»


 

نويسنده: (محمد جهان‌بين)




 
يكي از راه‌هاي مهم انتقال معاني و مفاهيم قرآني به غير عرب زبانان ترجمه است و ترجمه قرآن چه كامل و چه برخي سوره‌ها در كتاب‌هاي ادعيه،بايد آن‌چنان كه شايسته اين متن مقدس و استوار ازنظر نحوي،صرفي و بياني است، درست و مطابق نثر معيار باشد و نيز تا حدّي بتواند خواننده را تحت تأثير قرار دهد. ترجمه آستان قدس، به راستي تأثيرگذار و روان است و مطابق با نثر معيار. ولي به رغم همه تلاش‌ها، ايراداتي همچون عدم توجه به ساختار صرفي، نحوي و بلاغي، مشخص نبودن افزوده‌هاي مترجم از كلام حق، وارد كردن ساختارهاي عربي به زبان فارسي، عدم توجه به ويژگي‌هاي زباني عربي و فارسي و... در ترجمه مشاهده مي‌شود كه در اين نوشتار ترجمه آيات از اين منظرها بررسي گرديده و تا اندازه‌اي كه در توان نگارنده بوده،جايگزين مناسب ارائه شده است.

كليد واژه‌ها:
 

سوره/ مفاتيح‌الجنان/ ترجمه

پيش‌گفتار
 

درك درست قرآن كريم براي همگان امري ضروري است و يكي از راه‌هاي درك درست كتاب خدا براي غير عرب‌ها ترجمه مي‌باشد. با ترجمه قرآن به زبان‌هاي گوناگون، مي‌توان راهي فراخ براي صاحبان آن زبان به سمت معارف الهي و علوم قرآني گشود،همچنين آنان را به اصول، فروع و مفاهيم بلند اين كتاب خدا رهنمون شد و افق‌هاي جديدي فرا راه خواننده باز نمود.ازراه فن ترجمه گوشه‌اي از اهميت و شكوه قرآن بر همگان روشن مي‌شود.
ترجمه ي قرآن يكي از بهترين راه‌هاي خدمت به قرآن و اسلام و آسان‌ترين راه تفهيم و تفهّم قرآن است و مترجم با توانايي، دقّت و انديشه خويش،درقالب كلمات و با ساده‌ترين روش، معاني نهفته درآن را منتقل مي‌كند. ولي هيچ مترجمي نمي‌تواند تمامي پيچ‌وخم‌هاي زبان مبدأ را به زبان مقصد منتقل نمايد، چون هرزباني ويژگي‌هاي خاصي دارد كه در زبان ديگري يافت نمي‌شود، ولي بايد تلاش كند متن ترجمه شده تا اندازه‌اي درخواننده تأثير بگذارد كه اگر ترجمه‌اش به اين حد و اندازه برسد،كارخويش را بدون نقص انجام داده است.
بديهي است كه ترجمه قرآن يكي از دشوارترين و دقيق‌ترين كارهاست،چون قرآن سخن خداوند و معجزه خاتم پيغامبران بوده و از ويژگي خاص و ساختاري بي‌بديل برخوردار است، و به فرموده استاد بهاءالدين خرمشاهي «در ترجمه قرآن با يك موجود زباني و يك پديده نحوي روبرو هستيم.» (نكات قرني، 21/3) از اين‌رو، در ترجمه قرآن بايد دقت فراوان به خرج داد و به ساختار زباني «صرف و نحو» و بلاغتش اهتمام ورزيد و شايسته است ترجمه براساس نثر معيار باشد.
شركت «به نشر» وابسته به آستان قدس رضوي در سال1386 مفاتيح‌الجناني(1) را به شماره851 منتشر نموده كه ترجمه آن توسط آستان قدس انجام پذيرفته است. در اين جستاربه نقد ترجمه سوره‌هاي موجود در آن و براساس ترتيب قرار گرفتن سوره‌ها در مفاتيح پرداخته شده است. در اين ترجمه،آيات غالباً از جنبه‌هاي زير مورد بررسي قرار گرفته است: 1) ساختارهاي صرفي،نحوي و بلاغي 2) مشخص نبودن افزوده‌هاي مترجم از كلام حق 3) وارد كردن ساختارهاي عربي به زبان فارسي 4) غلط چاپي 5) ناهماهنگي در ترجمه واژه «الرحمن» 6) عدم توجه به ويژگي‌هاي زباني عربي و فارسي.
اين ترجمه،روي هم‌رفته ترجمه‌اي روان، خوشخوان، جذاب، دلنشين و به دور از حشو و زوايد است. به ويژه در برابر گزيني واژگان قرآني و نيز دعاها غالباً از واژگان رايج زبان‌فارسي به گونه‌اي بهره جسته شده است كه هم فرهيختگان و پژوهشگران را سودمند است و هم افراد عامي از آن بهره خود را مي‌برند.
اينك نكات اصلاحي، خالصانه به مترجم يا مترجمان گرانقدر و ارجمند و نيز قرآن‌پژوهان تقديم مي‌شود، باشد كه انشاءالله اين ترجمه شيوا و ارزشمند،در چاپ‌هاي بعدي بي‌هيچ عيب و نقصي در دسترس عموم قرار گيرد.

الف) سوره يس:
 

1. «إنَّما تنذر من اتَّبع الذّكر وخشي الرَّحمن بالغيب» (11)
«هشدار دادن تو تنها كسي را سودمند است كه از اين پندنامه پيروي كند و از خداي مهربان در نهان بيم بدارد.»
واژه «الرحمن»، همه جاي اين چند سوره به يك صورت ترجمه نشده است، مثل يس/23 و 52، ملك/3 و19، نبأ/37 كه البته بهتر است هه جا به «خداوند/ خداي رحمتگر» ترجمه شود؛هرچند كه در زبان فارسي هر برابري براي اين واژه برگزينيم، نمي‌تواند تمام معناي آن را منتقل نمايد.
2.«يا حسرةً علي العباد ما يأتيهم من رسولٍ إلا كانوا به يستهزئون» (30)
«اي دريغا بر بندگان كه نشد فرستاده‌اي برايشان بيايد مگرآنكه او را به تمسخر مي‌گرفتند.»
باتوجه به اينكه فعل «يأتيهم» وجه التزامي ندارد، بلكه مضارع در معناي ماضي استمراري است،چون «ما» به معناي «ليس» است (توسي، محمدبن الحسن، 454/8) از اين‌رو، ترجمه آن به «بيايد» درست نيست، بلكه باتوجه به تركيب «ما+ فعل مضارع» و تركيب «كانوا+ مضارع يستهزئون» بهتراست همانند بسياري از مترجمان زبده و فرزانه «نمي‌آمد» ترجمه مي‌شد، و ازطرفي اسلوب «ما»ي نفي+ ادات استثناء يكي از اسلوب‌هاي قصر است و «ما» منفي است و ادات استثناء هم
منفي،و منفي در منفي مي‌شود مثبت، لذا باتوجه به نثر معيار بهتر بود از «مگر» استفاده نمي‌شد، بلكه جمله به گونه ي مثبت همراه با «هر» ترجمه مي‌شد.
ترجمه پيشنهادي: «اي دريغا براين بندگان كه هر فرستاده‌اي نزدشان مي‌آمد،او را ريشخند مي‌كردند.»
3. «وجعلنا فيها جنَّاتٍ من نخيلٍ و أعنابٍ» (34)
«و در آن خاك باغستان‌هايي از درختان خرما و انگور پديد آورديم.»
واژه «خاك» افزوده مترجم است كه در توضيح ضمير «ها» آورده شده است،لذا شايسته بود داخل پرانتز قرار مي‌گرفت و نيز ترجمه «جنّاتٍ من نخيلِ و أعنابٍ» به «باغستان‌هايي از درختان خرما و انگور» جالب نيست و اين از آن‌روست كه مترجم محترم اسلوب عربي را وارد زبان فارسي نموده‌اند، حال‌آنكه ما در فارسي نمي‌گوييم «باغ‌هايي از انگور و باغ‌هايي از خرما»، بلكه مي‌گوييم باغ انگور،تاكستان و يا نخلستان.
ترجمه پيشنهادي: «و در آن (خاك) نخلستان‌ها و تاكستان‌هايي پديد آورديم.»
4. «وما تأتيهم من آيةٍ من آيات ربِّهم إلا كانوا عنها معرضين» (46)
«و هيچ نشاني از نشان‌هاي پروردگارشان برايشان نيايد مگر اينكه از آن رويگردان شدند.»
دراين آيه هم مانند آيه 34 در ترجمه «مِن آياتِ» عين اسلوب عربي به فارسي برگردان شده است و فعل «ما تأتيهم» هم وجه التزامي ندارد و استفاده از «مگر اينكه» در ترجمه «إلاّ» با نثرمعيار هماهنگي ندارد و ازطرفي عبارت «كانوا عنها مُعرضين» بهتر بود به گونه ماضي استمراري ترجمه مي‌شد، زيرا شبه فعل «مُعرضين» حكم فعل مضارع «يُعرضونَ» را دارد، چون اسم فاعل،اسم مفعول و مصدر، نوعي مفهوم فعلي را شامل مي‌شوند. (آذرنوش، آذرتاش،/55)
ترجمه پيشنهادي: «هريك از نشانه‌هاي پروردگارشان كه برايشان مي‌آمد از آن روي برمي‌گرداندند.»
5. «أفلم تكونوا تعقلون» (62)
«پس آيا خِرد نمي‌ورزيد؟»
فعل «تكونوا» با «لم» مجزوم شده است و «لم» حرف نفي، جزم و قلب است و معناي فعل مضارع را يا به ماضي ساده منفي و يا به ماضي نقلي منفي تبديل مي‌نمايد، پس فعل «لم تكونوا» درمعنا ماضي است و خبرش فعل مضارع و اين فعل مضارع مسبوق به ماضي، بايد به گونه ماضي استمراري ترجمه شود.
ترجمه درست: «پس آيا خرد نمي‌ورزيديد؟» يا «پس آيا نمي‌انديشيديد؟»
6. «ولو نشاء لطمسنا علي أعينهم» (66)
«و اگر بخواهيم هر آينه چشمان ايشان را نابينا كنيم.»
ترجمه لام مفتوحه تسويف بر سر «طمسنا» به «هر آيينه» اشتباه است،چون اين لام، لام تأكيد نيست. عباس‌حسن در اين‌باره مي‌نويسد:
«اگر جواب «لو» لفظاً و يا معناً و يا فقط لفظاً ماضي باشد، وارد شدن و نشدن لام بر سرش جايز است؛ خواه ماضي مثبت باشد و يا منفي به «ما»، ولي ورود لام بر سر ماضي مثبت بيشتر از عدم ورود آن است و ماضي منفي درست برعكس آن مي‌باشد؛برخي از نحويان درمورد اينكه اين لام گاهي بر جواب داخل مي‌شود و گاهي نه،نظر جالب و قابل قبولي دارند و معتقدند اين لام تسويف است يعني تأخير،تأجيل و تمهل، زيرا كه دلالت مي‌كند براينكه تحقق جواب از تحقق شرط به مدت طولاني به تأخير مي‌افتد و عدم ورود هم نشان دهنده اين است كه تحقق جواب از تحقق شرط به مدّت طولاني به تأخير مي‌افتد و عدم ورود هم نشان‌دهنده اين است كه تحقق جواب از تحقق شرط به مدّت كوتاهي به تأخير مي‌افتد و زمانش نسبت به هنگام اقتران به لام، كوتاه‌تر است.» (حسن‌عباس، 465/4)
پس نتيجه مي‌گيريم كه به هيچ‌رو معناي تأكيد و قطعيت از اين لام برنمي‌آيد؛چون اگر معناي تأكيد داشت، حتماً بر سر فعل‌هاي ماضي منفي هم در مي‌آمد، از اين‌رو «هر آيينه» در ترجمه اضافي است و همين اشتباه در آيه67 همين سوره مباركه و آيه65 واقعه نيز تكرار شده است. اما نكته ديگر آن است كه بين «طمس الشيء: أزال أثره» و «فطمسنا أعينهم» (قمر/37) يعني چشمانشان را ناپديد ساختيم و «طمس علي الشيء: حجبه و أخفاه» تفاوت هست، لذا بايد ترجمه مي‌شد: بر چشم‌هايشان پرده مي‌كشيم. (مؤذن جامي، محمّدمهدي،/26)
ترجمه درست: «و اگر بخواهيم بر چشم‌هايشان پرده مي‌كشيم.»
7. «أوليس الَّذي خلق السّماوات والأرض بقادرٍ علي أن يخلق مثلهم بلي و هوالخلاق العليم» (81)
«آيا آن كه آسمان‌ها و زمين را آفريد قادر نيست كه مانند آنها را بيافريند؟ آري او آفريدگار داناست»
مناسب‌ترين برابر «بلي» در زبان‌فارسي «چرا»ست(2) و در جمله «هوالخلاّق العليم» حصر وجود دارد، لذا بهتر بود در ترجمه منعكس مي‌شد.
ترجمه پيشنهادي: «آيا آن‌كه آسمان‌ها و زمين را آفريد، قادر نيست كه مانند آنها را بيافريند؟ چرا و فقط او آفريدگار داناست.»

ب) سوره الرحمن:
 

1. «يخرج منهما الُّلؤلُؤ والمرجان» (22)
«از آن دو،لؤلؤ و مرجان خارج مي‌شود.»
«يخرُج» وجه التزامي ندارد كه به گونه ي التزامي ترجمه شده است.
ترجمه درست: «از آن دو،مرواريد و مرجان بيرون مي‌آيد.»
2. «يعرف المجرمون بسيماهم» (41)
«گناهكاران از سيمايشان شناخته مي‌شوند.»
باتوجه به فرهنگ‌هاي لغت،واژه «سيما» به معناي «نشانه» است و خود قرآن‌كريم هم در سوره فتح آيه29 اين مطلب را تأييد مي‌نمايد؛«سيماهم في وجوهم من أثر السُّجود». از اين‌رو،ترجمه آن به «سيمايشان» يا «چهره‌هايشان» غلط است.
ترجمه درست:«گناهكاران با نشانه‌هايشان شناخته مي‌شوند.»

ج) سوره واقعه:
 

1.«والسَّابقون السَّابقون، أولئك المقرَّبون» (11-10)
«و پيشگامان پيشتاز،ايشانند مقربان [درگاه الهي].»
«تأكيد لفظي يعني تكرار «السّابقون» براي تأكيد در مدح است.» (صافي، محمود، 112/26) ولي در اين ترجمه به جاي توجه به تكرار،«السّابقون» مؤكّد، به گونه ي صفت ترجمه شده است.
البته گفته شده كه «السابقون» دوم خبر «السابقون» اول است، يعني:«السابقون إلي الخير السابقون إلي الجنة» يا آنچه كه شبيه به اين مضمون است و ما باتوجه به اين نظر مجبور به تأويل و درتقدير گرفتن محذوف مي‌شويم.
ترجمه درست: «پيشگامان،آن پيشگامان آنانند مقرّبان.»
2. «وكانوا يقولون أئذا متنا و كنّا ترابٌا و عظاماً أئنَّا لمبعوثون، أوآباؤنا الأوَّلون» (48-47)
«و مي‌گفتند: آيا وقتي مرديم و خاك و استخوان شديم، واقعاً [زنده و] برانگيخته مي‌شويم! يا پدران پيشين ما.»
در ابتداي آيه48،به اشتباه همزه استفهام و واو عطف به صورت حرف تنويع «أو» ترجمه شده است.
ترجمه درست:«و مي‌گفتند: آيا وقتي مرديم و خاك و استخوان شديم،واقعاً برانگيخته مي‌شويم! و آيا پدران پيشين ما [نيز].»
3. «فشاربون شرب الهيم» (55)
«همچون نوشيدن اشتران تشنه.»
واژه «شرب» مفعول مطلق نوعي است و در ترجمه مفعول مطلق نوعي كه مضاف است،خود مفعول مطلق را ترجمه نمي‌كنيم،بلكه به جاي آن از ادوات تشبيه استفاده مي‌نماييم و مضافٌ‌اليه را ترجمه مي‌كنيم، مثل: «يعيشُ البخيلُ في الدنيا عيشَ الفقراء و يحاسب في الآخرة حساب الأغنياء: بخيل در اين جهان همچون بينوايان زندگي مي‌كند و در آخرت همچون ثروتمندان حسابرسي مي‌شود.» در اين ترجمه نيز از ادات تشبيه استفاده شده، ولي «شاربون» ترجمه نشده و به قرينه آيه قبل،حذف شده و ترجمه هم شبيه ترجمه‌هاي قرون اوليه اسلامي است.
ترجمه پيشنهادي: «همچون شتران تشنه مي‌نوشيد.»
4. «فلا أقسم بمواقع النُّجوم، و إنَّه لقسمٌ لو تعلمون عظيمٌ» (76-75)
«پس به جايگاه‌هاي ستارگان سوگند مي‌خورم و اين، اگر بدانيد، به راستي سوگندي بزرگ است.»
«لا»ي زايده در آغاز كلام واقع نمي‌شود و اين «لا» چون بعد از حرف «فاء» آمده،مي‌تواند زايده نباشد كه زايده نبودنش از جهاني بهتر و اولي است، و بايد توجه داشت كه بسياري از مفسران و آشنايان به رموز قرآني از تعبير زايد بودن كلمه‌اي در كلام‌الله كراهت دارند و آن را شايسته كتابي كه در اوج فصاحت و بلاغت است نمي‌دانند (ركني يزدي، محمد مهدي،/64)، از اين‌رو براي اثبات اينكه نبايد «لا» را ناديده گرفت،نظر دو تن از قرآن‌پژوهان ارجمند را با اندكي دخل و تصرف مي‌آوريم:
1. «لا»ي نفي در اين آيه و ديگر آيات ازقبيل حاقه/38، معارج/40، تكوير/15 و بلد/90 نبايد ناديده گرفته شود و به جاي «سوگند نمي‌خورم» كه معادل «لا أقسم» است «سوگند مي‌خورم» آورد، درصورتي‌كه «لا» دقيقاً معناي نفي مي‌دهد. البته دراين‌گونه موارد،مفهوم «لا أقسم» درست به «أقسم» برگشت مي‌كند، يعني تأكيد بيشتر در قسم را مي‌رساند، مثلاً در فارسي نيز چنين است: «سوگند به جان شما نمي‌خورم» كه تلويح به سوگند است و حتي مؤثرتر از سوگند خوردن واقعي. بعضي گفته‌اند «لا» در اينجا زايده است، ولي بر فرض صحّت چنين قولي مراد آنان اين است كه در اين‌گونه موارد، «لا»ي سوگند را در قالب نفي آن، كه ساختار زباني عرب و عجم است تحكيم مي‌بخشد؛نه اينكه «لا» را در ترجمه ساقط كنيم و آن‌را زايد تلقي كنيم! واقعاً اگر چنين باشد، در آيه نمي‌بايست «لا» ذكر مي‌شد و حال ‌كه ذكر گرديده است، پس ترجمه معادل آن هم ضرورت مي‌يابد و حذف آن به معناي بي‌اعتنايي به كلام خالق و ويرايش دلخواهانه مخلوق از كلام او تلقي مي‌شود و كساني‌كه تعبير «زايد» در كلام اديبان را به معناي «ناديده گرفتن و دورانداختن» پنداشته‌اند،نكته اصلي را درنيافته‌اند.
وجود «لا» دراين آيه ساختار لفظي و معنوي آيه پيشين خود را تمام و كمال حفظ مي‌كند و برآن تأكيد مي‌ورزد، يعني اينكه «پس سوگند نمي‌خورم به جايگاه ستارگان،خود اين قطعاً سوگند بسيار بزرگي است.» (دقت كنيد) اما اينكه بعضي
مترجمان گفته‌اند در جاهاي ديگر قرآن ازقبيل: نجم/1، شمس/7، مريم/68، مدثر/32، تكوير/17، فجر/2 و4، ليل/1 و تين/3 سوگندهايي بدون «لا» ذكر گرديده و در مواردي هم كه با «لا» آمده «لا» را بايد ناديده گرفت، در جواب مي‌گوييم هر سخن جايي و هر نكته مكاني دارد. اين دليل نيزخلاف مدعاي آنها را اثبات مي‌كند، زيرا نيامدن «لا» در آنجا حكمتي داشته و آمدن «لا» در ديگر موارد، حكمتي ديگر و اگر دورانداختني بود، خداي حكيم آن را نمي‌آورد و مثل ديگر موارد قرار مي‌داد. استشهاد به شعر عرب هم در اين موارد كاري از پيش نمي‌برد، زيرا عرب‌ها در اين‌گونه موارد، در اشعارشان همان را مي‌گويند كه عجم‌ها مي‌گويند: «نه به خدا سوگند» و «سوگند به جان شما نمي‌خورم» و امثال آن‌كه در زبان‌هاي مختلف فراوان است. هر توجيهي براي اين مثال‌هاي عجمي داشته باشيم، همان را دراشعار عرب نيز مي‌گوييم.» (كوشا، محمدعلي،/26-14)
2. آيت‌الله دكتر محمدصادقي تهراني معتقد است: «برخي معتقدند «لا أقسم» به معناي «لأقسم» است و به آيه «فلا أقسم بمواقع النُّجوم، و إنَّه لقسمٌ لو تعلمون عظيم» (واقعه/76-75) استناد مي‌كنند! اولاً: در هيچ زباني اعم از عربي و غيره، «لا»ي اضافه از زايد بر سر فعل نداريم. ثانياً: «لا أقسم» نفي سوگند است،ولي «إنه لقسم» اثبات سوگند است. و ضمير «ه» در «إنه» به «أقسم بمواقع النجوم» بر مي‌گردد؛ يعني چون قسم خوردن به فرودگاه‌هاي ستارگان آسمان وحي سوگندي عظيم است،به خاطر عظمت اين سوگند، قسم ياد نمي‌كنم. پس هرگز «لا أقسم» به معناي «لأقسم» نيست. «أقسم» گاه با واو قسم است،گاه با لفظ قسم؛ ولي «لا أقسم» نه واو قسم دارد و نه لفظ قسم؛بنابراين، «لا أقسم» در لغت عربي يا لغات ديگر، نفي سوگند است. پس اولاً اگر «لا» را حذف كنيم «لا أقسم» نيست و اگر هم مثلاً آيه «لأقسم» باشد و ما آن‌را «لا أقسم» معني كنيم، برخلاف فصاحت قرآن عمل كرده‌ايم. يعني اگر تأكيد قسم را نفي قسم كنند، اين كار فضاحت است، فصاحت نيست. وانگهي در تمام هشت آيه «لا أقسم» در قرآن، معناي آيات همان «لا أقسم» مي‌باشد». (صادقي تهراني، محمد،/205-206)
پس باتوجه به توضيحات بالا،ترجمه اين دو آيه شريف چنين مي‌شود: «پس،به جايگاه‌هاي ستارگان سوگند نمي‌خورم و اين، اگربدانيد،قطعاً سوگندي است سترگ.»
5. «فلولا إذا بلغت الحلقوم، و أنتم حينئذٍ تنظرون، و نحن أقرب إليه منكم ولكن لا تبصرون، فلولا إن كنتم غير مدينين، ترجعونها إن كنتم صادقين» (87-83)
«پس چرا آن‌گاه كه جان به گلوگاه رسد و شما در آن‌هنگام [به حال محتضر] مي‌نگريد، درحالي‌كه ما از شما به او نزديك‌تريم ولي نمي‌بينيد؟ پس چرا اگر شما جزا داده نمي‌شويد [و زندگي دوباره و حيات اخروي در كار نيست] آن [جان محتضر] را باز نمي‌گردانيد، اگر راست مي‌گوييد؟»
«لولا»ي نخست در آيه83 حرف تحضيض است كه درواقع بر سر «ترجعونها» در آيه87 درآمده است و در اين‌ميان، چند جمله معترضه قرار دارد و «لولا»ي دوم تكرار اولي است (ابن‌هشام، 304/1-305) كه به خاطر طولاني شدن و بُعد فاصله ميان «لولا» و «ترجعونها» در ابتداي آيه86 به جهت تأكيد آمده است. به همين‌جهت لازم است اين دو واژه را باهم و به گونه منفي «چرا باز نمي‌گردانيد؟» ترجمه كنيم. (پديده تكرار در قرآن و مسئله ترجمه آن،/50) و نيز مي‌توان «لولا»ي اول را در همان آيه ترجمه كرد و «لولا»ي دوم را همراه با «ترجعونها» ترجمه نمود.
ترجمه پيشنهادي: «پس چرا آن‌گاه كه جان به گلوگاه برسد و شما در آن‌هنگام مي‌نگريد،درحالي‌كه ما از شما به او نزديك‌تريم ولي شما نمي‌بينيد،اگر شما هرگز مجازات شونده نيستيد،چرا آن [روح] را باز نمي‌گردانيد اگر راست مي‌گوييد؟»

د) سوره جمعه:
 

1.«هوالَّذي بعث في‌الأمّيّين رسولا منهم يتلو عليهم آياته ويزكّيهم ويعلّمهم الكتاب والحكمة» (2)
«او كسي است كه درميان بيسوادان فرستاده‌اي از جنس خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد.»
سه فعل «يتلوا، يزكّي و يعلِّم» فعل‌هاي مضارع مرفوعند و وجه التزامي ندارند كه به گونه ي التزامي ترجمه شده‌اند.
ترجمه درست: «او كسي است كه درميان بيسوادان فرستاده‌اي از جنس خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آنان مي‌خواند و پاكشان مي‌گرداند و كتاب و حكمت به آنان مي‌آموزد.»

هـ) سوره ملك:
 

1. الّذي خلق‌الموت والحياة ليبلوكم أيُّكم أحسن عملا و هو العزيزالغفور»(2)
«همو كه مرگ و زندگي را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام‌يك بهتر عمل مي‌كنيد، و او شكست‌ناپذير آمرزگارست.»
واژه «عملاً» تمييزمنقول است و پس از اسم تفضيل كه مبهم مي‌باشد،واقع شده است تا ابهامش را برطرف نمايد، و در اصل تمييز جمله را مي‌توان به سه روش ترجمه نمود:
1. درجملاتي كه تمييز پس از اسم تفضيل مي‌آيد،گاهي مي‌توان آن‌دو را به صورت يك كلمه ترجمه نمود، مثل: «هو أحسن أخلاقاً: او خوش‌اخلاق‌تر است.»
2. گاهي تمييز را مي‌توان به صورت مبتدا، فاعل و يا مفعول ترجمه كرد و درواقع، منقول از هرچه باشد به همان‌صورت، مثل: «هي أكثر منّي صبراً: صبر او از من بيشتر است»، «فجّرالله الأرض عيوناً: خداوند چشمه‌هاي زمين را جاري كرد» و «يزداد المسلمون قوّةً بالإتحاد: نيروي مسلمانان با اتحاد زياد مي‌شود».
3. گاهي تمييز را با آوردن تعبيراتي ازقبيل «ازلحاظ، از جنبه» ترجمه مي‌كنيم. (براي اطلاع بيشتر ر.ك به: طالقاني، سيد عبدالوهاب، /81-77)
ازاين‌روترجمه موجود معادل اين عبارت است: «ليبلوكم أيُّكم يعمل عملاً أحسنَ» و در جمله «هوالعزيزُ الغفور» حصر يا قصر وجود دارد كه لحاظ نشده است و «هو» مبتداست و «العزيزُ» خبر اول آن و «الغفور» خبر دومش كه بايست ميان معادل‌هاي اين دو خبر از «واو» استفاده مي‌شد. و همچنين، در آيات:«عليه توكَّلنا» (ملك/29)؛ «أليَّ مرجعكم» (عنكبوت/8) به حصر توجهي نشده است و درآيات:«و هو السَّميع العليم» (عنكبوت/5)؛ «و هوالعزيز الرَّحيم» (روم/5)؛ «و هو العليم القدير» (روم/54)؛ «هو العزيز الرَّحيم» (دخان/42)، هم به حصر و هم به خبر دوم، بي‌توجهي شده است.(3)
ترجمه درست: «همو كه مرگ و زندگي را آفريد تا بيازمايدتان كه كدام‌يك نيكوكارتريد،و اوست شكست‌ناپذير و آمرزگار.»
2. «ألايعلم من خلق و هو اللَّطيف الخبير»(14)
«آيا كسي كه آفريده است نمي‌داند،درحالي‌كه او به ريزترين امور،دانا و آگاه است.»
مي‌شود صله ي موصول را همراه با خود موصول به گونه يك اسم ترجمه نمود و جمله حاليه «هواللطيف الخبير» داراي حصراست كه ناديده گرفته شده است و افزون برآن، حال با «درحالي‌كه» نشان داده شده كه پسنديده نيست، چون آغاز ترجمه جمله حاليه با «درحالي‌كه» چندان فصيح نيست(آذرنوش، آذرتاش،/9) و فقط درجايي كه ناچاريم،بايد از آن بهره بگيريم و نيز براي واژه «اللطيف» برابر خوبي گزينش نشده است.
ترجمه درست:«آيا آفريننده‌اي كه فقط او باريك‌بين و آگاه است، نمي‌داند؟»
همچنين حال در آيه14 عنكبوت؛ «فأخذهم الطُّوفانُ و هم ظالمون» با «درحالي‌كه» ترجمه شده است؛ و «طوفان فرو گرفتشان، درحالي‌كه ستمكار بودند» كه بهتر بود اين چنين ترجمه مي‌شد: «و آنان را كه ستمكار بودند، توفان فرو گرفتشان»، و نوشتن واژه «توفان»(4) با «ط» درست نيست؛ زيرا اين حرف از حروف مخصوص خوبي است و بكاربردن آن دركلمه‌هاي غيرعربي جايز نيست. (ياحقي، جعفر و ناصح، محمدمهدي، /64)
3. «أفمن يمشي مكبًّا علي وجهه أهدي أم من يمشي سويًّا علي صراطٍ مستقيم»(22)
«آيا كسي كه نگونسار راه مي‌رود راه يافته‌تر است يا كسي كه راست و ايستاده بر راه راست مي‌رود؟»
واژه «صراط» نكره است و شاسته بود به نكره بودنش توجه مي‌شد و نيز براي فعل «يمشي» دوم برابر «مي‌رود» شايسته نيست،چون «مي‌رود» يعني «يذهب»، بلكه بهتربود برابر «گام برمي‌دارد» انتخاب مي‌شد و افزون بر اينها،درترجمه «سويّا» نيزحشو هست.
ترجمه پيشنهادي:«آيا كسي كه نگونسار راه مي‌رود راه يافته‌تر است يا كسي كه راست‌قامت بر راهي راست گام برمي‌دارد؟»
در آيه28 ملك هم به نكره بودن واژه توجهي نشده است: «فمن يجيرالكافرين من عذابٍ»: «چه كس [شما] كافران را از عذاب دردآور پناه مي‌دهد؟» كه بايد «عذابي دردآور» ذكر مي‌شد.
4. «قل أرأيتم إن أصبح ماؤكم غوراً فمن يأتيكم بماءٍ معينٍ»(30)
«بگو: به نظر شما اگر آب شما در زمين فرو رود، چه كسي براي شما آب روان مي‌آورد؟»
درترجمه اين آيه شريفه «در زمين» افزوده مترجم است، از اين‌رو شايسته بود همانند آيات ديگر كه افزوده‌هاي مترجم داخل قلاب قرارگرفته، اينجا نيز اين‌چنين مي‌شد. در سوره نبأ، آيه17 نيز واژگان «حق از باطل» و «خلق» اين‌چنين است و سخن آفريده از سخن آفريننده جدا نشده است.
ترجمه پيشنهادي: «بگو: به نظر شما اگر آب شما [در زمين] فرو رود،چه كسي براي شما آبي روان مي‌آورد؟»

و) سوره نبأ:
 

1.«و أنزلنا من المعصرات ماءً ثجَّاجاً» (14)
«و ازتراكم ابرها،آب باران فرو فرستاديم.»
لغت‌نويسان،نوشته‌اند: «مطر ثجّاج: شديد الإنصباب جدّا.» (ابن منظور، 85/2)
«و أنزلنا من المعصرات ماءً ثجّاجاً يعني متدافقا وقيل سيّالا.» (طريحي، 282/2) و «المعصرات»: ابرهاي باران‌زا و ابواسحاق گفته است: «المعصرات» يعني ابرها چون از آن آب فرو مي‌ريزد (ابن‌منظور، 237/9 و238) و نيز « المعصرات» يعني ابرهايي كه زمانشان رسيده كه ببارند. (طريحي، 406/3)
ترجمه پيشنهادي: « و از ابرهاي باران زا،باران فراوان فرو فرستاديم. »
2-(حدائق و اعناباً) (32)
«باغ‌ها و تاكستان‌هايي.»
«حدائق» به باغ‌هايي مي‌گويند كه ديوار و حصارداشته باشد ( ميبدي، رشيد الدين،357/10)، از اين رو اگر همچون آيت‌اللّه مشكيني برابر« باغ‌هاي حصارين» براي آن انتخاب مي‌شد، بهتر بود. (مشكيني، علي، ذيل آيه)
ترجمه پيشنهادي: «باغ‌هاي حصارين و تاكستان‌هايي.»

ن) سوره عنكبوت:
 

1-(و الذين كفروا بآيات اللّه و لقائه أولئك يئسوا من رحمتي و أولئك لهم عذاب ألم) (23) ... ( و الّذين آمنوا بالباطل و كفروا باللّه أولئك هم الخاسرون) (52)
«و كساني كه به نشانه‌هاي خدا و ديدار او كافر شدند، اينان از رحمت من نوميد شده‌اند و ايشان بر ايشان عذابي دردناك است» ... « و كساني كه به باطل ايمان دارند و به خدا كافرند، اينان همان زيانكارانند.»
«اولئك» در«اولئك لهم عذاب أليم» رابطي است ميان مبتدا يعني «الذين» و خبرش كه خود،معمول فعل ديگري نيست و نبايد ترجمه شود. آقاي كريمي‌نيا مي‌نويسد:
«در بيشتر جملات اسميه عربي،برخي عناصر زباني- غالباً ضماير و اسماء اشاره- ميان مبتدا و خبر ارتباط ايجاد مي‌كنند. وقتي اين رابط، خود معمول يك فعل ديگر نباشد، برگرداندن اين گونه روابط به زبان فارسي صحيح نيست؛ زيرا در جملات فارسي، فعل ربطي «است» يا شناسه افعال ديگر غيرربطي، چنين ارتباطي را ايجاد مي‌كند. در بسياري از جملات اسميه كه به گفته و توجيه نحويان،رابط ميان مبتدا و خبرمحذوف،مقدر يا مضمر است،تقريباً هيچ مترجمي در برگرداندن آن جملات،از خود رابطي نمي‌افزايد. ليكن به جز اين موارد اتفاقي،كمتر مترجمي در حذف اين روابط كوشيده است،چرا كه غالباً اين گونه رابطه ‌ها را نوعي تأكيد يا تكرار مجدد مبتدا تلقي كرده‌اند. شايع‌ترين رابطي كه شايسته ي توجه وتذكار است، اسم اشاره «اولئك» در خبر«الذين» است. (ر.ك: ابن هشام، 575/2) حذف « اولئك»
درترجمه اين اسلوب،بي اشكال و بلكه مناسب‌تر است.» (كريمي‌نيا،مرتضي، چرا ترجمه نكنيم و چرا؟، /34-35، با تصرف)
ترجمه درست: « و كساني كه به نشانه‌هاي خدا و ديدارش نگرويدند،اينان از بخشايش من نوميد شده‌اند و بر ايشان شكنجه‌اي دردناك است.» ... « و كساني كه به باطل گرويدند و به خدا نگرويدند،اينانند زيانكاران.»

ل) سوره دخان:
 

1-(ربّكم و ربّ آبائكم الأولّين) (8)
«پروردگار ما و پروردگار پدران نخستين شما.»
در ترجمه « ربّكم» غلط چاپي هست.
2-(و قالوا معلّمٌ مجنونٌ) (14)
«و گفتند: آموخته اندش، ديوانه است.»
واژه‌هاي « معلّم» و «مجنون» به ترتيب خبر اول و دوم مبتداي محذوف «هو» است (سيد طنطاوي، محمد، /657) و هر دو هم اسم مفعولند كه بايد به گونه صفت مفعولي فارسي ترجمه شوند.
ترجمه درست: « و گفتند: آموزش ديده و ديوانه است.»
در پايان بار ديگر از تلاش‌هاي پر ثمر مترجم، مترجمان گرانقدر و دست اندركاران انتشار اين مجموعه ارزشمند قدرداني و تشكر نموده و براي ايشان و تمامي خادمان قرآن آرزوي توفيق دارم. و آخر دعوانا أن الحمد للّه ربّ العالمين.

پي نوشت ها:
 

1.شناسنامه اين مفاتيح به شرح زير است: فهرست نويسي بر اساس اطلاعات فيپا: 1. سور قرآني 2. دعاها 3. زيارتنامه‌ها الف. آستان قدس، مترجم. ب. اشرفي، مصطفي، خطاط. ج. شركت به نشر (انتشارات آستان قدس رضوي) د. عنوان.
7041 م 9 ق/ 267/8 772/297
ج ي 1385
كتابخانه ملي ايران 20708-85 م
چاپ اول /1386
شابك: 9-0893-02-964-978
2.ر.ك: انصاري، محمّد رضا، « جايگاه بلي و معناي آن در قرآن كريم»، ترجمان وحي، پياپي 11، سال ششم، شماره اول، 1381 ش، ص 23-10.
3. ترجمه درست اين آيات چنين است:«فقط بر او توكل كرديم»،«بازگشت شما فقط به سوي اوست»، « و اوست شنوا و دانا»، «و اوست شكست ناپذير و مهربان»، « و اوست دانا و توانا» و «و تنها او شكست ناپذير و مهربان است».
4. يكي از واژگان دخيل به عربي است و اصلش سرياني يا كلداني مي‌باشد و شايد هم عبري كه درحقيقت از طريق سريانيان وارد زباني عربي شده است. (زيدان، جرجي، اللغه الربيه كائن حيّ،چاپ دوم،دارالجيل، بيروت، 1988 م،ص 64)
 

منابع و مأخذ:
1.آذرنوش،آذرتاش؛آموزش زبان عربي 2، چاپ پنجم، تهران، مركز نشر دانشگاهي،1373 ش.
2. ابن منظور، محمد بن مكرّم؛ لسان العرب، تحقيق علي شيري، چاپ اول، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1988 م.
3. ابن هشام؛ مغني اللبيب عن كتب الأعاريب، تحقيق محمّد محيي الدين عبد الحميد، بيروت، المكتبه العصريه، 2001 م.
4. حسن، عباّس؛النحو الوافي، چاپ هشتم، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1384 ش.
5. خرمشاهي، بهاء الدين؛« نكات قرآني 3»، بينات، شماره8، 1374 ش، 21-19.
6. ركني يزدي، محمّد مهدي؛ لطايفي از قرآن كريم برگزيده از كشف الأسرارو عده الأبرار، چاپ هفتم، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوي، 1374 ش .
7. سيد طنطاوي، محمّد؛ معجم إعراب الفاظ القرآن الكريم، چاپ اول، بيروت، مكتبه لبنان ناشرون، 1994 م.
8. صادقي تهراني، محمّد؛ « پاسخ به نقد ترجمان قرآن» ، پژوهش‌هاي قرآني،شماره42و43، 1384 ش، 213-182.
9. صافي،محمود؛الجدول في إعراب القرآن و صرفه و بيانه، نرم‌افزار قرآني جامع تفاسيرنور، نسخه 2/11 .
10. طريحي، فخرالدين؛ مجمع البحرين، تحقيق سيد محمد حسيني، چاپ اول، تهران، المكتبه المرتضويه، 1386 ش.
11. طوسي، محمد بن حسن؛ التبيان في تفسير القرآن ، مقدمه آقا بزرگ تهراني، بيروت، دار احياء التراث العربي، بي‌تا.
12.كريمي‌نيا،مرتضي؛« پديده تكرار در قرآن و مسئله ترجمه آن »،ترجمان وحي، شماره 9، 1380 ش، صص 60-32.
13. ________ ؛« چه را ترجمه نكنيم؟ و چرا؟ »، ترجمان وحي، شماره 2، 1376 ش، صص 39-26.
14.كوشا، محمّد علي؛ « معرفي و نقد ترجمه تفسيري فيض الاسلام از قرآن كريم»، ترجمان وحي، شماره 14، 1382ش، صص98-15.
15.مؤذن جامي، محمّد مهدي؛ « كاربرد حروف در قرآن »، وقف ميراث جاويدان، شماره 18، 1376ش، صص 27-14.
16.مشكيني، علي؛ترجمه قرآن كريم، چاپ اول، قم، مركز چاپ و نشر قرآن كريم الهادي، 1385ش.
17.ميبدي،رشيدالدين؛ كشف الأسرار وعده الأبرار، تصحيح علي اصغرحكمت، نرم‌افزار قرآني جامع تفاسير نور، نسخه 2/11.
18.ياحقي،محمّد جعفر و ناصح، محمّد مهدي؛ راهنماي نگارش و ويرايش، چاپ يازدهم، مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي، 1372ش.
منبع:نشريه پژوهشهاي قرآني،شماره 57.



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما