نویسنده: جان رُنار
مترجم: مهرداد عباسی
مترجم: مهرداد عباسی
فاتح مقدونی که از سال 356 تا 323 پیش از میلاد میزیست. عالمان سنتی و جدید شخصیتی را که قرآن (کهف: 83، 86، 94) «ذوالقرنین» (صاحب دو شاخ) معرفی کرده است، اسکندر کبیر دانستهاند.(1) «دو شاخ» او ممکن است شرق و غرب باشد، که نشان دهندهی گسترهی قلمرو اوست. برخی از عالمان متقدم، به نحوی غیرعادی، این لقب را اشارهای به یکی از حاکمان پیش از اسلام عربستان جنوبی یا ایران گرفتهاند. صوفی مشهور، ابن عربی (د.638)، این شخصیت را رمزگونه تفسیر کرده و ذوالقرنین را «قلب» دانسته است که بر «شرق» تا «غرب» «زمین» بدن حکومت میکند.
اسکندر مشهورترین شخصیت قرآنی است که نامش در قرآن نیامده است. در سنت اسلامی، اوصاف و نقشهای عمدهی او عبارت است از: فرمانروا، جستوجوگر، حکیم، پیامبر و «انسان کامل». اسکندر با ساختن سدّی آهنین در مقابل یأجوج و مأجوج (کهف: 93-99) به گروه داوود و سلیمان ملحق شد؛ داوود میتوانست آهن را نرم کند و سلیمان یگانه «مسلِم» دیگری بود که بر سراسر زمین حکومت میکرد و قصرش را به کمک جنّیان ساخت. به علاوه، اسکندر از جهان در برابر آشوبهای آخرالزمانی دفاع کرده است (نک. انبیاء: 96-97).
اسکندر در سوء شهرت اسرارآمیزش با خضر- که براساس روایات همان راهنمای گمنام موسی در جستوجوی مکان تلاقی دو دریاست (کهف: 60-82)- شریک است. در شاهنامهی فردوسی (د.411)، خضر راهنمای اسکندر در جستوجوی سرچشمه (یا چشمهی) حیات در ظلمات است. اسکندر در سوء شهرت اسرارآمیزش با خضر- که براساس روایات همان راهنمای گمنام موسی در جستوجوی مکان تلاقی دو دریاست (کهف: 60-82)- شریک است. در شاهنامهی فردوسی (د.411)، خضر راهنمای اسکندر در جستوجوی سرچشمه (یا چشمهی) حیات در ظلمات است. در واقع، رابطهی اسکندر و خضر فوق العاده شبیه به رابطهی موسی و راهنمایش در سورهی کهف است. همانطور که موسی به سبب پرسیدن سؤالات زیاد در طلبش ناکام ماند، اسکندر به دلیل غفلت و بیتوجهی به چشمه نرسید. دریگر راهنماهای اسکندر در افسانهها لقمان حکیم ارتقا داده است. این موضوع در قصهی خیالپردازانهی نظامی (د. اوایل قرن هفتم) به زبان فارسی، اسکندرنامه، به تمام و کمال بسط یافته است.
اسکندر در منابع قصص الانبیاء جایگاه قابل توجهی دارد. میزان فضایی که ثعلبی (د. 427)، در توضیح آیهی 83 کهف، به ذوالقرنین اختصاص داده، از حجم اختصاص یافته به دست کم پنج پیامبر دیگر بیشتر است. به گفتهی وی، بیشتر منابع ذوالقرنین را اسکندر میدانند و گفته میشود نسبش از سوی پدر به ابراهیم میرسد. ثعلبی، با بازگویی دیدگاههای بسیاری از مفسران، اظهار میدارد که اسکندر را از آن جهت ذوالقرنین خواندهاند که فرمانروای روم و ایران بوده است؛ یا بدان سبب که وقتی این پیامبر قومش را به ایمان به خدا فراخواند، آنان در اعتراض ضربهای به طرف راست سرش و در نوبت بعدی به طرف چپ سرش وارد آوردند؛ یا چون او گیسوانی جذاب داشت که به آنها شاخ میگفتند. ثعلبی روایتی را نقل میکند که براساس آن، پیامبر اسلام نمیداند که آیا ذوالقرنین واقعاً پیامبر بوده است یا نه و سپس توضیح میدهد که عالمان دربارهی این موضوع اتفاقنظر ندارند و برخی معتقدند که او نبی بود اما رسول نبود. کسایی (زنده در 597) فقط در بحث پیشگویی یعقوب دربارهی پادشاهی بزرگ در آینده به «ذوالقرنین» اشاره کرده، اما او را اسکندر معرفی نکرده است. اسکندر در سفر افسانهایاش به کوه قاف، که یادآور معراج محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است، به اوج مظهر کمال عرفانی و کیهانی یعنی «انسان کامل» میرسد. اسکندر در مواجهه با فناپذیریاش به حکمت کافی برای اشاعهی کلام خدا دست مییابد و الگویی برای کمال روحانی میشود.
خواننده گرامی! منابع مقاله را در نسخه ی چاپی ملاحظه فرمایید.
منبع مقاله :
مک اولیف، جین دَمن؛ (1392)، دائرةالمعارف قرآن (جلد اول آ-ب)، ترجمهی حسین خندقآبادی و دیگران، تهران: انتشارات حکمت، چاپ اول.
اسکندر مشهورترین شخصیت قرآنی است که نامش در قرآن نیامده است. در سنت اسلامی، اوصاف و نقشهای عمدهی او عبارت است از: فرمانروا، جستوجوگر، حکیم، پیامبر و «انسان کامل». اسکندر با ساختن سدّی آهنین در مقابل یأجوج و مأجوج (کهف: 93-99) به گروه داوود و سلیمان ملحق شد؛ داوود میتوانست آهن را نرم کند و سلیمان یگانه «مسلِم» دیگری بود که بر سراسر زمین حکومت میکرد و قصرش را به کمک جنّیان ساخت. به علاوه، اسکندر از جهان در برابر آشوبهای آخرالزمانی دفاع کرده است (نک. انبیاء: 96-97).
اسکندر در سوء شهرت اسرارآمیزش با خضر- که براساس روایات همان راهنمای گمنام موسی در جستوجوی مکان تلاقی دو دریاست (کهف: 60-82)- شریک است. در شاهنامهی فردوسی (د.411)، خضر راهنمای اسکندر در جستوجوی سرچشمه (یا چشمهی) حیات در ظلمات است. اسکندر در سوء شهرت اسرارآمیزش با خضر- که براساس روایات همان راهنمای گمنام موسی در جستوجوی مکان تلاقی دو دریاست (کهف: 60-82)- شریک است. در شاهنامهی فردوسی (د.411)، خضر راهنمای اسکندر در جستوجوی سرچشمه (یا چشمهی) حیات در ظلمات است. در واقع، رابطهی اسکندر و خضر فوق العاده شبیه به رابطهی موسی و راهنمایش در سورهی کهف است. همانطور که موسی به سبب پرسیدن سؤالات زیاد در طلبش ناکام ماند، اسکندر به دلیل غفلت و بیتوجهی به چشمه نرسید. دریگر راهنماهای اسکندر در افسانهها لقمان حکیم ارتقا داده است. این موضوع در قصهی خیالپردازانهی نظامی (د. اوایل قرن هفتم) به زبان فارسی، اسکندرنامه، به تمام و کمال بسط یافته است.
اسکندر در منابع قصص الانبیاء جایگاه قابل توجهی دارد. میزان فضایی که ثعلبی (د. 427)، در توضیح آیهی 83 کهف، به ذوالقرنین اختصاص داده، از حجم اختصاص یافته به دست کم پنج پیامبر دیگر بیشتر است. به گفتهی وی، بیشتر منابع ذوالقرنین را اسکندر میدانند و گفته میشود نسبش از سوی پدر به ابراهیم میرسد. ثعلبی، با بازگویی دیدگاههای بسیاری از مفسران، اظهار میدارد که اسکندر را از آن جهت ذوالقرنین خواندهاند که فرمانروای روم و ایران بوده است؛ یا بدان سبب که وقتی این پیامبر قومش را به ایمان به خدا فراخواند، آنان در اعتراض ضربهای به طرف راست سرش و در نوبت بعدی به طرف چپ سرش وارد آوردند؛ یا چون او گیسوانی جذاب داشت که به آنها شاخ میگفتند. ثعلبی روایتی را نقل میکند که براساس آن، پیامبر اسلام نمیداند که آیا ذوالقرنین واقعاً پیامبر بوده است یا نه و سپس توضیح میدهد که عالمان دربارهی این موضوع اتفاقنظر ندارند و برخی معتقدند که او نبی بود اما رسول نبود. کسایی (زنده در 597) فقط در بحث پیشگویی یعقوب دربارهی پادشاهی بزرگ در آینده به «ذوالقرنین» اشاره کرده، اما او را اسکندر معرفی نکرده است. اسکندر در سفر افسانهایاش به کوه قاف، که یادآور معراج محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است، به اوج مظهر کمال عرفانی و کیهانی یعنی «انسان کامل» میرسد. اسکندر در مواجهه با فناپذیریاش به حکمت کافی برای اشاعهی کلام خدا دست مییابد و الگویی برای کمال روحانی میشود.
پینوشتها:
1- این دیدگاه در منابع اسلامی عمومیت ندارد.
منابع تحقیق:خواننده گرامی! منابع مقاله را در نسخه ی چاپی ملاحظه فرمایید.
منبع مقاله :
مک اولیف، جین دَمن؛ (1392)، دائرةالمعارف قرآن (جلد اول آ-ب)، ترجمهی حسین خندقآبادی و دیگران، تهران: انتشارات حکمت، چاپ اول.