نویسنده: گلن استنهاوس
مترجم: ناهید آزادمنش
یکی از مهارتهای ویژه والدین، این است که معمولاً شنونده خوبی هستند و این امر میتواند منافع بسیاری برای خانواده داشته باشد. شنیدن سخنان کودکان، بویژه به رشد حس حرمت نفس در آنها کمک میکند. اگر خوب و با دقت به حرفهای کودک گوش دهید، در واقع پیام مهمی به او دادهاید؛ اینکه آن قدر برایش ارزش قائلید و آن قدر مراقب او هستید که دوست دارید و میخواهید که شنوندهی حرفهای او باشید. علاوه بر این، گوش کردن مشتاقانه به حرفهای کودک راهی بسیار عالی برای کمک به اوست تا خودش مشکلات روزمره اش را حل کند، خواه این مشکلات کوچک باشد، خواه بزرگ. بنا به دلایلی که گفته شد، صرف اندکی وقت برای اینکه بیاموزیم چگونه میتوانیم شنوندهی خوبی باشیم، کاری با ارزش و مغتنم است. اگرچه مخاطب قرار گرفتن در برابر کودک و شنیدن حرفهای او در ظاهر مهارتی آسان به نظر میرسد، ولی انجام این کار به شایستگی و کمی تمرین و خویشتن داری نیاز دارد. به همین دلیل است که گوش کردن به حرفهای کودک مثل گوش کردن طبیعی و معمولی به حرفهای دیگران نیست و نیازمند آمادگیها و تمهیداتی خاص است.
* همیشه از من ایراد میگیری
* ازت بدم میاد
* بدجنس
* چرا هیچ وقت اسباب بازیهای جیسون را جمع نمیکنی؟!
وقتی چنین تعابیری را میشنویم، واکنش طبیعی ما به عنوان والدین آنها، گاهی نفی این حرفهاست و گاهی کلّی دلیل میآوریم تا آنها را متقاعد کنیم که اگر چه این حرفها تا حدودی درست است، ولی او واقعاً اشتباه میکند. واکنش ما در اغلب موارد، مقابله با آنهاست در حالی که اگر به شکلی ساده احساساتی را که ورای حرفهای آنها وجود دارد بپذیریم، خیلی راحتتر خواهیم بود. مثلاً:
* خیلی جالبه! از دستم عصبانی هستی، نه؟
* فکر میکنم الان واقعاً مرا دوست نداری، نه؟
* فکر نمیکنی که بعضی وقتها هم خوب بودهام؟
* فکر میکنی خیلی لیلی به لالای جیسون میگذارم، درسته؟
کودک شما اگر واقعاً مطلبی را از سر احساسات کودکانه خود بیان کرده باشد، با گفتن این حرفها عملاً به او کمک میکنید تا بر احساسش غلبه کند و آن را شناخته و آگاهانه با آن برخورد کند. گاهی اوقات اثر انجام چنین کاری معجزه آفرین است. اگر کودک شما احساس کند که واقعاً به حرفهایش گوش داده و او را جدّی گرفتهاید، بلافاصله قفل صندوقچه ناراحتیهایش باز میشود و شما مشکل او را بهتر و آسانتر درک خواهید کرد. اگرچه گوش کردن مؤثر و با دقت - همان طور که از عنوانش پیداست - گاهی اوقات ممکن است به شکل صوری و نمایشی مؤثر باشد، ولی فردی که گوش میدهد باید بخوبی تلاش کند و واقعاً بخواهد که به حرفهای کودک گوش بدهد. غالباً، هنگامی که به دلیل واکنش مناسب والدین، از فشار روحی ناشی از بروز هیجانات کودک کاسته میشود، به نظر میرسد که اصل مشکل نیز کاهش پیدا کرده و قابل کنترل شده است. به هر جهت، اگر احساسات بیان نشوند و مورد شناسایی قرار نگیرند، ناامیدی هم به مشکل اصلی اضافه خواهد شد. این امر منجر به بروز ناراحتیهای بیشتری میشود و در ارتباط کودک و والدین، اختلال ایجاد خواهد کرد.
در چنین شرایطی، شما فقط دو راه حل پیش رو دارید. یک راه این است که سعی کنید دخترتان را با استفاده از دلایلی روشن و کاملاً منطقی متقاعد کنید و به او بگویید: «تو هم گاهی وقتها با من به فروشگاه آمدهای!»؛ «موقع رفتن به فروشگاه، تو هنوز به خانه نرسیده بودی»، «وقتی برادرت روز پنج شنبه رفته بود فوتبال بازی کند، تو با من آمدی خرید و برایت شکلات مورد علاقه ات را خریدم» و چیزهایی نظیر اینها.
این دلایل، به ندرت دختر شما را متقاعد میکند که شکایتش بیدلیل بوده است، زیررا دلیل و منطق و ارزیابی شواهد، نمیتواند جلوی بروز احساسات او را بگیرد. همین احساس است که قبل از توجه به واقعیات، باید مورد توجه قرار گیرد. اگر با این احساسات به طور مناسبی برخورد شود، مشکل به راحتی از بین میرود. اگر به جای اینکه سعی کنید او و بداخلاقیهایش را موضوع جرّ و بحث خود قرار دهید، خوب و با دقت به حرفهایش گوش کرده و نسبت به آنها واکنش مناسب نشان دهید، آنگاه گفت و گوی شما مشابه گفت و گوی زیر خواهد شد:
- خب، پس تو از دست من خیلی عصبانی هستی؟
- بله، درسته.
- فکر میکنی دوست ندارم تو را همراه برادرت به فروشگاه ببرم؟
- بله، وقتی فهمیدم که اون... واقعاً عصبانی شدم. احساس کردم مرا دوست دارید. حالا چون او کوچکتر از من است، باید همه چیز مال او باشد؟
- فکر میکنی همهی چیزهای خوب مال اوست و تو چیزی نداری؟
- بله، همیشه همه چیز مال او میشود، چون او کوچک است... او مرا اذیت میکند و اگر جوابش را بدهم، شما مرا دعوا میکنید نه او را!
- حرفهایت نشان میدهد که چیزهای زیادی تو را ناراحت کرده است!
- بله، دلم میخواهد بفهمید که تنها به خاطر اینکه برادرم خیلی کوچک است حق ندارد همه چیز را مال خودش کند و اگر من و او دعوا میکنیم، همیشه تقصیر من نیست.
- خیلی خب، متوجه شدم. سعی میکنم حتماً همین طور فکر کنم!
دختر بعد از مکثی کوتاه، به آرامی میگوید: «متشکرم مامان!»
در این مثال، واقعیت موضوع روشن و واضح است. دختر احساس میکند چون برادرش کوچک است، همه چیز باید مال او باشد. در این میان، نرفتن به فروشگاه، مشکلی کوچک و جنبی است. درک دختر از این واقعه، این است که با او ناعادلانه رفتار شده و به همین دلیل سعی میکند خشم درونی خود را به شکلی آشکار سازد.
هنگامی که او سعی دارد با دلایل و چیزهایی که صرفاً خود او را متقاعد میکند، قضیه رفتن به فروشگاه را بررسی کند، نه تنها باعث ناراحتی خود وی میشود بلکه کاسه صبر مادرش نیز در عین اینکه هیچ مشکلی هنوز حل نشده، لبریز میشود. اما وقتی که دختر بتواند احساس خود را بدون توجیه یا دفاع از آن بیان کند، هم او هم مادرش سطح توقع خود را تا حدی پایین آورده و فرصت بهتری در مورد حل مشکل برای هر دوی آنها به وجود میآید. دست کم، مادر درک بهتری نسبت به دخترش پیدا کرده و متوجه میشود چرا او نسبت به این حادثه، واکنشی تا این حد خشمگینانه از خود نشان داده است.
* احساسی را که در پس حرفهای او پنهان است، شناسایی کنید.
* بر روی آن احساس تمرکز کنید.
* در حالی که با کودک گفت و گو میکنید، احساس شناسایی شده را دنبال کنید.
اگر بتوانید احساسات شناسایی شده او را به خوبی منعکس کنید، در مواجهه با او پیروز شدهاید. حرفهایی که ممکن است بین شما رد و بدل شود، عبارتند از:
* از برادرم متنفرم.
- پس خیلی از دست او عصبانی هستی نه؟
* امروز خانم معلم حسابی بدجنس شده بود.
- به نظر میرسد که این مسئله خیلی او را ناراحت کرده است.
* نمیخواهم به اتاقم بروم، آنجا تاریک است.
- مثل اینکه کمی میترسی، نه؟
در آغاز کار، ممکن است این گونه صحبت کردن کمی مضحک به نظر برسد، ولی اگر به احساساتی که کودکتان سعی دارد آنها را بیان کند، دقت کنید و تاآنجا که از دستتان برمیآید بازخوردهای خوبی به او بدهید، چنین رفتاری کم کم طبیعی به نظر خواهد رسید. اگر احساسات کودکتان مشخص نیست، بهتر است جملهای مشابه این جمله را بیان کنید: «فکر میکنم دارم متوجه میشوم که الان چه احساسی داری، ولی هنوز خوب خوب متوجه نشدهایم که موضوع از چه قرار است!» احساسات، اساس زندگی بشر و قلب و روح زندگی خانوادگی است. اگر به کودکانمان کمک کنیم تا احساساتشان را درک کرده، آنها را بیان کنند و به نحو درستی با آنها روبه رو شوند، یکی از مفیدترین کارهایی را که والدین میتوانند در مورد فرزندانشان انجام دهند، انجام دادهایم. ناگفته پیداست که در هر موقعیتی نباید واکنشی این گونه داشت. وقتی کودکتان میگوید: «مادر! جورابم را پیدا نمیکنم.» نیازی نیست که با حالتی معنی دار به او بگویید: «معلوم است از پیدا کردن آن ناامید شدهای، نه؟» در این شرایط، فقط به او بگویید که جورابهایش در سبد رخت چرکهاست و باید شسته شود! فکر نکنید هر نوع گفته یا احساسی را که کودکتان بیان میکند، باید با نوعی جلسه مشورتی کوتاه، حل و فصل کنید. خوب گوش کردن تنها یک برخورد فکری نیست بلکه شامل برخوردهای فیزیکی هم میشود. در واقع بهتر است که خوب گوش کردن را گاهی از طریق حالات سرو چشم خود نشان دهیم تا صحبت کردن. برای آنکه به کودک نشان بدهیم با تمام وجود به حرفهایش گوش میکنیم، لازم است که این کارها را انجام دهیم:
* دست از کاری که در حال انجام آن هستیم، بکشیم.
* روی خود را به طرف کودک برگردانیم.
* مستقیم و از روبه رو به او نگاه کنیم.
* اگر لازم است، خود را خم کرده و با او در یک سطح قرار بگیریم.
یک کنش و برخورد فیزیکی خوب از طرف شما، نشان میدهد که به حرفهای کودک خود با حضور ذهن و توجه کافی گوش میکنید. مثلاً وقتی که او با شما صحبت میکند اگر به روزنامه خواندنتان ادامه دهید، او باور نخواهد کرد حرفهایش را واقعاً جدّی گرفتهاید. اگر زمان خوب گوش کردن به حرفهای کودک، واقعاً فرا رسیده باشد، بهتر است تصمیم خود را به نحو شایستهای اجرا کنید. اگر موضوع جدید و مهمی پیش آمده و شما نمیتوانید کاری را که در حال انجام آن هستید رها کنید، کودک را از این مسئله آگاه کنید و هنگامی که توانستید با توجه کامل با او صحبت کنید، حرفهایتان را به او بگویید.
احساسات، اساس زندگی بشر و قلب و روح زندگی خانوادگی است. اگر به کودکانمان کمک کنیم تا احساساتشان را درک کرده، آنها را بیان کنند و به نحو درستی با آنها روبه رو شوند، یکی از مفیدترین کارهایی را که والدین میتوانند در مورد فرزندانشان انجام دهند، انجام دادهایم. ما میتوانیم به کوکانمان نشان بدهیم که احساسات را تا زمانی میتوان کنترل کرد که بتوان جوشش آن را در درون نگاه داشت. اگر این دیدگاه را پذیرفته باشیم که میبایستی بدون توسل به قضاوت و انتقاد دائم با کودکان خود بحث و گفت و گو کرده و یا آنها را تصدیق کنیم، آنان دیگر مجبور نمیشوند تمام توان خود را صرف تأثیرگذاری بر رفتار ما کنند. وقتی کودکان و جوانان، احساساتشان را برای شنوندهای کاملاً متوجه و علاقه مند بیان میکنند، در واقع به آنها کمک میشود تا:
* تعداد موضوعاتی را که تصور میکنند از عهدهی آنها برنمیآیند، به تدریج کاهش دهند.
* طبیعت، قدرت و اهمیت احساسات ما را بهتر و بیشتر درک کنند.
* چیزهای بیشتری دربارهی خود بیاموزند.
* درک کنند که بیان احساس خوب است و وقتی احساسی بیان شد، ارتباط لازم برقرار میشود.
تمامی این نتایج، اثر مثبتی بر عزت نفس آنها دارد، زیرا باعث افزایش خودآگاهی، خویشتن داری و اعتماد به نفس آنها در رویارویی با مشکلات روزمرهی زندگی میشود.
* مخالفت
* بحث کردن
* متقاعد کردن
* قضاوت کردن
* بازجویی و استنطاق کردن
* نتیجه اخلاقی گرفتن
* سخنرانی کردن
گوش کردن همراه با توجه کامل به حرفهای کودکان، باعث میشود تا محتوای احساساتی را که برای ما بیان میکنند، دوباره به نحوی به خودشان بازگردانیم. اگر خوب گوش کردن را با احساس مثبت شروع کنید، مثلاً با شادی، غرور یا رضایت کامل این کار را انجام دهید، خیلی بهتر و مفیدتر از وقتی است که شروع آن را با ناراحتی، احساسات بد و یا عصبانیت توأم کنید.
* صدایت نشان میدهد که روز خوبی در مدرسه داشتهای.
* به نظر میرسد از نحوهی بازی نیمه دوم تیمتان راضی هستی.
* مثل اینکه این نقاشی تو را خوشحال و راضی کرده است.
گفت و گوی خود را طوری شروع کنید که به سمت پرسشهای باز هدایت شود؛ پرسشهایی نظیر: «وقتی آن اتفاق افتاد، چه احساسی داشتی؟»، «در مورد آن مسئله چه فکر میکنی؟»، «بعد چه اتفاقی افتاد؟» خیلی بهتر است تا اینکه جملاتی مانند جملات زیر را بیان کنید:
*8 تو نمیبایستی...
* چرا این کار را انجام ندادی که...
* به تو گفته بودم که نباید...
* کاری که باید میکردی این بود که...
* یادم میآید وقتی به سن تو بودم...
* خب، این کار احمقانهای بوده که...
بیان چنین جملاتی از جانب شما، مانع از بیان احساسات واقعی توسط بچهها شده و باعث ایجاد حالتی تدافعی در آنها میشود. اگر تمرین خود را با حالات مثبت، صدایی آرام و بدون هر گونه تهدید شروع کنید، احتمال بروز اتفاقات بد کمتر خواهد شد. این تمرینها به شما کمک میکند تا به وسیله روشهایی که در شرایط پراضطراب تجربه کردهاید، دوباره آرامش خود را بازیابید؛ همان شرایط پراضطرابی که در آنها، برای فائق آمدن بر احساسات بد، واقعاً به خود یا کودکتان کمک کردهاید.
منبع مقاله :
استنهاوس، گلن؛ (1395)، کلیدهای پرورش اعتماد به نفس در کودکان و نوجوانان، ترجمهی ناهید آزادمنش، تهران: انتشارات صابرین، چاپ نوزدهم.
مترجم: ناهید آزادمنش
یکی از مهارتهای ویژه والدین، این است که معمولاً شنونده خوبی هستند و این امر میتواند منافع بسیاری برای خانواده داشته باشد. شنیدن سخنان کودکان، بویژه به رشد حس حرمت نفس در آنها کمک میکند. اگر خوب و با دقت به حرفهای کودک گوش دهید، در واقع پیام مهمی به او دادهاید؛ اینکه آن قدر برایش ارزش قائلید و آن قدر مراقب او هستید که دوست دارید و میخواهید که شنوندهی حرفهای او باشید. علاوه بر این، گوش کردن مشتاقانه به حرفهای کودک راهی بسیار عالی برای کمک به اوست تا خودش مشکلات روزمره اش را حل کند، خواه این مشکلات کوچک باشد، خواه بزرگ. بنا به دلایلی که گفته شد، صرف اندکی وقت برای اینکه بیاموزیم چگونه میتوانیم شنوندهی خوبی باشیم، کاری با ارزش و مغتنم است. اگرچه مخاطب قرار گرفتن در برابر کودک و شنیدن حرفهای او در ظاهر مهارتی آسان به نظر میرسد، ولی انجام این کار به شایستگی و کمی تمرین و خویشتن داری نیاز دارد. به همین دلیل است که گوش کردن به حرفهای کودک مثل گوش کردن طبیعی و معمولی به حرفهای دیگران نیست و نیازمند آمادگیها و تمهیداتی خاص است.
بیان احساسات
زندگی خانوادگی، بر احساسات خانواده بنا شده است. خانواده نیازهای اساسی ما به عشق، حمایت، امنیت و حس تعلق را تأمین میکند. گاه به این دلیل که خانواده قادر نیست تمامی این نیازها را تأمین کند و با زندگی مستمر با عدهای خاص، همواره ناراحتیها و آزردگیهایی را به همراه دارد، هیجاناتی در خانواده بالا میگیرد. وقتی این احساسات بیان میشوند، واکنش طبیعی ما به شکل پاسخ یا عکس العملی است که در مقابل این احساسات و بیان آنها از خود نشان میدهیم. به عنوان مثال، بچهها اغلب چیزهایی مانند اینها را بیان میکنند:* همیشه از من ایراد میگیری
* ازت بدم میاد
* بدجنس
* چرا هیچ وقت اسباب بازیهای جیسون را جمع نمیکنی؟!
وقتی چنین تعابیری را میشنویم، واکنش طبیعی ما به عنوان والدین آنها، گاهی نفی این حرفهاست و گاهی کلّی دلیل میآوریم تا آنها را متقاعد کنیم که اگر چه این حرفها تا حدودی درست است، ولی او واقعاً اشتباه میکند. واکنش ما در اغلب موارد، مقابله با آنهاست در حالی که اگر به شکلی ساده احساساتی را که ورای حرفهای آنها وجود دارد بپذیریم، خیلی راحتتر خواهیم بود. مثلاً:
* خیلی جالبه! از دستم عصبانی هستی، نه؟
* فکر میکنم الان واقعاً مرا دوست نداری، نه؟
* فکر نمیکنی که بعضی وقتها هم خوب بودهام؟
* فکر میکنی خیلی لیلی به لالای جیسون میگذارم، درسته؟
کودک شما اگر واقعاً مطلبی را از سر احساسات کودکانه خود بیان کرده باشد، با گفتن این حرفها عملاً به او کمک میکنید تا بر احساسش غلبه کند و آن را شناخته و آگاهانه با آن برخورد کند. گاهی اوقات اثر انجام چنین کاری معجزه آفرین است. اگر کودک شما احساس کند که واقعاً به حرفهایش گوش داده و او را جدّی گرفتهاید، بلافاصله قفل صندوقچه ناراحتیهایش باز میشود و شما مشکل او را بهتر و آسانتر درک خواهید کرد. اگرچه گوش کردن مؤثر و با دقت - همان طور که از عنوانش پیداست - گاهی اوقات ممکن است به شکل صوری و نمایشی مؤثر باشد، ولی فردی که گوش میدهد باید بخوبی تلاش کند و واقعاً بخواهد که به حرفهای کودک گوش بدهد. غالباً، هنگامی که به دلیل واکنش مناسب والدین، از فشار روحی ناشی از بروز هیجانات کودک کاسته میشود، به نظر میرسد که اصل مشکل نیز کاهش پیدا کرده و قابل کنترل شده است. به هر جهت، اگر احساسات بیان نشوند و مورد شناسایی قرار نگیرند، ناامیدی هم به مشکل اصلی اضافه خواهد شد. این امر منجر به بروز ناراحتیهای بیشتری میشود و در ارتباط کودک و والدین، اختلال ایجاد خواهد کرد.
با دقت گوش کردن
اگرچه گوش کردن مؤثر و با دقت - همان طور که از عنوانش پیداست - گاهی اوقات ممکن است به شکل صوری و نمایشی مؤثر باشد، ولی فردی که گوش میدهد باید بخوبی تلاش کند و واقعاً بخواهد که به حرفهای کودک گوش بدهد. مثلاً دختر 10 سالهی شما با بدخلقی کاملاً آشکاری در رختخوابش دراز کشیده است. شما از او میپرسید چه مشکلی دارد و او میگوید شما برادرش را بعد از مدرسه به فروشگاه برده و برایش شکلات خریده اید، ولی یچ وقت نشده که او را هم با خود به فروشگاه ببرید!در چنین شرایطی، شما فقط دو راه حل پیش رو دارید. یک راه این است که سعی کنید دخترتان را با استفاده از دلایلی روشن و کاملاً منطقی متقاعد کنید و به او بگویید: «تو هم گاهی وقتها با من به فروشگاه آمدهای!»؛ «موقع رفتن به فروشگاه، تو هنوز به خانه نرسیده بودی»، «وقتی برادرت روز پنج شنبه رفته بود فوتبال بازی کند، تو با من آمدی خرید و برایت شکلات مورد علاقه ات را خریدم» و چیزهایی نظیر اینها.
این دلایل، به ندرت دختر شما را متقاعد میکند که شکایتش بیدلیل بوده است، زیررا دلیل و منطق و ارزیابی شواهد، نمیتواند جلوی بروز احساسات او را بگیرد. همین احساس است که قبل از توجه به واقعیات، باید مورد توجه قرار گیرد. اگر با این احساسات به طور مناسبی برخورد شود، مشکل به راحتی از بین میرود. اگر به جای اینکه سعی کنید او و بداخلاقیهایش را موضوع جرّ و بحث خود قرار دهید، خوب و با دقت به حرفهایش گوش کرده و نسبت به آنها واکنش مناسب نشان دهید، آنگاه گفت و گوی شما مشابه گفت و گوی زیر خواهد شد:
- خب، پس تو از دست من خیلی عصبانی هستی؟
- بله، درسته.
- فکر میکنی دوست ندارم تو را همراه برادرت به فروشگاه ببرم؟
- بله، وقتی فهمیدم که اون... واقعاً عصبانی شدم. احساس کردم مرا دوست دارید. حالا چون او کوچکتر از من است، باید همه چیز مال او باشد؟
- فکر میکنی همهی چیزهای خوب مال اوست و تو چیزی نداری؟
- بله، همیشه همه چیز مال او میشود، چون او کوچک است... او مرا اذیت میکند و اگر جوابش را بدهم، شما مرا دعوا میکنید نه او را!
- حرفهایت نشان میدهد که چیزهای زیادی تو را ناراحت کرده است!
- بله، دلم میخواهد بفهمید که تنها به خاطر اینکه برادرم خیلی کوچک است حق ندارد همه چیز را مال خودش کند و اگر من و او دعوا میکنیم، همیشه تقصیر من نیست.
- خیلی خب، متوجه شدم. سعی میکنم حتماً همین طور فکر کنم!
دختر بعد از مکثی کوتاه، به آرامی میگوید: «متشکرم مامان!»
در این مثال، واقعیت موضوع روشن و واضح است. دختر احساس میکند چون برادرش کوچک است، همه چیز باید مال او باشد. در این میان، نرفتن به فروشگاه، مشکلی کوچک و جنبی است. درک دختر از این واقعه، این است که با او ناعادلانه رفتار شده و به همین دلیل سعی میکند خشم درونی خود را به شکلی آشکار سازد.
هنگامی که او سعی دارد با دلایل و چیزهایی که صرفاً خود او را متقاعد میکند، قضیه رفتن به فروشگاه را بررسی کند، نه تنها باعث ناراحتی خود وی میشود بلکه کاسه صبر مادرش نیز در عین اینکه هیچ مشکلی هنوز حل نشده، لبریز میشود. اما وقتی که دختر بتواند احساس خود را بدون توجیه یا دفاع از آن بیان کند، هم او هم مادرش سطح توقع خود را تا حدی پایین آورده و فرصت بهتری در مورد حل مشکل برای هر دوی آنها به وجود میآید. دست کم، مادر درک بهتری نسبت به دخترش پیدا کرده و متوجه میشود چرا او نسبت به این حادثه، واکنشی تا این حد خشمگینانه از خود نشان داده است.
بیشتر بخوانید:گام به سوی پرورش یک کودک بردبار و مقاوم
نیازهای اولیه برای گوش کردن درست و مؤثر
مهارت خوب گوش کردن به حرفهای تمام کودکان، در هر سنی - چه سنین قبل از دبستان و چه سنین بالاتر- قابل استفاده است. قواعد لازم برای این کار عبارتند از:* احساسی را که در پس حرفهای او پنهان است، شناسایی کنید.
* بر روی آن احساس تمرکز کنید.
* در حالی که با کودک گفت و گو میکنید، احساس شناسایی شده را دنبال کنید.
اگر بتوانید احساسات شناسایی شده او را به خوبی منعکس کنید، در مواجهه با او پیروز شدهاید. حرفهایی که ممکن است بین شما رد و بدل شود، عبارتند از:
* از برادرم متنفرم.
- پس خیلی از دست او عصبانی هستی نه؟
* امروز خانم معلم حسابی بدجنس شده بود.
- به نظر میرسد که این مسئله خیلی او را ناراحت کرده است.
* نمیخواهم به اتاقم بروم، آنجا تاریک است.
- مثل اینکه کمی میترسی، نه؟
در آغاز کار، ممکن است این گونه صحبت کردن کمی مضحک به نظر برسد، ولی اگر به احساساتی که کودکتان سعی دارد آنها را بیان کند، دقت کنید و تاآنجا که از دستتان برمیآید بازخوردهای خوبی به او بدهید، چنین رفتاری کم کم طبیعی به نظر خواهد رسید. اگر احساسات کودکتان مشخص نیست، بهتر است جملهای مشابه این جمله را بیان کنید: «فکر میکنم دارم متوجه میشوم که الان چه احساسی داری، ولی هنوز خوب خوب متوجه نشدهایم که موضوع از چه قرار است!» احساسات، اساس زندگی بشر و قلب و روح زندگی خانوادگی است. اگر به کودکانمان کمک کنیم تا احساساتشان را درک کرده، آنها را بیان کنند و به نحو درستی با آنها روبه رو شوند، یکی از مفیدترین کارهایی را که والدین میتوانند در مورد فرزندانشان انجام دهند، انجام دادهایم. ناگفته پیداست که در هر موقعیتی نباید واکنشی این گونه داشت. وقتی کودکتان میگوید: «مادر! جورابم را پیدا نمیکنم.» نیازی نیست که با حالتی معنی دار به او بگویید: «معلوم است از پیدا کردن آن ناامید شدهای، نه؟» در این شرایط، فقط به او بگویید که جورابهایش در سبد رخت چرکهاست و باید شسته شود! فکر نکنید هر نوع گفته یا احساسی را که کودکتان بیان میکند، باید با نوعی جلسه مشورتی کوتاه، حل و فصل کنید. خوب گوش کردن تنها یک برخورد فکری نیست بلکه شامل برخوردهای فیزیکی هم میشود. در واقع بهتر است که خوب گوش کردن را گاهی از طریق حالات سرو چشم خود نشان دهیم تا صحبت کردن. برای آنکه به کودک نشان بدهیم با تمام وجود به حرفهایش گوش میکنیم، لازم است که این کارها را انجام دهیم:
* دست از کاری که در حال انجام آن هستیم، بکشیم.
* روی خود را به طرف کودک برگردانیم.
* مستقیم و از روبه رو به او نگاه کنیم.
* اگر لازم است، خود را خم کرده و با او در یک سطح قرار بگیریم.
یک کنش و برخورد فیزیکی خوب از طرف شما، نشان میدهد که به حرفهای کودک خود با حضور ذهن و توجه کافی گوش میکنید. مثلاً وقتی که او با شما صحبت میکند اگر به روزنامه خواندنتان ادامه دهید، او باور نخواهد کرد حرفهایش را واقعاً جدّی گرفتهاید. اگر زمان خوب گوش کردن به حرفهای کودک، واقعاً فرا رسیده باشد، بهتر است تصمیم خود را به نحو شایستهای اجرا کنید. اگر موضوع جدید و مهمی پیش آمده و شما نمیتوانید کاری را که در حال انجام آن هستید رها کنید، کودک را از این مسئله آگاه کنید و هنگامی که توانستید با توجه کامل با او صحبت کنید، حرفهایتان را به او بگویید.
گوش کردن به حرفهای کودک و اعتماد به نفس
اینکه شنوندهی خوبی باشید، منافع بسیاری برای خانوادهتان خواهد داشت. از آنجا که خوب گوش کردن شما باعث میشود کودکتان احساسات خود را بیان کند و بر آن سرپوش نگذارید، تنش و ناراحتی در میان اعضای خانوادهتان از بین میرود. خوب گوش کردن باعث میشود که کودک دریابد، شما برای همراهی با او ارزش قائلید و به او توجه میکنید تا بتوانید آن گونه که آنها دنیای خود را تجربه میکنند، به دنیایشان بنگرید. این مسئله نه تنها عزت نفس آنها را تقویت میکند بلکه انسجام خانوادهی شما را به عنوان مجموعهای متحد، افزایش میدهد.احساسات، اساس زندگی بشر و قلب و روح زندگی خانوادگی است. اگر به کودکانمان کمک کنیم تا احساساتشان را درک کرده، آنها را بیان کنند و به نحو درستی با آنها روبه رو شوند، یکی از مفیدترین کارهایی را که والدین میتوانند در مورد فرزندانشان انجام دهند، انجام دادهایم. ما میتوانیم به کوکانمان نشان بدهیم که احساسات را تا زمانی میتوان کنترل کرد که بتوان جوشش آن را در درون نگاه داشت. اگر این دیدگاه را پذیرفته باشیم که میبایستی بدون توسل به قضاوت و انتقاد دائم با کودکان خود بحث و گفت و گو کرده و یا آنها را تصدیق کنیم، آنان دیگر مجبور نمیشوند تمام توان خود را صرف تأثیرگذاری بر رفتار ما کنند. وقتی کودکان و جوانان، احساساتشان را برای شنوندهای کاملاً متوجه و علاقه مند بیان میکنند، در واقع به آنها کمک میشود تا:
* تعداد موضوعاتی را که تصور میکنند از عهدهی آنها برنمیآیند، به تدریج کاهش دهند.
* طبیعت، قدرت و اهمیت احساسات ما را بهتر و بیشتر درک کنند.
* چیزهای بیشتری دربارهی خود بیاموزند.
* درک کنند که بیان احساس خوب است و وقتی احساسی بیان شد، ارتباط لازم برقرار میشود.
تمامی این نتایج، اثر مثبتی بر عزت نفس آنها دارد، زیرا باعث افزایش خودآگاهی، خویشتن داری و اعتماد به نفس آنها در رویارویی با مشکلات روزمرهی زندگی میشود.
بیشتر بخوانید:مادر و نیازهای نوزاد
از نقاط مثبت او شروع کنید
یادگیری مهارت خوب گوش کردن یا خوب منعکس کردن احساس، کار آسانی نیست. این مهارت نیز مشابه شروع فراگیری تمام مهارتهای جدید، به تلاش و تمرین زیادی نیاز دارد تا بتوان آن را به درستی انجام داد. اولین تلاشهای ما در این راه، شاید ناشیانه به نظر برسد. ما باید برای جلوگیری از بروز واکنشهای معمولی هر روزهی خود، خیلی خوب تمرین کنیم. به جای واکنشهایی مثل:* مخالفت
* بحث کردن
* متقاعد کردن
* قضاوت کردن
* بازجویی و استنطاق کردن
* نتیجه اخلاقی گرفتن
* سخنرانی کردن
گوش کردن همراه با توجه کامل به حرفهای کودکان، باعث میشود تا محتوای احساساتی را که برای ما بیان میکنند، دوباره به نحوی به خودشان بازگردانیم. اگر خوب گوش کردن را با احساس مثبت شروع کنید، مثلاً با شادی، غرور یا رضایت کامل این کار را انجام دهید، خیلی بهتر و مفیدتر از وقتی است که شروع آن را با ناراحتی، احساسات بد و یا عصبانیت توأم کنید.
* صدایت نشان میدهد که روز خوبی در مدرسه داشتهای.
* به نظر میرسد از نحوهی بازی نیمه دوم تیمتان راضی هستی.
* مثل اینکه این نقاشی تو را خوشحال و راضی کرده است.
گفت و گوی خود را طوری شروع کنید که به سمت پرسشهای باز هدایت شود؛ پرسشهایی نظیر: «وقتی آن اتفاق افتاد، چه احساسی داشتی؟»، «در مورد آن مسئله چه فکر میکنی؟»، «بعد چه اتفاقی افتاد؟» خیلی بهتر است تا اینکه جملاتی مانند جملات زیر را بیان کنید:
*8 تو نمیبایستی...
* چرا این کار را انجام ندادی که...
* به تو گفته بودم که نباید...
* کاری که باید میکردی این بود که...
* یادم میآید وقتی به سن تو بودم...
* خب، این کار احمقانهای بوده که...
بیان چنین جملاتی از جانب شما، مانع از بیان احساسات واقعی توسط بچهها شده و باعث ایجاد حالتی تدافعی در آنها میشود. اگر تمرین خود را با حالات مثبت، صدایی آرام و بدون هر گونه تهدید شروع کنید، احتمال بروز اتفاقات بد کمتر خواهد شد. این تمرینها به شما کمک میکند تا به وسیله روشهایی که در شرایط پراضطراب تجربه کردهاید، دوباره آرامش خود را بازیابید؛ همان شرایط پراضطرابی که در آنها، برای فائق آمدن بر احساسات بد، واقعاً به خود یا کودکتان کمک کردهاید.
منبع مقاله :
استنهاوس، گلن؛ (1395)، کلیدهای پرورش اعتماد به نفس در کودکان و نوجوانان، ترجمهی ناهید آزادمنش، تهران: انتشارات صابرین، چاپ نوزدهم.