مسلمانان و شبه‌قاره‌ی هند در عصر خلفای راشدین

شبه‌قاره‌ی هند نیز چون مصر، بین‌النهرین، چین و ایران و به طور کلی مشرق زمین دارای تمدن و فرهنگی دیرینه است. تمدن هاراپا و موهنجودارو گویای این مدعاست. این منطقه نیز همچون بسیاری از مناطق آسیا و اروپا با مهاجرت
دوشنبه، 6 فروردين 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
مسلمانان و شبه‌قاره‌ی هند در عصر خلفای راشدین
مسلمانان و شبه‌قاره‌ی هند در عصر خلفای راشدین
 

نویسنده: سیاوش یاری

اوضاع اجتماعی هند در آستانه ورود اسلام

شبه‌قاره‌ی هند نیز چون مصر، بین‌النهرین، چین و ایران و به طور کلی مشرق زمین دارای تمدن و فرهنگی دیرینه است. تمدن هاراپا و موهنجودارو گویای این مدعاست. این منطقه نیز همچون بسیاری از مناطق آسیا و اروپا با مهاجرت آریایی‌ها دچار تغییر و تحولات اساسی شد و فصل تازه‌ای از تاریخ آن آغاز گردید. (1) نواحی غربی هند به خصوص حوضه‌ی رود سند به علت حاصلخیزی خاک و وجود امکانات فراوان برای زندگی، در طول تاریخ مطمح نظر کشورگشایان و همسایگان هند بوده است. در سال 516 ق. م هخامنشیان توانستند بخش زیادی از هند را تصرف کرده و آن را بیستمین ساتراپی هخامنشی اعلام کنند. این ساتراپی پردرآمدترین ساتراپی هخامنشیان بود. این وضعیت تا تصرف هند توسط اسکندر در سال 326 ق. م ادامه یافت. پس از اسکندر به ترتیب امپراتوری موریا (185- 321 ق. م)، سکاها (48 - 130 ق. م) و کوشان‌ها بر این منطقه مسلط شدند. کوشان‌ها که تلاش زیادی برای گسترش آیین بودایی انجام دادند، در قرن سوم میلادی سقوط کرده و جای خود را به ساسانیان دادند.
در قرن پنجم میلادی هپتال‌ها یا هون‌های سفید به تدریج به منطقه‌ی سند نفوذ کرده و شمال غربی هند، بخشی از امپراتوری وسیع آنها گردید. این دوره آغاز احیای آیین برهمنی بود. (2) در اواخر قرن پنجم میلادی، سند تحت تسلط سلسله‌ی «رای» استقلال خود را باز یافت. بنیانگذار این سلسله - که در سال 485 م تشکیل شد- راجه دیوایج، (3) و پایتخت آن شهر الور (ارور) (4) بود. گرچه سراسر سند تحت تسلط سلسله‌ی رای درآمد؛ ولی قلمرو این سلسله به چهار منطقه تقسیم شده بود که هر منطقه دارای حاکمی بود که از حکومت مرکزی تبعیت می‌کرد. مرکز اصلی حکومت، در ارور یا الور قرار داشت. سلسله‌ی رای توانست در شرق تا کشمیر، در غرب تا مکران، در جنوب تا اقیانوس هند و در شمال تا کوه‌های کیکانان و کردان قلمرو خود را گسترش دهد. (5) علاوه بر سند، دیگر نواحی شبه‌قاره نیز هر کدام دارای حکومت مستقل شدند و به این ترتیب در آستانه‌ی ظهور اسلام، حکومت یک پارچه و متحدی در هند وجود نداشت و قدرت سیاسی پراکنده بود.
هیوئن تسانگ که حدود سال 642 یا 643 م از این منطقه بازدید کرده است، از چهار دولت در شمال غربی و غرب هند نام برده که سند نیز یکی از آنها بوده است. (6) در افغانستان، دره‌ی رود کابل، کشمیر، آسام، نپال، کنوج، بنگال، راجپوتاتا، اجمیر، مالوه، گجرات و ... نیز دولت‌های مستقل و پراکنده‌ای وجود داشت. (7) گرچه سراسر سند تحت تسلط سلسله‌ی رای درآمد؛ ولی قلمرو این سلسله به چهار منطقه تقسیم شده بود که هر منطقه دارای حاکمی بود که از حکومت مرکزی تبعیت می‌کرد. مرکز اصلی حکومت، در ارور یا الور قرار داشت. (8)
از سلسله‌ی رای، پنج نفر به نام‌های رای دیوایج، رای ساهیراس، (9) رای ساهسی، (10) رای ساهیراس دوم و رای ساهسی دوم تا سال 632 م حکومت کردند. پس از آنان سلسله‌ی برهمنان قدرت را از آنان گرفتند. از این دسته نیز سه تن به نام‌های چچ، (11) داهر و جیسیه (12) از سال 632 تا 724 م حکمرانی کردند. هنگام حمله‌ی مسلمانان به سند، داهر بر این منطقه حکم می‌راند، در این دوره تعدادی از اعراب در سند و دیگر مناطق هند به صورت دائم سکنا گزیده بودند. (13)
از هنگامی که آریایی‌ها وارد جامعه‌ی هند شدند - چه از حیث سیاسی و چه اجتماعی - تحولاتی اساسی در این جامعه به وجود آمد. آریایی‌ها خود را برتر از بومیان هندی می‌دانستند و این امر موجب نوعی جدایی و پیدایش حداقل دو طبقه گردید که یکدسته آریایی‌ها و دسته‌ی دیگر بومیان هند بودند. پیش از ورود آریایی‌ها، کاست‌ها (طبقات اجتماعی) در جامعه هند وجود نداشتند. نظام کاستی از زمان ورود اقوام آریایی به تدریج شکل گرفت. (14) این نهاد در آغاز مبتنی بر بنیادهای فرهنگی، و مهم‌ترین عامل تداوم آن، توارث بود. به طور کلی مهم‌ترین عوامل ایجاد و استحکام نظام کاستی هند را می‌توان چنین برشمرد: (15)
1. تأکید بر اصالت خون در جامعه، هنگامی که آریایی‌ها با عناصر غیرآریایی برخورد کردند؛
2. ازدواج‌های داخلی بین اعضای کاست‌های مختلف؛
3. هجوم قبایل خارجی و جذب آنها در جامعه‌ی هند؛
4. رشد طبقات شغلی (حرفه‌ای).
در جامعه‌ی هند حداقل چهار کاست (طبقه) وجود داشت که عبارت بودند از: (16)
الف) برهمن‌ها: (17) این دسته در رأس جامعه‌ی هند قرار داشتند. مذهب در انحصار آنها بود. علاوه بر این، آنها واسطه‌ی بین انسان و خدا نیز محسوب می‌شدند. یادگیری وداها نیز در انحصار این طبقه وکشاتریاها بود. برهمن‌ها از پرداخت هر گونه مالیات معاف بودند و می‌توانستند از طبقات دیگر زن بگیرند. هر چند که ازدواج‌هایشان بیشتر درون گروهی بود.
ب) کشاتریاها: (18) آنها در هرم اجتماعی، در طبقه‌ی دوم قرار داشتند. وظیفه‌شان حکومت بر مردم و دفاع از آنها بود، زیرا آریایی‌ها معتقد بودند، برای این کار خلق شده‌اند. این طبقه شامل حکام و جنگاوران می‌شدند.
ج) ویشیاها: (19) شامل صنعتگران، دامپروران و بازرگانان می‌شدند و وظیفه‌ی آنها پرداختن به امور کشاورزی، صنعتی و دامپروری بود.
د) شودراها: (20) شامل خدمت‌کاران برهمن‌ها و دسته‌های مختلف زحمت‌کشان و کارگران غیر ماهر می‌شدند. شودراها و ویشیاها از دانش مذهبی محروم بودند. خالق احمد نظامی از محققان معروف هند می‌گوید، پایین‌تر از چهار طبقه‌ی فوق، توده‌هایی از مردم قرار داشتند که به آنتیاج (21) معروف بودند. آنها در هیچ طبقه‌ای جای نداشتند و صاحبان حرف و صنایع مشخصی بودند. او این طبقات را چنین برشمرده است:
1. نمدسازان، 2. کفاشان، 3. تردستان، 4. سبد و سپرسازان، 5. دریانوردان، 6. ماهی‌گیران، 7. شکارچیان جانوران وحشی، 8. نساجان (بافندگان). اینها در نزدیکی شهرها یا روستاهایی که طبقات چهارگانه‌ی فوق زندگی می‌کردند، ولی در خارج از شهرها و روستاها می‌زیستند. (22) در چنین نظامی تعلق شهروندی یا وفاداری به کشور معنا نداشت. این نظام که ارزش انفرادی انسان را از بین می‌برد، (23) به مرور زمان، صورت خشک و خشن‌تری به خود گرفت. ازدواج‌ها تنها در درون هر طبقه انجام می‌گرفت و علاوه بر آن، در درون هر طبقه نیز تقسیمات متعددی به وجود آمد. نهرو معتقد است که این نظام، مردم را از یکدیگر جدا ساخته، کشور را ضعیف کرده و موجب سقوط آن گشت. (24) به موجب همین نظام، زنان حق نداشتند که پس از مرگ همسرانشان و یا به هر دلیل دیگر دوباره ازدواج کنند. رسم «ساتی» (25) نیز تا حدود زیادی عمومیت داشت. (26)

بیشتر بخوانید:اعتراف خلفای راشدین به نصّ پیامبر (ص) درباره‌ی علی (ع)


از نظر مذهبی در نواحی غربی هند برهمنان حاکم بودند و آیین بودایی در حال انحطاط بود؛ ولی در برخی نواحی چون بنگال بیهار، بودا پیروانی داشت. آیین جین بیشتر در جنوب رواج داشت. در هر صورت حاکمان هند اهل تسامح بودند و هیچ گونه محدودیتی برای پیروان سایر ادیان قائل نمی‌شدند. (27)
ویل دورانت اوضاع هند را در زمان حمله‌ی مسلمانان چنین توصیف می‌کند:
"هندوها چنان بودند که نیروهایشان در شقاق‌های داخلی و جنگ تلف گردید. مذاهبی از قبیل بودا و جین داشتند و این مذاهب آنها را برای انجام تکالیف زندگی ناتوان ساخت. در مقابل مهاجمان از سازمان دادن قوای خود غفلت کردند. وضع هند تا مدت چهار صد سال از 600 تا 1000 بعد از میلاد چنان بود که هر بیگانه را دعوت به تسخیر می‌کرد و سرانجام مدعوین (مسلمانان) فرارسیدند. (28)"

پیشینه حضور هندی‌ها در قلمرو جغرافیایی اسلام

تجار عرب و ایرانی، سال‌ها و بلکه قرن‌ها قبل از اسلام با ساکنان سواحل غربی ارتباط داشته و بسیاری از آنان در بنادر غربی هند سکنا گزیده بودند. به این ترتیب سابقه‌ی آشنایی ساکنان شبه‌قاره با اعراب و ایرانیان به سال‌ها قبل از حمله‌ی نظامی مسلمانان به هند برمی‌گردد. بسیاری از ساکنان شبه‌قاره به ایران و یا سرزمین‌های عربی مهاجرت کرده و به صورت دائم ساکن شده بودند، برخی در سپاه استخدام و بقیه نیز به کارهای کشاورزی، امور کشتیرانی و ... می‌پرداختند. از جمله‌ی این اقوام می‌توان به «زط»، «مید»، «سیابجه»، «اساوره»، «احامره»، «بیاسره»، و «تکاتره» اشاره کرد. (29)
قوم «زط» و «مید» نقش مهمی در حوادث سیاسی و نظامی قرن اول و دوم هجری چه در دنیای اسلام و چه در ارتباط بین هند و مسلمانان داشتند. با این حال بین این دو قوم از گذشته‌های بسیار دور اختلاف و دو دستگی وجود داشته است. (30) مسکن نخستین و اصلی قوم «زط» یا «جات»، سند و پنجاب از منصوره تا مکران بوده است. رنگ پوست آنان سیاه بود. بسیاری از آنان ابتدا در سپاه ایران استخدام شدند و در خوزستان شهری به نام آنان، به نام «حومه الزط» وجود داشت. آنها از طریق ایران در سرزمین‌های عربی از جمله اُبله، بصره، بحرین و عمان، ساکن شدند. برخی گزارش‌ها حاکی از وجود زط‌ها در مکه و مدینه است. در منابع از حبیب زطی که عالمی مشهور بوده، نام برده شده است. (31)
قوم مید در سواحل هند ساکن بودند و به دزدی در کشتی‌ها می‌پرداختند و در اطراف رود سند پراکنده بودند و البته در برخی نواحی دیگر چون گجرات نیز دیده می‌شدند. یکی از کارهای معمول آنان راهزنی بود. حکام هند نیز از تسلط بر آنها و جلوگیری از دزدی‌هایشان عاجز مانده بودند. این دسته نیز ابتدا در سپاه ایران استخدام شده و سپس وارد سرزمین‌های عربی گردیدند. (32) مسعودی در مورد آنها می‌نویسد:
"[رود سند] مرداب‌ها و هورهای بزرگ دارد. نزدیک سیصد فرسنگ که همه نیزار است. در آنجا قومی از سند به سر می‌برند که آنها را «مید» می‌گویند و مردمی انبوه‌اند و طرفدار مردم منصوره‌اند و به دریا کشتی‌ها دارند و راه کشتی‌های مسلمانان را که به سرزمین هند و دیار چین و جده و قلزم و غیره رفت و آمد دارند، می‌برند. (33)"
مرکز اصلی قوم «سیابجه» سند بود. این دسته نیز در سپاه ایرانی عصر ساسانی حضوری فعال داشتند و در سرزمین‌های عربی در بصره، عمان، بحرین، و دیگر نواحی ساکن بودند. (34) از «احامره» که کار اصلی آنها محافظت از کشتی‌ها و کالاهای تجاری بود، نیز تعداد زیادی در سرزمین‌های عربی و ایرانی ساکن بودند. قوم «اساوره» که از سند تا سراندیب پراکنده بودند، در سپاه ایران تعداد زیادی استخدام شده بودند. در دوره‌ی ساسانیان، تعداد زیادی از آنان در سند و بلوچستان پراکنده بودند. پس از ورود اسلام به ایران تعداد زیادی از آنان اسلام را پذیرفتند. تعدادی از آنان در سرزمین‌های عربی ساکن بودند. قوم «بیاسره» از سند تا صیمور در حدود بمبئی پراکنده بودند. در سرزمین‌های عربی در کشتی‌ها مشغول به کار بودند و به خصوص نگهبانی کشتی‌ها را به عهده داشتند. «تکاکره» شجاع‌ترین ساکنان سند و پنجاب، و جنگاورترین آنان بودند. از این قوم نیز تعداد زیادی در سرزمین‌های عربی ساکن بودند. (35)
برخی از «زط»ها و «سیابجه» در دوره‌ی ابوبکر با مرتدّین همکاری کردند. اینها در سواحل بحرین ساکن بودند؛ ولی از سپاه مسلمانان شکست خورده، به سرزمین اصلی خودشان گریختند. (36) هنگامی که ابوموسی اشعری در سال 16 ق به اهواز لشکرکشی کرد، با زط‌ها جنگید و آنان را شکست داد و تعدادی از آنان را به اسارت درآورد که عمر دستور آزادی آنها را صادر کرد. (37) بسیاری از زط‌ها پس از آن، اسلام را پذیرفتند و با ابوموسی اشعری در فتح شوش همکاری کردند. در فتوح مسلمانان در خراسان و سند، نیز آنان همراهان و همکاران خوبی برای مسلمانان بودند. (38) بنا به گفته‌ی بلاذری در دوره‌ی علی (علیه السلام) گروهی از «سیابجه» مسئول بیت‌المال بصره بودند و هنگامی که طلحه و زبیر به بصره آمدند، آنها از تحویل بیت‌المال تا آمدن علی (علیه السلام) به آنها خودداری کردند، که البته مقاومت آنها منجر به قتلشان گردید. (39)
مبارکبوری حتی حمله‌ی مسلمانان به هند را تا حدود زیادی به ارتباط این اقوام با اعراب و مسلمانان مرتبط می‌داند. او معتقد است که چون قوم زط و سیابجه در ایام ابوبکر مرتدین را کمک کردند، پس از شکست به سرزمین‌های اصلی خود گریختند و مسلمانان در دوره‌ی عمر با حمله به هند، انتقام خود را از آنان گرفتند. مضاف بر این به نظر وی، چون گروه زیادی از زط و سیابجه در دوره‌ی عمر مسلمان شدند، برای پاک کردن ننگ کمک به مرتدین، مسلمانان را در فتح هند همراهی کردند. (40) از طرف دیگر «چچ»، حاکم سند برای قوم زط و مید محرومیت‌ها و محدودیت‌های زیادی قائل شده بود، به عنوان مثال، آنها مجبور بودند لباس‌هایی خاص بپوشند و یا اینکه بدون زین بر اسب سوار شوند. (41) این عامل نقش مهمی در تنفر این اقوام از حاکم سند و گرایش آنان به نیروهای مهاجم جدید داشته است. در دوره‌ی معتصم شورش زط‌ها، سپاه خلیفه را به زحمت زیاد انداخت. تعداد شورشگران را دوازده هزار نفر گزارش کرده‌اند. آنها حتی سپاه خلیفه را یک بار با شکست رو به رو ساختند؛ امّا در بار دوم و با اعزام سپاهی بزرگ شورش آنها فروخوابید. (42)
به این ترتیب، ضمن اینکه اتباع این قبایل به صورت طبیعی و با اسلام آشنا شدند، طی مسافرت‌هایی که به سرزمین نخستین خود داشتند، اخبار مربوط به اسلام و مسلمانان را به خصوص از طریق مسافرت‌های دریایی به ساکنان شبه‌قاره رساندند. البته تجار مسلمان هم نقش مهمی در این امر داشتند. علاوه بر آن بسیاری از آنان، ضمن پذیرش اسلام، در سپاه مسلمانان استخدام شده و در فتح ایران، خراسان و سند به مسلمانان کمک شایانی کردند. آنها به خصوص در ارائه‌ی اطلاعات و نشان دادن راه‌ها به مسلمانان، خدمات زیاد و مهمی انجام دادند. لشکرکشی مسلمانان به هند، هم از طریق دریا و هم از طریق خشکی انجام شد. اما نخستین حمله به هند، از دریا و به «تانه» صورت گرفت که در نزدیکی بمبئی امروزی قرار داشت. برخی گزارش‌ها حاکی است که در عهد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اهالی سراندیب (سریلانکا) فردی را اعزام کردند، تا در مورد آن حضرت و رسالتش تحقیق کند، او هنگامی به مدینه رسید که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ابوبکر نیز وفات یافته و عمر به خلافت رسیده بود، ولی عمر به سؤالات این شخص پاسخ مناسب داد و او نیز تحت تأثیر این پاسخ‌ها و صفا و سادگی خلیفه قرار گرفت. وی به هنگام بازگشت در مکران درگذشت، ولی غلامش به سراندیب بازگشت و وقایع را برای حاکم سراندیب و اهالی آنجا تشریح کرد که نتیجه‌ی آن، تغییر در رفتار آنان و گرایش به ساده‌زیستی و رفتار مسالمت‌آمیز توأم با محبت حاکم سراندیب و اهالی آنجا با مسلمانان بود. (43)

راه‌های نفوذ مسلمانان به هند

از زمان‌های بسیار دور، بین ساکنان شبه‌قاره‌ی هند و مردم خاورمیانه از جمله سرزمین‌های اعراب و ایران، مناسبات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی برقرار بوده است. این مناسبات یا از طریق راه‌های دریایی و یا معابر کوهستانی و به طور کل راه‌های زمینی صورت گرفته است. در مورد مناسبات و مبادلات اقتصادی و بازرگانی هند با دنیای عرب و اسلام، در فصل مربوط به تجارت بحث خواهد شد. اینجا تنها به مسیرهای لشکرکشی نظامی مسلمانان، اشاره می‌شود. مسلمانان نیروهای نظامی‌شان را از طریق دریا و زمین به هند اعزام کردند و معمولاً از راه‌های تجاری پیش می‌رفتند. این مسیرها عبارت بودند از:
1. از کوفه، بغداد، بصره، هرمز، و از طریق خلیج فارس و دریای عرب به بندر چول در ساحل غربی هند؛
2. از شهرهای جنوبی ایران، و از هرمز و از طریق خلیج فارس به بندر دیبل در سند؛
3. از طریق جاده‌های زمینی ایران و سپس گذرگاه‌های کوهستانی خیبر و بلان (44) در افغانستان امروزی؛
4. از بنادر جنوبی عراق به بنادر جنوبی و جنوب شرقی ایران و سپس از طریق سواحل یا صحاری مکران به سند و هند.

بیشتر بخوانید:شیعه در عصر خلفای راشدین


مسلمانان در لشکرکشی‌های نظامی خود، از طریق راه‌های دریایی و سواحل و گذرگاه‌های کوهستانی شکست خوردند. تنها در دوره‌ی محمد بن قاسم توانستند از راه زمینیِ مکران به هند نفوذ کنند. استانلی لین پول می‌گوید که کوه‌های خیلی سرد هندوکش، هند را نجات داد. (45) این سخن تنها بدان معناست که پس از کرمان و خراسان، هند به سرعت فتح نشد. بعدها مسلمانان توانستند سراسر حوضه‌ی رود سند را تصرف، و به دنبال آن در دوره‌ی ترکان و گورکانیان بسیاری دیگر از سرزمین‌های سند و هند را تصرف کرده و حتی سراسر شبه‌قاره‌ی هند را تحت تسلط خود درآوردند.

رویارویی‌های نظامی در عصر خلفای نخستین

لشکرکشی مسلمانان به هند، هم از طریق دریا و هم از طریق خشکی انجام شد. اما نخستین حمله به هند، از دریا و به «تانه» (46) صورت گرفت که در نزدیکی بمبئی امروزی قرار داشت. عثمان بن ابی العاص ثقفی که در دوره‌ی عمر، حاکم بحرین و عمان بود، دستور این لشکرکشی را به فرماندهی برادرش، حکم بن ابی العاص ثقفی، صادر کرد. عثمان و برادرش هر دو از صحابه‌های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند و پیاده شدن نیروهای مسلمانان در سواحل گجرات پیام‌آور ورود صحابه به هند بود. لشکرکشی مشابهی نیز به بروص یا بروچ (47) در خلیج دیبل صورت گرفت. این لشکرکشی تحت سرپرستی مغیره‌بن ابی العاص ثقفی یکی دیگر از برادران عثمان ثقفی به انجام رسید. (48) در مورد تاریخ این لشکرکشی‌ها روایت موثقی وجود ندارد؛ ولی بلاذری سالی را که عثمان بن ابی العاص به حکومت بحرین و عمان رسید، پانزده هجری ذکر کرده است و از فحوای کلام او چنین برمی‌آید که این لشکرکشی در همان سال صورت گرفته است. (49)
محمد اسحاق - که مقاله‌ی مفصلی راجع به نخستین لشکرکشی مسلمانان به هند نوشته است - معتقد است که عثمان در سال 17 ق حاکم بصره گردیده و در سال 23 ق حکومت بحرین، عمان و یمامه را به عهده گرفته است؛ بنابراین، تاریخ نخستین لشکرکشی نمی‌تواند زودتر از این سال‌ها باشد. (50) اما در مورد نتیجه‌ی این لشکرکشی‌ها بلاذری از پیروزی مغیرة‌بن ابی‌العاص سخن گفته است. در حالی که در چچنامه بدون اشاره به پیروزی یا شکست، از شهادت مغیره سخن می‌گوید. (51) به احتمال قریب به یقین، بلاذری در ارائه‌ی این گزارش دچار اشتباه شده است. شاید گزارش وی حاکی از پیروزی نخستین مسلمانان باشد. به هر صورت مسلمانان نه تنها در این لشکرکشی‌ها بلکه تا چند دهه‌ی بعد هم پیروزی کسب نکردند. احتمال دارد که این لشکرکشی‌ها با هدف کسب اخبار و اطلاعات صورت گرفته باشد. در آن صورت، گزارش‌ بلاذری می‌تواند تا حدودی صحت داشته باشد. عمر (13- 23 ق) از این لشکرکشی راضی نبود و محتمل است که عثمان بن ابی‌العاص ثقفی این لشکرکشی‌ها را بدون اطلاع وی انجام داده باشد؛ اما از لشکریان اسلام به خصوص آن دسته که به تانه رفتند، کسی به قتل نرسید. خلیفه، عثمان را به خاطر انجام این لشکرکشی دریایی که مسلمانان در انجام آن تجربه‌ی کافی نداشتند و تدارکات لازم نیز به آنان نرسید، مورد بازخواست قرار داد.
گفته شده، که عمر پس از این، دستور عدم لشکرکشی به هند را صادر کرد؛ ولی این امر شامل لشکرکشی‌های زمینی نمی‌شده است؛ چرا که او در سال 17 ق سپاهیانی را آماده و جهت تصرف مناطق مختلف و نفوذ در عمق خاک ایران اعزام کرد. مأموریت این سپاه تصرف مکران، و فرماندهی‌اش بر عهده‌ی حکم بن عمرو تغلبی بود. هنگامی که حکم بن عمرو به مکران رسید، نیروهای کمکی به رهبری شهاب‌بن مخارق، سهیل بن عدی، و عبدالله بن عتبان به وی پیوستند. حاکم سند (چچ) لشکری به کمک مکرانیان فرستاد، ولی آنان شکست خورده و تعداد بسیار زیادی از آنها به قتل رسیدند. سپاه اسلام، آنها را تا رود سند تعقیب کردند و سپس بازگشته، در مکران ماندگار شدند. حکم‌بن عمرو تغبلی گزارش این پیروزی را با خمس غنایم، توسط صحار عبدی برای خلیفه فرستاد. (52) عمر از صحار عبدی درباره‌ی مکران و سند پرسید او در پاسخ گفت: «ارض سهلها جبل و ماءوها و شل و تمرها دقل و عدوها بطل و خیرها قلیل و شرها طویل و الکثیر بها قلیل و القلیل بها ضائح و ماوراء منها شر منها». (53)
عمر به وی گفت: شعر می‌گویی یا خبر می‌دهی؟ که وی گفت: آنچه گفته شد، اخبار موثّق است. پس از آن عمر به حکم بن عمرو تغبلی دستور داد که از مکران فراتر نرفته و به این سوی رود سند اکتفا کند. (54)
در چچنامه آمده است که در اواخر خلافت عمر، ربیع‌بن زیاد حارثی با گروهی از سپاهیان اسلام به کرمان و مکران فرستاده شد، که هدف از این کار، کسب اطلاعات در مورد احوال سند و هند بود. اخبار و اطلاعات رسیده حکایت از آن داشت که حاکمی در سند سر برآورده که «تمرد و تعدی می‌کند». پس از دریافت این اخبار، عمر آنها را از غزو هند «منع بلیغ فرمودند». (55) از آنجا که در تاریخ طبری و فتوح البلدان بلاذری از این لشکرکشی ذکری به میان نیامده است و در چچنامه هم به شرح لشکرکشی حکم بن عمرو تغلبی اشاره نشده، احتمال می‌رود که این دو لشکرکشی یکی بوده و مؤلّف چچنامه در ضبط اسامی، دچار اشتباه شده باشد. به هر صورت تلاش مسلمانان در دوره‌ی عمر جهت تصرف سند با موفقیت زیادی همراه نبود و لشکرکشی‌ها بیشتر با هدف کسب اطلاعات و برآورد میزان مقاومت ساکنان منطقه و قدرت حاکم سند، صورت گرفت. بنابر آنچه گفته شد عمر نه تنها انجام هر گونه لشکرکشی از طریق دریا را که اعراب سابقه، تخصص و دانش کافی در انجام آن نداشتند، منع نمود، بلکه دستور اکید داد که مسلمانان از مکران فراتر نروند. به این ترتیب مسلمانان از راه دریا و زمین توفیقی در تصرف سند و هند نداشتند و جز تصرف مکران به سرزمین دیگری دست نیافتند.
پس از آنکه عثمان (23- 35 ق) به خلافت رسید، عبدالله بن عامربن کریز را به حکومت عراق منصوب کرد و به او دستور داد شخص را به منظور تحقیق و تفحص در امور هند به مرزهای آن منطقه اعزام کند. عبدالله، حکیم بن جبله عبدی را به آنجا فرستاد و چون برگشت، عبدالله وی را نزد عثمان فرستاد که حاصل مشاهدات و تفحص خود را گزارش دهد. حکیم بن جبله به عثمان گفت که آنجا منطقه‌ای کم آب و پر خطر است که اگر تعداد کمی نیرو اعزام کنید در برابر دشمن از پای در می‌آیند و اگر تعداد زیادی نیرو فرستاده شود از گرسنگی و تشنگی از بین می‌روند. (56)
در دوره‌ی عثمان، مکران بخشی از قلمرو خلافت اسلامی محسوب می‌گردید. عثمان که در سال 29 ق برای نواحی مختلفی چون خراسان و سجستان والی تعیین کرد، عبیدالله بن معمر التیمی را به عنوان حاکم مکران منصوب نمود. مدتی بعد او را معزول و حاکم فارس نمود و عمیر بن عثمان بن سعد را به جای وی والی مکران ساخت و این خود نشانگر آن است که مکران در این دوره یکی از ولایات و متصرفات مسلمانان بوده است. (57)
بنا به روایت بلاذری در دوره‌ی علی (علیه السلام) (35 - 40ق) و در اواخر سال 38 ق و اوایل سال 39 ق، حارث بن مُره عبدی را جهت لشکرکشی به حدود هند فرستاد. بنابر همین روایت که منابع دیگر نیز آن را تأیید می‌کنند، حارث در این لشکرکشی پیروز شد و غنایم و برده‌های زیادی به دست آورد. به طوری که تنها در یک روز، هزار برده میان یاران خود تقسیم کرد. (58) خلیفه‌بن خیاط، می‌گوید، حارث از مکران فراتر رفته و به سوی قندابیل پیش راند و سرانجام او و یارانش - جز عده‌ی کمی - در کمین دشمن در کوه قیقان (کیکانان) قرار گرفته و به قتل رسیدند. (59) این گزارش‌ها ناظر بر این است که مرزهای هند هنوز ناامن بوده و حتی مکران هم به طور کامل به تصرف مسلمانان درنیامده بوده و همین امر باعث توقف موقت مسلمانان گردیده است.

نمایش پی نوشت ها:
1. Nizami, Khaliq Ahmad, Some aspects of Religion and Politics in lndia during the Thirtheenth Century, Aligar, p. 65.
2. lslam, Ershad, lslam in sindh, lnternational lslamic university. Malasia, 2001, p. 7.
3. Raja Divwaij.
4. Alor (Aror).
5. lslam, Ershad, lbid, p. 8.
6. Majumdar, R. C, lbid, Vol. 3, Part 1, p. 660.
7. Mahajan. V. D. The Muslim rule in lndia, Delhi, 1962; p6-8; Nezami, khaliq Ahmad, lbid, p. 65.
8. کوفی، علی بن حامد بن ابی‌بکر، همان، ص 15؛ خداداد خان بهادر، همان، ص 4.
9. Sahiras.
10. Sahasi.
11. Chach.
12. Jaisiya.
13. کوفی، علی بن حامدبن ابی‌بکر، همان، ص 14 به بعد، توضیحات مفصلی در این کتاب در مورد چگونگی انتقال قدرت به چچ ارائه می‌شود؛ همچنین
Andre wink, Al - Hind the making of the lndo- lslamic World, Oxford, 1990; p. 15.
14. ارشاد، فرهنگ، مهاجرت تاریخی ایرانیان به هند، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1379 ش، ص 105؛ نهرو، جواهر لعل، نگاهی به تاریخ جهان، ترجمه‌ی محمود تفضلی، تهران، امیرکبیر، سوم 1346ش، ج1، ص 66.
15. Sharma, Brij Narain, Social life in northern lndia (600-1000 A . D) Thesis for ph. D, Delhi university, history Department. 1960, p. 51-52.
16. بیرونی، تحقیق ماللهند، ص 74- 77، ادریسی، همان، ص 23- 24؛
Sharm, Brij Narain, lbid. p. 52 and other pages.
17. Brahmans.
18. Kshatriyas.
19. Vaishyas.
20. Shudras
21. Antyaja.
22. Nezami, Khaliq Ahmad, lbid. p. 68-70.
23. lbid, p. 67.
24. نهرو، جواهر لعل، نگاهی به تاریخ جهان، ج1، ص 67.
25. Sati.
26. Mahajan, V. P, lbid, p. 9.
27. Mahajan, V. P. , lbid, p. 8-9.
28. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه‌ی مهردادمهرین، تهران، فرانکلین، 1377 ش، کتاب اول، بخش دوم، ص 663. برای توضیح بیشتر در مورد اوضاع اجتماعی و فرهنگی و به طور کلی فرهنگ و تمدن هند در دوره‌ی باستان می‌توان به همین کتاب مراجعه کرد.
29. مباکبوری، قاضی اطهر، العرب والهند فی عهد الرساله، ص 45؛ الالوایی، محیی‌الدین، الدعوة الاسلامیة و تطورها فی شبه القارة الهندیه، دمشق، دارالقلم، 1406ق، ص 63.
30. مجمل التواریخ و القصص، ص 108.
31. مبارکبوری، قاضی اطهر، العرب و الهند فی عهد الرساله، ص 45 به بعد، همچنین ر. ک: اصطخری، همان، ص 37 و 93 در مورد زط همچنین رک:
Ansari Bazmee A. S. , "Djat" in Encyclopadia of lslam, Vol lslam, Vol, II, 1991; Bosworth, "Alzutt" in Encyclopedia of lslam, Vol. Xi.
32. مبارکبوری، قاضی اطهر، العرب و الهند فی عهد الرساله، ص 45؛ برای توضیح بیشتر به همین کتاب ص 58- 61 مراجعه شود.
33. مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص 54.
34. مبارکبوری، قاضی اطهر، همان، ص 62 و 64.
35. همان، ص 46- 47 و 71 و 78- 80. در مورد این اقوام محیی‌الدین الالوائی مطالب مبسوطی ارائه داده است. رک: الالوائی، محیی‌الدین، همان، ص 61- 76.
36. مبارکبوری، قاضی اطهر، العقدالثمین فی فتوح الهند و من ورد فیها من الصحابه و التابعین، بمبئی، تجار الکتب، 1358ق، ص 32- 33؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1418ق، ج3، ص 150.
37. مبارکبوری، قاضی اطهر، عقد الثمین، ص 53- 54.
38. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه‌ی دکتر محمد توکل، تهران، نشر نقره، 1367ش، ص 520- 523.
39. همان، ص 524.
40. مبارکبوری، قاضی اطهر، همان، ص 44.
41. Denived, Cirish chandra, "The Jats and thier role in the Mughal empire", New Delhi, 1989, p. 13-15.
42. خضری، سید احمدرضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه، تهران، سمت، 1378ش، ص 78- 79، در این مورد همچنین ر ک: بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه‌ی محمد توکل، ص 524.
43. رامهرمزی، بزرگ‌بن شهریار، عجایب هند، ترجمه‌ی محمد ملک‌زاده، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1348ش، ص 125- 126.
44. Bolan.
45. Lane poole, Stanley, Mediaeval lndia under Mohammaden rule (712) 1764 A. D. New York, 1971, Vol. 1, p. 2.
46. Thana.
47. Baruas (Brauch).
48. بلاذری، ابوالحسن احمد بن یحیی، فتوح البلدان، تحقیق رضوان محمد رضوان، قاهره، 1350 ق، ص 420؛
Bilimoria, lbid, p. 17.
49. همان، ص 420؛ کوفی، علی بن حامد بن ابی‌بکر، همان، ص 72- 73.
50. lshaq, Mohmmad, "A Peed into the Frist Arab Expeditions to lndia under the Companious of the Prophet" in lslamic culture, April 1995, p. 111-112; also Balaoch Nabi Bakhsh, "The Probable Date of the Frist Arab Expeditions to lndia" in lslamic culture, July 1996, p. 251- 266.
51. بلاذری، همان، ص 420؛ کوفی، علی بن حامد بن ابی‌بکر، همان، ص 72- 73.
52. طبری، محمد بن جریر، همان، ج3، ص 562- 563؛ ابن اثیر، عزالدین، تاریخ کامل، ترجمه‌ی دکتر سید حسین روحانی، تهران، ساطیر، دوم 1374ش، ج 4، ص 1553- 1554.
53. طبری، همان، ج 3، ص 563 ترجمه‌ی: مکران سرزمینی است با دشتی به سان آشغالان، دشمن آن پهلوان، خوبی آن مایه‌ی زبان، گزند آن دامن‌کشان، فراوانی آن در آستانه‌ی پایان، اندک آن بی‌ارزش‌تر از آنکه آید بر زبان و فراسوی آن بدتر از آن.
54. طبری، همانجا، ابن‌اثیر، همان‌جا؛ همچنین Lari, Suhail Zaheer, lbid, p. 22.
55. کوفی، علی بن حامد بن ابی‌بکر، همان، ص 73.
56. بلاذری، همان، ص 421؛ کوفی، علی بن حامد بن ابی بکر، همان، ص 74- 76؛ ابن خیاط، ابی عمرو خلیفه، همان، ص 107. سهیل ظاهر معتقد است که این لشکرکشی کوچک با مأموریت تحقیق بوده که از طریق دریا صورت گرفته است و نتیجه‌ی آن، دستور خلیفه مبنی بر عدم انجام هر گونه لشکرکشی مجدد بود.
همچنین قانع تتوی، میر علی شیر، همان، ص 23. Lari, Suhai Zaheer, lbid, p. 22.
57. طبری، همان، ج4، ص 13- 14.
58. بلاذری، همان، ص 421، همچنین کوفی، علی بن حامدبن ابی‌بکر، همان، ص 76- 77.
59. ابن خیاط، ابی عمرو، خلیفه، همان، ص 115.

منبع مقاله :
یاری، سیاوش؛ (1393)، تاریخ اسلام در هند، قم: نشر ادیان، چاپ دوم.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط