نویسنده: محمدعلی قاضی محسن
افراد شکّاک انسانهایی هستند که میتوان گفت هیچگاه رابطهای واقعی با کسی برقرار نمیکنند و اگر هم این کار را انجام دهند زمان آن بسیار کوتاه خواهد بود. در روابطشان همیشه یک جای کار میلنگد این است که پس از مدت کوتاهی دوباره تنها میشوند. افراد شکاک بسیار شوخ طبع و با مزهاند و اغلب به مسخره کردن دیگران میپردازند. همیشه میتوانند به جنبه یأسآور و منفی هر امری نگاه کنند البته به گونهای در نظر دیگران و اطرافیانشان شگفتانگیز جلوه کند. افرادی بدبین و اهل طعنه زدناند. این افراد همیشه نسبت روابطشان دیدی منفی دارند ولی در اعماق درون، خواهان عشق ورزیدن و شکستن و از بین بردن تمام شکستها هستند و فکر میکنند این اتفاق هیچ وقت رخ نخواهد داد. آنان افرادی باهوشند و اغلب خود را دست میاندازند. معمولاً خود را تحقیر میکنند و دیدی منفی به دنیای اطراف دارند. دارای ذخیره احساسی کمی هستند و ابراز احساسات دیگران را تحمل نمیکنند. این افراد احساسات خود را به کار نمیگیرند همانند خانهداری که پنجرهها را تمیز نکند. آسیبی روحی باعث شده تا آنها به تدریج احساسات خود را نادیده بگیرند. برای مثال آنها عصبانیت خود را در تعریف کردن یک جوک خلاصه میکنند.
* در مورد برقراری ارتباط بینهایت دودل و مرددند. به عبارتی دوسوگرا هستند. این افراد خواهان برقراری ارتباطی صمیمی هستند ولی همیشه میگویند: «دیگر هیچ مرد خوبی وجود نداره» یا «چیزی به نام عشق وجود نداره» آنها نیز برای برقراری ارتباط و یافتن شخص مورد نظرشان همان کارهایی را انجام میدهند که دیگران انجام میدهند. چون انسانهایی که شکاکاند برای محافظت از این حس (شکاک بودن) همیشه به طریقی زندگی میکنند و راههایی را برمیگزینند که ناممکن به نظر میرسد تا به آنها اثبات شود که اشتباه فکر میکنند. در واقع آنها همیشه خواهان ارتباط با دیگرانند ولی باور دارند که این امر امکانپذیر نیست. این حس دوسوگرایی برای این افراد آزار دهنده است. این حس مخرّب همیشه آنان را خسته و درمانده میکند ولی با این حال باز هم نمیپذیرند که سرانجام، شخصی به آنها ثابت خواهد کرد که اشتباه فکر میکنند.
* آنها عشق را بیشتر انکار میکنند تا شکاک بودن خود را.
* شاید به راستی عشق بتوانند زندگی آنها را عوض کند و لذت فراوانی از آن ببرند ولی هیچ تمایلی از خود نشان نمیدهند. در نتیجه همیشه عشق را آسیبپذیر میدانند و در روابط خود جایی برای آن در نظر نمیگیرند. همیشه خرابکاری میکنند و در روابط خود جایی برای آن در نظر نمیگیرند. همیشه خرابکاری میکنند و باعث میشوند در روابطشان اختلال ایجاد شود. از آن جایی که در اعماق درون خود خواهان عشق ورزیدناند، گاهی اوقات دچار اشتباه میشوند و میخواهند سریع جواب بگیرند. در حقیقت این افراد، تلاش میکنند ولی تسلیم میشوند. حتی با داشتن رابطهای خوب و صمیمی به دنبال راه فرار میگردند. محل زندگی خود را عوض میکنند و یا آن قدر مشکل ایجاد میکنند که دوستدارانشان ناامید میشوند.
* دارای ذخیره احساسی کمی هستند و ابراز احساسات دیگران را تحمل نمیکنند. این افراد احساسات خود را به کار نمیگیرند همانند خانهداری که پنجرهها را تمیز نکند. آسیبی روحی باعث شده تا آنها به تدریج احساسات خود را نادیده بگیرند. برای مثال آنها عصبانیت خود را در تعریف کردن یک جوک خلاصه میکنند.
* معمولاً ارتباطشان با احساساتی چون ترس، غم، اندوه و به خصوص لذت از بین رفته است. به نظرشان احساسات بسیارخطرناکاند. زیرا ارتباط با احساسات باعث میشود تا به یاد حوادثی بیفتند که برای نخستین بار آنها را به افرادی شکاک تبدیل کرد و در عوضِ رویارویی با احساسات، سعی میکنند جوکی بامزه تعریف کنند و آنها را نادیده بگیرند. آنها نه تنها احساسات خود را سرکوب میکنند بلکه به هیچوجه تحمل ندارند با احساسات دیگران روبهرو شوند. بنابراین سعی میکنند تا با بد گمانی، کوچک شمردن موضوع و یا سرگرم کردن، شما را از احساستان دور کنند و اگر هیچ کدام از این موارد جواب نداد ترکتان میکنند.
* دنیایی برای خود ساختهاند که هیچ کس را به درون آن راه نمیدهند و اگر کسی بخواهد خود را به آنها نزدیک کند سریع به دنیای خود پناه میبرند. این انسانها همانند افرادی هستند که برای انجام کارهایشان کمک دیگران را نمیپذیرند. دنیای کوچکی که آنها برای خود ساختهاند میتواند اتاقی در یک آپارتمان یا نقطهای در دل طبیعت باشد. جایی که فقط مال آنها است و به هیچ وجه دوست ندارند شما را به آن جا ببرند. تعداد کمی از افراد این دسته موفق میشوند بر ترس از عشق غلبه کنند و لذت عشق آنان را شگفتزده میکند. افراد این دسته نسبت به عشق دیدی بسیار منفی دارند و گروهی از آنها که موفق میشوند عشق را بشناسند، بسیار شگفتزده و سپاسگزار میشوند. زیرا توانستهاند ناممکن زندگی خود را ممکن کنند. تعداد کمی از این افراد موفق میشوند عشق واقعی را بیابند. منظور از عشق واقعی آن نوع رابطهای است که آنها آگاهانه و با اشتیاق کامل نسبت به آن تمایل نشان میدهند.
چه بدانند یا خیر به این افراد در عشق خیانتی سنگین شده است و رنج روحی این افراد همین است و در نتیجه خیلی سخت به کسی یا چیزی اعتماد میکنند. این افراد همیشه ناخودگاه با خود میگویند اگر این موضوع را به خاطر بسپارم که نباید به کسی اعتماد کرد و دنیای اطراف دنیای خوبی نیست، هیچگاه آسیب نمیبینم. به همین دلیل است که آنها نمیتوانند به کسی اعتماد کنند و عاشق شدن برایشان همانند معجزه است.
منبع مقاله :
قاضی محسن، محمدعلی؛ (1395)، آزمونهای شخصیتشناسی، ساری: انتشارات پارسیسرا، چاپ اول.
ویژگیهای شخصیتی:
این افراد همیشه با دیدی منفی به مسائل مینگرند. اگر دقت کنید همیشه درباره بُعد منفی مسائل صحبت میکنند و هیچ امیدی به بهتر شدن اوضاع ندارند.* در مورد برقراری ارتباط بینهایت دودل و مرددند. به عبارتی دوسوگرا هستند. این افراد خواهان برقراری ارتباطی صمیمی هستند ولی همیشه میگویند: «دیگر هیچ مرد خوبی وجود نداره» یا «چیزی به نام عشق وجود نداره» آنها نیز برای برقراری ارتباط و یافتن شخص مورد نظرشان همان کارهایی را انجام میدهند که دیگران انجام میدهند. چون انسانهایی که شکاکاند برای محافظت از این حس (شکاک بودن) همیشه به طریقی زندگی میکنند و راههایی را برمیگزینند که ناممکن به نظر میرسد تا به آنها اثبات شود که اشتباه فکر میکنند. در واقع آنها همیشه خواهان ارتباط با دیگرانند ولی باور دارند که این امر امکانپذیر نیست. این حس دوسوگرایی برای این افراد آزار دهنده است. این حس مخرّب همیشه آنان را خسته و درمانده میکند ولی با این حال باز هم نمیپذیرند که سرانجام، شخصی به آنها ثابت خواهد کرد که اشتباه فکر میکنند.
* آنها عشق را بیشتر انکار میکنند تا شکاک بودن خود را.
* شاید به راستی عشق بتوانند زندگی آنها را عوض کند و لذت فراوانی از آن ببرند ولی هیچ تمایلی از خود نشان نمیدهند. در نتیجه همیشه عشق را آسیبپذیر میدانند و در روابط خود جایی برای آن در نظر نمیگیرند. همیشه خرابکاری میکنند و در روابط خود جایی برای آن در نظر نمیگیرند. همیشه خرابکاری میکنند و باعث میشوند در روابطشان اختلال ایجاد شود. از آن جایی که در اعماق درون خود خواهان عشق ورزیدناند، گاهی اوقات دچار اشتباه میشوند و میخواهند سریع جواب بگیرند. در حقیقت این افراد، تلاش میکنند ولی تسلیم میشوند. حتی با داشتن رابطهای خوب و صمیمی به دنبال راه فرار میگردند. محل زندگی خود را عوض میکنند و یا آن قدر مشکل ایجاد میکنند که دوستدارانشان ناامید میشوند.
* دارای ذخیره احساسی کمی هستند و ابراز احساسات دیگران را تحمل نمیکنند. این افراد احساسات خود را به کار نمیگیرند همانند خانهداری که پنجرهها را تمیز نکند. آسیبی روحی باعث شده تا آنها به تدریج احساسات خود را نادیده بگیرند. برای مثال آنها عصبانیت خود را در تعریف کردن یک جوک خلاصه میکنند.
* معمولاً ارتباطشان با احساساتی چون ترس، غم، اندوه و به خصوص لذت از بین رفته است. به نظرشان احساسات بسیارخطرناکاند. زیرا ارتباط با احساسات باعث میشود تا به یاد حوادثی بیفتند که برای نخستین بار آنها را به افرادی شکاک تبدیل کرد و در عوضِ رویارویی با احساسات، سعی میکنند جوکی بامزه تعریف کنند و آنها را نادیده بگیرند. آنها نه تنها احساسات خود را سرکوب میکنند بلکه به هیچوجه تحمل ندارند با احساسات دیگران روبهرو شوند. بنابراین سعی میکنند تا با بد گمانی، کوچک شمردن موضوع و یا سرگرم کردن، شما را از احساستان دور کنند و اگر هیچ کدام از این موارد جواب نداد ترکتان میکنند.
* دنیایی برای خود ساختهاند که هیچ کس را به درون آن راه نمیدهند و اگر کسی بخواهد خود را به آنها نزدیک کند سریع به دنیای خود پناه میبرند. این انسانها همانند افرادی هستند که برای انجام کارهایشان کمک دیگران را نمیپذیرند. دنیای کوچکی که آنها برای خود ساختهاند میتواند اتاقی در یک آپارتمان یا نقطهای در دل طبیعت باشد. جایی که فقط مال آنها است و به هیچ وجه دوست ندارند شما را به آن جا ببرند. تعداد کمی از افراد این دسته موفق میشوند بر ترس از عشق غلبه کنند و لذت عشق آنان را شگفتزده میکند. افراد این دسته نسبت به عشق دیدی بسیار منفی دارند و گروهی از آنها که موفق میشوند عشق را بشناسند، بسیار شگفتزده و سپاسگزار میشوند. زیرا توانستهاند ناممکن زندگی خود را ممکن کنند. تعداد کمی از این افراد موفق میشوند عشق واقعی را بیابند. منظور از عشق واقعی آن نوع رابطهای است که آنها آگاهانه و با اشتیاق کامل نسبت به آن تمایل نشان میدهند.
بیشتر بخوانید: اختلال شخصیت شکاک (PPD)
چگونه ما را آزرده خاطر میسازند؟
وقتی به عمق منفیگری در وجود این افراد پی میبریم، این حس ما را میآزارد و بسیار خسته کننده میشود. گوش دادن به چند جوک نیشدار و دیدگاههای منفی خالی از لطف نیست ولی وقتی تعداد آن زیاد شود تأثیر بسیار منفیای روی انسان میگذارد. در ناپدید شدن مهارت خاصی دارند. برای مثال یک بار با شما قرار میگذارند و دیگر آنها را نخواهید دید، یا بعد از یک ماه دوستی، دیگر جواب تلفنتان را نمیدهند یا یک آخر هفته را با هم هستید ولی ناگهانی به مدت دو هفته هیچ کس خبر ندارد که کجا رفتهاند. از دستشان عصبانی میشوید به همین دلیل با دست پیش میکشند با پا پس میزنند. حادثهای که باعث شده تا آنها انسانی بدبین باشند، تمام احساسشان را از بین برده است. برای کسی که به دنبال رابطهای حقیقی با این افراد میگردد خیلی سخت است که یک دفعه خود را تنها ببیند.چه بدانند یا خیر به این افراد در عشق خیانتی سنگین شده است و رنج روحی این افراد همین است و در نتیجه خیلی سخت به کسی یا چیزی اعتماد میکنند. این افراد همیشه ناخودگاه با خود میگویند اگر این موضوع را به خاطر بسپارم که نباید به کسی اعتماد کرد و دنیای اطراف دنیای خوبی نیست، هیچگاه آسیب نمیبینم. به همین دلیل است که آنها نمیتوانند به کسی اعتماد کنند و عاشق شدن برایشان همانند معجزه است.
از افراد این دسته چه درسی میتوان گرفت؟
به ما میآموزند که باید گاهی اوقات به عمق مسائل بنگریم و همیشه سطحینگر نباشیم. همچنین به ما میآموزند که هر موضوعی ارزش مبارزه کردن ندارد.منبع مقاله :
قاضی محسن، محمدعلی؛ (1395)، آزمونهای شخصیتشناسی، ساری: انتشارات پارسیسرا، چاپ اول.