آموزههای سیاسی اجتماعی حضرت زینب
بزرگ بانويى در نگاهى گذرا
بررسى ابعاد گوناگون زندگى سرتاسر افتخار و حماسى زينب كبرا(س) مُهر باطلى است بر ناآگاهانى كه زن مسلمان را بسته در چادر و اسير در كنج خانه مىدانند. حضور آن بزرگبانوى اسلام در بزرگترين حادثه خونين تاريخ، جايى براى ترديد و طرح شبهه نگذاشته است.
در آفاقى تيره و تار و در دورهاى ظلمانى و در محيط خون و هراس (كه هر نوع عاطفه و دغدغههاى انسانى در سپاهيان ظلم مرده بود و جز قساوت و شقاوت از وجودشان نمىباريد)، تازيانه حق از آستين شجاع زنى بيرون آمد و بر پيكره سفاكترين رژيم اصابت كرد. او پرچم ادامه نهضت اسلامى را به دوش كشيد و بدون هيچ ترس و تزلزل و هراسى بر دشمن تاخت و «پيروزى» پندارى را بر كام آنان به زهرى كشنده مبدل ساخت. ظاهراً اگر چه اسيرى ناتوان در بند بود اما فريادش بر سر ستمگران فرود آمد و بذر انديشه اسلامى و انقلاب برادرش حسين بنعلى(ع) از دامن او در هر كجا كه گام نهاد پراكنده شد. زينب كبرا(س) آن چنان در تاريخ قد برافراشت كه حتى كسانى كه عقيدهاى به دين اسلام ندارند، در برابر آزادگى و ايستادگى بىمانند او سر فرود مىآورند. اين همه شگفتىها و تحيرها از آثار زنى آگاه و مسئول است كه در دامن اسلام ناب محمدى(ص) و با انديشه و فرهنگ اسلامى پرورش يافته است.
زن امروز كه مشتاقانه به دنبال الگويى است تا در عين حضور در عرصههاى مختلف اجتماعى و سياسى، پاكدامنى او آلوده نشود، مىتواند و بايد از حضرت زينب(س) پيروى كند. آشنايى با زندگى آن بانوى بزرگوار و ملاكهاى ارزشى ايشان، زن امروز را به گستره پهناور معرفت و انديشه اسلامى مىكشاند و او را بر چشمانداز بلندى مىنشاند و قلههاى سربلند اخلاق و انسانيت را در او قرار مىدهد. چنان كه امنيت درونى او را به بركت پارسايى و زهد و نجابت تأمين مىكند. نيز حريم عفاف و پاكدامنى او را با سلاح غيرت و شجاعت حفظ مىكند، و سرانجام در سايه تعاليم آن بزرگبانو، خويشتن را در آب زلال عاطفه پيدا مىكند و در پرتو فروغ عشق به آن بزرگوار، اميد و شور زندگى به او بازمىگردد. نيازمندىها و تسكين دردها و رنجهاى زن امروز در آموزههاى زندگى پربار زينب كبرا(س) نهفته است، زيرا به طور كامل، بيانگر شخصيت زن مسلمان است. او تفسير حرمت و آيه احترام و بزرگداشت است.
در برههاى كوتاه از تاريخ اسلام درخشيد و كارهاى سترگ را به يادگار گذاشت كه پس از گذشت قرنها هنوز به ديده اعجاز و شگفتى به آنها نگريسته مىشود. رهبرى نهضت خونين برادر در سرزمين بيگانه، جنگ تبليغى با تحريفگران پيامهاى عاشورا، دلجويى از كودكان و زنان داغديده، حفظ تعادل و ثبات روحى، فرياد ويرانگر عليه بىرحمترين دژخيم زمان، تحمل سختى اسارت عزيزان و خود، گرسنگى و خستگى طاقتفرسا و... همه از افتخارات بىمانند دختر فاطمه زهرا(س) است. همه اين رادمردىها مايه سربلندى و مباهات زنى است كه از سينه عصمت شير نوشيده و در مهد اسلام و دامن امامت پرورش يافته است.
در اين نوشتار سعى شده چهره سياسى - اجتماعى حضرت در حد امكان شناسانده شود تا آزادگان در پى انتخاب اسوهاى كامل، به بيراهه نروند و دل و جان به كسى بسپارند كه عظمتش بلندتر از تاريخ و فراتر از عصاره قلم و بيان است.
پرورشى بىمانند
خودسازى در پرتو تجاربى سخت
زينب كبرا(س) در شش سالگى شاهد شكستن درخت پر ثمر انسانيت و رهبر جامعه اسلامى و آخرين پيامبر خدا بود. در حالى كه خود گريان و پريشان بود، از حال والدين و برادران غافل نبود و در اعماق جانش در آن سن كم، غم سنگينى جاى گرفت. او با اين مصيبت بزرگ و تحمل آن درد جانكاه، قدم بر اولين پله تسليم و رضا نهاد كه آخرين منزل سالكان الى اللَّه است. آنچنان در اين مكتب كوشا و هوشيار بود كه به آخرين درجات تسليم و رضاى بر حق رسيد تا توانست وظيفه سنگين خود را در انجام رسالت پيام خون و شهادت شهيدان عاشورا به فرجام رسانده، نداى آنان را به جهانيان در همه اعصار و قرون برساند.
هنوز چندى از اين اندوه جانكاه نگذشته بود كه شاهد طرح انحرافى سقيفه بنىساعده شد. او انحراف انقلاب جهانى اسلام را از مسيرش به چشم ديد و كوششهاى بىامان مادرش را براى جلوگيرى از انحراف مشاهده كرد. در مسجد جدش رسول اكرم(ص) همراه مادرش و جمعى از زنان بنىهاشم شركت كرد و شنيد كه مادرش چگونه شجاعانه و با فصاحت و بلاغت، لب به سخن گشود و پس از آن همه گفتگو و محاجه شنيد كه در پايان سخن، مادرش با سوز دل و اندوه تمام فرياد زد: «هان! اين شتر و اين بار! ببريد و بخوريد!!»(1)
پس از گذشت چند روز از اين رخداد، دختر على بنابىطالب(ع) شاهد ورود به زور به خانه امامت و عصمت و در پى آن وداع مادر با على بنابىطالب(ع) بود. از آن پس 25 سال با برادران و خواهرانش در مكتب پدر، آن بزرگمرد راستين اسلام، ادب و دانش اندوخت. آن روز كه مولاى متقيان على(ع) به اصرار و خواهش مردم زمام خلافت را به دست گرفت، زينب كبرا همراه برادرانش از تمامى شئون ممالك اسلامى زير فرمان پدر و مسائل حاكم بر جوّ و محيط سياسى آن روز به خوبى آگاهى داشت. احزاب فعال و مخرب ضد علوى را به خوبى مىشناخت و از اهداف و نظريات و تفكرات آنان به خوبى آگاه بود.
آموزش و پرورش اسلامى
زينب كبرا در كوفه مىديد كه سنگ اوّل انحراف در دين بنا گذاشته مىشود. مىديد چگونه حاكم شام و «عمروعاص» قرآن را وسيله دستيابى بر آرزوهاى خود قرار دادهاند. نيز شاهد بود فرصتطلبان و خودخواهانى چون ابوموسى اشعرى، پنهانى براى معاويه كار مىكنند، و پيگيرانه عليه حضرت على(ع) اقدام مىنمايند. عالمهاى كه استاد نديده بود، به خوبى از گمراهان گمراه كننده جامعه آگاه بود و حربه ريا و تظاهر آنان را در زير پوشش اسلام مىديد و چون پدر و برادرانش در نشان دادن راه و ارشاد و راهنمايى علاقهمندان و دلهاى مؤمن كوشا بود.
مادر مصيبت!
پيام رسان كربلا
عقيله بنىهاشم با تاريخ كربلا در حركت است و تمام حوادث و رخدادها با زينب كبرا ارتباط دارد. بر اين اساس مىتوان گفت تاريخ كربلا همان گونه كه بخش عظيمى از تاريخ زندگى امام حسين(ع) را در بر دارد، بخش باشكوهى از تاريخ زندگانى اين اسوه صبر را نيز تشكيل مىدهد. از اينرو نمىتوان زندگى حضرت زينب(س) را بدون واقعه سترگ كربلا و جداى از آن بررسى كرد؛ گرچه فقط به گوشههايى از واقعه سال 61ه. ق كه در ارتباط با فعاليتهاى سياسى و اجتماعى حضرت زينب است اشاره مىشود.
الگوى شكيبايى
وقتى بانگ رحيل و كوچ در يازدهم محرم سال 61 از وادى كربلا سر داده شد و براى آزردن دل اسرا آنان را بر اجساد كسانشان گذر دادند، امام زينالعابدين(ع) نگاهى حزين بر پيكر قطعه قطعه پدر بزرگوارشان انداخت. اين نگاه از ديد ريزبين حضرت زينب پنهان نماند و خطاب به امام زمان خود فرمود:
«آنچه مىبينى تو را غمين نكند. به خدا سوگند كه اين حادثه از زمان رسول خدا تا جد و پدر و عمويت نيز اتفاق افتاده بود. حال آنكه خداوند عهدى از گروهى از امت ستانده كه فراعنه خاك آنها را نمىشناسند، ولى نزد اهل آسمان آشنايند؛ كه اين اعضاى پاره پاره و تكه تكه و اين اجساد به خون تپيده را جمع و دفن كنند. در اين بيابان پرچمى براى مزار پدرت (سرور شهيدان) نصب مىكنند كه هيچ گاه نشان قبرش ناپديد نشده و در اثر گذشت زمان مَنِش او گم نشود. سران كفر و گمراهان بر نابودى مزار او بكوشند اما هيچ اثر نكند جز اينكه اثر او ظاهرتر و كار او نمايانتر شود. »(2)
خطبه توفنده
علاوه بر آن با بيان فجايع دلخراشى كه كارگزاران يزيد بر خاندان نبى اكرم(ص) روا داشتند، مردم را به شورش و قيام عليه آنان فرا خواند.
حضرت زينب به مردم اشاره كرد ساكت باشند. نفسها در سينه حبس شد و زنگها از صدا افتاد. سپس زينب(س) به نيكويى به حمد و ثناى پروردگار پرداخت. چون به نام مبارك پيامبر اكرم(ص) رسيد، بر او به نيكويى درود فرستاد و اين شروع شكوهمند خطبه ايشان بود كه با صداى گيرا و سخن راستين خود توجه همگان را به خويش جلب كرد، سپس با شجاعت و شهامت تازيانه شماتت و ملامت را به دست گرفت و به ياد مردم كوفه آورد كه عهد خود را شكستند چرا كه آنان مردمانى با صفات زشتِ خدعه و تزوير، بىايمانى و چاپلوسى هستند.
حضرت در ادامه پس از رسوا كردن كوفيان اشاره به زيانهايى كردند كه آنها از كشتن سبط پيامبر(ص) نصيبشان شده است و آنان را از عذاب خدا بيم دادند و فرمودند:
«آوخ! كه بد توشهاى براى خويش گرد آورديد و چه بد بارى را براى روز رستاخيزتان بر دوش خويش نهاديد. حسرت و سرنگونى بر شما باد! تلاشتان به نوميدى گراييد و دستهاتان بريده شد. سوداگرىتان به زيان انجاميد و به خشم خدا گرفتار آمديد و مُهر خوارى و بيچارگى بر پيشانىتان زده شد. »(3)
در ادامه سفير كربلا تمام مسئوليت حوادثى را كه رخ داده بود، بر دوش آنها افكند تا بر گردن سران و فرماندهان و امثال آنان نيفكنند و از سهلانگارىشان در دنيا و آخرت ترساندشان؛ زيرا در دنيا ننگى بود كه هيچ گاه از دامانشان زدوده نمىشد و در آخرت، غضب الهى بود.
حضرت زينب(س) چنين صريح با مردم كوفه در بازار سخن گفتند كه اشك از ديدگان آنان جارى شد چرا كه بانوى فرزانه بنىهاشم سخنى جز حق نگفتند، كوفيان با حق ناآشنا نبودند، ولى از يارى كردنش دست باز داشته بودند، همانند انصار و مهاجرانى كه فاطمه صديقه(س) با صداى پرطنين و صاعقهوار خويش خطابشان كرد؛ همين گونه بود آهنگ صداى امام على بنابىطالب(ع) در آخرين سخنرانىهايش براى مردم كوفه.
اين يكى از مهمترين درسهايى است كه مبلّغان قيام حسينى بايد از حضرت زينب(س) بياموزند كه به طمع دنيا يا ترس از حاكمان، با باطل سازش نكنند. خطابه ايشان در بر دارنده عوامل روانى و برخوردار از عاطفهاى جوشنده و توفنده بود تا آگاهىبخشى معنوى و ابراز دوستى صادقانه با رهبران راستين و دعوت صريح آنها و دادن مسئوليت مستقيم به شنونده و مخاطب باشند.
زن امروز بايد به پيروى از سفير كربلا آنگاه كه مىخواهد مقاصد سياسى اجتماعى خود را ميان گروهها و احزاب مختلف مطرح سازد، صداقت را پيشه خود سازد و چون زينب كبرا شجاعانه به همه جنبههاى مختلف مقاصد خود بپردازد و تنها به يك يا چند جنبه از خط مشى خود بسنده نكند و از ساير جنبهها غافل نشود. در تمام اين خطبه غرّا روى سخن آن بزرگبانو با مردم است و خود را مستقيم با ابنزياد و يزيد طاغى روبهرو نساخت. تمام گفتار آن حضرت پيرامون مسئوليت مردم در برابر اعمالشان است. اين گونه سخن گفتن، بيانگر جامعهشناسى و مردمشناسى بزرگبانوى كربلاست. زن امروز بايد جامعهشناسى را از بانوى سياستمدار صحراى كربلا بياموزد و بداند چگونه با هر گروه و حزبى سخن بگويد و آنها را مخاطب قرار دهد.
رسواكننده سركشان
ابنزياد تصور مىكرد دختر على بنابىطالب(ع) با ترس وارد مجلس مىشود و عذر تقصير مىخواهد، به جرم خطبهاى كه در بازار كوفه ايراد كرده بود، اما مجلس شاهد ورود بانويى شد كه كمترين اعتنايى به شكوه ظاهرى آن نكرد و بر خلاف انتظار به جايى كه از پيش برايش آماده شده بود نرفت و به همراه ديگر اسرا به گوشهاى رفت. چگونگى ورود سفير كربلا به قدرى براى ابنزياد غير منتظره و ناراحتكننده بود كه خود را به نفهمى زده و از نزديكان خويش پرسيد:
«زنى كه با اين همه تكبر و غرور بر ما وارد شد كيست؟»(4)
آرى حتى گام برداشتن زينب كبرا(س) و طريقه لباس پوشيدن ايشان و انتخاب جايگاه نشستن و برتر از همه غرور زنانه بانوى فرزانه بنىهاشم در دربار عبيداللَّه بنزياد براى تمام زنان عالم درسى است كه چگونه از جلوههاى زنانه خود در راه اهداف الهى و معنوى استفاده كنند.
ناگهان عبيداللَّه برآشفت و آتش كينه و انتقام از وجود او زبانه كشيد و با لحنى اهانتآميز گفت: «حمد خداى را كه شما را رسوا كرد و مردانتان را كشت و دروغتان را آشكار ساخت. »(5) گرچه سخن گفتن براى زينب، عارفه اهل بيت با فردى چون ابنزياد ناخوشايند بود اما به ناچار ياوهگويىهاى او را بىپاسخ نگذاشت و نغمه شوم و كفرآميز او را در گلو خفه كرد و فرمود:
«حمد خداى را كه ما را به پيامبرش كرامت بخشيد و از آلودگىها پاك گردانيد، پسر زياد رسوا نمىشود مگر فاسق و دروغ نمىگويد مگر فاجر و آن چيزى است كه ما از آن به دوريم. »(6)
ابنزياد پرسيد: «كار خدا را با برادرت چگونه ديدى؟»(7)
سفير كربلا با شهامت و شجاعت پاسخ داد: «از خداوند در باره برادرم جز نيكويى و احسان نديدم. او و يارانش افرادى بودند كه خداوند براى آنها شهادت را مقرر فرمود و آنها با اختيار خود به سوى جايگاه تعيينشده خود رفتند اما به زودى پروردگار بين تو و آنان در دادگاه عدل خود جمع مىكند و در آنجا تو را به محاكمه مىكشند. اى فرزند زياد! در آن روز براى تو جايگاهى است كه بايد براى دادن جواب آماده باشى، چگونه مىتوانى اين گناه عظيم را پاسخ دهى. اى زاده مرجانه، مادرت به عزايت بنشيند. »(8)
يارى جستن از پروردگار
حضرت در برخورد خود با ابنزياد نشان داد مؤمن - هر چند در اسارت باشد - هيچ گاه در برابر دشمن - هر چند قوى و قدرتمند - سر ذلت فرو نخواهد آورد.
چه چيز سبب شد زينب كبرا در عين روبهرو شدن با آن همه مصايب در پاسخ ابنزياد كه سؤال كرد «كار خدا را با اهل بيت خود چگونه يافتى؟»(9) فرمود: «مشكلات، مصيبتها و سختىهايى كه در راه خدا ديدم، همه برايم زيبا بود. »؟(10) آيا به راستى كشته شدن عزيزانى چون برادر، فرزند، برادرزاده و... براى يك زن زيباست؟! آيا آتشسوزى خيمهها، غارت آنها، سرگردانى كودكان و پريشانى زنان و اسيرى آنان و گردانيدن اهل بيت در كوى و برزن زيباست؟ چگونه ممكن است اين همه سختى و مصيبت زيبا باشد؟ فقط يكى از اين مصايب و سختىها مىتواند انسان پر مدعاى مدرن قرن بيست و يكم را از پا در آورد تا به زمين و زمان ناسزا گويد و همه عرشيان و فرشيان را مقصر بداند و همه عالم را بازخواست كند كه چرا دچار چنين مصيبتى شده است! چه چيز سبب شد زينب كبرا(س) همه مصايب و سختىها را زيبا ببيند؟! زيبا ديدن چگونه قابل توجيه است؟
خداشناس حقيقى بنىهاشم خود را بنده حق مىديد و سربلندى خود را در گرو انجام وظيفه الهى خود مىدانست. در مسير عمل به وظيفه، شهادت انسان كاملى چون حسين بنعلى(ع) و ياران فداكارش و اسارت اهل بيتش و همه ناگوارىها، گوارا و شيرين و زيباست. اين جهانبينى مؤمن است كه هر آنچه از سوى خدا به او مىرسد، همه را خير و زيبا مىبيند زيرا كه خداوند براى بندگانش جز خير نمىخواهد و اين نگرشى توحيدى و زيبا به تمام پديدههاى جهان هستى است و به قول خواجه حافظ شيرازى:
منم كه شهره شهرم به عشق ورزيدن
منم كه ديده نيالودهام به بد ديدن
وفا كنيم و ملالت كشيم و خوش باشيم
كه در طريقت ما كافرى است رنجيدن(11)
همه شكوه و عظمت و سربلندى بزرگبانوى خردمند بنىهاشم در برابر قدرت ابنزياد، از توان ايمان به خدا و آرامش سرچشمه گرفت. اين همه اطمينان و بىهراسى را حضرت زينب از زنده نگاه داشتن ياد خدا در قلبش به دست آورد. آدمى بايد بداند با ياد و ذكر خدا هيچ گاه به بنبست نمىرسد و شكست نمىپذيرد. چنان كه امام حسين(ع) به بنبست نرسيد و ذلت بيعت با يزيد را نپذيرفت و با تسخير دلهاى مؤمنان پيروز شد و عاشورا بزرگترين جاذبه دلهاى باايمان شد. حضرت زينب(س) ادامهدهنده راه حسين بنعلى(ع) و شاگرد مكتب ايشان بود و با سخنان خود به شوكت و عظمت نهضت خونين كربلا افزود.
عبيداللَّه گمان مىكرد دختر على بنابىطالب(ع) در جواب او خواهد ماند و به خدا شِكْوه مىبرد اما ديد هر بار نهيب او كوبندهتر و حملاتش شديدتر شد و چنان بناى خروشيدن را گرفت كه هول و هراس بر دل او و تمامى كارگزارانش افكند و در همه حال سعى داشت بُعد سياسى و حماسى اسارتش را بر هر چيز چيره گرداند تا روح حماسى حركتش هر چيزى را تحت تأثير قرار دهد و به عنوان چشمه جوشانى در بستر تاريخ بخروشد و زلال شجاعت و مبارزه و شور و حماسه را به كام خشكيده مردگان تاريخ بريزد و آرايش و زينت هر قيام و جنبشى باشد.
جنبشى بر ضد يزيديان
روز اوّل ماه صفر سال 61 دمشق غرق در شادمانى، خود را پذيراى ورود خارجيان و كافران (بنا به تبليغ رسانههاى حكومتى بنىاميه) كرد! كاروان اسراى اهل بيت عصمت و طهارت پس از گرداندن در شهرِ آذين بسته شده دمشق - به مناسبت پيروزى يزيد - به زندانى برده شد. پس از چندى يزيد به شكرانه پيروزى بر حسين بنعلى(ع) مجلسى باشكوه آراست و از بزرگان شام و ديگر مناطق دعوت كرد و زينتبخش محفل خود را سرهاى بريده شهداى كربلا قرار داد! در چنين حالى پذيراى اسراى خاندان نبى گرامى اسلام شد. به محض ورود حضرت زينب(س) به مجلس و ديدن سر برادر بزرگوارشان(ع) با صداى حزين دادِ سخن داد:
«اى حسين! اى حبيب خدا، اى فرزند مكه و منا، اى پسر فاطمه زهرا، اى دخترزاده مصطفى... »(12) ناله سفير كربلا چنان دلها را دگرگون كرد كه مجلس طرب و شادى را مبدل به مجلس غم و سوگوارى نمود!
يزيد شروع به سخن كرد و با سخنان كفرآلود و خوفانگيز خود مقدسات اسلام را بىشرمانه انكار كرد و كشتن حسين(ع) و يارانش را به انتقام كشتههاى كفار قريش در جنگ بدر قلمداد كرد. در آن جوّ رعبآور، يزيد به ياوهسرايىهاى خود ادامه داد و قصد آن را داشت كه به كلى پرونده خاندان پيامبر(ص) و اسلام ناب و خالص را پايان يافته اعلام كند و ارزشهاى دوران جاهلى را گستاخانه زنده نمايد!
در آن فضاى مرگبار و بهتانگيز حاكم بر مجلس، شيرزنى اسير در بند از گوشه مجلس دادِ سخن داد و اجازه نداد يزيد مقصود خود را عملى سازد و ارزشهاى دوران جاهلى را بار ديگر زنده سازد. او بيان كرد:
«ستايش پروردگار جهانيان و درود بر جدم سرور پيامبران، قول خدا راست در آمد كه فرمود: ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤوا السُّوءَ أَن كَذَّبوُا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانوُا بِها يَسْتَهْزِئونَ(13)... ». (14)
سپس با تمسخر سلطنت و قدرت دروغين طاغوت، سرش را به سنگ كوفت و با بيان قدرت پايانناپذير الهى، قدرت مادى يزيد را كوچك شمرد و فرمود:
«يزيد! راستى تو بر اين باورى اكنون كه عرصه آسمان و زمين را بر ما تنگ كردهاى و ما را به عنوان اسير اين سو و آن سو مىگردانى و بر ما چيره شدهاى، ما نزد خدا هم اين گونه خوار و بىمقدار هستيم؟ خيال مىكنى چون پيروز شدى، نظر كرده خدايى و ما كه مغلوب، خوار درگاه او؟ به همين خاطر باد در دماغ انداختهاى و با غرور به اطراف خود مىنگرى و شادمان مشت بر سينه مىكوبى و خرسندى كه چرخ دنيا بر مراد تو مىگردد و كارها مطابق خواست تو نظام مىگيرد و حكومتى كه سزاوار ما بوده، بر تو هموار گشته است؟ اما لختى آهستهتر! چنين از روى نادانى سرود پيروزى مخوان. آيا فراموش كردهاى كه خداوند مىفرمايد: «و لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَروا أنَّما نُمْلى لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنفُسِهِمْ، إِنَّما نُمْلى لَهُمْ لِيَزْدادوا إِثْماً(15)... »(16)
آغاز خطبه، هجومهايى پى در پى است و هيچ ملاحظهاى در آن با طاغوت ديده نمىشود. هر چه هست زبونى سلطنت و ريشخند كردن شكوه ظاهرى آن و يادآورى عظمت خداى بلندمرتبه است و اينكه ملاك نزديكى به خدا، رسيدن به حطام دنيا و چيزى از متاع فرسوده آن نيست.
آنگاه بزرگبانوى اسلام، يكى از گناهان بزرگ يزيد را به خاطرش آورد و آن گناه عظيم، گرداندن دختركان نبى گرامى اسلام(ص) در كوچه و خيابانها بود و به او سركوفت زد: تو فرزند «طلقاء» - آزادشدگان - هستى و پيامبر پدران تو را پس از فتح مكه، زمانى كه بر آنان چيرگى آورده بود، مورد بخشش قرار داد، آيا اين عدالت است كه دختران پيامبر از دهها كوى و برزن عبور داده شوند، در حالى كه هيچ حامى و پشتيبان نداشتند؟!(17)
مفسر آگاه قرآن
در ادامه با آنچه در كلام آتشين دختر حيدر كرار در دربار يزدى شاهد هستيم آن است كه: سفير كربلا براى اينكه به يزيد پاسخ عقلانى كوبنده دهد، با تمسك به آيات شريف قرآن جوابى مناسب داد. انتخاب آيات، نشانگر حضور ذهن و آرامش خاطر و تسلط كامل ايشان بر قرآن كريم است.
رويكردها و آموزههاى مبارزه زينبى
1- شكست دشمن: زينب كبرا(س) بر اساس منطق قرآن(18) ددمنشىهاى يزيد را در باب به شهادت رساندن امام حسين(ع) و اسارت اهل بيتش را پيروزى يزيد ندانست بلكه آن را مهلتى دانست تا يزيد بر گناهانش بيفزايد.
2- افشاى ماهيت دشمن: عقيله بنىهاشم پيشينه خانوادگى يزيد را در جمع سران و بزرگان محفلش آشكار ساخت و يادآور شد خاندان يزيد يا آلسفيان هيچ گاه با اسلام و پيامبر رابطه خوبى نداشتهاند، در ادامه ثابت كرد جنگ يزيد با برادرش، جنگ قومى و يا ملى و يا حتى رقابت براى رسيدن به قدرت نبود بلكه جنگ كفر و ايمان و جنگ غرور جاهليت با تمامى ارزشهاى اسلامى است.
3- مرگ در راه مبارزه، نابودى نيست: بزرگبانوى خردمند بنىهاشم ضمن زبون كردن يزيد، با بيان شجره ناپاك خانوادگىاش، به ارزيابى قيام خونين كربلا پرداخت و روح شهادتطلبى را خاستگاه حركت و قيام اسلامى قرار داد و آن را به عنوان رمز پيروزى و بقا و ثبات حكومت اسلامى در طول تاريخ قلمداد كرد.
4- قدرت دشمن را پوشالى دانستن: زينب(س) در ادامه نطق آتشين خود، يكى ديگر از اصول مبارزه را ترسيم كرد و آن توخالى و پوچ دانستن قدرت بود. زور و قدرت، آب حيات هر ستمگرى است و هر ستمكارى، زمانى كه احساس قدرتمندى مىكند، شادمان است و دوست دارد همه او را ستايش كنند. يزيد نيز خود را در اوج پيروزى مىديد و مست باده قدرت بود اما زينب كبرا(س) با مطرح كردن پوشالى بودن قدرت او تمامى شيرينى پيروزى را در كامش مبدل به تلخى زهر كرد.
5- ترس و اضطراب به خود راه ندادن: دختر حيدر كرار(ع) در حالى كه ريسمان بر گردن داشت و در كاخ مجلل و باشكوه يزيد، حكمران شام قرار گرفته بود، بدون هيچ ترس و اضطرابى دادِ سخن داد، چون با ايمان قلبى كه داشت، دشمن به همان اندازه در نظرش كوچك و بىارزش بود كه خداوند در ديده و جانش بزرگ و عظيم. بنابراين بدون هيچ ترس و واهمهاى نطق آتشين خود را در برابر تمامى انسانهاى به ظاهر بزرگ و قدرتمند شام بر زبان جارى كرد.
6- جاودانگى آثار مبارزه: با اطمينان كامل به آينده درخشان قيام برادرش و آگاهى به آثار جاويدان و فراگير آن در تاريخ، خطاب به يزيد فرمود:
«اى يزيد! هر چه مىتوانى در راه دشمنى ما مكر و حيله و نقشه طرح كن و كوشش به خرج بده! به خدا سوگند! نمىتوانى نام ما را از خاطرهها و صفحه تاريخ محو نمايى!... »(19)
زينب كبرا(س) براساس اعتقاد عميق خود به قرآن به خوبى مىدانست تمامى نقشهها و توطئههاى يزيد بر باد است و آنچه در آينده تاريخ مىدرخشد، آثار قيام خونين برادرش است.
7- هدفدارى: در پايان خطبه آتشين، زينب كبرا فرمود:
«اكنون حمد مىكنم خداى را كه آغاز كار ما را به سعادت و مغفرت قرار داد و پايان آن را به شهادت و رحمت ختم نمود. از خداوند متعال مىخواهيم كه ثواب و رحمت خويش را بر شهيدان ما تكميل فرمايد و اجر و مزد آنان را افزون سازد و جانشينى ما را از آنها نيكو مقرر فرمايد، زيرا او خداوند بخشنده و مهربان است و او پناهگاه ما است و ما را كافى است و او نيكو وكيلى است. »(20)
حضرت هدف از آفرينش بشر را به معرفت حق رسيدن و در جوار رحمت او آرميدن مىداند و معتقد است وقتى بندهاى به خدا پيوست و در هيچ وضعى خود را از او جدا نديد، آنگاه تلخى و شيرينى، مرگ و حيات همه و همه در نظرش يكسان است.
پاسدارى از حريم خاندان نبوت
رسوايى طاغوت
از روى تملق و چاپلوسى به عذرخواهى و پوزش متوسل شد تا شايد بدين وسيله راه نجاتى يابد و خود را از وضع خطرناكى كه در آن قرار گرفته بود رها سازد. بنابراين پس از آنكه گناه قتل امام حسين(ع) را به گردن پسر مرجانه انداخت، اهل بيت را مورد نوازش قرار داد و از آنها خواست اگر تمايل دارند در شام نزد او بمانند و اگر نمىخواهند به مدينه بازگردند.
از آنجا كه بانوى شجاع اسلام قصد داشت بيشتر با مردم سخن بگويد و آنها را در جريان فاجعه دردناك صحراى كربلا قرار دهد و از اين ره نهضت خونين برادر را به بهترين شيوه معرفى كند، فرمود: «پيش از هر چيز بايد براى كشتگان خود سوگوارى كنيم»(21)
يزيد به خوبى از منظور سفير كربلا آگاه بود، ولى در وضعى قرار داشت كه نمىتوانست پاسخ منفى دهد. از اينرو دستور داد سه روز براى كشتگان كربلا عزادارى كنند. زينب كبرا(س) به رغم خستگى زياد مصمم بود در هر فرصتى جنايتهاى يزيد را بدون ملاحظه شماره كند و بر رسوايى او بيفزايد.
روانه كردن كاروان به مدينه
مردم مدينه بر خلاف مردم شام و كوفه، در كسوت عزا به استقبال كاروان اهل بيت(ع) آمدند. با ديدن آنها صداى گريه و شيون فضاى شهر را پر كرد. سفير كربلا در آغاز ورود به مدينه و با ديدن مرقد جدش رسول اكرم(ص) بار ديگر دادِ سخن داد و فرمود:
«اى مدينه پيامبر! چه شد آن روزى كه ما به صورت دستهجمعى با شادى و خوشحالى خارج مىشديم اما امروز در اثر حوادث روزگار، مردان و فرزندان و جوانان خود را از دست دادهايم و با غم و اندوه وارد مىشويم... »(22)
هدف از عزادارى
1- ماهيت اهريمنى يزيد را افشا مىكرد؛
2- مردم را به خاطر عدم يارى امامشان سرزنش مىنمود!
سرانجام اهداف سفير كربلا به بار نشست و نفرت و انزجار عمومى چنان بالا گرفت كه عموماً به طور علنى و آشكار يزيد و كارگزارانش را لعنت مىكردند. جوانان كه آتش انتقام، درونشان شعلهور شده بود، همگان و خود را به دليل عدم يارى امام سرزنش مىكردند و تنها راه جبران را انتقامجويى مىدانستند.
تبعيد
حضرت زينب عزم خود را بر خروج از مدينه جزم كرده و با آن ديار وداع گفت. براى اداى رسالت و معرفى نهضت خونين برادر از شهرى به شهرى مىرفت. هر جا كه پا مىگذاشت، آتش انقلاب و شورش را عليه دستگاه بنىاميه شعلهور مىكرد، بدين سبب هيچ كجا براى او جاى ماندن نبود، چرا كه به دستور خليفه بايد شهرها را يكى پس از ديگرى ترك مىكرد. تا اينكه سرانجام در ديار غربت جان به جان آفرين تسليم كرد.
راز اسارت اهل بيت(ع)
اسارت بانوان، فاجعه كربلا و جنايات بنىاميه و فداكارى امام حسين(ع) را از پس پرده بيرون آورد. اگر اسارت آنها نبود، دشمنان آل محمد(ص) پردهاى بر جنايات كربلا مىكشيدند و نمىگذاشتند كسى از آن آگاه شود، يا كسانى را كه اطلاع داشتند، زبانشان را به وسيله پول يا زور مىبستند و جنايات هولناك خود و فداكارى و شجاعت عظيم اهل بيت را از صفحات تاريخ پاك مىكردند اما حضرت زينب(س) بايد در كربلا باشد، فداكارى برادر و جنايتكارى بنىاميه را ببيند، سپس اسير شود تا اين حقيقت بزرگ محو نشود.
رمز قهرمانى
آموزه زندگى
اگر با ديد واقعبينانه به مسائل بنگريم، در مىيابيم شيوه زندگى پيشوايان دين ما با سلوك بسيارى از مدّعيان همگونى ندارد. بايد بدانيم تا زمانى كه جامه زهد و پارسايى را به عنوان زينتبخش خود برنگزينيم، نه تنها به معرفت واقعى اهل بيت(ع) نمىرسيم بلكه دنيادوستى ما را از محضر آنان دور مىسازد.
حضرت زينب(س) به تنهايى يك دانشگاه است. درسهايى كه اين بزرگآموزگار به نوع بشر مىدهد، در واژههاى علمى امروز نمىگنجد. دختر على بنابىطالب(ع) در هر ميدانى قهرمان است. در ميدان زهد، عبادت، عشق و معرفت، سياست و در تمامى ابعاد زندگىاش اسطورهاى بىنظير است. اوست كه به صبر و استقامت معنا مىبخشد؛ به شهامت و شجاعت آبرو مىدهد؛ بر قامت غيرت و مردانگى لباس عزت مىپوشد؛ بلا و مصيبت را خجل و شرمنده مىسازد و در بند اسارت؛ اميد به زندگى و شور و مبارزه و توان ستيز را شرمسار خود مىكند.
آرى زينب كبرا(س) اين همه عظمت دارد، چه شده است كه هنوز آن طور كه بايد و شايسته است شناخته نشده است؟! قهرمانى كه با آن همه صراحت و قاطعيت خود را معرفى كرد، چه شده است كه با همه تلاشهايى كه براى شناختن او شده، باز ميان ما غريب است؟ چرا چهره دلآراى او هنوز در پرده پندارهاى ما زندانى است؟ چرا هنوز با هدف قيام امام حسين(ع) و ماهيت اسارت خواهرش، فاصله داريم؟! اگر مرام و شيوه دختر فاطمه زهرا(س) در متن زندگى قرار مىگرفت، همه انسانها به صفات شجاعت، رشادت، شهامت و ستيز در مقابل كفر و بيداد آراسته مىگرديدند، و زنِ دنياى امروز به جاى خزيدن در لاك تجمل و زيور و خودآرايى، پا به ميدان مبارزه مىنهاد و عرصه را بر خودكامگانِ سودجو تنگ مىكرد و به جاى آنكه بازيچه دست قدرتهاى شيطانى شود و موجبات فساد و تباهى خود و جامعه را فراهم آورد، عاملى براى ثبات و رشد جامعه به حساب مىآمد.
زن معاصر براى رهايى از اسارت فرهنگ غرب، راهى ندارد جز آنكه زينب(س) را به عنوان الگو و سرمشق زندگى خود برگزيند. بانويى كه در خانه دشمنِ قدرتمند و مغرور، چنان با كلامش بر او زخم مىزند كه به مرگ خود راضى مىشود. بانويى كه راه دفن ظلم و ستم را به بشر آموخت؛ بانويى كه اسارتش، درخشش حضور فعال زن در صحنههاى مختلف سياسى و اجتماعى و بر هم زننده معادلات سياسى چيره بر جامعه است.
به اميد آنكه با پيروى از آن حضرت و انتخاب شيوه زندگى ايشان در راه رستگارى گام نهيم.
پي نوشتها:
1) حاج سيدحسن دبير حاج سيدجوادى، زينب حماسه ابدى بر فراز تاريخ، انتشارات نويد، چاپ اوّل، ص29.
2) علامه مجلسى، بحارالانوار، ج45، چاپ دوم، ص179 و 180 (به نقل از سيدمحمدتقى مدرسى، حضرت زينب، مترجم محمدصادق شريعت، انتشارات محبان الحسين، چاپ دوم، ص32).
3) همان، ص48.
4) منصورى لاريجانى، زينب كبرا(ع) فريادى بر اعصار، ص144.
5) همان، ص134.
6) همان، ص135.
7) همان، ص137.
8) همان، ص138.
9) اكبر اسدى و مهدى رضايى، زيباترين شكيب، انتشارات بنياد جانبازان انقلاب اسلامى، چاپ دوم، ص145.
10) همان، ص145.
11) حافظ شيرازى، ديوان غزليات، به كوشش خليل خطيب رهبر، انتشارات صفى عليشاه، چاپ شانزدهم، ص535.
12) زيباترين شكيب، ص149.
13) روم، آيه 10.
14) حضرت زينب، ص53.
15) آلعمران، آيه 178.
16) حضرت زينب، ص54.
17) همان، ص55.
18) آلعمران، آيه 172.
19) زينب كبرا(ع) فريادى به اعصار، ص175.
20) همان، ص177.
21) همان، ص185.
22) همان، ص191.
/خ