زندگي مشترك پس از20سال
نویسنده : عقيله سلطانپور
مادربزرگ در حسرت زندگي اين و آن آهي ميكشد و بغض ميكند. پدر بزرگ از درد تن مينالد. زن خشمگين به شوهرش نگاه ميكند و برايش آرزوي مرگ دارد و پيرمرد با غضب بر سرش هوار ميكشد و از بيتوجهي همسر شكوه دارد و هر دو سردرگم به گذشته بيثمر و آينده مبهم خود فكر ميكنند.
برخي روانشناسان را عقيده بر اين است كه «دختران باورهاي پدر را پذيرفته ولي در سالهاي بعد در زندگي مانند مادر رفتار ميكنند و پسران نيز عقايد و باورهاي مادر را به ارث برده ولي دقيقاً مانند پدر خود زندگي خواهند كرد».
اين نظريه اهميت نوع ازدواج و پيوند و در مرحله بعد نوع رفتارهاي پدر و مادر در تعيين باورها و شيوه زندگي فرزند را رقم ميزند. مثل معروفي هست كه ميگويد: «مادر را ببين دختر را بگير» كه از شناخت گفتمان بالا در گذشتههاي دور خبر ميدهد.
در ايام بعد از بلوغ و بهخصوص بعد از ازدواج، عقدهها، نارساييها و مشكلات شخصيتي دختر و پسر در دوران كودكي بيشتر نمايان ميشود؛ زيرا فرد به آزادي نسبي دست يافته است و اين فضا گاه سبب چالشهاي عميق خواهد شد؛ يعني طرفين فشارها و ناكاميهاي دوران كودكي را در تبادلات عاطفي خود نمايان ميسازند. اين كمبودها به شكل وابستگي افراطي، تلخزبانيها و تحقيرها، انحرافات جنسي، سوءتفاهمات و زودرنجي و اشكالي از اين دست بروز ميكند.
جالب است بدانيم تا چند سال اخير معمولاً ابتداي زندگي نمود نابسامانيهاي اخلاقي و اعمال فشارهاي رواني از طرف مردان بيشتر به چشم ميخورد. در اين دوره رابطه زوجين به شكل والد به كودك از طرف مرد و كودك مطيع و آزرده با والد از طرف زن تعريف ميشد. بعد از به دنيا آمدن فرزند و استحكام موقعيت زن، جبهه مقابل موقعيت را در دست ميگرفت و رابطه در حالت كودك لجباز به كودك مطيع ادامه مييافت. اين بازي در شهرهاي بزرگ كمكم به اشكال مختلف ديگر نيز قابل مشاهده است.
خانم جمشيدي روانشناس ميگويد: « معمولاً زوجين همبازيهاي مناسب خود را انتخاب ميكنند. دختر دقيقاً شخصيتي را در وجهه شخصيت پدر مييابد و پسر نيز به نوبهخود مادر را شبيهسازي ميكند و طرفين با اين نوع گزينش لذت برخوردهاي [مثبت يا منفي] دوران كودكي را باز نوازي ميكنند. اگر منش والدين با كودك تحقيرآميز و همراه با نوازشهاي نابجا باشد در بزرگسالي فرد همسري را برميگزيند كه اين احساس حقارتها را به او بدهد.
[هر چند عده كمي نيز با شناخت و يا دلايل ديگر ضدپيشنويس عمل كرده و در نتيجه از اين روند بازي خارج ميشوند] و در سايه اين موقعيت فرد به امنيت رواني ميرسد. اين سخن به اين معني نيست كه هميشه تربيتها و برخوردهاي غلط دوره كودكي به درگيريهاي افراد در دوران بعد ختم ميشود؛ برعكس گاه اين بيرونريزيها به شكل ظاهراً مثبت، خشنودساز، كامل باش يا انواع ديگر رفتارهايي از اين دست خود را نشان ميدهند. شخص براي جلب نظر و توجه اطرافيان به تمام خواستههاي آنان بهرغم ميل خود پاسخ ميدهد و سعي در خشنودي اطرافيان براي گرفتن نوازش بيشتر دارد يا با تلاشي بيش از توان سعي در درست و كامل انجام دادن كارها براي كسب تشويق توجه و تأييد دارد.
اين وضعيت بهخصوص در افرادي صدق ميكند كه در كودكي به شكل شرطي دوست داشته شدهاند؛ يعني اگر موفق باشي، برنده و پيروز باشي، فلان رشته را بخواني يا فلان جور رفتار كني دوستت خواهم داشت. فرد در بزرگسالي نيز اين رويه و تجربه را يدك ميكشد. و اما شخص همراه با جلب توجه و رضايت ديگران تجربههاي منفي ناشي از خستگي و احساس اجحافها را براي خود جمعآوري كرده، چندي بعد مانند
فنر فشرده و رها شدهاي اين استرس و رنجها را به شكل عصيان، ناراحتي روحي، رواني و اشكال مشابه آشكار ميسازد.
در جواني زن و شوهر به دليل وجود مشغلههايي نظير شغل، فرزندپروري و همچنين شور و نشاط جواني و توجه افراطي به دنياي خارج كمتر متوجه مشكلات روحي خود و طرف مقابلشان ميشوند.
در بانوان بعد از شروع علائم يائسگي، تغييرات هورموني و كاهش ميل جنسي كه معمولاً با ازدواج و رفتن كامل فرزندان از خانه مصادف است، به عبارتي زن سندرم «آشيان خالي» را تجربه ميكند و چالشهاي زنانه به اوج خود ميرسد.
از سويي زن كه زماني والدين خود را بهعنوان منبع و پناهگاه عاطفي در اختيار داشته است، اينك از طرف آنان نيز تغيير نقش داده و به دليل بالا رفتن سن پدر و مادر و بروز بيماريها و اختلالات جسمي، روحي و عاطفي ناشي از كهولت به نوعي نقش مادر را بايد برايشان ايفا كرده و سرپرستي، نگهداري يا حداقل حمايت احساسيشان را بهدوش كشد. توجه و مراقبت از آنان ميتواند احساسات و عواطف را تحت فشار قرار دهد. پذيرفتن اين موضوع دشوار است كه آنها روزگاري به اين درجه قدرتمند بودند و حالا وابستهاند؛ در ضمن توليد سراسيمگي ميكند كه ديگر كسي نيست كه از او مراقبت نمايد.
در مردان بعد از 40سالگي با كمتر شدن ميل جنسي، بازنشستگي و مانند زنان، با از دست دادن حمايت عاطفي فرزندان و والدين، ايجاد بحران هويت شغلي و بيتوجهي و نوازش همسر، چالشها از راه ميرسند.
اگر زنان و شوهران در جواني برخوردي مناسب و عاشقانه با يكديگر داشته باشند و فضاي زندگيشان همراه با عاطفه و يكدلي باشد، يعني ارتباطات زناشويي كودك به كودك يا بالغ به بالغ بوده و در جنبههاي مختلف توجه و نوازش كامل و قابلقبول رد و بدل شود، در دوران ميانسالي با استفاده از اين بانك عاطفي پربار و به ياد خاطرات و تجربههاي مثبت از ادامه زندگي مشترك لذت بيشتري خواهند برد.براي گذراندن بهار دوم پر از نشاط، عشق، گرمي و اميد توجه به موارد زير ضروري است:
داشتن اوقاتي انفرادي همراه با دوست، خانواده يا به تنهايي فشارهاي ناشي از تاهل را كاهش داده و انسان با خاطري آسودهتر و دلي لبريز از اميد و خشنودي به سوي خانه بازميگردد.
شايد يكي از معدود خاطرات انسان در زمان پيري يادآوري سفرهايي باشد كه تجربه كرده و اين گذران اوقات مشترك حتي در زمينه شغلي و اقتصادي اولاً منجر به همدلي و شناخت بيشتر زواياي روحي طرف مقابل ميشود و هم يادوارههاي ماندگاري را به ارمغان ميآورد. معمولاً بعد از تولد فرزندان فاصله والدين روز به روز بيشتر ميشود و به بهانه رسيدگي به كودك پرداختن به يكديگر، تبادل نوازشهاي مناسب و تقديم عشق و هيجان در زندگي كمرنگتر ميشود.
حتي رسيدگي به ظاهر و آراستگي كه جزو حقوق اوليه طرفين است نيز موكول به آيندههاي نامعلوم ميشود. ايجاد فرصتهاي لازم براي با هم بودن بدون احساس گناه ناشي از دوري از فرزندان، ايجاد پتانسيل مثبتي است كه با اين خود و همسر نوازي، فرد با سبكبالي و رضايتمندي بيشتر و عميقتر به سمت فرزند بازميگردد.
برخوردهاي بيادبانه شايد باعث فروپاشي قطعي خانواده نشود ولي سبب فاصله روحي بين همسران شده و زندگي را تبديل به ماكتي ميسازد كه از دور شبيه فضاي خانه است و از نزديك 2 نفر نه همسر كه «همخانههاي دور» و غريبي هستند كه به دلايل فرهنگي يا شخصي تا به حال به اين وضعيت ادامه داده و مترصد فرصتي براي فرار از اين قفس خودساخته صبح را به شب ميرسانند.
دكتر ناريان، روانشناس ميگويد: « در ايران به دليل وجود روابط نزديك فاميلي و حرمت طلاق، عدمحمايتهاي قانوني و عدماشتغال زنان بهشكل فراگير، طلاق كمتر اتفاق ميافتد و اگر امكان فرصتهاي مشابه كشورهاي پيشرفته در ايران جاري شود آمارهاي جدايي بهشكل ناهنجاري، بالا خواهد رفت». عدمآموزشهاي قبل از ازدواج، تربيتهاي مسموم، اختلاف طبقاتي [فكري، مالي و...]، پرداختن بيشتر به جوانب غيرضروري زندگي مانند تشريفات و چشموهمچشميها بهجاي آشنايي با پيام اصلي وصلت كه همان يكدلي و عشق و اميد است، همگي پيشزمينه پردهدريها، گستاخيها و مسائلي از اين دست را رقم ميزند.
رعايت احترام، اعتماد و حفظ حريمهاي شخصي طرفين و بالاخره داشتن صداقت نسبت به يكديگر به انسجام فضاي خانه كمك ميكند. يادآوري نكات مثبت همسر و رسيدن به اين بلوغ فكري كه تنها با تحول فكري، مطالعه پيگير و اميد و تلاش ماست كه فضاي زندگي عوض ميشود، خانهاي خواهيم داشت بهدور از تنش و اضطراب كه در آن هم ما آسوده خواهيم بود و هم مدلي قابلقبول همراه با نوازشي مؤثر را به فرزندانمان هديه خواهيم داد و خاطرات اين تلاش را در دوران پيري با همسر خود رقم خواهيم زد.
دوستي ميگفت:«وقتي تنهاييم بهدنبال يك دوست ميگرديم، وقتي پيداش كرديم، دنبال عيبهاش ميگرديم، وقتي از دستش داديم، دنبال خاطراتش ميگرديم و باز تنهاييم...»
منبع: همشهری آنلاین
/س
برخي روانشناسان را عقيده بر اين است كه «دختران باورهاي پدر را پذيرفته ولي در سالهاي بعد در زندگي مانند مادر رفتار ميكنند و پسران نيز عقايد و باورهاي مادر را به ارث برده ولي دقيقاً مانند پدر خود زندگي خواهند كرد».
اين نظريه اهميت نوع ازدواج و پيوند و در مرحله بعد نوع رفتارهاي پدر و مادر در تعيين باورها و شيوه زندگي فرزند را رقم ميزند. مثل معروفي هست كه ميگويد: «مادر را ببين دختر را بگير» كه از شناخت گفتمان بالا در گذشتههاي دور خبر ميدهد.
در ايام بعد از بلوغ و بهخصوص بعد از ازدواج، عقدهها، نارساييها و مشكلات شخصيتي دختر و پسر در دوران كودكي بيشتر نمايان ميشود؛ زيرا فرد به آزادي نسبي دست يافته است و اين فضا گاه سبب چالشهاي عميق خواهد شد؛ يعني طرفين فشارها و ناكاميهاي دوران كودكي را در تبادلات عاطفي خود نمايان ميسازند. اين كمبودها به شكل وابستگي افراطي، تلخزبانيها و تحقيرها، انحرافات جنسي، سوءتفاهمات و زودرنجي و اشكالي از اين دست بروز ميكند.
جالب است بدانيم تا چند سال اخير معمولاً ابتداي زندگي نمود نابسامانيهاي اخلاقي و اعمال فشارهاي رواني از طرف مردان بيشتر به چشم ميخورد. در اين دوره رابطه زوجين به شكل والد به كودك از طرف مرد و كودك مطيع و آزرده با والد از طرف زن تعريف ميشد. بعد از به دنيا آمدن فرزند و استحكام موقعيت زن، جبهه مقابل موقعيت را در دست ميگرفت و رابطه در حالت كودك لجباز به كودك مطيع ادامه مييافت. اين بازي در شهرهاي بزرگ كمكم به اشكال مختلف ديگر نيز قابل مشاهده است.
خانم جمشيدي روانشناس ميگويد: « معمولاً زوجين همبازيهاي مناسب خود را انتخاب ميكنند. دختر دقيقاً شخصيتي را در وجهه شخصيت پدر مييابد و پسر نيز به نوبهخود مادر را شبيهسازي ميكند و طرفين با اين نوع گزينش لذت برخوردهاي [مثبت يا منفي] دوران كودكي را باز نوازي ميكنند. اگر منش والدين با كودك تحقيرآميز و همراه با نوازشهاي نابجا باشد در بزرگسالي فرد همسري را برميگزيند كه اين احساس حقارتها را به او بدهد.
[هر چند عده كمي نيز با شناخت و يا دلايل ديگر ضدپيشنويس عمل كرده و در نتيجه از اين روند بازي خارج ميشوند] و در سايه اين موقعيت فرد به امنيت رواني ميرسد. اين سخن به اين معني نيست كه هميشه تربيتها و برخوردهاي غلط دوره كودكي به درگيريهاي افراد در دوران بعد ختم ميشود؛ برعكس گاه اين بيرونريزيها به شكل ظاهراً مثبت، خشنودساز، كامل باش يا انواع ديگر رفتارهايي از اين دست خود را نشان ميدهند. شخص براي جلب نظر و توجه اطرافيان به تمام خواستههاي آنان بهرغم ميل خود پاسخ ميدهد و سعي در خشنودي اطرافيان براي گرفتن نوازش بيشتر دارد يا با تلاشي بيش از توان سعي در درست و كامل انجام دادن كارها براي كسب تشويق توجه و تأييد دارد.
اين وضعيت بهخصوص در افرادي صدق ميكند كه در كودكي به شكل شرطي دوست داشته شدهاند؛ يعني اگر موفق باشي، برنده و پيروز باشي، فلان رشته را بخواني يا فلان جور رفتار كني دوستت خواهم داشت. فرد در بزرگسالي نيز اين رويه و تجربه را يدك ميكشد. و اما شخص همراه با جلب توجه و رضايت ديگران تجربههاي منفي ناشي از خستگي و احساس اجحافها را براي خود جمعآوري كرده، چندي بعد مانند
فنر فشرده و رها شدهاي اين استرس و رنجها را به شكل عصيان، ناراحتي روحي، رواني و اشكال مشابه آشكار ميسازد.
در جواني زن و شوهر به دليل وجود مشغلههايي نظير شغل، فرزندپروري و همچنين شور و نشاط جواني و توجه افراطي به دنياي خارج كمتر متوجه مشكلات روحي خود و طرف مقابلشان ميشوند.
در بانوان بعد از شروع علائم يائسگي، تغييرات هورموني و كاهش ميل جنسي كه معمولاً با ازدواج و رفتن كامل فرزندان از خانه مصادف است، به عبارتي زن سندرم «آشيان خالي» را تجربه ميكند و چالشهاي زنانه به اوج خود ميرسد.
از سويي زن كه زماني والدين خود را بهعنوان منبع و پناهگاه عاطفي در اختيار داشته است، اينك از طرف آنان نيز تغيير نقش داده و به دليل بالا رفتن سن پدر و مادر و بروز بيماريها و اختلالات جسمي، روحي و عاطفي ناشي از كهولت به نوعي نقش مادر را بايد برايشان ايفا كرده و سرپرستي، نگهداري يا حداقل حمايت احساسيشان را بهدوش كشد. توجه و مراقبت از آنان ميتواند احساسات و عواطف را تحت فشار قرار دهد. پذيرفتن اين موضوع دشوار است كه آنها روزگاري به اين درجه قدرتمند بودند و حالا وابستهاند؛ در ضمن توليد سراسيمگي ميكند كه ديگر كسي نيست كه از او مراقبت نمايد.
در مردان بعد از 40سالگي با كمتر شدن ميل جنسي، بازنشستگي و مانند زنان، با از دست دادن حمايت عاطفي فرزندان و والدين، ايجاد بحران هويت شغلي و بيتوجهي و نوازش همسر، چالشها از راه ميرسند.
اگر زنان و شوهران در جواني برخوردي مناسب و عاشقانه با يكديگر داشته باشند و فضاي زندگيشان همراه با عاطفه و يكدلي باشد، يعني ارتباطات زناشويي كودك به كودك يا بالغ به بالغ بوده و در جنبههاي مختلف توجه و نوازش كامل و قابلقبول رد و بدل شود، در دوران ميانسالي با استفاده از اين بانك عاطفي پربار و به ياد خاطرات و تجربههاي مثبت از ادامه زندگي مشترك لذت بيشتري خواهند برد.براي گذراندن بهار دوم پر از نشاط، عشق، گرمي و اميد توجه به موارد زير ضروري است:
خودشناسي و شناخت خواستههاي واقعي
پرداختن به امور و علايق فردي
داشتن اوقاتي انفرادي همراه با دوست، خانواده يا به تنهايي فشارهاي ناشي از تاهل را كاهش داده و انسان با خاطري آسودهتر و دلي لبريز از اميد و خشنودي به سوي خانه بازميگردد.
داشتن تفريحات و سفرهاي مشترك
شايد يكي از معدود خاطرات انسان در زمان پيري يادآوري سفرهايي باشد كه تجربه كرده و اين گذران اوقات مشترك حتي در زمينه شغلي و اقتصادي اولاً منجر به همدلي و شناخت بيشتر زواياي روحي طرف مقابل ميشود و هم يادوارههاي ماندگاري را به ارمغان ميآورد. معمولاً بعد از تولد فرزندان فاصله والدين روز به روز بيشتر ميشود و به بهانه رسيدگي به كودك پرداختن به يكديگر، تبادل نوازشهاي مناسب و تقديم عشق و هيجان در زندگي كمرنگتر ميشود.
حتي رسيدگي به ظاهر و آراستگي كه جزو حقوق اوليه طرفين است نيز موكول به آيندههاي نامعلوم ميشود. ايجاد فرصتهاي لازم براي با هم بودن بدون احساس گناه ناشي از دوري از فرزندان، ايجاد پتانسيل مثبتي است كه با اين خود و همسر نوازي، فرد با سبكبالي و رضايتمندي بيشتر و عميقتر به سمت فرزند بازميگردد.
گفتمانهاي منظم در مورد موضوعات و مشكلات زندگي
احترام، صداقت و اعتماد به يكديگر
برخوردهاي بيادبانه شايد باعث فروپاشي قطعي خانواده نشود ولي سبب فاصله روحي بين همسران شده و زندگي را تبديل به ماكتي ميسازد كه از دور شبيه فضاي خانه است و از نزديك 2 نفر نه همسر كه «همخانههاي دور» و غريبي هستند كه به دلايل فرهنگي يا شخصي تا به حال به اين وضعيت ادامه داده و مترصد فرصتي براي فرار از اين قفس خودساخته صبح را به شب ميرسانند.
دكتر ناريان، روانشناس ميگويد: « در ايران به دليل وجود روابط نزديك فاميلي و حرمت طلاق، عدمحمايتهاي قانوني و عدماشتغال زنان بهشكل فراگير، طلاق كمتر اتفاق ميافتد و اگر امكان فرصتهاي مشابه كشورهاي پيشرفته در ايران جاري شود آمارهاي جدايي بهشكل ناهنجاري، بالا خواهد رفت». عدمآموزشهاي قبل از ازدواج، تربيتهاي مسموم، اختلاف طبقاتي [فكري، مالي و...]، پرداختن بيشتر به جوانب غيرضروري زندگي مانند تشريفات و چشموهمچشميها بهجاي آشنايي با پيام اصلي وصلت كه همان يكدلي و عشق و اميد است، همگي پيشزمينه پردهدريها، گستاخيها و مسائلي از اين دست را رقم ميزند.
رعايت احترام، اعتماد و حفظ حريمهاي شخصي طرفين و بالاخره داشتن صداقت نسبت به يكديگر به انسجام فضاي خانه كمك ميكند. يادآوري نكات مثبت همسر و رسيدن به اين بلوغ فكري كه تنها با تحول فكري، مطالعه پيگير و اميد و تلاش ماست كه فضاي زندگي عوض ميشود، خانهاي خواهيم داشت بهدور از تنش و اضطراب كه در آن هم ما آسوده خواهيم بود و هم مدلي قابلقبول همراه با نوازشي مؤثر را به فرزندانمان هديه خواهيم داد و خاطرات اين تلاش را در دوران پيري با همسر خود رقم خواهيم زد.
دوستي ميگفت:«وقتي تنهاييم بهدنبال يك دوست ميگرديم، وقتي پيداش كرديم، دنبال عيبهاش ميگرديم، وقتي از دستش داديم، دنبال خاطراتش ميگرديم و باز تنهاييم...»
منبع: همشهری آنلاین
/س