نویسنده: مشایخ فریدنی
رایَت در لغت به معنی درفش فرماندهی کل و بزرگترین پرچم است. آن را اُمّ الحرب یعنی مرکز و اصل و اساس جنگ گفتهاند زیرا تا در میدان برافراشته است بدان معنی است که فرمانده در مرکز ستاد باقی است و جنگ ادامه دارد. هر واحد رزمی نیز جداگانه پرچمی دارد که لِواء گفته میشود و رتبت آن از رایت پائینتر است. معمولاً رایت به سرداری سپرده میشد که استعداد نظامی و نیروی بدنی و هوش و استقامت و سرعت عمل و معنویات او از دیگران بیشتر باشد و تا آخرین نفس برای برپا داشتن آن مقاومت و فداکاری نماید. واحهی خیبر به نام سه دژ بزرگ آن به سه منطقه تقسیم و هر منطقه شامل چند قلعهی بزرگ و کوچک بود و باغها و مزارع سرسبز داشت. یکی از آنها منطقهی دژ نَطاة (یعنی تاج خوشهی خرما) دویمی منطقهی دژ شِقّ (برادر) و سیمی منطقهی دژ کتیبه (بر وزن سفینه یعنی دستهای از لشکریان) نام داشت. رایت رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) در همهی غزوات به دست علی (علیه السلام) بود (اعیانالشیعة، 337/1). انس بن مالک و جابر بن عبدالله انصاری از رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کردهاند که «علی پسر عم و حامل رایت من است» علی متقی از طبرانی از بریدة بن الحصیب آورده است که از رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسیدند: روز قیامت چه کسی رایت ترا در دست خواهد داشت؟ فرمود چه کسی بهتر از آن که آن را در دنیا در دست دارد علی بن ابی طالب (علیه السلام) (کنزالعمال، 1301/12، 342/15). عبدالله بن احمد بن حنبل به اسناد خود از ابن عباس روایت کرده است که «در روز بدر علی (علیه السلام) رایت رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) را در دست داشت. حَکَم - راوی این حدیث - علاوه نموده که او در روز بدر و در همهی غزوات علمدار پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود» (مناقب ابن حنبل، نسخهی خطی کتابخانهی مرعشی، 92 به بعد). میرحامد حسین لکنهوئی نیشابوری جلد نهم از منهج دوم کتاب عبقاتالانوار (الذریعة، 214/15-215) را به ذکر طرق و اسناد و ادلهی تواتر از مآخذ اهل سنت اختصاص داده است. حدیث پیروزی معجزهآسای علی (علیه السلام) در جنگ خیبر سخنانی است که در فضائل آن حضرت به آن مناسبت بر زبان رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) جاری شده است خیبر کلمهای است عبرانی (خِبِر Kheber) یعنی طایفه و جماعت یا قلعه و پادگان. لغتنویسان عرب آن را عالم به احکام خدا یا کشاورز ... معنی کردهاند (تاریخ العرب قبل الاسلام، دکتر جواد علی، 159/6، 1376ق). واحهی خیبر در دویست و پنجاه کیلومتری شمال مدینه در راه تبوک و شام واقع است. این دشت سرسبز از دیرباز مسکن دستهای از یهودیان بوده که خود را از نسل رِکاب (تورات، سفر ملوک، فصل نوزدهم، آیهی 15) میدانستند و میگفتند بازماندگان جُندَب (یونادِب Junadeb) پسر رکابند و بعد از ویران شدن هیکل و قتل عام اورشلیم به خیبر مهاجرت کردهاند. مردانی ثروتمند و ملاک و رباخوار ولی شجاع و پرکار بودند. به زبان عربی با لهجهی یهودی حرف میزدند و از بین ایشان شاعران به نامی برخاسته بودند. واحهی خیبر به نام سه دژ بزرگ آن به سه منطقه تقسیم و هر منطقه شامل چند قلعهی بزرگ و کوچک بود و باغها و مزارع سرسبز داشت. یکی از آنها منطقهی دژ نَطاة (یعنی تاج خوشهی خرما) دویمی منطقهی دژ شِقّ (برادر) و سیمی منطقهی دژ کتیبه (بر وزن سفینه یعنی دستهای از لشکریان) نام داشت. قلاع صَعب بن مُعاذ و ناعم و زبیر (بر وزن امیر نامی است عبری) در منطقهی نَطاة و قلعههای اُبّی و نِزار در منطقه شِقّ و قلاع قموص (بر وزن چموش و به همان معنی) و وُطِیح (گلی که به سم حیوانات و چنگال مرغان میچسبد) و سُلالِم (شاید به معنی نردبان) در منطقهی کتیبه واقع بود. این قلاع استوار مأمن خیبریان و مخزن اموال و انبار اسلحه و غلات و علوفه بود و هنگام بروز خطر احشام خود را به داخل آنها برده آمادهی دفاع میشدند. بعد از آن که قبایل یهود مدینه از آن شهر تار و مار شدند بقیة السیف ایشان به خیبر پناه بردند و در آنجا به تحریک و تفتین پرداختند. رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) که بعد از صلح حُدیبیه در صدد فتح مکه بود و میبایست قبلاً خاطر خود را از یهود عربستان شمالی آسوده سازد حدود سه هفته بعد از بازگشت از حُدیبیه در اواخر ذی حجهی سال ششم هجری عازم خیبر شد و راه مدینهی خیبر را که هشت منزل بود چهارده روز پیمود و شبانگاهی به کنار قلاع خیبر رسید. یهودیان که از این لشکرکشی خبر شده بودند قبلاً مردان جنگی را در دو قلعهی نطاة و قموص و زنان و کودکان را در دژ کتیبه جای دادند. سلاح و تدارکات را در دژ شق جمع آوردند و علوفه را در قلعه صعب بن مُعاذ انباشتند. از آن سو مواد غذائی در سپاه اسلام اندک بود و مسلمانان ناچار شکم خود را با گوشت خران بارکش و خرمای نارس سیر میکردند. معذلک محاصره و جنگ ادامه داشت. ابتدا قلعهی ناعم گشوده شد بعد قلاع نطاة و شق و قموص به دست مسلمانان افتاد و آن گاه وطیح و سلالم فتح شد ولی تا فتح قلعهی صعب بن معاذ مسلمانان همچنان دچار عسرت و بیغذایی بودند.
بیشتر بخوانید: تاریخ تحلیلی زندگی پیامبر اسلام
مقاومت قموص که امراء و اشراف یهود در آن بودند از همه بیشتر بود. بزرگان صحابه چون ابوبکر و عمر از فتح آن عاجز بودند تا این که رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) علی (علیه السلام) را مأمور فتح آن نمود و او حماسهای چنان بزرگ آفرید که تاریخ اسلام هرگز آن را فراموش نخواهد کرد. علی با کشتن سردار قهرمان یهود مرحبِ حمیری و برادرش یاسر و چند پهلوان دیگر یهود و با نمایش قدرت فوق بشری خود در پرش از روی خندق قموص و کندن در سنگی قلعه و به کار بردن آن به جای سپر و هجوم برقآسا به داخل قلعه و نابود کردن فوری همهی مقاومتها و اسیر گرفتن همهی زنان و کودکان از جمله صفیه دختر حُیَّی بن اَخطب (بانوی اول یهود) که به همسری رسول خدا درآمد چنان رعب و هیبتی در دل خیبریان افکند که قدرت هر گونه دفاع را از آنان سلب نمود و ناچار بدون قید و شرط تسلیم گشتند. بعد از این فتح بود که ثروت بیکران و ملک و برده و سلاح و ستور بسیار به دست دولت اسلام افتاد و مسلمانان یک باره از حالت پریشانی به درآمدند. عمر میگفت بعد از این فتح توانستیم غذای سیر بخوریم و عایشه میگفت حالا میتوانیم هر چه بخواهیم خرما بخوریم (السیرةالنبویة، ابن هشام، 316/2). به علاوه روحیهی مسلمانان چنان قوی گردید که سال بعد توانستند مکه را فتح کنند و اسلام را بر سراسر جزیرةالعرب مسلط سازند.
احادیثی که دربارهی قدرت نمایی و شجاعت و معجزات و مناقب علی (علیه السلام) در روز خیبر روایت شده بیشمار است. این اسحاق سیرهنویس و مورخ قدیم اسلام حدیث ذیل را از سلمة بن عمرو الاکوع - صحابی رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) - روایت کرده است: «پیغمبر رایت خویش را به ابوبکر صدیق داد و او را به یکی از قلاع خیبر فرستاد. او برفت و منتهای کوشش را به کار برد اما توفیقی به دست نیاورد و فتح ناکرده بازگشت. روز دیگر عمر بن الخطاب را فرستاد. او هم برفت و جهد بسیار کرد اما کاری از پیش نبرد و برگشت. آن گاه رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: لأُعطِیَنَّ الرایَة غَداً رَجُلاً یُحِبُّ الله و رَسُولَهُ (وَ یُحِبُّهُ اللهُ و رَسولُه) یَفتَحُ اللهُ علی یَدَیهِ لَیسَ بِفَرار، همانا فردا این رایت را به مردی خواهم داد که خدای و رسول او را دوست دارد (در بعض روایت: و خدا و رسول او هم او را دوست دارند) خدا خیبر را به دست او میگشاید. او هرگز نمیگریزد - پس علی رضوانالله علیه را بخواند - و او به درد چشم مبتلی بود پس رشحهای از آب دهان در چشم او چکانید و گفت: «خُذ هذِهِ الرایَة فامضِ بِها حتی یفتحاللهُ علیک» این رایت را بگیر وآن را با خود ببر تا خدای، خیبر را بر تو بگشاید. علی با آن رایت از نزد رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) بیرون آمد. به سرعت میدوید و نفس میزد. ما هم در پی او رفتیم. تا این که رایت خود را در زیر دیوار قلعه بر کومهای از سنگ نشاند. جهودی از فراز قلعه سر برآورد و گفت: تو کیستی؟ گفت: علی بن ابی طالب، جهود گفت: عَلَوتُم و مااُنزِلَ عَلی مُوسی. سوگند به کتابی که بر موسی نازل شده غلبه کردید. سَلَمه گوید: علی از آن جنگ بر نگشت تا خدا خیبر را به دست او نگشود».
ابن هشام در سیره (334/2) به روایت ابن اسحاق از بُرَیدة بن سفیان اسلمی از پدرش سفیان و او از سلمة بن عمرو، نسائی خصائص امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (51 به بعد)، بخاری و مسلم و ابن ماجه، هر یک در صحیح خود (فضائل الخمسة فی الصحاح السنة، فیروزآبادی، 162/2)، سبط ابن جوزی در تذکرةالخواص (41964)، حاکم نیشابوری در المتسدرک علی الصَحیحین (37/3 و 356/4)، شمسالدین محمد جزری در اسنی المطالب، هیثمی در مجمع الزوائد (108/9)، محب طبری در الریاض النَضِرَه 203/25) حدیث رایت را با الفاظ مختلف نقل کردهاند.
ابولیلی انصاری حدیث رایت را از پدرش و او از امیرالمؤمنین (علیه السلام) به صورت ذیل آورده است: «پدرم در حالی که با علی راه میرفت به او گفت: در تو چیزی هست که موجب شگفتی و پرسش مردم شده است. تو در سرمای زمستان با دو لنگ نازک بیرون میآیی و در گرمای تابستان لباس ضخیم میپوشی. علی گفت مگر تو در غزوهی خیبر با ما نبودی؟ گفت: آری بودم. علی گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) لوایی برای ابوبکر بست و او را به جنگ فرستاد. اما او برگشت. بعد لوایی برای عمر بست و او را مأمور فرمود. اما او هم برگشت. پس فرمود: رایت خود را به مردی خواهم داد که خدا و رسول او را دوست دارند و او نیز خدا و رسول را دوست دارد و او هرگز به دشمن پشت نمیکند. آن گاه به دنبال من فرستاد و من به درد چشم مبتلی بودم. او رشحهای از آب دهان در چشمهای من فشاند و گفت: اللهم اَحفَظهُ مِن اذی الحر و الَرد «خدایا او را از آسیب گرما و سرما حفظ کن. علی گفت: بعد از آن هرگز از گرما و سرما احساس ناراحتی نمیکنم». این حدیث را به الفاظ گوناگون احمد بن محمد بن حنبل در المسند (23/1، 99)، متقی در کنزلالعمال (284/5 و 358)، حافظ ابو نُعیم در حلیة الاولیاء (356/4) و سایر محدثین (فضائل الخمسة، 161/2، 179) روایت کردهاند.
قُتیبَة بن سعید از یعقوب بن عبدالرحمن زُهری از ابوحازم و او از سهل بن سعد ساعدی حدیث رایت را چنین آورده است: «در روز خیبر پیغمبر فرمود: این رایت را فردا، به مردی خواهم داد که خدای این دژ را به دست او میگشاید. او خدای و رسول او را دوست دارد و خدای و رسول او هم او را دوست دارند. چون بامداد روز دیگر شد مردم نزد پیغمبر گرد آمدند. همه امیدوار دریافت رایت بودند. آن حضرت فرمود: علی بن ابی طالب کجاست؟ گفتند: یا رسولالله او از درد چشم رنج میبرد. فرمود کسی را دنبالش بفرستید. پس علی (علیه السلام) را نزد پیغمبر آوردند. رشحهای از بزاق خود در چشمانش چکاند و برای او دعا کرد. علی در دم از آن درد شفا یافت به طوری که گویی دردی نداشته است. پس رایت را بدو داد. علی گفت: ای رسول خدا آیا باید آن قدر با آنها بجنگم که مثل ما شوند؟ فرمود: راه بیفت و تا پای قلعه پیش برو. آن گاه آنان را به اسلام دعوت کن و آن چه را از سوی خدا بر ایشان واجب است به همه خبر بده. زیرا اگر خدای تنها یک نفر را به وسیله تو به راه راست هدایت کند برای تو از آن سودمندتر است که شتران سرخ مو داشته باشی». این حدیث را سیوطی در تاریخ الخلفاء، علی بن سلطان قاری در مرقاة المفاتیح (566/5)، حافظ گنجی در کفایة الطالب، موفق خوارزمی در المناقب؛ ابن سعد در طبقات (2ق 80/1)، خطیب در تاریخ بغداد (5/8) و عموم محدثین شیعی و سنی با الفاظ مختلف روایت کردهاند (مأخذی که قبلاً نام برده شد).
ابن اسحاق به اسناد خود از ابورافع خادم و پیشکار رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین روایت کرده است: «با علی بن ابی طالب رضیالله عنه در حالی که رایت رسولالله را در دست داشت به سوی یکی از قلاع خیبر رفتیم. همین که علی نزدیک قلعه رسید اهل آن بیرون آمدند و به جنگ پرداختند. در گیراگیر نبرد یکی از جهودان ضربتی بر او وارد آورد که پسر از دستش بیفتاد. پس علی دست یازیده در قلعه را از جای برکند و چون سپری در پشت آن به جنگ پرداخت و آن قدر کوشید تا خدای قلعه را بر او فتح کرد. وقتی جنگ تمام شد و علی آن در را از دست بینداخت من و هفت تن دیگر جهد بسیار کردیم تا آن را بجنبانیم و برگردانیم اما نتوانستیم (مآخذ قبلی). در تاریخ بغداد آمده است که کمتر از چهل تن نتوانستند در قلعهی خیبر را از زمین بردارند. ذهبی در میزان الاعتدال (218/2) و ابن حجر عسقلانی در فتح الباری (18/9) و محب طبری در الریاض النضرة (188/2) آوردهاند که هفتاد مرد هم زور شدند تا در قلعه را به جای خود بر گرداندند.
امام فخر رازی در تفسیر کبیر ذیل آیهی «ام حَسِبتَ اَنّ اصحابَ الکَهفِ و الرَقیِم کانوا مِن آیاتنا عَجَبا» (کهف، 9) آورده است که «هر کس بر احوال غیب وقوف بیشتر داشته باشد قلبی قویتر و اعصابی محکمتر و مسلطتر دارد. از این روست که علی بن ابی طالب (علیه السلام) میفرماید: «والله ما قَلَعتُ بابَ خیبر بقُوَّة جُسمانیّة بل قَلَعتُها بِقُوَّة مَلکُونیّه» یعنی به خدا سوگند که در خیبر را با نیروی بدنی نکندم بلکه آن را با نیروی ملکوتی و الهی از جای درآوردم (فضائل الخمسة،.325/2).
حدیث رایت و خیبر در همهی کتب حدیث و تاریخ شیعی و سنی روایت شده و از دلائل استوار تقدم و افضلیت علی (علیه السلام) بر سایر صحابه است. امین عاملی در اعیان الشیعة (337/1 به بعد) اکثر صورتهای مختلف این حدیث را ذکر کرده است. مضمون این حدیث و شرح شجاعتهای علی (علیه السلام) در غزوهی خیبر در ادب و هنر و عرفان همهی زبانهای اسلامی به نظم و نثر از دیرباز جلوهگر است. در زبان فارسی فاتح خیبر و خیبرگشا و خیبرشکن از القاب علی (علیه السلام) است و جهود خیبری کنایه از مرد بینوای شکست خورده میباشد. از صحابه و رجالی که حدیث رایت (= حدیث خیبر) را با الفاظ مختلف ذکر کردهاند ذیلاً نام برده میشود: عمر بن الخطاب خلیفهی دوم و صحابی معروف (م 23ق) (الاعلام زرکلی، 203/5 و غالب کتب حدیث در تاریخ)، عایشه امالمؤمنین و دختر ابوبکر (م 58 ق) (الاصابة، کتاب النساء، 701؛ طبقات ابن سعد، 39/8)، بُرَیدة بن الحصیب اسلمی (م 63 ق) (مأخذ آن قبلاً ذکر شد)، عبدالله بن العباس، صحابی و پسر عموی نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) (68 ق)، ابوحمزه انس بن مالک انصاری (م 93 ق) (تهذیب التهذیب، 376/1؛ شذرات الذهب، 100/1 و سایر کتب)، جابربن عبدالله انصاری، صحابی پیامبر (م 78 ق) (الاصابة، 10213؛ ذیل المذیّل، 27)، سهل بن سعد ساعدی (م 91 ق) (الاصابة و سایر کتب) وعدهی زیادی از مؤلفین کتب رجال و راویان حدیث و محدثین مورد وثوق کامل فریقین که بعضی از آنها در متن ذکر گردیده است.
منبع مقاله :
گروه نویسندگان، (1391)، دائرةالمعارف تشیع (جلد ششم)، تهران: انتشارات حکمت، چاپ اول