نصایحی از جناب شیخ جعفر مجتهدی(رحمت الله علیه) (2)
باید به ائمه (علیهم السلام) رجوع كرد
در ایامی كه آقای مجتهدی منزل ما تشریف داشتند، خانمی از اهالی تهران نزد من آمده و تقاضا كرد او را نزد آقای مجتهدی ببرم، هنگامی كه علت آن را از وی جویا شدم گفت قرار است چند روز دیگر به خاطر سرطان حنجره عمل جراحی كنم، اكنون خبردار شدهام كه شخصی با این نام در خانه شما تشریف دارند كه میتوانند مریضها را شفا دهند، به این جهت میخواهم ایشان را ملاقات كنم.
بنده پیام او را به آقای مجتهدی رساندم و ایشان اجازه ورود دادند، هنگامی كه آن زن داخل خانه شد به محض دیدن آقا خود را بر روی خاك انداخت و شروع به گریه و زاری نمود و گفت؛ آقاجان دكترها جوابم دادهاند و گفتهاند هیچ راهی برای بهبودی وجود ندارد، اگر ممكن است دعایی بفرمایید، آقا كمی تأمل كرده، آنگاه فرمودند:
شما كه در جوار حضرت رضا (علیهالسلام) هستید، چرا نزد من آمدهاید؟ مگر من چه كاره هستم، به حضرت رجوع كنید و شفایتان را از ایشان بخواهید، آقا رئوف هستند، شما را شفا میدهند اما چون شما تا اینجا آمدهاید از همین جا به حرم بروید و عرض حال كنید، من هم از حضرت شفای شما را طلب میكنم و اصلاً ناراحت نباشید زیرا نزد حضرت هستید.
سپس آن زن رفت و ایشان توسلی پیدا كردند، روز بعد به من فرمودند:
آقا سیدجلال میدانید چه شدهاست؟
عرض كردم خیر آقا جان.
گفتند:
حضرت عنایت كردند و خانمی را كه دیروز به اینجا آمده بود شفا دادند. اكنون شما به محل سكونت او بروید و بگویید: حضرت شما را شفا دادند و دیگر هیچ احتیاجی به عمل جراحی ندارید.
به آقا عرض كردم مسئله چیست؟ شما كه دیروز آن زن را رد كردید.
فرمودند:
اینها باید بدانند كه ما از حضرت میخواهیم آنها را شفا دهند و هیچكاره هستیم، این حضرت هستند كه آنها را شفا میدهند، مردم باید متوجه ائمه اطهار (علهیم السلام) باشند و بدانند كه تمام امور عالم به دست آن بزرگواران است.
جواز دل شكستن
یك روز آقای دكتر ... نزد آقای مجتهدی آمده و گفت: آقا جان یك باب مغازه دارم كه آن را اجاره دادهام، اما موجر چند ماهی است كه از پرداخت اجاره آن خودداری كرده و میگوید استطاعت پرداخت مال الإجاره را ندارم، اجازه می دهید علیه او اقدام كنم؟
آقا سكوت كرده و حرفی نزدند، روز بعد كه آقای دكتر میخواست خدمت ایشان برسد به او اجازه ورود ندادند، و تا مدت یك هفته آقای دكتر میآمد ولی آقا او را نمیپذیرفتند. وقتی علت آن را از ایشان سؤال كردم، فرمودند:
بیست سال در بیابانها رفته و خانه به دوش صحراها بودیم تا مبادا دل كسی را بشكنیم و به كسی آزار برسانیم اكنون ایشان آمده است از ما جواز دل شكستن بگیرد.
به خاطر شیر قهر نكنید
در یكی از سفرهایی كه با خانواده به مشهد مقدس مشرف شده بودیم، روزی برای صبحانه مقداری شیر تهیه كرده و به منزل رفتم، اما طولی نكشید كه بین من و خانواده به خاطر شیر اختلافی پیش آمده و من بدون اینكه شیر را میل كنم با حالت قهرآمیز از منزل خارج شده و به طرف حرم مطهر براه افتادم.
در بین راه به مغازه آقا صادق بستنی فروش كه آقای مجتهدی گهگاهی به آنجا تشریف میبردند رسیدم از آقا صادق پرسیدم، آقا تشریف دارند؟
گفت: بله، من هم به مغازه وارد شده و نزد آقا رفتم، در همان لحظه ایشان فرمودند:
خوب است توسلی به حضرت پیدا كنیم، من هم شروع كردم به خواندن چند بیت شعر،
در همان بین آقای مجتهدی یكمرتبه از جا برخاستند و یك لیوان شیر از آقا صادق گرفته و به من دادند. آنگاه فرمودند:
آقا جان شما این لیوان شیر را میل كنید و هیچگاه به خاطر شیر با عیالتان قهر نكنید و فوراً این كدورت را برطرف نمایید.
مهربانی با مادر
زمانی كه آقای مجتهدی در یكی از اتاقهای باغ رضوان مشهد بسر میبردند، یك روز صبح كه صبحانه تهیه كرده بودند، جوانی را همراه خود به آنجا آوردند و سه نفری صبحانه خوردیم، بعد از صرف صبحانه هنگامی كه آقا تشریف بردند، از آن جوان سؤال كردم، شما چگونه با آقا آشنا شدید و چه كار داشتید؟
گفت من بیكار بودم و فكر كردم این آقا در اینجا مشغول كار میباشند، لذا از ایشان خواستم كاری به من بدهند تا مشغول آن شوم، هنگامی كه این درخواست را نمودم به من فرمودند:
شما با مادرتان قهر كرده و به اینجا آمدهاید، مگر صدای گریه او را نمیشنوید؟
همینكه این مطلب را فرمودند، دركمال تعجب صدای گریه مادرم را شنیدم و بسیار متأثر و متأسف شدم! سپس فرمودند:
در جیب خود سه تومان پول داری، این مبلغ را هم بگیر و بعد از صرف صبحانه به نزد مادرت برو و با او مهربانی كن و دیگر او را ناراحت نكن كه خسرالدنیا و الآخره خواهی شد.
دستگیری از اولاد حضرت زهرا (علیهاالسلام)
آقای مجتهدی میفرمودند:
زمانی كه در مشهد مقدس سكونت داشتم اطلاع پیدا كردم، سیدی از اولاد حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام) در كنار خیابان چادری زده و با اهل و عیال خود در آن زندگی میكند، با شنیدن این خبر قرار و آرامش از من سلب شد، بعد از تفحص از علت این واقعه متوجه شدم كه این سید یك سال است به علت عدم توانایی مالی نتوانسته است مال الأجارهاش را پرداخت كند و صاحب خانه او را بیرون كرده است، و او به ناچار در كنارخیابان چادری زده و در آن زندگی میكند.
پس از اطلاع از این مطلب فوراً به سراغ صاحب خانه رفته و مال الأجارهای كه عقب افتاده بود را پرداخت كردم، آنگاه منزلی به مدت یك سال اجاره نموده و هزینه یك سال اجاره را جلوتر پرداخت كردم، سپس نزد آن سید رفتم و كلید خانه را به او تحویل دادم و گفتم این خانه از طرف حضرت رضا (علیهالسلام) میباشد و اجاره آن تا یك سال پرداخت شده و بعد از آن هم خدا بزرگ است، فقط خدا میداند در آن روز چقدر آن سید خوشحال شد، به طوری كه از فرط خوشحالی به شدت اشك شوق میریخت.
همان شب در عالم خواب خدمت حضرت رضا (علیهالسلام) مشرف شدم و آن جناب به پاس اینكه دل سیدی از اولاد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به دست آوردهبودم بسیار به من محبت كرده و علم كیمیا را به من آموختند.
آقای مجتهدی در حالی این حكایت را نقل میكردند كه به شدت میگریستند و به دوستان میفرمودند:
دل ، دل شكستهای را به خاطر خدا آباد كردن آن هم به گونهای كه دست چپ از دست راست باخبر نشود، از مهمترین اعمال سلوك الی الله میباشد.
صدها فرشته بوسه بر آن دست میزنند
كز كار خلق یك گره بسته واكند
تا آنجا كه در توان دارید در انجام این مهم سعی كنید تا خداوند هم در موقع اضطرار از شما دستگیری نماید.
سلام از طرف حضرت امیر (علیهالسلام)
چندین سال قبل توسط اداره اوقاف تفسیری از قرآن به نام تفسیر نسفی به چاپ رسید كه در آن در ذیل آیه هفده سوره آل عمران از غاصبین حق مولا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) تمجید شده بود.
جناب آقای حاج غلامعلی فرجی كه از خادمان و دلسوختگان مخلص حضرت بقیه الله (ارواحنا فداه) میباشد با دیدن این مطلب تا شب بر مظلومیت حضرت امیر(علیهالسلام) گریه میكردند و شب را نیز با ناراحتی به صبح میرسانند، هنگام صبح شخصی از طرف آقای مجتهدی نزد ایشان آمده و گفت آقا با شما كاری دارند، وقتی این عزیز دلسوخته خدمت آقای مجتهدی رسیده بودند ایشان به او میگویند:
بخاطر اینكه شما دیروز بر مظلومیت حضرت امیر (علیهالسلام) زیاد گریه كردید از دیشب تا صبح حضرت مولا علی (علیهالسلام) سه مرتبه به شما سلام رساندند.
اسم اعظم الهی
هنگامیكه آقای مجتهدی در منزل آقای حاج فتحعلی اقامت داشتند، جهت دیدار از ایشان با عدهای از دوستان به قزوین سفر كردیم و به عنوان هدیه قالیچهای كه بر روی آن نام مبارك «یا قائم آل محمد» نقش بسته بود را به همراه خود بردیم. هنگامی كه خدمت آقا رسیده و قالیچه را تقدیم نمودیم ایشان با ادب و احترام خاصی قالیچه را بوسیده و حکایتی را در خصوص اسم اعظم پروردگار بیان فرمودند.
آقای مجتهدی گفتند :
زمانی كه در نجف اشرف اقامت داشتم به حضرت مولی امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرض كردم: یا مولی، اسم اعظم را به من عطا فرمایید. حضرت فرمودند:
شیخ جعفر، شما به مسجد كوفه بروید و در یكی از حجرهها بیست و یك شبانه روز اقامت كنید و به خادم مسجد بگویید كه روزها درب حجره را به روی شما بسته و شبها باز نماید. هر شب در صحن مسجد كنار استوانه میان مسجد در مقام حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بنشینید و به ذكر ... مشغول شوید. همچنین در طی این مدت غذای حیوانی نخورید و با كسی صحبت نكنید.
روزها و شبها یكی پس از دیگری میگذشت و در این بیست و یك شبانه روز به ریاضت و شب زندهداری خود ادامه میدادم و به دستور حضرت امیر (علیه السلام) كاملاً عمل میكردم.
سرانجام شب بیست و یكم فرا رسید و مشغول ذكر بودم و تا نزدیكیهای صبح از اسم اعظم خبری نشد.
به حضرت مولی عرض كردم: یا مولی، من طبق دستور شما وظایفم را انجام دادم!
در این هنگام ناگهان ستونی از نور از جانب آسمان به طرف همان استوانهای كه من در كنار آن نشسته بودم، درخشش كرد و ندایی بلند شد كه؛
شیخ جعفر، «اسم ولیّ هر زمان اسم اعظم الهی است».
و با گفتن این قضیه، حالت عجیبی به ایشان دست داد و به شدت منقلب شدند و در همان حال به ما سفارش كردند كه :
قدر و ارزش خود را بدانید، شما كه در مسجد جمكران خدمت میكنید، توجه داشته باشید كه با اسم اعظم الهی روبرو هستید.
محبت جناب جعفر طیار (علیهالسلام)
یك روز آقای مجتهدی به من فرمودند:
جناب جعفر طیار (علیهالسلام) به شما خیلی محبت دارند.
عرض كردم به چه مناسبت ایشان به من محبت دارند؟! فرمودند:
شما هر روز برای ایشان هدیهای میفرستید
مجدداً سؤال كردم چه هدیهای؟ فرمودند:
شما هر روز برای ایشان قرآن میخوانید
و مطلب همانطور بود كه آقا فرمودند.
بنده هر روز دو مرتبه «سوره یس» را قرائت میكردم و به حضرت جعفر طیار (علیهالسلام) هدیه مینمودم و تا آن موقع جز خدا هیچ كس از این عمل خبر نداشت.
پاداش احسان به سادات
روزی در فصل زمستان هنگام خروج از منزل از شدت سرما دو عبا بر دوش انداختم در بین راه به سیدی از دوستان برخورد نموده و پس از اینكه مقداری از مسیر را با ایشان طی كردم متوجه شدم كه از سرما بخود میلرزد، فوراً یكی از آن دو عبا را كه بر دوشم بود و تازه تهیه كرده بودم به ایشان دادم.
بعد از ظهر همان روز كه به منزل آقای مجتهدی رفتم، ایشان نگاهی به من كرده و تبسمی نمودند. آنگاه فرمودند:
آقاجان، ائمه اطهار (علیهمالسلام) به شما توجه دارند.
عرض كردم: من به غیر از معصیت و شرمندگی كاری نكردهام.
فرمودند:
خیر آقاجان، اینطور نیست كه میفرمایید، شما كارهای خوبی انجام میدهید.
پرسیدم مثلاً چه كاری؟ مجدداً تبسمی نموده و فرمودند:
شما به اولاد ایشان محبت دارید، بله، به یكی از اولاد ایشان محبت چشمگیری كردهاید، ائمه اطهار (علیهمالسلام) هم در قبال آن به شما لطف دارند
آقای مجتهدی طوری صحبت میكردند كه گویا عبایی را كه به آن سید محترم داده بودم دیده بودند!
تولی و تبری
آقای مجیدی كه یكی از نوكران و خدمتگذاران به ساحت مقدسه بیبی دو عالم حضرت زهرا (علیها السلام) بودند، در ایام عیدالزهراء مراسم جشن و سرور ترتیب میداده و با انجام كارهای ملیح و حركات شیرین مردم را به خنده در میآوردند و در آن ایام كسی به غیر از ایشان مراسمی برگزار نمیكرد.
روزی به آقای مجتهدی عرض كردم، آقای مجیدی كه هر سال مراسم عیدالزهراء برپا میكردند امسال از برگزاری آن صرف نظر كرده، اما در عالم رؤیا به زیارت حضرت زهراء (علیهالسلام) مشرف شده و بیبی به ایشان دستور میفرمایند كه مراسم را برپا كند، هنگامی كه این مطلب را به آقا عرض كردم، فرمودند:
آقای مجیدی را نزد من بیاورید، میخواهم ایشان را ببینم.
وقتی كه پیغام آقای مجتهدی را به آقای مجیدی رساندم، با ذوق و شوق تمام خدمت آقا رسید و هنگام ورود مقابل ایشان از خود حركاتی نشان داد كه موجب خندیدن و مسرور گشتن آقا گردید، سپس آقای مجتهدی مبلغ بیست تومان كه در آن موقع مبلغ قابل توجهی بود به آقای مجیدی داده و فرمودند:
این پول حواله حضرت است بگیرید و هیچگاه دست از ارادت و خدمتگذاری برندارید و در جهت برگزاری مراسم عیدالزهراء بسیار تأكید فرمودند
در این هنگام آقای مجیدی شروع به گریه كرده و به من گفت آقای مجتهدی از كجا میدانستند كه من مبلغ بیست تومان قرض دارم؟!
امروز قبل از اینكه به منزل آقا بیایم به حرم حضرت معصومه (علیهاالسلام) مشرف شده و عرض كردم مبلغ بیست تومان بدهكار میباشم و آبرویم در خطر است و از این موضوع غیر از من و بیبی هیچكس خبر نداشت، اكنون متحیرم كه چگونه آقای مجتهدی از این مطلب باخبر شدهاند؟!
آقای بیگدلی میگفتند: به آقای مجیدی گفتم: آقای مجتهدی دائماً با حضرت ائمه (علیهمالسلام) در ارتباط هستند.
زیارت به نیابت مادر
چندین سال قبل كه میخواستم به پابوس حضرت رضا (علیه الاف التحیه و الثناء) مشرف شوم جهت خداحافظی نزد مادرم رفته و به ایشان گفتم: قصد زیارت حضرت رضا (علیهالسلام) را دارم چه چیزی دوست دارید برای شما سوغات آورم؟
مادرم گفتند: چیزی جز سلامتی تو را نمیخواهم اما وقتی مشرف شدی یك زیارت به نیابت من بجا آور. بنده هم قبول نموده و به مشهد مقدس رفتم و پس از زیارت حضرت رضا (علیهالسلام) خدمت آقای مجتهدی رسیدم، در آنجا به ایشان عرض كردم: آقاجان توجهی كنید تا حضرت علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) عنایتی فرمایند و گشایشی در كارهایم حاصل شود.
ایشان نگاهی به من كرده و فرمودند:
به یاد دارید وقتی میخواستید به مشهد بیایید، مادرتان چه گفت؟
عرض كردم: خیر آقاجان چه گفت؟
فرمودند:
وقتی شما جهت خداحافظی نزد مادرتان رفتید و گفتید چه چیزی برایتان به سوغات آورم. گفتند: من سلامتی تو را میخواهم ولی یك زیارت به نیابت من بجا آور. شما سه روز است به مشهد آمدهاید ولی زیارتی كه به نیابت مادرتان قبول نمودید را انجام ندادهاید. این زیارت برای ایشان نوشته شده است و انجام آن بر عهده شما میباشد و گشایش كار شما به انجام فرمان مادر میباشد.
آقای یزدان پناه میگفتند: اتفاقاً آن روز مصادف بود با روز شهادت حضرت رضا (علیهالسلام) و من در آن روز حضرت را به نیابت مادرم زیارت كردم و پس از آن مشكلات من یكی پس از دیگری حل شد.
منبع:www.salehin.com
/س