در طول تاریخ ایران علیرغم تمام محدودیتها، زنان به انحاء مختلف به طور مستقیم و غیرمستقیم در صحنههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه نقشآفرینی کردهاند. یکی از مواردی که زنان مشارکت بسیاری در آن نشان دادهاند، امر وقف است.
آنان در دورههای مختلف تاریخی با وقف اموال خود در امور اجتماعی، فرهنگی و مذهبی دخالت داشتهاند، به طوری که نمیتوان نقش آنان را نادیده انگاشت. اما در مورد انگیزههای وقف مانند مردان، همیشه جملات کلیشهای «کسب ثواب اخروی» و غیره را بیان داشتهاند.
یکی از موارد استثناء که به وضوح انگیزه اصلی خود را بیان داشته است وقفنامهای است منسوب به مادر شاه سلیمان صفوی که برای نجات جان فرزند بیمار خود به نذر روی میآورد و سپس برای ادای آن اموالی را وقف میکند.
دغدغه واقفان
واقفان در وقف نامههای خود چندان به امر تأثیر اجتماعی کار خود (مگر در دوران معاصر) تأکیدی نداشتهاند و حتی ظاهراً اظهار نکردهاند که دغدغهای برای بهبود وضع جامعه دارند، بلکه بیشتر عبارات آنان نشان میدهد که نگران آینده خود هستند و میخواهند.
پیش از مرگ به اقدامی دست زنند که بهشتشان را تضمین کند و یا دست کم از عذاب دوزخشان بکاهد. اما نمیدانیم تا چه اندازه این عبارات تکراری بیانگر نیت واقعی آنان است و تا چه میزان نگارش آن مرسوم زمان بوده است و در واقع جزو ادبیات وقف است.
تفاوتی بین موقوفه ها
در این جا درصدد هستیم به تحلیل انگیزههای وقف وی و چگونگی این کار بپردازیم. همچنین با این پرسش روبرو هستیم که چه تفاوتی بین موقوفه این بانو که در پی ادای نذر خود مبادرت به این کار کرده است با سایر بانوان واقف دربار صفوی وجود دارد؟
از شواهد موجود چنین برمیآید که بیشتر بانوان واقف درباری به ساخت مدرسه و یا سایر بناهای عامالمنفعه مبادرت کردهاند و یا بخش عمدهی اموال وقفی خود را بر یکی از این گونه بناها تخصیص داده بودند.
حال آن که این بانو تمام اموال وقفی خود را بر عتبات عالیات وقف نموده است. در واقع هدف اصلی وی از وقف نجات جان فرزند بوده است نه انجام کاری جهت کسب ثواب اخروی.
تردیدی نیست که صحبت از انگیزه واقعی افراد برای وقف کار آسانی نیست، چراکه هیچ کس از کنه وجود آنان باخبر نبوده و نیست. حتی در زمان حیات خود آنان بسیار محتمل است که انگیزه واقعی خود را به زبان نیاورده و تنها کسب ثواب اخروی را ذکر کرده باشند.
البته نمیخواهیم در مورد این که واقفان در پی کسب ثواب اخروی بودهاند تردید کنیم، اما در نوع موقوفه آنان تفاوتهای بسیاری وجود دارد. این که چه چیزی را برای چه مصرفی وقف میکنند. بسیار مهم است.
ما در این زمینه با پرسشهای چندی روبرو هستیم. ازجمله آن که آیا هماهنگیای برای انجام وقف در جامعه وجود داشته است؟ آیا کسانی بودهاند که به واقفان مستقیم و غیرمستقیم القاء کنند که باید چه چیزی وقف شود؟
آیا زنان دربار که در زمره واقفان بزرگ این دوره هستند در امر وقف با سیاستهای کلی جامعه و حکومت همسویی داشتهاند و در واقع مجری برنامههای حکومت بودهاند و یا خود به میل و فارغ از هر نوع دغدغهای به وقف اموال خود پرداختهاند؟ اینها همه پرسشهایی است که شاید نتوان به راحتی برای آن پاسخی قانع کننده یافت.
حتی قابل توجه است که واقفان در وقفنامههای خود چندان به امر تأثیر اجتماعی کار خود (مگر در دوران معاصر) تأکیدی نداشتهاند و حتی ظاهراً اظهار نکردهاند که دغدغهای برای بهبود وضع جامعه دارند،
بلکه بیشتر عبارات آنان نشان میدهد که نگران آینده خود هستند و میخواهند پیش از مرگ به اقدامی دست زنند که بهشتشان را تضمین کند و یا دست کم از عذاب دوزخشان بکاهد. اما نمیدانیم تا چه اندازه این عبارات تکراری بیانگر نیت واقعی آنان است و تا چه میزان نگارش آن مرسوم زمان بوده است و در واقع جزو ادبیات وقف است.
چه بسا واقفانی که به دلیل اختلاف با خانوادههایشان خود اموال خود و یا بخشی از آن را وقف کردهاند و یا به دلیل نداشتن اولاد و نگرانی از حیف و میل اموال آن را به نام خود به وقفیت دادهاند. ولی متأسفانه در هیچ یک از وقفنامههای موجود چنین اطلاعاتی درج نشده است.
حتی واقفان زمانی که اموالی را جهت رفاه عمومی جامعه تخصیص دادهاند از ذکر آن که انگیزه آنان به غیر از کسب ثواب چه بوده سخنی به میان نیاوردهاند. به طوری که خواننده امروز احساس سردرگمی میکند که آیا واقف خود از عواقب کاری که انجام میداده به خوبی آگاه بوده است یا خیر؟
به عنوان مثال وقتی واقفان اموالی را برای کودکان بیسرپرست و یتیم تخصیص دادهاند هدفشان را جلوگیری از تباهی زندگی این کودکان و آوارگی آنان در کوچه و بازار و در نتیجه فساد اجتماعی بیان نکردهاند،.
حتی سخنی از اینکه اصلاً دغدغهای در این زمینه داشتهاند آورده نشده است. دولتمردان و درباریان هم بیان نکردهاند که با این کار میخواهند به نوعی از معضلات اجتماعی و در نتیجه از بار مشکلات حکومت بکاهند، بلکه گویا خواستهاند.
عدهای را اجیر کنند تا پس از مرگشان دعاگوی واقف یا هر فرد دیگری که او قید کرده است، باشند؛ شاید ثواب این دعاگویی در روز آخرت نصیبشان شود. از این رو بیش از آن که به امر تربیت اطفال بپردازند .
درصدد سیرکردن شکم و پوشاک آنان در حداقل ممکن بودهاند. البته غالباً برای پسران صحبت از آموزش حرفهای برای آینده شده است. اما در مورد دختران، بیشتر نگرانی از ازدواج و هزینه جهیزیه آنان است.
در این میان که در مورد نیت واقعی واقفان سرگردان و بیاطلاعیم گاه به موارد استثنائی برمیخوریم که دلیل وقف خود را به روشنی بیان داشته است،
در میان وقفنامههای دوره صفوی وقفنامهای به تاریخ 1079 هجری قمری از مادرشاه سلیمان صفوی در اداره اوقاف اصفهان (2) موجود است که اگرچه به همان سبک و سیاق وقفنامه نویسی مرسوم تنظیم شده است، اما توضیح واقف نشان میدهد که وی قصد دیگری از وقف خود داشته است.
میدانیم که پس از شاه عباس دوم سام میرزا فرزند وی به تخت نشست، اما این جلوس با حوادث چندی از جمله گرانی، قحطی، بیماری و حتی زلزله در بخشهایی از کشور مصادف شد و مزید همه اینها شاه جوان در بستر بیماری افتاد.
طولانی شدن بیماری و ضعف طبیبان از معالجه وی اطرافیان را بر آن داشت که هر راه چارهای را که برای رفع خطر از وجود شاه میدانند، پیشنهاد نمایند. از جمله بدین نتیجه رسیدند که زمان جلوس بر تخت ساعتی سعد نبوده است .
پس قرار بر تختنشینی مجدد در ساعتی سعد و البته با تغییر نام شاه نهادند و شاه این بار با نام سلیمان بر تخت نشست و از خوش اقبالی هم بیماریش بهبود یافت و هم آرامش برای مدتی بر مملکت مستولی شد.
در این میان تردیدی نیست که نگرانترین فرد ملکه مادر است که جز آن که میدانیم زنی گرجی بوده، از نام و نشانش خبری نداریم. در طی این دوره طولانی مدت بیماری بر وی چه گذشته و چه اقداماتی انجام داده است .
مانند بسیاری دیگر از جزئیات تاریخ نانوشته باقی مانده است. اما سندی از وی در دست است که بیآن که بخواهد دوران رنج و درد خود را در آن قید کند، گویای تلاشی است که او برای نجات جان فرزند خود داشته است.
وی اشاره میکند که در «سنه قوی ئیل مطابق سنه ثمان و سبعین و الف» یعنی در سال 1078 هجری قمری شاه در بستر بیماری افتاده بود. بنابراین، بانوی واقفه ما که با چنین القابی ذکر شده است:
«نواب مستطاب مقدسةالالقاب خورشید احتجاب قمر نقاب فلک جناب خدیجه منزلت رابعه خصلت آسیه طینت درّ دریای طهارت و خدارت بدر سما، نظافت و حشمت و عفت و ستارت خلاصه المفخّمات المعظّمات و زبدةالمکرمات المطهّرات ناموس العالمین عصمةالدنیا والدین» خطر را برای فرزند به خوبی حس میکند و از این روی تمام تلاش خود را به کار میبندد .
تا هرطور که هست فرزند را نجات دهد. بنابراین «در حینی که عارضه به وجود اقدس نواب کامیاب سپهر رکاب اعلیحضرت...» افتاده بود جز توسل به درگاه الهی راهی مطمئن نمییابد. پس نذر میکند.
که «چند قطعه لعل و زمرد و سایر اشیاء نامعلومه» را که تحت تصرف و ملکیت شرعی خود دارد بفروشد و از بهای آن املاک و اراضی را ابتیاع نماید و همه آنها را بر عتبات عالیات وقف نماید.
در این جا بر شرعیت تصرف خود نسبت به اشیاء مذکور تأکید دارد. شاید همین تأکید بر شرعیت آن است که به سراغ املاک و مستغلاتی که در کف اختیار دارد نمیرود. چون میدانیم شاهزادگان و زنان حرم نیز هریک برای مخارج خود املاک و مستغلاتی در اختیار داشتند که توسط مباشران آنان اداره میشد.
اما بانوی واقف که در ازای سلامت فرزند قصد وقف دارد نمیخواهد هیچ شک و شبههای در حلالیت اموالی که میخواهد به وقف دهد باشد و از آنجایی که بر اساس شرع گمان دارد که تصرف جواهراتی که در ید اختیار دارد بر وی مباح است، عهد میکند .
در صورت نجات فرزند مابه ازای بهای این جواهرات زمین و ملک خریده و آن را به صیغه وقف سپارد. نکته قابل توجه آن است که این جا نذر و وقف توأمان است، بنابراین به صراحت میگوید که پس از آن که «الحمدلله و المنه جناب مقدس الهی بفضل و عنایت نامتناهی خود صحت ارزانی فرموده،
باین عطیه عظمی بر کافه عالمیان منت نهاد» وکلای بانوی واقف جواهرات مورد نظر را به فروش رسانده و از بهای آن که مبلغ «نهصد تومان و کسری» شده بود املاک و رقباتی که به تفصیل در وقفنامه ذکر شده است را خریداری کردند تا واقف بتواند به نذر مذکوره وفا فرمایند».
گویا معتمد او در این امر کسی جز خواجه حرمسرا «آقا مبارک» که سمت ریش سفیدی حرم را دارد، نیست. وی کسی است که بنابر اظهار وقفنامه وکیل مادر شاه سلیمان در فروش جواهرات و خرید املاک بوده است.
بنابراین همه این املاک را قربه الی الله به صیغه وقف سپرد «به جهت ازدیاد عمر دولت بندگان نواب کامیاب سپهر رکاب اشرف ارفع اقدس که جانهای گرامی فدای خاک قدم مبارکش باد».
به هر حال آن چه را وقف میکند طبق مرسوم زمان ابتدا تولیت آن را مدام حیات به خود و پس از مرگ به شاه سلیمان تفویض میکند و بابت حق التولیه نیز پس از مخارج اصل موقوفه یک دهم درآمد حاصله را اختصاص میدهد.
نظارت را نیز به وزیر خود «حاجی محمد زمانا» و پس از مرگ وی به «اسن ارشد اصلح اولاد» او وامیگذارد با حق النظارهای به مبلغ نیم عشر از درآمد موقوفه پس از کسر مخارج.
نوع مصرف نیز مهم است. واقف هیچ تأکید خاصی ندارد، فقط به طور کلی میگوید «هشت عشر و نیم باقی را ... صرف مصالح روضات مطهرات مقدسات از روشنایی و غیره و ایصال ارباب استحقاق و سکنه و متوطنین آن عتبات عالیات» گردد.
وی شرط خاصی برای موقوفات خود قائل نیست. سخنی هم از خود به میان نیاورده است. در این جا یک تفاوت کلی بین وقفنامه وی با سایر وقفنامههای زنان درباری هم ردیف خودش دیده میشود.
شواهد نشان میدهد که زنان واقف درباری بیشتر اقدام به وقف موقوفانی بزرگ با پشتوانه مالی بسیار برای امور اجتماعی و مذهبی مانند ساخت مدرسه کردهاند. آنان غالباً سعی داشتهاند بنایی را احداث نمایند که نام آنان را زنده نگه دارد. (شاید از این طریق جای خالی خود را در جامعه پرنمایند).
زنان طبقات متوسط نیز بیشتر بر اماکن مذهبی و یا بر اجرای مراسم مذهبی وقف نمودهاند. البته شاید بتوان میزان دارایی افراد را نیز در تفاوتهای این موقوفات در نظر داشت.
اما نکته قابل توجه در این است که برای مادرشاه سلیمان که نجات جان فرزندش مطرح است دیگر ذکر نام خود را نه تنها در متن وقفنامه ضروری ندانسته که حتی در پی احداث بنایی که نامش را تحت عنوان مادر شاه حفظ نماید نیز نمیباشد،
بلکه فقط خواهان نجات فرزند است و خود را در این میان فراموش نموده است. البته نمیدانیم نیاوردن نام وی حتی در وقفنامه چه علتی میتواند داشته باشد.
در این وقفنامه برخلاف وقفنامه مدرسه جده بزرگ و کوچک که توسط مادربزرگهای شاه عباس دوم وقف شده بود و آن بانوان نام خود را در آن درج کرده بودند، نام این خانم نوشته نشده است
و تنها اشاره شده که او مادر شاه است و در حاشیه سمت راست نیز در عبارت «علیه عالیه متعالیه والده ماجد و داعیه دولت قاهره باهره سلیمانیه» نوشته شده است. حتی نام این بانو در عنوان مهرش نیز نوشته نشده است. این به چه معنی میتواند باشد؟
آیا به دلیل جوانی این خانم است؟ آیا تأثیر تعصبات مذهبی است؟ اگر چنین است چرا مریم بیگم چندین سال بعد از وی نه تنها نام خود را در عنوان مهرش قید کرده که حتی مدرسهاش را به نام خودش خوانده است؟
عنوان مهر مریم بیگم:«ز صلب شاه صفی تا به سیّد عالم *** رسانده نسب والای زادهی مریم»
هیچ دلیل قابل توجیهی برای عدم ذکر نام این خانم وجود ندارد مگر آن که بپذیریم شاید جوان بودن وی در هنگام این وقف عاملی برای پنهان نگاه داشتن نامش بوده است و یا مسأله وقف در پی انجام نذر دلیل آن بوده است. در واقع اگر این مورد صحیح باشد تأکیدی است بر آن که وی نه در پی جاودانه کردن نام خود بوده بلکه تنها نجات جان فرزند را مدّ نظر داشته است.
مورد دیگری که در این وقفنامه قابل توجه است آن است که از زمان شاه عباس تلاش بسیاری شد تا واقفان بیشتر به وقف جهت آستانه امام هشتم که در خاک ایران قرار داشت وقف نمایند، اگرچه در تمام طول این مدت موقوفات بسیاری بر عتبات عالیات تخصیص یافت،
اما بیشتر این وقفها از سوی افراد عادی جامعه بود نه درباریان. در این دوره بیشتر وقفنامههای درباریان بر آستانه ثامن الائمه وقف شده است.
نکته قابل توجهی نیز که در این گونه وقفنامهها وجود دارد آن است که واقفان جنبههای مختلف رفاهی، اجتماعی، آموزشی و غیره را در شهر مشهد مورد توجه قرار دادهاند، به طوری که با دقت در موارد مصرف اینگونه موقوفات میتوان دریافت که هدف آبادانی و رونق این شهر و جلب زائران و مجاوران بوده است.
البته غیرمحتمل نیست که شاید آرامش بالنسبهای که در روابط ایران و عثمانی در این دوره وجود داشت بر توجه به وقف بر عتبات افزوده باشد.
متأسفانه به دلیل آنکه وقفنامه موجود نسخه سواد است، نمیتوانیم مهر واقف و شاهدان وقفنامه را روی آن ببینیم. تنها در محلی که واقف نوشته و مهر کرده است و نیز عین عبارات شاهدان نوشته شده است.
در پایین وقفنامه در حاشیه سمت راست مطلبی از زبان واقف نوشته شده که شاید در اصل وقفنامه به خط خود وی بوده است و یا دیگری آن را از زبان وی نوشته و واقف مهر خود را بر پایین آن زده است. ولی چون نسخه سواد است قابل تشخیص نیست. عبارت چنین است: «هوالواقف بموجبی که در این صحیفه مرقوم گشته املاک مکتوبه را وقف کردم و در همه ابواب به صیغه شرعیه تلفظ نمودم» محل مهر.
در نسخه سواد نوشته شده «محل مهر شریف بندگان نواب مستطاب مقدس الالقاب خورشید اصحاب قمر نقاب آسیه طینت خدیجه منزلت رابعه خصلت ناموس عالمین معظم الیها ادیمت شوکتها و عظمتها و حشمتها الی یوم القیامه».
اما هیچ مطلبی از این که عنوان مهر این خانم چه بوده، بیان نشده است. این مورد نیز البته با کمی تردید باید مورد دقت قرار گیرد که این عبارت در ذهن چنین تداعی میکند که زمانی که نسخه سواد تهیه شده است این بانو هنوز در قید حیات بوده است. اما هیچ تاریخی از زمان کتابت آن در دست نیست.
بر صحت این وقفنامه بزرگان عصر گواهی دادهاند:یکی از شاهدان وقفنامه شخص شاه است که عبارت «آنچه در این صحیفه مرقوم شده از والده ماجده معظمه موفقه واقفه استماع شد، کتبه کلب آستان علی ابن ابی طالب سلیمان».
ابن محمدباقر (متنی را نیز نوشته است)، ابوطالب الرضوی، صادر خاصه شریفه، میرزاعلی رضا شیخ الاسلامی (علیرضا ابن حبیب الله)، ابن ابوتراب سیدعلی گلستانه، رضیالدین محمد الحسینی.
نتیجه
در پایان میتوان گفت که میان موقوفاتی که با انگیزه نذر صورت میپذیرد با آنچه تنها جنبه وقف دارد دست کم یک تفاوت کلی وجود دارد. در نوع موقوفات نذری دیگر توجهی به باقی گذاشتن نام نیک و احیاناً درخواست ثواب اخروی وجود ندارد بلکه تضمینی است برای آنچه که در طی نذر درخواست شده است.میتوان چنین استدلال کرد که واقفان از تأثیر کار خود بیاطلاع نبودهاند، اما گویا ادبیات وقف توضیح در مورد جزئیات انگیزه واقفان را برنمیتافته و تنها با ذکر کلیاتی بدان پرداخته میشده است.
حذف نام این بانو احتمالاً به دلیل آن است که هدفش از وقف انجام نذر بوده نه باقی گذاشتن نام خود.
پینوشتها:
1. شماره بایگانی 151. اداره کل اوقاف اصفهان.
منابع تحقیق :
نویسنده: نزهت احمدی :عضو هیأت علمی گروه تاریخ دانشگاه الزهرا.
احمدی (صرّاف)، نزهت؛ (1392)، زن در تاریخ اسلام (مجموعه مقالات سمینار بینالمللی زن در تاریخ اسلام)، تهران: انتشارات کویر، چاپ اول.
این مقاله در تاریخ 1402/11/25 بروز رسانی شده است.