(اقبال لاهوری را بهتر بشناسیم)
چکیده
این گزیده به شرح حال علامه محمد اقبال لاهوری میپردازد. اقبال در خانواده ای مسلمان شده اهل پاکستان و از خاندان برهمنان کشمیری به دنیا آمد. پدرش او را ترغیب و تشویق به آموختن قرآن نمود. تحصیلاتش را در کمبریج ادامه داد و موفق به دریافت درجه دکتری شد. از انگلستان نشان sir دریافت کرد اما برای نشان دادن ایمان خود نامه ای به برادران مسلمان خود نوشت و وفاداری خود به اسلام را اعلام کرد. وی بسیار بر محبت اهل بیت و اتحاد امت اسلامی تاکید میکرد.
تعداد کلمات 1335/ تخمین زمان مطالعه 7 دقیقه
این گزیده به شرح حال علامه محمد اقبال لاهوری میپردازد. اقبال در خانواده ای مسلمان شده اهل پاکستان و از خاندان برهمنان کشمیری به دنیا آمد. پدرش او را ترغیب و تشویق به آموختن قرآن نمود. تحصیلاتش را در کمبریج ادامه داد و موفق به دریافت درجه دکتری شد. از انگلستان نشان sir دریافت کرد اما برای نشان دادن ایمان خود نامه ای به برادران مسلمان خود نوشت و وفاداری خود به اسلام را اعلام کرد. وی بسیار بر محبت اهل بیت و اتحاد امت اسلامی تاکید میکرد.
تعداد کلمات 1335/ تخمین زمان مطالعه 7 دقیقه
رامین بابازاده
زندگینامه
محمد اقبال لاهوری در روز جمعه سوم ذىالقعده سال 1294قمرى (1877م.)، به هنگام اذان صبح در شهر سیالکوت پاکستان، چشم به جهان گشود. پدرش شیخ نورمحمد، بازرگان بود و اجدادش همه از برهمنان کشمیر بودند که در قرن هفدهم به دین اسلام مشرف شدند. او در سال 1884 میلادى به پنجاب رفت و تحت تعلیم استادانى که ایمان عمیقى داشتند و عاشق قرآن بودند، قرار گرفت. اقبال بسیار باهوش و زیرک بود و آموزش این دوره را تقریباً به مدت سه سال به پایان رسانید.
پدر اقبال، مغازهی کلاه و نقابدوزى و چادردوزى داشت، اما وقتى خرج روزانهی خود را درمىآورد، در مجالس علما و دانشمندان شرکت مىکرد؛ اضافه بر این، کتابهاى «فتوحات مکیه» و «فصوصالحکم» محىالدین ابنعربى را مىخواند.
پدر اقبال، مغازهی کلاه و نقابدوزى و چادردوزى داشت، اما وقتى خرج روزانهی خود را درمىآورد، در مجالس علما و دانشمندان شرکت مىکرد؛ اضافه بر این، کتابهاى «فتوحات مکیه» و «فصوصالحکم» محىالدین ابنعربى را مىخواند.
تحصیلات
محمد بعد از اتمام دورهی مکتب، برای گذران دورههای ابتدایی و متوسطه به کالج رفت. وی در کالج مورد توجه یکی از معلمانش به نام مولانا میرحسین قرار گرفت. ذوق و استعداد شاعری وی تا جایی معلمش را تحت تأثیر قرار داد که هرچند مخالف با شعر گفتن جوانان بود، خودش اقبال را تشویق به سرودن کرد.
فضاى خانوادهی اقبال، فضایی معنوى بود. پدر او هم هرگاه مىخواست فرزند خود را به عملى وادار یا از کار ناپسندى منع کند، از آیات قرآن و رفتار پیغمبر(ص) براى وى مىخواند؛ بدین جهت، اقبال هشت ـ نُه ساله هر روز صبح، قرآن تلاوت مىکرد. روزی پدرش به او گفت: «پسرم! وقتى قرآن تلاوت مىکنى، فکر تو این باشد که قرآن بر تو نازل شده است؛ یعنى خدا خودش با تو سخن مىگوید.» یک وقت دیگر هم پدرش به او گفته بود: «آن زحمتى که براى آموزش تو کشیدم، باید پاداش آن را بگیرم. پاداش من این است که به اسلام خدمت کنى.»
اقبال مىگوید: «من خواستهی پدرم را پیوسته در نظر داشتم و آن را در اشعار خود هم مىآوردم. شهرت شاعرى من هم گسترش مىیافت؛ من براى نوجوانان سرود اسلامى مىنگاشتم و آنان با شوق و ذوق این اشعار را مىخواندند و حفظ مىکردند. وقتى هم پدرم در بستر بیمارى بود، یکی از ویژگیها و خصوصیات اخلاقی اقبال، اعتقاد راسخ به رسالت پیامبر(ص) و شیدایی و شیفتگی وی به رسول خداست؛ به طوری که راز موفقیت خود و پایداری در برابر مظاهر تمدن غرب را در ارتباط روحی با رسولالله(ص) میداند. او در کتاب «اسرار خودی»، ارزشها و اصول بنیادی زندگی امت اسلام را برمیشمارد و از آن میان، ارتباط دائم امت را با نبی گرامی ذکر کرده استبراى دیدنش رفتم و از او پرسیدم: پدرجان! آیا به آن پیمانى را که براى خدمت به اسلام با تو بسته بودم، وفا کردهام؟ پدر در حالى که در بستر مرگ قرار داشت، گواهى داد که پاداش زحمات او را دادهام.»
وی پس از اتمام دورهی کالج، در رشتهی فلسفهی دانشگاه لاهور ادامه تحصیل داد و دورهی فوقلیسانس را در دانشگاه پنجاب با رتبهی اول، پشتسر گذاشت. فعالیت و ذوق و قریحهاش فقط در عالم شعر و شاعری و فلسفه محدود نبود، بلکه در عالم اقتصاد نیز حرفی برای گفتن داشت، تا جایی که در سال 1901 میلادی کتابی در همین زمینه به زبان اردو نوشت.
او پس از مدتی، جهت تکمیل تحصیلاتش راهی اروپا شد که این سفر علمی تأثیر بسیاری بر افکارش به جای گذارد. در دانشگاه کمبریج نیز فلسفه را ادامه دارد و در آنجا با یکی از پیروان هگل به نام «مک تیگارت» ملاقاتی انجام داد. همچنین فرصت آشنایی با پروفسور براون و نیکلسون را پیدا کرد. اقبال پس از کسب درجهی فلسفهی اخلاق در دانشگاه کمبریج، راهی دانشگاه مونیخ آلمان شد و با ارائهی پایاننامهی خود با عنوان «سیر فلسفه در ایران» موفق به دریافت درجهی دکتری گردید.
پس از ماجرای اعطای لقب «sir» از سوی دولت انگلیسی هند به اقبال، مسلمانان شبهقارهی هند خشمگین شدند؛ ولی اقبال برای اطمینانبخشی به هموطنان و همفکرانش، برای آنان چنین نوشت: «سوگند به خدای ذوالجلال که جان و آبروی من، همه در تصرف اوست و سوگند به پیغمبر خدا که در سایهی رحمت او به خدا ایمان دارم و خودم را مسلمان میخوانم، هیچ نیرویی نمیتواند قدرت حقیقتگویی مرا سلب کند.»
او پس از بازگشت به وطن در سال 1908 میلادی، به سِمت رئیس بخش فلسفهی دانشکدهی دولتی لاهور انتخاب شد و علاوه بر تدریس، اجازهی وکالت نیز کسب کرد؛ اما پس از چندی، فقط شغل وکالت را ادامه داد و از تدریس دست کشید.
فضاى خانوادهی اقبال، فضایی معنوى بود. پدر او هم هرگاه مىخواست فرزند خود را به عملى وادار یا از کار ناپسندى منع کند، از آیات قرآن و رفتار پیغمبر(ص) براى وى مىخواند؛ بدین جهت، اقبال هشت ـ نُه ساله هر روز صبح، قرآن تلاوت مىکرد. روزی پدرش به او گفت: «پسرم! وقتى قرآن تلاوت مىکنى، فکر تو این باشد که قرآن بر تو نازل شده است؛ یعنى خدا خودش با تو سخن مىگوید.» یک وقت دیگر هم پدرش به او گفته بود: «آن زحمتى که براى آموزش تو کشیدم، باید پاداش آن را بگیرم. پاداش من این است که به اسلام خدمت کنى.»
اقبال مىگوید: «من خواستهی پدرم را پیوسته در نظر داشتم و آن را در اشعار خود هم مىآوردم. شهرت شاعرى من هم گسترش مىیافت؛ من براى نوجوانان سرود اسلامى مىنگاشتم و آنان با شوق و ذوق این اشعار را مىخواندند و حفظ مىکردند. وقتى هم پدرم در بستر بیمارى بود، یکی از ویژگیها و خصوصیات اخلاقی اقبال، اعتقاد راسخ به رسالت پیامبر(ص) و شیدایی و شیفتگی وی به رسول خداست؛ به طوری که راز موفقیت خود و پایداری در برابر مظاهر تمدن غرب را در ارتباط روحی با رسولالله(ص) میداند. او در کتاب «اسرار خودی»، ارزشها و اصول بنیادی زندگی امت اسلام را برمیشمارد و از آن میان، ارتباط دائم امت را با نبی گرامی ذکر کرده استبراى دیدنش رفتم و از او پرسیدم: پدرجان! آیا به آن پیمانى را که براى خدمت به اسلام با تو بسته بودم، وفا کردهام؟ پدر در حالى که در بستر مرگ قرار داشت، گواهى داد که پاداش زحمات او را دادهام.»
وی پس از اتمام دورهی کالج، در رشتهی فلسفهی دانشگاه لاهور ادامه تحصیل داد و دورهی فوقلیسانس را در دانشگاه پنجاب با رتبهی اول، پشتسر گذاشت. فعالیت و ذوق و قریحهاش فقط در عالم شعر و شاعری و فلسفه محدود نبود، بلکه در عالم اقتصاد نیز حرفی برای گفتن داشت، تا جایی که در سال 1901 میلادی کتابی در همین زمینه به زبان اردو نوشت.
او پس از مدتی، جهت تکمیل تحصیلاتش راهی اروپا شد که این سفر علمی تأثیر بسیاری بر افکارش به جای گذارد. در دانشگاه کمبریج نیز فلسفه را ادامه دارد و در آنجا با یکی از پیروان هگل به نام «مک تیگارت» ملاقاتی انجام داد. همچنین فرصت آشنایی با پروفسور براون و نیکلسون را پیدا کرد. اقبال پس از کسب درجهی فلسفهی اخلاق در دانشگاه کمبریج، راهی دانشگاه مونیخ آلمان شد و با ارائهی پایاننامهی خود با عنوان «سیر فلسفه در ایران» موفق به دریافت درجهی دکتری گردید.
پس از ماجرای اعطای لقب «sir» از سوی دولت انگلیسی هند به اقبال، مسلمانان شبهقارهی هند خشمگین شدند؛ ولی اقبال برای اطمینانبخشی به هموطنان و همفکرانش، برای آنان چنین نوشت: «سوگند به خدای ذوالجلال که جان و آبروی من، همه در تصرف اوست و سوگند به پیغمبر خدا که در سایهی رحمت او به خدا ایمان دارم و خودم را مسلمان میخوانم، هیچ نیرویی نمیتواند قدرت حقیقتگویی مرا سلب کند.»
او پس از بازگشت به وطن در سال 1908 میلادی، به سِمت رئیس بخش فلسفهی دانشکدهی دولتی لاهور انتخاب شد و علاوه بر تدریس، اجازهی وکالت نیز کسب کرد؛ اما پس از چندی، فقط شغل وکالت را ادامه داد و از تدریس دست کشید.
فعالیتهای سیاسی-اجتماعی
اقبال در سال 1926 میلادی، به عضویت مجلس قانونگذاری انتخاب شد. وضعیت زندگی ناگوار مردم و اختلافات در آن زمان و عشق به آزادی، اقبال را به سوی حرکتهای سیاسی سوق داد، تا جایی که اقبال پیشنهاد تشکیل دولت پاکستان را داد؛ همچنین او نمایندهی مردم مسلمان شبهقاره در اولین مؤتمر اسلامی فلسطین در بیتالمقدس بود.
درگذشت
سرانجام علامه اقبال لاهوری به دنبال تنگی نفس و ضعف قلبی که مبتلا گشته بود، در سال 1317قمری دار فانی را وداع گفت.
آثار
برخی از آثار او عبارتاند از: علم الاقتصاد، توسعهی حکمت در ایران (سیر فلسفه در ایران)، تاریخ هند، احیای فکر دینی در اسلام، یادداشتهای پراکنده (مجموعهخاطرات چندماههی اقبال) و دیوان فارسی اقبال که شامل: رموز بیخودی، اسرار خودی، زبور عجم، پیام مشرق، جاویدنامه و ارمغان حجاز است.
بیشتر بخوانید: اقبال لاهوری
اندیشههای ناب
هرمان هسه، یکی از نامدارترین نویسندگان غرب و برندهی جایزهی نوبل، معتقد است: «اقبال، فیلسوفی نظری است؛ اما سرچشمهی توانایی فکری او در جای دگر نهفته است؛ در دیانت و در ایمان او. اقبال دیندار است؛ دینداری که خود را وقف خدا کرده است. با این همه، ایمان او کوتهبینانه و کودکانه نیست؛ سرتاسر متهورانه و مردانه است، آتشین است و پیکارگر.»
یکی از ویژگیها و خصوصیات اخلاقی اقبال، اعتقاد راسخ به رسالت پیامبر(ص) و شیدایی و شیفتگی وی به رسول خداست؛ به طوری که راز موفقیت خود و پایداری در برابر مظاهر تمدن غرب را در ارتباط روحی با رسولالله(ص) میداند. او در کتاب «اسرار خودی»، ارزشها و اصول بنیادی زندگی امت اسلام را برمیشمارد و از آن میان، ارتباط دائم امت را با نبی گرامی ذکر کرده است:
در دل مسلم، مقام مصطفی است
آبروی ما ز نام مصطفی است
خصوصیت و امتیاز بارز دیگر اقبال، علاقه و اشتیاق وی به معنویت و انس گرفتن با قرآن کریم است که در ساختار فکری او بیش از هر کتاب و استادی دیگر تأثیر گذاشت. او مسلمین را به خاطر رویگردانی از این کتاب مورد سرزنش قرار داده و میسراید:
به آیاتش تو را کاری جز این نیست
که از یاسین او آسان بمیری
همچنین او وحدت امت اسلامی را فریاد میزد و از اینکه امت اسلام همدم ولی باهم بیگانهاند، مینالید. او بود که علیرغم سُنّیبودنش میگفت: «رمز قرآن از حسین آموختیم.» او کسی بود که بر هر مسلمان نهیب میزد که: ای مسلمان! از خواب گران خیز؛ حتی در جایی میگوید: «از این شیوخ و امیران بعید نیست که جبهی ابوذر، پالتوی اویس قرنی و چادر زهرا و گرامیترین مقدسات را بفروشند و به عیش و نوش خود مصرف کنند!» از این روست که دکترعلی شریعتی در جایی، وی را ایرانیترین خارجی و شیعهترین سنی خطاب کرده است.
اقبال آرزو داشت تهران روزی جایگاه ژنو در اروپا را پیدا کند. او دلبستگی فراوانی به ایران داشت، به طوری که در یکی از اشعارش این موضوع را نشان میدهد:
چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما
ای جوانان عجم! جان من و جان شما
غوطهها زد در خمیر زندگی اندیشهام
تا به دست آوردهام افکار پنهان شما
مهر و مه دیدم نگاهم برتر از پروین گذشت
ریختم طرح حرم در کافرستان شما
فکر رنگینم کند نذر تهیدستان شرق
پارهی لعلی که دارم از بدخشان شما
میرسد مردی که زنجیر غلامان بشکند
دیدهام از روزن دیوار زندان شما
حلقه گرد من زنید ای پیکران آب و گل!
آتشی در سینه دارم از نیاکان شما
یکی از ویژگیها و خصوصیات اخلاقی اقبال، اعتقاد راسخ به رسالت پیامبر(ص) و شیدایی و شیفتگی وی به رسول خداست؛ به طوری که راز موفقیت خود و پایداری در برابر مظاهر تمدن غرب را در ارتباط روحی با رسولالله(ص) میداند. او در کتاب «اسرار خودی»، ارزشها و اصول بنیادی زندگی امت اسلام را برمیشمارد و از آن میان، ارتباط دائم امت را با نبی گرامی ذکر کرده است:
در دل مسلم، مقام مصطفی است
آبروی ما ز نام مصطفی است
خصوصیت و امتیاز بارز دیگر اقبال، علاقه و اشتیاق وی به معنویت و انس گرفتن با قرآن کریم است که در ساختار فکری او بیش از هر کتاب و استادی دیگر تأثیر گذاشت. او مسلمین را به خاطر رویگردانی از این کتاب مورد سرزنش قرار داده و میسراید:
به آیاتش تو را کاری جز این نیست
که از یاسین او آسان بمیری
همچنین او وحدت امت اسلامی را فریاد میزد و از اینکه امت اسلام همدم ولی باهم بیگانهاند، مینالید. او بود که علیرغم سُنّیبودنش میگفت: «رمز قرآن از حسین آموختیم.» او کسی بود که بر هر مسلمان نهیب میزد که: ای مسلمان! از خواب گران خیز؛ حتی در جایی میگوید: «از این شیوخ و امیران بعید نیست که جبهی ابوذر، پالتوی اویس قرنی و چادر زهرا و گرامیترین مقدسات را بفروشند و به عیش و نوش خود مصرف کنند!» از این روست که دکترعلی شریعتی در جایی، وی را ایرانیترین خارجی و شیعهترین سنی خطاب کرده است.
اقبال آرزو داشت تهران روزی جایگاه ژنو در اروپا را پیدا کند. او دلبستگی فراوانی به ایران داشت، به طوری که در یکی از اشعارش این موضوع را نشان میدهد:
چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما
ای جوانان عجم! جان من و جان شما
غوطهها زد در خمیر زندگی اندیشهام
تا به دست آوردهام افکار پنهان شما
مهر و مه دیدم نگاهم برتر از پروین گذشت
ریختم طرح حرم در کافرستان شما
فکر رنگینم کند نذر تهیدستان شرق
پارهی لعلی که دارم از بدخشان شما
میرسد مردی که زنجیر غلامان بشکند
دیدهام از روزن دیوار زندان شما
حلقه گرد من زنید ای پیکران آب و گل!
آتشی در سینه دارم از نیاکان شما
منابع:
ـ ابوالقاسم رادفر، گزیدهی اشعار فارسی اقبال لاهوری، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۹.
ـ محمد اقبال لاهوری، تجدید بنای دینی در اسلام، ترجمه: محمدمسعود نوروزی، تهران، انتشارات امام صادق(ع).
ـ سایت ویکیپدیا.