دیدگاه اسلام و غرب درباره علم و تکنولوژی
چکیده
پیشفرضهای مؤثر در علم دو تقسیم دارند: اول اینکه پیشفرضها یا مدللاند یا معلل و ما گفتیم که از پیشفرضهای مدلل در برساختن گزارههای علمی باید استفاده نمود، ولی از پیشفرضهای معلل باید اجتناب کرد. دوم اینکه پیشفرضها یا عاماند یا خاص؛ پیشفرضهای عام همچون اصل علیت و اصل تناقض، تأثیری در دینی و غیردینی بودن علم ندارند؛ ولی اگر پیشفرضهای خاص داشته باشیم و از دین بگیریم، علم دینی تحقق مییابد. ما معتقدیم درباره علوم انسانی، چنین پیشفرضهای خاصی وجود دارد؛ برای نمونه: تعریفی که دین از انسان ارائه میدهد، غیر از تعریف انسان شناسان غربی است و روشن است که این پیشفرض بر گزارههای علوم انسانی تأثیرگذارند.
تعداد کلمات 2349/ تخمین زمان مطالعه 12 دقیقه
پیشفرضهای مؤثر در علم دو تقسیم دارند: اول اینکه پیشفرضها یا مدللاند یا معلل و ما گفتیم که از پیشفرضهای مدلل در برساختن گزارههای علمی باید استفاده نمود، ولی از پیشفرضهای معلل باید اجتناب کرد. دوم اینکه پیشفرضها یا عاماند یا خاص؛ پیشفرضهای عام همچون اصل علیت و اصل تناقض، تأثیری در دینی و غیردینی بودن علم ندارند؛ ولی اگر پیشفرضهای خاص داشته باشیم و از دین بگیریم، علم دینی تحقق مییابد. ما معتقدیم درباره علوم انسانی، چنین پیشفرضهای خاصی وجود دارد؛ برای نمونه: تعریفی که دین از انسان ارائه میدهد، غیر از تعریف انسان شناسان غربی است و روشن است که این پیشفرض بر گزارههای علوم انسانی تأثیرگذارند.
تعداد کلمات 2349/ تخمین زمان مطالعه 12 دقیقه
علم و تکنولوژی
علم و تکنولوژی، هر دو در زمره برساختههای بشری به شمار میآیند. برساختههای بشری، محصول حیثهای التفاتی جمعی آدمیان هستند ... نخستین وجه تفاوت علم و تکنولوژی، تفاوت آن دو در اهدافی است که از برساختن هر یک دنبال میشود؛ درحالیکه بنا بر مشرب رئالیستها، هدف علوم (از هر سنخی که باشند، خواه علوم طبیعی، خواه زیستی، خواه انسانی و اجتماعی)، شناخت واقعیتی است که مستقل از آدمی فرض میشود. هدف تکنولوژیها از هر سنخ که باشند (خواه فناوریهایی که با مهندسی و علوم طبیعی مرتبط است، خواه فناوریهای زیستی، خواه فناوریهای اجتماعی) اساس کسب شناخت و معرفت نیست، بلکه رفع نیازهای عمدتاً غیرمعرفتی انسانهاست. تکنولوژیها، ابزارهایی هستند برای رفع حاجات عملی آدمیان. به این منظور، این ابزارها میباید آدمی را برای پیشبینی و کنترل امور توانا سازند. از دیگر تفاوتهای اساسی علم با تکنولوژی، آن است که هرچند هر دو، در زمره برساختههای آدمی جای دارند، هدف تکنولوژیها از هر سنخ که باشند (خواه فناوریهایی که با مهندسی و علوم طبیعی مرتبط است، خواه فناوریهای زیستی، خواه فناوریهای اجتماعی) اساس کسب شناخت و معرفت نیست، بلکه رفع نیازهای عمدتاً غیرمعرفتی انسانهاست. تکنولوژیها، ابزارهایی هستند برای رفع حاجات عملی آدمیان. به این منظور، این ابزارها میباید آدمی را برای پیشبینی و کنترل امور توانا سازند.اما معیار ارزیابی آنها بهکلی متفاوت است... درحالیکه هدف از علم، شناخت واقعیت است، هدف از تکنولوژی، رفع حاجات عملی است. به همین اعتبار، در اولی معیار قابلقبول بودن، انطباق گزارههای علمی با واقعیتی است که علی الفرض، از آن خبر میدهند؛ درحالیکه در دومی، معیار قابلیت پذیرش، کارآمدی ماشین موردنظر برای رفع حاجتی است که بیواسطه آن، ماشین مورداشاره خلقشده است. یک تفاوت مهم دیگر میان علم و تکنولوژی ... آن است که فناوری در مقام یک برساخته که برای رفع نیازها به وجود آمده است، فاقد ذات و ماهیت است و تنها دارای کارکرد (انواع کارکردها) است. درحالیکه گزارههای علمی در مقام فرضهایی که برای درک واقعیتی که مستقل از فاعل شناسا، فرض میشود، برساخته شدهاند، میتوانند ذات و گوهر هستارهایی را که هدف شناسایی آنهاست و مخلوق آدمی به شمار نمیآیند، به نحو حدسی و فرضی برای پژوهشگر ارائه دهند.
علم اسلامی (علم بومی در برابر فناوری اسلامی) فناوری بومی
آقای پایا در این بخش، با بهرهگیری ازآنچه در دو بخش پیشین گفتند، به دنبال این نتیجه هستند که علم اسلامی یا بومی، ممکن نیست، ولی تکنولوژی اسلامی و بومی شدنی است. وی با تکیهبر تفکیک دو مقام گردآوری و داوری، میگوید:
در حوزه تولید علم، همه نظامهای باور ... از یک وزن و رتبه در عرصه زمینهسازی برای برساختن نظریهها و فرضیهها برخوردارند. آنچه میان این محصولات تفاوت میگذارد، موفق بیرون آمدن یا نیامدن از مرحله نقادی و ارزیابی است. فلاسفه علم رئالیست به همین اعتبار، میان دو مقام که از آنها با عنوان ظرف و زمینه اکتشاف یا بهعبارتدیگر تولید نظریهها و فرضیه و ظرف و زمینه ارزیابی و داوری یاد میکنند، تفاوت قائل میشوند. با توجه به آنکه منشأ ظهور نظریهها هرچه باشد، محصول نهایی میباید بهوسیله خود واقعیت ارزیابی شود ... ولو باورهای دینی یک فرد، به وی در شکل دادن به یک فرضیه کمک کنند، ازآنجاکه فرضیه برساخته شده، درنهایت میباید از آزمون معیارهای عینی ارزیابی (محک تجربه و تحلیل نظری) سربلند بیرون آید تا بهعنوان یک نظریه علمی پذیرفته شود، در آن صورت، منشأ دینی نظریه، نمیتواند سهمی تعیینکننده یا قاطع در محتوای تجربه و مفهومی نظریه علمی داشته باشد.
در حوزه تولید علم، همه نظامهای باور ... از یک وزن و رتبه در عرصه زمینهسازی برای برساختن نظریهها و فرضیهها برخوردارند. آنچه میان این محصولات تفاوت میگذارد، موفق بیرون آمدن یا نیامدن از مرحله نقادی و ارزیابی است. فلاسفه علم رئالیست به همین اعتبار، میان دو مقام که از آنها با عنوان ظرف و زمینه اکتشاف یا بهعبارتدیگر تولید نظریهها و فرضیه و ظرف و زمینه ارزیابی و داوری یاد میکنند، تفاوت قائل میشوند. با توجه به آنکه منشأ ظهور نظریهها هرچه باشد، محصول نهایی میباید بهوسیله خود واقعیت ارزیابی شود ... ولو باورهای دینی یک فرد، به وی در شکل دادن به یک فرضیه کمک کنند، ازآنجاکه فرضیه برساخته شده، درنهایت میباید از آزمون معیارهای عینی ارزیابی (محک تجربه و تحلیل نظری) سربلند بیرون آید تا بهعنوان یک نظریه علمی پذیرفته شود، در آن صورت، منشأ دینی نظریه، نمیتواند سهمی تعیینکننده یا قاطع در محتوای تجربه و مفهومی نظریه علمی داشته باشد.
بیشتر بخوانید: خود باوری علمی و توجه به جنبش نرم افزاری و تولید علم جهت بومی نمودن فناوری های نوین
اما در مورد تکنولوژی میتوان از وابستگی به ظرفها و زمینهها و نیز از تأثیر نظامهای ارزشی و جنبههای فرهنگی و هنری سنتی سخن گفت.
از سوی دیگر به اعتقاد ایشان، «علوم اجتماعی (و بعضاً انسانی) برخلاف علوم طبیعی زیستی، واجد دو وجه هستند. از جنبهای علم به شمار میآیند و از جنبه دیگر، فناوری». علوم طبیعی تنها حیث علمی، یعنی کشف واقع دارند و تنها به دنبال کشف واقعیات طبیعی هستند ولی بعد از شکلگیری این علوم، مهندسان با استفاده از علوم پایه (فیزیک، شیمی، ریاضی) این علوم طبیعی را به تکنولوژی تبدیل میکنند و تکنولوژی را هم به صنعت تا نیازهای ما برآورده شود. درواقع، مبنای علوم طبیعی، رئالیستی است، ولی تکنولوژی که تغییر واقعیت است، بایدها و نبایدهای برآمده از آن هست و نیستهاست که با نگاه پراگماتیسمی برای رفع نیازهای بشری شکل میگیرد.
حال به اعتقاد ایشان، علوم انسانی و اجتماعی به لحاظ علم بودن و کشف از واقع، دقیقاً همانند علوم طبیعیاند؛ یعنی به دنبال کشف قواعد و حقایق عالم انسانی است؛ ولی از جهت دیگر، شبیه تکنولوژی است و به دنبال ساختن جامعه است و میخواهد اقتصاد، فرهنگ و سایر شئون جامعه را تغییر دهد.
ایشان از این نکته که علوم انسانی، دو حیث علمی و تکنولوژیک دارند، نتیجه میگیرد: که علم ازآنجهت که علم است، دینی و غیردینی و بومی و غیربومی ندارد؛ یعنی علم به لحاظ اینکه علم است و کشف واقع میکند، فرقی برای مسلمان و غیرمسلمان ندارد؛ ولی تکنولوژی، بومی و غیربومی دارد؛ چون هر جامعهای نیازهای خاص خود را دارد؛ برای مثال کشوری که رودخانه و دریا دارد، به تکنولوژی کشتی و قایقسازی نیاز دارد، ولی در کشوری که فاقد دریا و رودخانه است، این تکنولوژی سالبه به انتفاء موضوع است؛ چون اصلاً نیاز مربوط به آن تکنولوژی در آن جامعه وجود ندارد. پس اقلیم جغرافیایی در علم که کاشف واقع است، تأثیری ندارد؛ ولی در تکنولوژی که برای رفع نیازهاست، تأثیر دارد.
به همین نحو، در بخش تکنولوژی، دینی و غیردینی نیز خواهیم داشت؛ برای مثال دین به ما اجازه نمیدهد تکنولوژی تولید بمب اتمی داشته باشیم، ولی اجازه استفاده از فناوریهای هستهای صلحآمیز را به ما میدهد.
پس همانطور که انسانشناسی دینی، هم مشتمل بر توصیف و چگونگی انسان است و هم توصیههایی برای ساختن انسان دارد، به اعتقاد پایا علوم طبیعی تنها حیث علمی، یعنی کشف واقع دارند و تنها به دنبال کشف واقعیات طبیعی هستند ولی بعد از شکلگیری این علوم، مهندسان با استفاده از علوم پایه (فیزیک، شیمی، ریاضی) این علوم طبیعی را به تکنولوژی تبدیل میکنند و تکنولوژی را هم به صنعت تا نیازهای ما برآورده شود.هم میگوید ای انسان تو چیستی و کمال تو در چیست و هم میگوید اینگونه عمل کن تا به آن هدف برسی (چیستی و کیستی و چه باید باشی؟) علوم انسانی نیز، هم مشتمل بر توصیف و کشف واقع است و روابط پدیدههای انسانی رفتارهای انسانی، نهادهای انسانی را توصیف میکند و هم مشتمل بر توصیه و بایدها و نبایدهاست.
حاصل آنکه: ایشان معتقد است علوم انسانی مشتمل بر دانش و ارزش هر دو است؛ ولی برخلاف برخی که معتقدند هست و نیستهای علوم انسانی آمیخته با بایدها و نبایدهاست، آنها را از هم جدا میداند؛ ازاینروست که میگوید علوم انسانی ازآنجهت که علماند، یعنی به لحاظ هست و نیستهای توصیفی، بومی و غیربومی و دینی و غیردینی ندارند؛ ولی ازآنجهت که تکنولوژی است، یعنی به لحاظ بایدها و نبایدها، بومی و غیربومی و دینی و غیردینی دارند.
ایشان در بخش تفاسیر علم دینی نیز معتقدند: این تفاسیر نمیتوانند اثبات نمایند علم در مقام علم بودن، دینی و غیردینی است؛ یعنی ایشان میخواهد بگوید اگر میخواهید دینی بودن علم را اثبات نمایید، باید اثبات کنید آن بعد علمی علم است که دینی است، وگرنه بعد تکنولوژیکی را ما هم قبول داریم که دینی و غیردینی دارد.
نقد دیدگاه علمی و تکنولوژیک بودن علوم انسانی
دیدگاه دو حیثیت بودن علوم انسانی و علمی و تکنولوژیک بودن آنها از سوی دکتر پایا، گرفتار نقدهای متعددی است که به شرح ذیل بیان میگردد:
١. ایشان در مقدمه بحث، گرفتار خلط انگیزه و انگیخته شدهاند. وی باید به بررسی صحتوسقم خود اندیشه و نظریه علم دینی بپردازند؛ نه اینکه انگیزه طرفداران آن را بهنقد بکشد. ایشان در طلیعه بحث، وارد بحثانگیزشی شدهاند؛ بهعلاوه طرفداران علم دینی، میتوانند بگویند مسئله علم دینی یک واقعیت تحققپذیر است که غیر از رشد علوم تجربی در غرب و سیطره آنها برجهان و افول تمدن اسلامی، ما باید بدان میپرداختیم، ولی مغفول واقعشده است. همچنان که اکنون برخی اندیشمندان مسیحی، در فضای علمی مغرب زمین، بحث علم دینی را مطرح میکنند و دیگر انگیزه اعاده حیثیت و عظمت ازدسترفته را ندارند.
2. بهعلاوه، تحلیل تاریخی ایشان نسبت به بحث علم دینی، ناتمام است؛ چراکه وقتی در دوران فلسفه اسکو لاستیک، دانشمندان غربی به پیروی از عالمان مسلمان، به علوم تجربی روی آوردند، بهشدت مورد انکار و نقد فلاسفه مدرسی قرار گرفتند؛ ولی با پیگیری و جدیت این دانشمندان، علم تجربی در مغرب زمین رشد کرده و به وضعیت بارز و روشن امروز رسید؛ حال چه تضمینی وجود دارد که طرح علم دینی و علم اسلامی نیز که الآن در دوران کودکی و ابتدایی به سر میبرد، با پیگیریها و تلاشها به موفقیت نرسد. تاریخ علم نشان میدهد چه اندازه محالهای عادی که در جهان علم به وقوع پیوسته است! وقتی فیزیک نیوتن در غرب مطرح شد و جایگاه خود را تحکیم نمود، کسی خیال نمیکرد روزی این فیزیک تضعیف گردد و فیزیک دیگری به نام فیزیک کوانتوم مطرح شود؛ ولی دویست سال بعد، این اتفاق به وقوع پیوست.
٣. آقای پایا با پذیرش دیدگاه پوپر در فلسفه علم، نمیتواند منکر علم دینی باشد و تفکیک مقام گردآوری و مقام داوری در فلسفه پوپر معنا ندارد. پوپر در کتاب منطق اکتشاف علمی بهصراحت اقرار میکند هیچ فرضیهای با مشاهده نقض نمیشود و مشاهدهها هم با فرضیهها تفسیر میشوند و تنها فرضیه است که فرضیهای را باطل میسازد و بهطورکلی، علم در سیطره فرضیههاست و فرضیهها نیز ساخته نرمافزاری بشرند و تنها در مقطعی بر اساس قرارداد، فرضیهای بر فرضیه دیگری ترجیح پیداکرده است.[1]
۴. دکتر پایا، تنها به سه فرض رئالیسم خام، رئالیسم انتقادی و ایدئالیسم اشارهکرده، گمان کرده است خروج از معرفتشناسی اثباتگرایی و ابطالگرایی، مستلزم غلتیدن در نسبیگرایی است؛ درحالیکه روشهای معرفتی دیگر، مانند روش عقلی، افزون بر روش تجربی وجود دارد و گرایش به آن روش، بدون گرایش به اثباتگرایی یا ابطالگرایی تجربی، جزء مکتب رئالیسم است و نسبیگرایی را به دنبال ندارد.
۵. همانگونه که گذشت، مبنای علم شناختی آقای پایا، رئالیسم انتقادی در فلسفه علم پوپر است و دیدگاههای ایشان در فلسفه علم، همان مدعیات پوپر است؛ ولی این دیدگاه مخدوش است؛ زیرا ادعای رئالیسم پیچیده نیز همانند دیدگاه هرمنوتیست های فلسفی، منجر به ایدئالیسم میگردد؛ چون سخن در معرفتشناسی گزارهای است و یک گزاره یا کاشف واقع است و با واقع مطابقت دارد یا اینگونه نیست. بله در معرفتشناسی دانش میتوان گفت فیزیک «الف»، واقع را بیشتر نشان میدهد یا فیزیک «ب»، چون فیزیک و هر دانش دیگری، مجموعهای از گزارههاست؛ ولی در معرفتشناسی گزارهای - که محل بحث پوپر نیز هست - چون علم و شبهعلم را به اعتبار نقدپذیری گزاره مطرح میکند، نمیتوان گفت این گزاره حدسی، ما را بهواقع نزدیک کرد؛ ولی وقتی ابطال شد، گزاره بعدی بیشتر ما را بهواقع نزدیک میکند. گزارهای که واقع را گزارش میکند یا مطابق واقع است یا نیست و اصلاً تشکیک: در مفهوم صدق (به معنای مطابقت با واقع) معنا ندارد. مگر اینکه صدق را به معنای مطابقت با واقع نگیریم؛ مثلاً اگر صدق را به معنای کارآمدی بگیریم، میتوان گفت گزاره «الف»، کارآمدتر از گزاره «ب» است. اگر رئالیست شدیم و به واقعی ورای ذهن معتقد گردیم و سپس توان ذهن در کشف واقع را نیز پذیرفتیم، این کشف واقع یا مطابق با واقع است یا نیست و قرب و بعد در این زمینه معنا ندارد.
اما اگر طرفداران رئالیسم پیچیده، اشکال نمایند. پس شما معتقدید بهراحتی و سهولت میتوان به کنه واقعیت رسید، درحالیکه اینهمه میان دانشمندان اختلاف وجود دارد و باوجود اینهمه تلاش نمیتوانند به کشف واقعیت نائل آیند، باید بگوییم: واقعیت خارجی، ابعاد و حیثیتهای متعددی دارد؛ از طرفی محدودیتهای ذهنی ما اقتضا میکند هر مفهومی، تنها پنجرهای به روی واقعیت باشد و همانطور که هر پنجرهای، حیثیتی از واقعیت خارجی را نشان میدهد، هر مفهومی تنها حیثیتی از شیء خارجی را نشان میدهد و ما هیچ مفهومی نداریم که تمام واقعیت شیء خارجی را نشان بدهد و تنها حیثیتی از آن را نشان میدهد. پس ما رئالیسم خام را به این معنا که با یک مفهوم بتوان تمام یک واقعیت را درک نمود، قبول نداریم؛ ولی معتقدیم یک مفهوم میتواند حیثیتی از واقعیت را بهدرستی نشان دهد و مفهوم دیگر، حیثیت دیگر و مفهوم سوم، حیثیت دیگر را و همینطور. پس اگر مفاهیم گوناگون، مطابق واقع باشند، هر یک از آن مفاهیم، مطابق خود را نشان میدهند. پس دیگر نزدیک شدن بهواقع مطرح نیست. پس ما هیچیک از رئالیسم خام و رئالیسم پیچیده را قبول نداریم.
اما درباره تأثیر پیشفرضها نیز باید توجه داشت که ما برخلاف پوزیتویستها، تأثیر پیشفرضها را در کشف واقع میپذیریم؛ ولی معتقدیم این پیشفرضها بر دودستهاند:
برخی مثل استحاله اجتماع نقیضین، ابزار کشف واقعاند، ولی برخی دیگر رهزن کشف واقعاند. ازاینرو باید از دسته دوم، اجتناب نمود و از دسته اول، بهره گرفت و اگر این پیشفرضهای مدلل را بتوان از دین گرفت، میتوان علم دینی داشت. آقای پایا در مقام رد دیدگاه علم دینی که معتقد به تأثیر پیشفرضهای دینی در علوم هستند، میگوید: هرچند این سخن درست است و همانطور که گذشت، غیر از پوزیتویست ها، بقیه فیلسوفان علم، تأثیر پیشفرضها در گزارههای علمی قبول دارند، ولی این پیشفرضها عام هستند؛ ازاینرو دینی و غیردینی ندارند؛ برای مثال یکی از این پیشفرضها، اصل علیت است که پیشفرض عام است. بر این اساس، باید بگوییم اگر توانستیم پیشفرضی خاص از دین پیدا کنیم که در علم تأثیر بگذارد، میتوان از علم دینی به معنای تأثیر دین در فرآیند و روششناسی علم دفاع نمود که به اعتقاد ما، این معنای علم، در علوم انسانی وجود دارد.
حاصل آنکه: پیشفرضهای مؤثر در علم دو تقسیم دارند: اول اینکه پیشفرضها یا مدللاند یا معلل و ما گفتیم که از پیشفرضهای مدلل در برساختن گزارههای علمی باید استفاده نمود، ولی از پیشفرضهای معلل باید اجتناب کرد. دوم اینکه پیشفرضها یا عاماند یا خاص؛ پیشفرضهای عام همچون اصل علیت و اصل تناقض، تأثیری در دینی و غیردینی بودن علم ندارند؛ ولی اگر پیشفرضهای خاص داشته باشیم و از دین بگیریم، علم دینی تحقق مییابد. ما معتقدیم درباره علوم انسانی، چنین پیشفرضهای خاصی وجود دارد؛ برای نمونه: تعریفی که دین از انسان ارائه میدهد، غیر از تعریف انسان شناسان غربی است و روشن است که این پیشفرض بر گزارههای علوم انسانی تأثیرگذارند. توضیح بیشتر این مطالب، در بیان نظریه برگزیده خواهد آمد.
١. ایشان در مقدمه بحث، گرفتار خلط انگیزه و انگیخته شدهاند. وی باید به بررسی صحتوسقم خود اندیشه و نظریه علم دینی بپردازند؛ نه اینکه انگیزه طرفداران آن را بهنقد بکشد. ایشان در طلیعه بحث، وارد بحثانگیزشی شدهاند؛ بهعلاوه طرفداران علم دینی، میتوانند بگویند مسئله علم دینی یک واقعیت تحققپذیر است که غیر از رشد علوم تجربی در غرب و سیطره آنها برجهان و افول تمدن اسلامی، ما باید بدان میپرداختیم، ولی مغفول واقعشده است. همچنان که اکنون برخی اندیشمندان مسیحی، در فضای علمی مغرب زمین، بحث علم دینی را مطرح میکنند و دیگر انگیزه اعاده حیثیت و عظمت ازدسترفته را ندارند.
2. بهعلاوه، تحلیل تاریخی ایشان نسبت به بحث علم دینی، ناتمام است؛ چراکه وقتی در دوران فلسفه اسکو لاستیک، دانشمندان غربی به پیروی از عالمان مسلمان، به علوم تجربی روی آوردند، بهشدت مورد انکار و نقد فلاسفه مدرسی قرار گرفتند؛ ولی با پیگیری و جدیت این دانشمندان، علم تجربی در مغرب زمین رشد کرده و به وضعیت بارز و روشن امروز رسید؛ حال چه تضمینی وجود دارد که طرح علم دینی و علم اسلامی نیز که الآن در دوران کودکی و ابتدایی به سر میبرد، با پیگیریها و تلاشها به موفقیت نرسد. تاریخ علم نشان میدهد چه اندازه محالهای عادی که در جهان علم به وقوع پیوسته است! وقتی فیزیک نیوتن در غرب مطرح شد و جایگاه خود را تحکیم نمود، کسی خیال نمیکرد روزی این فیزیک تضعیف گردد و فیزیک دیگری به نام فیزیک کوانتوم مطرح شود؛ ولی دویست سال بعد، این اتفاق به وقوع پیوست.
٣. آقای پایا با پذیرش دیدگاه پوپر در فلسفه علم، نمیتواند منکر علم دینی باشد و تفکیک مقام گردآوری و مقام داوری در فلسفه پوپر معنا ندارد. پوپر در کتاب منطق اکتشاف علمی بهصراحت اقرار میکند هیچ فرضیهای با مشاهده نقض نمیشود و مشاهدهها هم با فرضیهها تفسیر میشوند و تنها فرضیه است که فرضیهای را باطل میسازد و بهطورکلی، علم در سیطره فرضیههاست و فرضیهها نیز ساخته نرمافزاری بشرند و تنها در مقطعی بر اساس قرارداد، فرضیهای بر فرضیه دیگری ترجیح پیداکرده است.[1]
۴. دکتر پایا، تنها به سه فرض رئالیسم خام، رئالیسم انتقادی و ایدئالیسم اشارهکرده، گمان کرده است خروج از معرفتشناسی اثباتگرایی و ابطالگرایی، مستلزم غلتیدن در نسبیگرایی است؛ درحالیکه روشهای معرفتی دیگر، مانند روش عقلی، افزون بر روش تجربی وجود دارد و گرایش به آن روش، بدون گرایش به اثباتگرایی یا ابطالگرایی تجربی، جزء مکتب رئالیسم است و نسبیگرایی را به دنبال ندارد.
۵. همانگونه که گذشت، مبنای علم شناختی آقای پایا، رئالیسم انتقادی در فلسفه علم پوپر است و دیدگاههای ایشان در فلسفه علم، همان مدعیات پوپر است؛ ولی این دیدگاه مخدوش است؛ زیرا ادعای رئالیسم پیچیده نیز همانند دیدگاه هرمنوتیست های فلسفی، منجر به ایدئالیسم میگردد؛ چون سخن در معرفتشناسی گزارهای است و یک گزاره یا کاشف واقع است و با واقع مطابقت دارد یا اینگونه نیست. بله در معرفتشناسی دانش میتوان گفت فیزیک «الف»، واقع را بیشتر نشان میدهد یا فیزیک «ب»، چون فیزیک و هر دانش دیگری، مجموعهای از گزارههاست؛ ولی در معرفتشناسی گزارهای - که محل بحث پوپر نیز هست - چون علم و شبهعلم را به اعتبار نقدپذیری گزاره مطرح میکند، نمیتوان گفت این گزاره حدسی، ما را بهواقع نزدیک کرد؛ ولی وقتی ابطال شد، گزاره بعدی بیشتر ما را بهواقع نزدیک میکند. گزارهای که واقع را گزارش میکند یا مطابق واقع است یا نیست و اصلاً تشکیک: در مفهوم صدق (به معنای مطابقت با واقع) معنا ندارد. مگر اینکه صدق را به معنای مطابقت با واقع نگیریم؛ مثلاً اگر صدق را به معنای کارآمدی بگیریم، میتوان گفت گزاره «الف»، کارآمدتر از گزاره «ب» است. اگر رئالیست شدیم و به واقعی ورای ذهن معتقد گردیم و سپس توان ذهن در کشف واقع را نیز پذیرفتیم، این کشف واقع یا مطابق با واقع است یا نیست و قرب و بعد در این زمینه معنا ندارد.
اما اگر طرفداران رئالیسم پیچیده، اشکال نمایند. پس شما معتقدید بهراحتی و سهولت میتوان به کنه واقعیت رسید، درحالیکه اینهمه میان دانشمندان اختلاف وجود دارد و باوجود اینهمه تلاش نمیتوانند به کشف واقعیت نائل آیند، باید بگوییم: واقعیت خارجی، ابعاد و حیثیتهای متعددی دارد؛ از طرفی محدودیتهای ذهنی ما اقتضا میکند هر مفهومی، تنها پنجرهای به روی واقعیت باشد و همانطور که هر پنجرهای، حیثیتی از واقعیت خارجی را نشان میدهد، هر مفهومی تنها حیثیتی از شیء خارجی را نشان میدهد و ما هیچ مفهومی نداریم که تمام واقعیت شیء خارجی را نشان بدهد و تنها حیثیتی از آن را نشان میدهد. پس ما رئالیسم خام را به این معنا که با یک مفهوم بتوان تمام یک واقعیت را درک نمود، قبول نداریم؛ ولی معتقدیم یک مفهوم میتواند حیثیتی از واقعیت را بهدرستی نشان دهد و مفهوم دیگر، حیثیت دیگر و مفهوم سوم، حیثیت دیگر را و همینطور. پس اگر مفاهیم گوناگون، مطابق واقع باشند، هر یک از آن مفاهیم، مطابق خود را نشان میدهند. پس دیگر نزدیک شدن بهواقع مطرح نیست. پس ما هیچیک از رئالیسم خام و رئالیسم پیچیده را قبول نداریم.
اما درباره تأثیر پیشفرضها نیز باید توجه داشت که ما برخلاف پوزیتویستها، تأثیر پیشفرضها را در کشف واقع میپذیریم؛ ولی معتقدیم این پیشفرضها بر دودستهاند:
برخی مثل استحاله اجتماع نقیضین، ابزار کشف واقعاند، ولی برخی دیگر رهزن کشف واقعاند. ازاینرو باید از دسته دوم، اجتناب نمود و از دسته اول، بهره گرفت و اگر این پیشفرضهای مدلل را بتوان از دین گرفت، میتوان علم دینی داشت. آقای پایا در مقام رد دیدگاه علم دینی که معتقد به تأثیر پیشفرضهای دینی در علوم هستند، میگوید: هرچند این سخن درست است و همانطور که گذشت، غیر از پوزیتویست ها، بقیه فیلسوفان علم، تأثیر پیشفرضها در گزارههای علمی قبول دارند، ولی این پیشفرضها عام هستند؛ ازاینرو دینی و غیردینی ندارند؛ برای مثال یکی از این پیشفرضها، اصل علیت است که پیشفرض عام است. بر این اساس، باید بگوییم اگر توانستیم پیشفرضی خاص از دین پیدا کنیم که در علم تأثیر بگذارد، میتوان از علم دینی به معنای تأثیر دین در فرآیند و روششناسی علم دفاع نمود که به اعتقاد ما، این معنای علم، در علوم انسانی وجود دارد.
حاصل آنکه: پیشفرضهای مؤثر در علم دو تقسیم دارند: اول اینکه پیشفرضها یا مدللاند یا معلل و ما گفتیم که از پیشفرضهای مدلل در برساختن گزارههای علمی باید استفاده نمود، ولی از پیشفرضهای معلل باید اجتناب کرد. دوم اینکه پیشفرضها یا عاماند یا خاص؛ پیشفرضهای عام همچون اصل علیت و اصل تناقض، تأثیری در دینی و غیردینی بودن علم ندارند؛ ولی اگر پیشفرضهای خاص داشته باشیم و از دین بگیریم، علم دینی تحقق مییابد. ما معتقدیم درباره علوم انسانی، چنین پیشفرضهای خاصی وجود دارد؛ برای نمونه: تعریفی که دین از انسان ارائه میدهد، غیر از تعریف انسان شناسان غربی است و روشن است که این پیشفرض بر گزارههای علوم انسانی تأثیرگذارند. توضیح بیشتر این مطالب، در بیان نظریه برگزیده خواهد آمد.
نمایش پی نوشت ها:
[1] کارل پوپر؛ منطق اکتشاف علمی؛ ترجمه حسین کمالی؛ صص ۷۸، ۱۲۱، ۱۲۳ و ۱۳۷.