اولین شیعه علی (علیه السلام)
خدیجه و ازدواج با پیامبر اكرم
حضرت خدیجه علیهاالسلام دختر خویلد ـ كه 68 سال پیش از هجرت در قریش متولد شده بود - (2) بانویى پرهیزكار و پاكدامن بود. چنانكه به طاهره(3) مشهور شد، او به دلیل استعداد قوى خود، یكى از ثروتمندترین افراد قریش بود. با این همه، همواره بخشى از اوقات خود را در محضر علماى بزرگ و كسب دانش از آنان مىگذراند. در همین نشستهاى علمى بود كه متوجّه شد، به زودى پیامبرى ظهور خواهد كرد.(4) با روى دادن اتفاقى چند، سرانجام پیامبر خاتم را شناخت و به تقاضاى خود با وى ازدواج كرد. این رویداد بزرگ در حدود 28 سال قبل از هجرت روى داد(5) و از آن پس خدیجه عمر خود را به همدلى، همسرى، همرازى و همراهى پیامبر اكرم (صلىاللهعلیهوآله) گذراند.
على و محمد نور واحد
این روایت به خوبى میزان همبستگى پیامبر صلىاللهعلیهوآله و على علیهالسلام را نشان مىدهد، لذا طبیعى است كه بعد از تولد على علیهالسلام، پیامبر نهایت كوشش خود را جهت ارتباط بیشتر با على علیهالسلام صرف كنند.
بر اساس منابع تاریخى پیامبر صلىاللهعلیهوآله تا سه سالگى على، در خانه ابوطالب بود.(8) پس از آن به منزل خدیجه علیهاالسلام رفت. در طول این مدت پیامبر همواره در تربیت على (علیهالسلام) مىكوشید و با او پیوند داشت، لذا هنگامى كه مادر حضرت على (علیهالسلام) نوزادش را خدمت رسول خدا آورد، پیامبر (صلىاللهعلیهوآله) از او خواست، گهواره على را كنار رختخوابش قرار دهد، حضرت گهواره على علیهالسلام را تكان مىداد؛ به او غذا مىداد؛ على (علیهالسلام) را بغل مىگرفت و مىفرمود: «این كودك برادر و در آینده ولى، یاور، وصى و همسر دختر من خواهد بود.»(9)
حضرت على علیهالسلام بعدها این توجه خاص پیامبر اكرم را این گونه توضیح داده است: «شما از خویشاوندى نزدیك من با رسول خدا و مقام مخصوصى كه نزد او داشتم، مطلع هستید. مرا در كنار خود قرار مىداد، هنگامى كه نوزاد بودم، مرا به سینه خود مىگرفت و در كنار بستر خود مرا حمایت مىكرد و بوى خوش خود را به مشامم مىرساند. او غذا را در دهان من مىگذاشت.» (10)
على در خانه خدیجه
دوران قبل از بعثت
آرى! به تعبیر ابن ابى الحدید: «على آنچنان با پیامبر همراه بود كه هر وقت پیامبر اكرم از شهر خارج مىشد و به غار حرا مىرفت، او را نیز با خود مىبرد.»(12)
البته حضرت على علیهالسلام در این دوره براى تهیه غذا به منزل بر مىگشت و از خدیجه علیهاالسلام غذاى لازم را براى پیامبر صلىاللهعلیهوآله مىگرفت و به حضرت مىرساند. همچنین اگر لازم بود، خبرى به خدیجه (علیهاالسلام) یا پیامبر رسانده شود، على(علیهالسلام) این كار را انجام مىداد.
دوره بعثت
رسالت غیر علنى
در روایتى دیگر امام على علیهالسلام نیز بر این واقعیت تأكید مىكند: «لقد صلیت مع رسول الله قبل الناس بسبع سنین و انا اول من صلى معه؛(14) من هفت سال قبل از مردم با رسول خدا نماز گزاردم و من اولین كسى هستم كه با او نماز گزارد.»
بعد از حضرت على علیهالسلام، خدیجه علیهاالسلام نیز ایمان مىآورد و به این ترتیب خانواده سه نفرى رسول خدا صلىاللهعلیهوآله همه مؤمن به دین او مىشوند.
اولین مسلمان
اما با توجه به این كه شیعه و سنى گفتار امیرالمؤمنین را قبول دارند، شیعه به خاطر عصمت امام و اهل سنت به خاطر این كه صحابه را عادل مىدانند و على علیهالسلام را از صحابه مىدانند، مىتوان این شبهه را با توجه به سخن خود امیر مؤمنان علیهالسلام رد كرد، آن جا كه حضرت علی (علیه السلام) مىفرماید: «كنتُ اسمعُ الصوت و ابصر الضوء سنین سبعا و رسولالله صلىاللهعلیهوآله حینئذ صامت ما اذن له فى الانذار والتبلیغ(16)؛ من هفت سال صدا را مىشنیدم و نور را مىدیدم و پیامبر در آن روز ساكت بود و اجازه انذار و تبلیغ به او داده نشده بود.» و در روایتى دیگر آمده كه حضرت تصریح كرد هفت سال قبل از دیگران با پیامبر نماز مىخواند.
در روایتى دیگر امام علی (علیه السلام) از ایمان خدیجه علیهاالسلام چنین یاد مىكند: «لم یجمع بیت واحد یومئذ فى الاسلام غیر رسول الله و خدیجه و انا ثالثهم ارى نور الوحى و الرسالة و اشم ریح النبوة؛(17) خانهاى واحد در آن روز در اسلام جمع نشد غیر از رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و خدیجه علیهاالسلام و من سومین آن دو بودم. نور وحى و رسالت را مىدیدم و بوى نبوت را استشمام مىكردم.» در هر صورت حضرت على و حضرت خدیجه با پیامبر اكرم (علیهم السلام) اولین جامعه اسلامى را تشكیل دادند و در دوره دعوت غیر علنى به اجراى مراسم عبادى و نماز مىپرداختند.
در دورهاى كه هنوز غیر این سه نفر كسى مسلمان نشده بود، خدیجه و على به یارى محمد مىشتابند و نه تنها در منزل یا كوه حراء كه در كنار مسجدالحرام و كعبه و در منظر كفار نماز مىخوانند و حضور اولین جامعه كوچك اسلامى را به مسافران و مقیمان اطلاع مىدهند. این ارتباطها همچنان ادامه داشت تا آن كه نوبت به خطیرترین مرحله رسالت رسید.
اعلام عمومى رسالت
«در ایام حج روزى پیامبر اكرم به بالاى كوه صفا رفت و با صداى بلند به مردم خطاب كرد: «اى مردم! من رسول پروردگار هستم.» آنگاه به كوه مروه رفت و باز سه بار مطلب خود را با صداى بلند به گوش مردم رساند. اما جاهلان عرب هر یك سنگى برداشته و در پى حضرت روان شدند. ابوجهل نیز سنگى برداشت و روان شد. او سنگ را چنان پرتاب كرد كه به پیشانى حضرت خورد. خون بر صورت رسول خدا جارى شد. پیامبر به كوه ابوقبیس (متكى) رفت و مشركان نیز در پى او روانه شدند. در این بین شخصى خود را به نزد على علیهالسلام رساند و گفت: «پیامبر را كشتند.» حضرت گریست و با شتاب خود را به خدیجه رساند و او را از این خبر وحشتناك مطلع كرد. خدیجه نیز به شدت غمگین و منقلب شد چنانكه نتوانست بر خود مسلط شود و اشك بر گونههایش جارى گشت.»(18)
به این ترتیب هر دو براى رساندن خود به پیامبر همه جا را جستوجو كردند، در این هنگام جبرئیل بر پیامبر صلىاللهعلیهوآله نازل شد و فرمود: «از گریه خدیجه، ملائكه به گریه در آمدند. او را بخواه و سلام به او برسان و بگو، خدا به تو سلام مىرساند و او را به خانهاى در بهشت كه از نور زینت شده است، بشارت ده.»
على و خدیجه كه همچنان در پى پیامبر بودند، سرانجام آن حضرت را با صورتى خونین یافتند و به خانه آوردند. اما قریش كه مطلع شدند، پیامبر با كمك على و خدیجه به خانه منتقل شده، در پى آنها روانه شدند، خود را به خانه خدیجه رساندند و شروع به سنگ پرانى به خانه كردند. خدیجه علیهاالسلام ناچار از خانه بیرون آمد و فرمود: «آیا شرم نمىكنید كه خانه زنى را كه نجیبترین قوم شماست، سنگباران مىكنید. آیا از خدا نمىترسید؟»
در پى این سخنان بود كه مردم پراكنده شدند. رسول خدا هم در این هنگام پیام جبرئیل را به وى رساند. و خدیجه علیهاالسلام در جواب گفت: «ان الله هو السلام و منه السلام و على جبرئیل السلام و علیك یا رسول الله السلام و رحمة الله و بركاته و على من سمع السلام الا الشیطان.»(19)
تحریم همه جانبه
ابن هشام از جمله كسانى است كه به حضور خدیجه علیهاالسلام در شعب اشاره كرده است. «ابوجهل، حكیم بن حزام بن خویلد بن اسد را با غلامش كه مواد غذایى حمل مىكرد و قصد داشت نزد عمهاش، خدیجه علیهاالسلام، برود، دید؛ خدیجه نزد رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و با او در شعب بود. ابوجهل با او گلاویز شد و گفت: آیا غذا مىبرى؟»(21)
بیعت با على علیهالسلام
علامه مجلسى در این باره مىنویسد: «یك روز رسول خدا همسر مهربانش را خواست. او را در كنار خود نشاند و فرمود: «این جبرئیل است كه مىگوید، اسلام شروطى دارد: اوّل، اقرار به یگانگى خداوند. دوم، اقرار به رسالت رسولان. سوم، اقرار به معاد و عمل به اصول شریعت و احكام آن. چهارم، اطاعت اولى الامر و ائمه طاهرین از فرزندان او همراه با برائت از دشمنان آنها.»
در پى این فرمایش پیامبر، حضرت خدیجه به همه آنها اقرار كرد و یك به یك تصدیق فرمود. رسول اكرم در مورد امیرمؤمنان على علیه السلام، به خصوص به خدیجه (علیهاالسلام) فرمود: «هو مولاك و مولى المؤمنین و امامهم بعدى؛ على مولاى تو و مولاى مؤمنان و امام آنها پس از من است.»
رسول گرامى بعد از آن كه عهد اكید از خدیجه (علیهاالسلام) گرفت، اصول و فروع، واجبات و محرمات را به وى آموخت. آنگاه، دست خود را بالاى دست امیر مؤمنان (علیهالسلام) گذاشت و خدیجه علیهاالسلام دست خود را بالاى دست پیامبر گذاشت و به این صورت بیعت كرد.
از حدیث «ما كمل من النساء الا اربعة آسیه بنت مزاحم، مریم بنت عمران، خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد» هم ظاهر مىشود كه آن بانوى بزرگوار به تمام اصول و فروع دین اسلام ایمان آورد.(22)
حضرت على، داماد خدیجه (علیهماالسلام)
آرى خدیجه (علیهاالسلام) سرانجام سه سال قبل از هجرت در ماه رمضان(25) وفات یافت، اما تقدیر چنین بود كه این بار دختر و پاره تن خدیجه مأموریت همراهى على در مسیر پیروى و یارى از رسول خدا را عهدهدار شود. امرى كه بعدها موجب فخر و مباهات ائمه (علیهمالسلام) بود و آنان به این كه فرزند خدیجه نامیده شوند، افتخار مىكردند. مانند آنچه در زیارت امام زین العابدین، از امام صادق علیهالسلام مىفرماید: «السلام علیك یابن رسول الله... السلام علیك یابن على بن ابى طالب. السلام علیك یابن الحسن و الحسین. السلام علیك یابن خدیجة و فاطمة.»(26)
به یاد خدیجه
آخرین مال
پیامبر اكرم سه شبانه روز در غار ثور ماند، امیر مؤمنان نیز شبانه خود را به غار رساند و آذوقه و لوازم سفر را آورد. در آنجا حضرت به على علیهالسلام فرمود: «امانتهاى زیادى نزد من است، به بالاى ابطح (تپهاى در مكه) برو و صبح و شب با صداى بلند بگو: هر كس نزد محمد امانت و یا ودیعهاى دارد بیاید و تحویل بگیرد. یا على! بعد از این با هیچ حادثهاى ناگوار مواجه نخواهى شد تا این كه نزد من برسى. امانتهاى مردم را آشكارا تحویل بده. اى على! تو را سرپرست دخترم فاطمه قرار دادم و خدا را مراقب شما.
از آخرین باقىمانده اموال خدیجه براى خود و فاطمه و هر كس از بنى هاشم كه قصد همراهى با شما را دارد، شتر و زاد و توشه بخر و بعد از رد امانتها، دیگر درنگ نكن... .»
ابوعبیده (نوه عمار یاسر) مىگوید: «فرزند ابى رافع این مطالب را به نقل از پدرش گفت. من پرسیدم: مگر رسول خدا مال و ثروتى قابل توجه داشت كه دو شتر براى سفر خودش خرید و به امیر مؤمنان هم سفارش كرد زاد و توشه دیگر مهاجران را تهیه كند؟
ابی رافع پاسخ داد: پدرم گفت: پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: هیچ مال و ثروتی برای من سودمندتر از اموال خدیجه نبود. ابی رافع افزود: پدرم گفت: از آخرین موارد مصرف اموال خدیجه خرید زاد و توشه برای مسلمانان مستضعف بود که قصد داشتند به مدینه هجرت کنند.
سفر اکثر مسلمانان با اموال خدیجه ممکن شد. آخرین آنها هم قافلهای بود که امیر المؤمنین آن را سرپرستی کرد.»(28)
یک نکته
شهید پاسخ مناسبی به این شبهه میدهد و مینویسد: «اگر دینی با زور پیش برود، آن چه دینی میتواند باشد؟ آیا قرآن در یک جا دارد که دین اسلام با زر و زور پیش رفت؟ آیا علی علیهالسلام یک جا گفت که دین اسلام با زر و زور پیش رفت؟ شک[ی وجود] ندارد که مال خدیجه به درد مسلمین خورد اما آیا مال خدیجه صرف دعوت اسلام شد؟ یعنی خدیجه پول زیادی داشت پول خدیجه را به کسی دادند و گفتند بیا مسلمان شو؟ آیا یک جا انسان در تاریخ چنین چیزی پیدا میکند؟ یا نه، در شرایطی که مسلمین و پیغمبر اکرم در نهایت درجه سختی و تحت فشار بودند، جناب خدیجه علیهاالسلام مال و ثروت خودش را در اختیار پیامبر گذاشت، ولی نه برای این که پیامبر ـ العیاذ بالله ـ به کسی رشوه بدهد و تاریخ نیز هیچ گاه چنین چیزی را نشان نمیدهد... پس اگر مال خدیجه نبود، فقر و تنگدستی شاید مسلمین را از پا در میآورد، مال خدیجه خدمت کرد، اما نه خدمت رشوه دادن... بلکه خدمت به این معنی که مسلمانان گرسنه را نجات داد. شمشیر علی بدون شک به اسلام خدمت کرد.... در شرایطی که شمشیر دشمن آمده بود، ریشه اسلام را بکند.»(29)
پی نوشت ها :
1 ـ تاریخ خمیس، ج 1، ص 263.
2 ـ ریاحین الشریعه، ج 2، ص 202.
3 ـ اعلام النبلا، ج 2، ص 111. اسد الغابة، ج 3، ص21.
4 ـ استیعاب، ج 4، ص 1817.
5 ـ درباره سال ازدواج تاریخ خمیس، ج 1، ص 264. سیره حلبی، ج 1، ص 40، مشهور 40 سالگی است.
6 ـ الفصول المهمه، ص 29.
7 ـ کفایة الطالب، ص 206.
8 ـ امیرالمؤمنین در عهد پیامبر، صادق صدر، ص 59.
9 ـ فروغ ولایت، ص 17، به نقل از کشف الغمه، ج 1، ص 90.
10 ـ نهج البلاغه عبده، ج 2، ص 182، خطبه قاصعه.
11 ـ نهج البلاغه عبده، ج 2، ص 182.
12 ـ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 13، ص 208.
13 ـ مستدرک حاکم، ج 3، ص 136ـ ج 3 الغدیر، ص 191 تا 213 را بخوانید.
14 ـ تاریخ طبری، ج 2، ص 213.
15 ـ امیرالمؤمنین در عهد پیامبر، محمد صادق صدر، ترجمه دکتر سید جمال موسوی، ص 89، نقل از سیره سید احمد زینی بن دحلال، ص 104.
16 ـ نهج البلاغه، خطبه قاصعه.
17 ـ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 13، ص 197.
18 ـ تاریخ طبری، ج 2، ص 208.
19 ـ مستدرک حاکم، ج 3، ص 185؛ سبط جوزی، در تذکرة الخواص، ص 170؛ استیعاب، ج 14، ص 111.
20 ـ سیره ابن هشام، ج 2، ص 103، 353، 354.
21 ـ همان، ج 2، ص 103.
22 ـ ریاحین الشریعه، ج 2، ص 209، نقل از بحارالانوار، ج 6.
23 ـ اعلام النبلا، ج 2، ص 111، تاریخ طبری، ج 11، ص 593.
24 ـ نهایة الارب، ج 18، ص 171.
25 ـ استیعاب، ج 4، ص 1882؛ مقاتل الطالبین، ص 130.
26 ـ من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 596.
27 ـ کشف الغمه، ج 2، ص 131؛ بحار الانوار، ج 16، ص 18.
28 ـ بحار، ج 19، ص 63.
29 ـ سیری در سیره نبوی، صص 248 ـ 245.
/خ