تاریخ پیامبر اسلام (1) قبل از بعثت

از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود: ( اذا بلغ نسبى الى عدنان فامسكوا. ) (هرگاه نسب من به عدنان رسيد از ذكر اجداد جلوتر خوددارى كنيد(1) ). به اين جهت ، شرح حال اجداد پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را از جد بيستم ، (عدنان ) شروع مى كنيم . 20 - عدنان : پدر عرب عدنانى است كه در تهامه ، نجد و حجاز تا شارف الشاءم و عراق مسكن داشته اند و انان را عرب معدى ، عرب نزارى ، عرب مضرى ، عرب
پنجشنبه، 25 تير 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاریخ پیامبر اسلام (1) قبل از بعثت
تاریخ پیامبر اسلام (1) قبل از بعثت
تاریخ پیامبر اسلام (1) قبل از بعثت

نویسنده : دکتر محمد ابراهیم آیتی
تلخیص : جعفر شريعتمدارى



اجداد رسول خدا

از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود: ( اذا بلغ نسبى الى عدنان فامسكوا. ) (هرگاه نسب من به عدنان رسيد از ذكر اجداد جلوتر خوددارى كنيد(1) ). به اين جهت ، شرح حال اجداد پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را از جد بيستم ، (عدنان ) شروع مى كنيم .
20 - عدنان : پدر عرب عدنانى است كه در تهامه ، نجد و حجاز تا شارف الشاءم و عراق مسكن داشته اند و انان را عرب معدى ، عرب نزارى ، عرب مضرى ، عرب اسماعيلى ، عرب شمالى ، عرب متعربه و مستعربه ، بنى اسماعيل ، بنى مشرق ، بنى قيدار مى گويند و نسبشان به اسماعيل بن ابراهيم عليه السلام مى رسد. (2)
عدنان دو پسر داشت : (معدّ) و (عكّ) كه (بنى غافق ) از (عكّ) پديد آمده بودند.
19 - معدّ بن عدنان : (عدنان ) با فرزندان خويش به سوى يمن رفت و همان جا بود تا وفات يافت . او را چند پسر بود كه معدّ بر همه آنها سرورى داشت . مادر معدّ از قبيله (جُرهُم ) بود و ده فرزند داشت و كنيه معدّ (ابوقضاعه ) بود.(3)
به قول ابن اسحاق : معدّبن عدنان چهار پسر به نامهاى ، (نزار)، (قضاعه )، (قنص ) و (اياد) داشت .
18 - نزار بن معد: سرور و بزرگ فرزندان پدرش بود و در مكه جاى داشت و او را چهار پسر به نامهاى : (مضر)، (ربيعه )، (انمار) و (اياد) بود. دو قبيله (خشعم ) و (بجيله ) از انمار به وجود آمده اند و دو قبيله بزرگ ربيعه و مضر از نزار پديدار گشته اند.
17 - مضر بن نزار: دو پسر داشت : (اليأس )(4) و (عيلان ) و مادرشان از قبيله (جرهم ) بود. از رسول اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود: (مضر و ربيعه را دشنام ندهيد، چه آن دو مسلمان بوده اند.(5) ) (مضر) سرور فرزندان پدرش و مردى بخشنده و دانا بود و فرزندانش را ره صلاح و پرهيزگارى نصيحت مى كرد.
16 - الياس بن مضر: پس از پدر در ميان قبايل بزرگى يافت و او را (سيدالعشيرة ) لقب دادند، سه پسر به نامهاى : (مدركه )، (طابخه ) و (قمعه ) داشت (نامشان به ترتيب : عامر، عمرو و عمير است ) و مادرشان (خندف ) و نام اصلى وى (ليلى ) بود و قبايلى را كه نسبشان به الياءس مى رسد (بنى خندف ) گويند.
قبيله هاى (بنى تميم )، (بنى ضبه )، (مزينه )، (رِباب )، (خزاعه ) (اسلم )، از الياس بن مضر منفصل مى شوند.
15 - مدركه بن الياءس : نامش (عامر)(6) و كنيه اش (ابوالهذيل ) و (ابوخزيمه ) بود. (مدركه ) چهار فرزند داشت : (خزيمه ) و (هذيل )، (حارثه ) و (غالب ).(7)
نسب قبيله (هذيل ) و (عبداللّه بن مسعود) صحابى معروف به (مدركة بن الياس ) مى رسد.
14 - خزيمة بن مدركة : مادرش (سلمى ) دختر (اسد بن ربيعة بن نزار) و به قول ابن اسحاق زنى از (بنى قضاعه ) بود، بعد از پدر حكومت قبايل عرب را داشت و او را چهار پسر به نامهاى : (كنانه )، (اسد)، (اسده )، (هون ) بود.
13 - كنانة بن خزيمه : كنيه اش (ابومضر) و مادرش (عوانه ) دختر (سعدبن قيس بن عيلان بن مضر) بود. از (كنانه ) فضايل بى شمارى آشكار گشت و عرب او را بزرگ مى داشت . فرزندانش عبارت بودند از: (نضر)، (مالك )، (عبدمناة )، (ملكان ) و (حدال ). قبايل (بنى ليث ) و (بنى عامر) از كنانة بن خزيمه پديد آمده اند.
12 - نضر بن كنانه : مادرش به قول يعقوبى (هاله ) دختر (سويد بن غطريف ) و به قول ابن اسحاق و طبرى و ديگران (برّه ) دختر (مرّبن ادّبن طابخه ) بود و فرزندان وى : (مالك )، (يخلد) و (صلت ) و كنيه اش (ابوالصلت ) بوده است .
يعقوبى مى گويد: نضر بن كنانه ، اول كسى است كه (قريش ) ناميده شد و به اين ترتيب كسى كه از فرزندان نضر بن كنانه نباشد (قرشى ) نيست .
11 - مالك بن نضر: مادر وى (عاتكه ) دختر (عدوان بن عمرو بن قيس بن عيلان ) و فرزند وى (فهر بن مالك ) بود.
10 - فهر بن مالك : مادر وى (جندله ) دختر (حارث بن مضاض بن عمرو جرهمى ) بود و فرزندان وى : (غالب )، (محارب )، (حارث )، (اسد) و دخترى به نام (جندله ) مى باشند.
9 - غالب بن فهر: مادر وى (ليلى ) دختر (سعد بن هذيل ) بود و فرزندان وى : (لؤ ى ) و (تيم الادرم ) و فغرزندان تيم بن غالب ، (بنو اءدرم بن غالب ) معروف شده اند.
8 - لؤ ى بن غالب : مادرم وى (سلمى ) دختر (كعب بن عمرو خزاعى ) بود و فرزندانش عبارت بودند از: (كعب )، (عامر)، (سامه )، (عوف ) و (خزيمه ).
7 - كعب بن لؤ ى : مادر وى (ماوية ) دختر (كعب بن قين بن جسر) بود و فرزندانش عبارت بودند از (مره )، (عدى ) و (هصيص ) و كنيه اش (ابوهصيص ) بود.
كعب بن لؤ ى از همه فرزندان پدرش بزرگوارتر و ارجمندتر بود، وى اولين كسى است كه در خطبه اش (اما بعد) گفت و روز جمعه را (جمعه ) ناميد، زيرا پيش از آن ، عرب آن را (عروبه ) مى ناميد.
6 - مرة بن كعب : مادر وى : (وحشية ) دختر (شيبان بن محارب بن فهر بن مالك بن نضر) است و فرزندان وى : (كلاب )، (تيم )، (يقظه )، و كنيه اش (ابويقظه ) مى باشد.
5 - كلاب بن مّره : مادرش (هند) دختر (سرير بن ثعلبة بن حارث بن (فهر بن ) مالك (بن نضر) بن كنانه بن خزيمه ) است و فرزندانش : (قصىّ بن كلاب ) و (زهره بن كلاب ) و يك دختر، و كنيه اش (ابو زهره ) و نامش (حكيم ) است .
رسول اكرم صلى الله عليه و آله درباره دو فرزند (كلاب بن مره ) يعنى : (قصى ) و (زهره ) گفت : (دو بطن خالص قريش دو پسر كلاب اند).
4 - قصى بن كلاب : مادرش : (فاطمه ) دختر (سعد بن سيل ) است و فرزندانش : (عبدمناف )، (عبدالدار)، (عبدالعزى ) و (عبد قصى ) و دو دختر و كنيه اش (ابوالمغيره )(8) بود.
قصى بزرگ و بزرگوار شد. در اين موقع دربانى و كليددارى خانه كعبه با قبيله (خزاعه ) بود كه پس از (جرهميان ) بر مكه غالب شده بودند و اجازه حج با قبيله (صوفه ) بود.
(قصى ) زير بار (صوفه ) نرفت و پس از جنگى سخت بر آنان پيروز گشت و دست آنان را از اجازه حج كوتاه ساخت ، (خزاعه ) نيز حساب كار خويش كردند و از قصى كناره گرفتند و سرانجام (قضى ) امور كعبه و مكه را به داورى (يعمر بن عوف بن كعب كنانى ) در دست گرفت و از آن روز (شداخ ) ناميده شد.
(قصى ) مناصب را در ميان فرزندان خويش تقسيم كرد، آب دادن و سرورى را به (عبدمناف )، (دارالندوه ) را به (عبدالدار)، پذيرايى حاجيان را به (عبدالعزى ) و دو كنار وادى را به (عبدقصى ) واگذاشت .(9)
قريش از نظر بزرگوارى (قصى بن كلاب ) مرگ وى را مبداء تاريخ خود قرار دادند.
3 - عبد مناف بن قصى : مادرش : (حبى ) دختر (حليل خزاعى ) است و فرزندانش : (هاشم )، (عبدشمس )، (مطلب )، (نوفل )، (ابوعمرو) و شش دختر. كنيه اش (ابوعبد شمس ) و نامش (مغيره ) و او را (قمرالبطحاء) مى گفتند.
2 - هاشم بن عبد مناف : مادرش : (عاتكه ) دختر (مرة بن هلال بن فالج ) است و فرزندان وى : (عبدالمطلب )، (اسد)، (ابوصيفى )، (نضله ) و پنج دختر، و كنيه اش : (ابونضله ) و نامش : (عمرو) و معروف به (عمروالعلى ) بود.
نسب (بنى هاشم ) عموما به (هاشم بن عبد مناف ) مى رسد و مادر اميرالمؤ منين عليه السلام (فاطمه ) دختر (اسد بن هاشم ) است .
1 - عبدالمطلب بن هاشم : مادرش : (سلمى ) دختر (عمرو بن زيد بن لبيد (بن حرام ) بن خداش بن عامر بن غنم بن عدى بن نجار، تيم اللات بن ثعلبة بن عمرو بن خزرج ) بود و فرزندانش (عباس )، (حمزه )، (عبدالله )، (ابوطالب ) (عبدمناف )، (زبير)، (حارث )، (حجل ) (غيداق )، (مقوم ) (عبدالكعبه )، (ضرارابولهب ) (عبدالعزى ) (قشم ) و شش دختر.
كنيه عبدالمطلب (ابوالحارث ) و نامش (شيبة الحمد) و نام اولش (عامر) بوده است .
عبدالمطلب ، سرور قريش بود و رقيبى نداشت . وى پس از آن كه داستان اصحاب فيل به انجام رسيد، اشعارى گفت ك يعقوبى آن را نقل كرده است .(10)
وفات عبدالمطلب ، در دهم ماه ربيع الاول (هشت سالگى رسول اكرم ) سال ششم عام الفيل اتفاق افتاد و صد و بيست سال عمر كرد.(11) قبر او در (حجون ) واقع شده كه به قبرستان ابوطالب معروف است .

پدر رسول خدا صلى الله عليه و آله

عبداللّه بن عبدالمطلب ، مادرش : (فاطمه ) دختر (عمرو بن عائذ بن عمران بن محزوم ) است . عبدالله پدر رسول خدا صلى الله عليه و آله در بيست و پنج سالگى وفات كرد. به قول مشهور وفات وى پيش از ميلاد رسول خدا روى داد، اما يعقوبى ، اين قول را خلاف اجماع گفته و به موجب روايتى از (جعفر بن محمد) وفات او را دو ماه پس از ولادت رسول خدا دانسته است .(12)
به قول واقدى : از (عبدالله ) كنيزى به نام (ام ايمن ) و پنج شتر و يك گله گوسفند و به قول ابن اثير: شمشيرى كهن و پولى نيز به جاى ماند كه رسول خدا آنها را ارث برد.(13)

مادر رسول خدا صلى الله عليه و آله

(آمنه ) دختر (وهب بن عبدمناف بن زهرة بن كلاب ) كه ده سال و به قولى ده سال و اندى پس از واقعه حفر زمزم و يك سال پس از آن كه (عبدالمطلب ) براى آزادى (عبدالله ) از كشته شدن صد شتر فديه داد، به ازدواج (عبدالله ) در آمد و شش سال و سه ماه پس از ولادت رسول خدا(14) در سفرى كه فرزند خويش را به مدينه برده بود تا خويشاوندان مادرى وى او را ببينند هنگام بازگشت به مكه در سى سالگى در (ابواء) وفات كرد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله

محمد بن عبداللّه بن عبدالمطلب (شيبة الحمد، عامر) بن هاشم (عمروالعلى ) بن عبد مناف (مغيرة بن قصى (زيد) بن كلاب (حكيم ) بن مرة بن كعب بن لؤى بن غالب بن فهر (قريش ) بن مالك بن نضر (قيس ) بن كنانة بن خزيمة بن مدركة (عمرو) بن الياءس بن نزار (خلدان ) بن معد بن عدنان عليهم السلام .

ميلاد رسول خدا صلى الله عليه و آله

در تاريخ ولادت رسول خدا صلى الله عليه و آله اختلاف است : مشهور شيعه هفدهم (ربيع الاول ، 53 سال قبل از هجرت ) و مشهور اهل سنت دوازدهم ربيع الاول است و اقوال مختلف ديگر نيز بيان شده .
كلينى دوازدهم ربيع الاول عام الفيل (15) (هنگام زوال يا بامداد) و مسعودى : هشتم ربيع الاول عام الفيل پنجاه روز پس از آمدن اصحاب فيل به مكه دانسته اند.(16)
كلينى مى نويسد: مادر رسول خدا صلى الله عليه و آله در ايام تشريق (يازدهم و دوازدهم و سيزدهم ماه ذى الحجه ) نزد جمره وسطى كه در خانه عبدالله بن عبدالمطلب واقع بود باردار شد(17) و رسول خدا در شعب ابى طالب در خانه محمد بن يوسف در زاويه بالا به هنگام ورود به خانه در دست چپ واقع مى شود از وى تولد يافت .
ابن اسحاق روايت مى كند: (آمنه ) دختر (وهب ) مادر رسول خدا مى گفت كه : چون به رسول خدا باردار شدم به من گفته شد: همانا تو به سرور اين امت باردار شده اى ، هرگاه تولد يافت ، بگو: ( اعيذه بالواحد من شر حاسد. ) (او را از شر هر حسد برنده اى به خداى يكتا پناه ميدهم ) سپس او را (محمد) بنام ، چون رسول خدا تولد يافت ، آمنه براى عبدالمطلب پيام فرستاد تا او را ببيند، عبدالمطلب آمد و او را در بر گرفت و به درون كعبه برد و براى وى دست به دعا برداشت آنگاه او را مادرش سپرد و براى او در جستجوى دايه برآمد.(18)

دوران شيرخوارگى و كودكى پيامبر صلى الله عليه و آله

رسول خدا صلى الله عليه و آله هفت روز از مادر خود (آمنه ) شير خورد (19) و روز هفتم ولادت ، عبدالمطلب ، قوچى براى وى عقيقه كرد و او را (محمد) ناميد. سپس كنيز ابولهب ( ثويبه ) كه پيش از اين ، حمزة بن عبدالمطلب را شير داده بود، چند روزى رسول خدا را شير داد. به گفته يعقوبى : (ثويبه ) جعفر بن ابى طالب را نيز شير داده است (20) آنگاه سعادت شير دادن رسول خدا نصيب زنى از قبيله (بنى سعد بن بكر بن هوازن ) به نام (حليمه ) دختر (ابوذؤ يب : عبدالله بن حارث ) شد.
حليمه ، دو سال تمام رسول خدا را شير داد و در دو سالگى او را از شير بازگرفت و حضرت در حدود چهار سال نزد حليمه در ميان قبيله بنى سعد اقامت داشت و قضيه (شق صدر) در همان جا روى داد (21) و در سال پنجم ولادت ، حليمه او را به مادرش بازگرداند. (22)

سفر رسول خدا به مدينه در شش سالگى

از عمر رسول خدا شش سال تمام مى گذشت كه مادرش ( آمنه ) وى را براى ديدن داييهايش به مدينه برد و هنگام بازگشت به مكه در (ابواء) در گذشت و همان جا به خاك سپرده شد. از آن (ام ايمن ) رسول خدا را با همان دو شترى كه از مكه آورده بودند به مكه بازگرداند.
رسول خدا كه در سال حديبيه بر ( ابواء) مى گذشت ، قبر مادر خود را زيارت كرد و بر سر قبر گريست .(23)

سفر اول شام

رسول خدا صلى الله عليه و آله نه ساله يا دوازده ساله و به قول مسعودى سيزده ساله بود(24) كه همراه عموى خود ابوطالب كه با كاروان قريش براى تجارت به شام مى رفت ، رهسپار شام شد. اين سفر در دهم ربيع الاول سال سيزدهم واقعه فيل اتفاق افتاد(25) و چون كاروان به (بصرى ) رسيد، راهبى به نام (بحيرى ) كه از دانايان كيش مسيحى بود، از روى آثار و علايم ، رسول خدا را شناخت و از نبوت آينده وى خبر داد.

حوادث مهم در دوران جوانى ، قبل از بعثت

در ترتيب وقوع اين حوادث كم و بيش اختلاف است و مسعودى ترتيب و فاصله تاريخى آنها را چنين گفته است : ميان ميلاد رسول خدا كه در عام الفيل بوده است و (عام الفجار) بيست سال فاصله شد.
چهار سال و سه ماه و شش روز بعد از (فجار چهارم )، رسول خدا براى (خديجه ) رهسپار سفر بازرگانى شام شد. دو ماه و بيست و چهار روز بعد با خديجه ازدواج كرد.

فجار

در جوانى رسول خدا صلى الله عليه و آله جنگ فجار، ميان قريش و بنى كنانه و بنى اسد بن خزيمه از طرفى ، و بنى قيس بن عيلان از طرف ديگر روى داد. (نعمان بن منذر) پادشاه حيره كاروانى با بار پارچه و مشك به بازار (عكاظ) فرستاد، در اين هنگام (براض بن قيس ) از بنى كنانه به منظور كشتن وى رهسپار شد و بر او تاخت و او را كشت و چون اين قتل در ماه حرام بود (فجار) ناميده شد.(26)
يعقوبى مى گويد: در ماه رجب كه نزد آنان ماه حرام بود و در آن خونريزى نمى كردند، جنگيدند، به اين جهت (فجار) ناميده شده است ، چرا كه در ماه حرام ، فجورى (گناهى بزرگ ) مرتكب شدند.(27)
رسول خدا بيست ساله بود كه در (فجار) شركت كرد(28) و جز ( يوم نخله ) در باقى روزها حاضر بود(29) و جنگ فجار در ماه شوال به پايان رسيد.

حلف الفضول

ابن اثير از ابن اسحاق نقل مى كند كه : مردانى از (جرهم ) و (قطوراء) كه نامهايشان همه از ماده (فضل ) مشتق بوده است فراهم شده و پيمانى بسته بودند كه در داخل مكّه ستمگرى را مجال اقامت ندهند و پس از آن كه اين پيمان كهنه شد و جز نامى از آن در ميان قريش باقى نبود، ديگر بار به وسيله قبايل قريش تجديد شد و قريش آن را (حلف الفضول ) ناميد.(30)
اوّل كسى كه در اين كار پيشقدم شد (زبير بن عبدالمطّلب ) بود كه طوايف قريش را در دارالنّدوه فراهم ساخت و از آن جا به خانه (عبداللّه بن جدعان تيمى ) رفتند و در آن جا پيمان بستند. (31)

سفر دوم شام و ازدواج با خديجه

1 - (خديجه ): دختر (خويلد) (ابن اسد بن عبدالعزى بن قصىّ) كه پانزده سال پيش از واقعه فيل تولد يافت (32) ، زنى تجارت پيشه و شرافتمند و ثروتمند بود، مردان را براى بازرگانى اجير مى كرد و سرمايه اى براى تجارت در اختيارشان مى گذاشت و حقى برايشان قرار مى داد و چون از راستگويى و امانتدارى رسول خدا خبر يافت ، نزد وى فرستاد و به او پيشنهاد كرد كه همراه غلام وى (ميسره ) براى تجارت از مكه رهسپار شام شود، رسول خدا پذيرفت و به شام رفت . (33) اين سفر چهار سال و نه ماه و شش روز پس از (فجار) چهارم روى داد. رسول خدا در اين هنگام بيست و پنج ساله بود و چون به (بصرى ) رسيد (نسطور) راهب وى را ديد و (ميسره ) را به پيامبرى او مژده داد و ميسره در اين سفر از رسول خدا كراماتى مشاهده كرد كه او را خيره ساخت ، چون به مكّه بازگشت ، از آنچه از نسطور راهب شنيده و خود ديده بود، خديجه را آگاه ساخت و خديجه هم در ازدواج با رسول خدا رغبت كرد(34) و علاقه مندى خود را به ازدواج با وى اظهار داشت . رسول خدا نيز با عموى خود حمزة بن عبدالمطلب نزد پدر خديجه رفت و خديجه را خواستگارى كرد.(35)
برخى گفته اند كه (خويلد) پدر خديجه پيش از (فجار) مرده بود و عموى خديجه (عمرو بن اسد) وى را به رسول خدا تزويج كرد.(36) تاريخ ازدواج دو ماه و بيست و پنج روز پس از بازگشت رسول خدا از سفر شام بود.(37)
رسول خدا بيست شتر جوان مهر داد و خطبه عقد را ابوطالب ايراد كرد، پس از انجام خطبه عقد، (عمرو بن اسد) عموى خديجه گفت : ( محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب يخطب خديجة بنت خويلد، هذاالفحل لايقدع انفه . ) يعنى : (محمد پسر عبدالله بن عبدالمطلب از خديجه دختر خويلد خواستگارى ميكند، اين خواستگار بزرگوار را نمى توان رد كرد).
ام المؤ منين خديجه در چهل سالگى به ازدواج رسول خدا در آمد و همه فرزندان رسول خدا جز (ابراهيم ) از وى تولد يافتند.
خديجه قبل از ازدواج با رسول خدا، نخست به ازدواج (ابوهاله تميمى ) و بعد به ازدواج (عتيق (38) بن عائذ (39) بن عبدالله بن عمر بن مخزوم ) درآمده بود. وى حدود بيست و پنج سال با رسول خدا زندگى كرد و در شصت و پنج سالگى (سال دهم بعثت ) وفات كرد.(40)
2 - (سوده ): دختر (زمعة بن قيس ) بود كه رسول خدا او را پس از وفات خديجه و پيش از (عايشه ) به عقد خويش درآورد. (سوده ) نخست به ازدواج پسر عموى خويش (سكران بن عمرو) در آمد و با سكران كه مسلمان شده بوده بود به حبشه هجرت كرد و پس از چند ماه به مكه بازگشتند. سكران پيش از هجرت رسول خدا در مكه وفات يافت و (سوده ) به ازدواج رسول خدا درآمد.(41) وى در آخر خلافت (عمر) و يا در سال 54 هجرى وفات كرد.(42)
3 - (عايشه ): دختر (ابوبكر (عبدالله ) بن ابى قحافه (عثمان )) از (بنى تيم بن مره ) كه در مكه و در هفت سالگى به عقد رسول خدا در آمد و در سال 57 يا 58 هجرى وفات كرد.(43)
4 - (حفصه ): دختر (عمر بن خطاب ) ابتدا به ازدواج (خنيس بن حذافه سهمى ) درآمد، (خنيس ) پيش از آن كه رسول خدا به خانه (ارقم ) درآيد اسلام آورد و در بدر و احد شركت كرد و در احد زخمى برداشت كه بر اثر آن وفات يافت .
(حفصه ) بعد از عايشه ، در سال سوم هجرت با ازدواج رسول خدا در آمد و در سال 41 يا 45 و به قولى سال 27 هجرت وفات يافت .(44)
5 - (زينب ): دختر (خزيمة بن حارث ) از (بنى هلال ) بود او را (ام المساكين ) مى گفتند، شوهرش (عبدالله بن جحش اسدى ) (45) در جنگ احد به شهادت رسيد، بعد از حفصه به ازدواج رسول خدا درآمد و پس از دو يا سه ماه در حيات رسول خدا وفات يافت .
6 - (ام حبيبه ): رمله : دختر (ابوسفيان ) از (بنى اميه ) بود كه با شوهر مسلمان خود (عبيدالله بن جحش ) به حبشه هجرت كرد، عبيدالله در حبشه نصرانى شد و سپس از دنيا رفت . ام حبيبه به توسط نجاشى پادشاه حبشه در همان جا به عقد رسول خدا در آمد و آنگاه به مدينه فرستاده شد. گويند نجاشى از طرف رسول خدا چهارصد دينار كابين به وى داد و آن كه ام حبيبه را به ازدواج رسول خدا درآورد (خالد بن سعيد بن عاص ) بود.(46)
7 - (ام سلمه ): هند: دختر (ابواميه مخزومى ) و شوهرش (ابوسلمه : عبدالله بن عبدالاسد مخزومى ) پسر عمه رسول خدا بود. (ابوسلمه ) بر اثر زخمى كه در جنگ احد برداشته بود به شهادت رسيد، آنگاه (ام سلمه ) به ازدواج رسول خدا درآمد و بين سالهاى 60 تا 62 بعد از همه زنان رسول خدا وفات كرد.
8 - (زينب ): دختر (جحش ) از (بنى اسد) دختر عمه رسول خدا بود كه به دستور آن حضرت به عقد (زيد بن حارثه ) در آمد و آنگاه كه زيد او را طلاق داد پس از ام سلمه به همسرى رسول خدا سرافراز گشت . وفات زينب در سال بيستم هجرى بوده است .(47)
9 - (جويريه ): دختر (حارث بن ابى ضرار) از قبيله (بنى المصطلق خزاعه ) بود كه در سال پنجم يا ششم هجرت در غزوه بنى المصطلق اسير شد، رسول خدا قيمت او را داد و او را آزاد كرد و به اختيار خودش به ازدواج رسول خدا درآمد. وى در سال 50 يا 56 هجرى از دنيا رفت .
10 - (صفيّه ): دختر (حيىّ بن اخطب ) از يهوديان (بنى النّضير)، ابتدا همسر (سلّام بن مشكم ) و سپس (كنانة بن اءبى الحقيق ) بود. (كنانه ) در جنگ خيبر (صفر سال هفتم هجرت ) كشته شد و صفيّه به اسارت درآمد و رسول خدا او را آزاد كرد و به زنى گرفت و در سال پنجاهم هجرت در خلافت (معاويه ) در گذشت .
11 - (ميمونه ): دختر (حارث بن حزن )از (بنى هلال ) بود كه ابتدا به ازدواج (ابورهم بن عبدالعزّى ) درآمد، سپس در ذى القعده سال هفتم هجرى در سفر (عمرة القضاء) به وسيله (عبّاس بن عبدالمطّلب ) در سرف به عقد رسول خدا درآمد. وى در سال 51 يا 63 يا 66 هجرى در همان (سرف ) در گذشت .
از اين يازده زن : دو نفر (خديجه و زينب دختر خزيمه ) در حيات رسول خدا و نه نفر ديگر پس از وفات رسول خدا وفات يافته اند.

فرزندان رسول خدا صلى الله عليه و آله

رسول خدا را سه پسر و چهار دختر بود كه عبارتند از:
1 - قاسم : نخستين فرزند رسول خداست و پيش از بعثت در مكّه تولد يافت و رسول خدا به نام وى (ابوالقاسم ) كنيه گرفت . او به هنگام وفات دو ساله بود.
2 - زينب : دختر بزرگ رسول خدا بود كه بعد از قاسم در سى سالگى رسول خدا تولد يافت و پيش از اسلام به ازدواج پسر خاله خود (ابوالعاص بن ربيع ) درآمد و در سال هشتم هجرت در مدينه وفات يافت .
3 - رقيّه : پيش از اسلام و بعد از زينب ؛ در مكّه تولد يافت و پيش از اسلام به عقد (عتبة بن ابى لهب ) درآمد، پيش از عروسى به دستور ابولهب از وى جدا گشت و سپس به عقد (عثمان بن عفّان ) در آمد. وى در سال دوم هجرت در مدينه وفات يافت .
4 – ام ّكلثوم : در مكّه تولد يافت و پيش از اسلام به عقد (عتبة بن ابى لهب ) درآمد و مانند خواهرش پيش از عروسى از عتبه جدا گشت و به ازدواج (عثمان بن عفّان ) درآمد و در سال نهم هجرت وفات كرد.
5 - فاطمه عليهاالسلام : ظاهرا در حدود پنج سال پيش از بعثت در مكّه تولد يافت و در مدينه به ازدواج (اميرمؤ منان على عليه السلام ) درآمد و پس از وفات رسول خدا به فاصله اى در حدود چهل روز تا هشت ماه وفات يافت و نسل رسول خدا صلى الله عليه و آله تنها از وى باقى ماند.
6 - عبداللّه : پس از بعثت در مكه متولد شد و در همان مكه وفات يافت .
7 - ابراهيم : از (ماريّه قبطيّه )(48) در سال هشتم هجرت در مدينه تولد يافت و در سال دهم ، سه ماه پيش از وفات رسول خدا در مدينه وفات كرد.

ولادت فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبر صلى الله عليه و آله

ولادت فاطمه عليهاالسلام را پنج سال پيش از بعثت رسول خدا، در سال تجديد بناى كعبه نوشته اند، كلينى در كتاب اصول كافى مى گويد: ولادت فاطمه عليهاالسلام پنج سال بعد از بعثت روى داد.(49)
درباره سن فاطمه عليهاالسلام به هنگام وفات اختلاف است ، بعضى بيست و هفت سال و بعضى بيست و هشت سال دانسته اند و برخى گفته اند: در سى و سه سالگى وفات يافته است . يعقوبى در تاريخ مى نويسد: كه سن فاطمه در هنگام وفات بيست و سه سال بود، بنابراين بايد ولادت او در سال بعثت رسول خدا بوده باشد(50) و اين قول مطابق فرموده شيخ طوسى است كه : سنّ فاطمه عليهاالسلام در موقع ازدواج با اميرمؤ منان عليه السلام ، (پنج ماه بعد از هجرت ) سيزده سال بود.(51)

تجديد بناى كعبه و تدبير رسول خدا در نصب حجرالاءسود

رسول خدا سى و پنج ساله بود كه قريش براى تجديد بناى كعبه فراهم گشتند، زيرا كعبه فقط چهار ديوار سنگى بى ملاط داشت و ارتفاع آن ، حدود يك قامت بود. طوايف قريش كار ساختمان را ميان خود قسمت كردند تا ديوارها را بلندتر كنند و سقفى نيز براى آن بسازند، تا به جايى رسيد كه مى بايست (حجرالاءسود) به جاى خود نهاده شود، در اين جا ميان طوايف قريش نزاعى سخت درگرفت و هر طايفه مى خواست افتخار نصب (حجرالاءسود) نصيب وى شود و براى اين كار تا پاى مرگ ايستادگى كردند، تا آنجا كه طايفه (بنى عبدالدار) طشتى پر از خون آوردند و با طايفه (بنى عدى بن كعب ) هم پيمان شدند و دست در آن خون فرو بردند و به (لعقة الدم ) يعنى (خون ليسها) معروف شدند، تا ان كه (ابواميه ) پدر (ام سلمه ) و (عبدالله ) كه در آن روز از همه رجال قريش پيرتر بود، پيشنهاد كرد كه تا قريش هر كه را نخست از در مسجد در آيد ميان خود حكم قرار دهند و هر چه را فرمود بپذيرند. اين پيشنهاد پذيرفته شد و نخستين كسى كه از در، درآمد رسول خدا بود، همه گفتند: ( هذاالامين ، رضينا، هذا محمد. ) (اين امين است ، به حكم وى تن مى دهيم ، اين محمد است ). رسول خدا فرمود تا جامه اى نزد وى آوردند، آن گاه سنگ را گرفت و در ميان جامه نهاد و سپس گفت تا هر طايفه اى گوشه جامه را گرفتند و سنگ را به پاى كار رسانيدند. آنگاه رسول خدا آن را با دست خويش در جاى خودش نهاد.(52)

على عليه السلام در مكتب پيامبر صلى الله عليه و آله

قريش به قحطى و خشكسالى سختى گرفتار شدند و (ابوطالب ) هم مردى عيالوار بود، رسول خدا به عمويش (عبّاس ) كه از ثروتمندان بنى هاشم بود، گفت : بيا تا نزد برادرت (ابوطالب ) برويم و از فرزندان او گرفته آنها را كفالت كنيم . آنها نزد ابوطالب پيشنهاد خود مطرح كردند. ابوطالب گفت : (عقيل ) را براى من بگذاريد و ديگر اختيار با شماست . رسول خدا (على ) را برگرفت و عبّاس (جعفر) را به همراه برد. على پيوسته با رسول خدا بود تا خدايش به نبوت برانگيخت . در اين هنگام او را پيروى گرد و به وى ايمان آورد. (53)

رسول خدا در كوه حراء

رسول خدا هر سال مدّتى را كوه (حراء) به عزلت و تنهايى مى گذراند و اين به گفته (ابن اسحاق ) در هر سال يك ماه و بر حسب بعضى از روايات ، ماه رمضان بود و چون اعتكافش به پايان مى رسيد، به مكّه باز مى گشت و پيش از آن كه به خانه اش بازگردد هفت بار يا هر چه مى خواست گرد كعبه طواف مى كرد و آنگاه به خانه اش مى رفت . (54)
... ادامه دارد

پي نوشت :

1- بحارالانوار، ج 15/105.
2- تورات ، سفر پيدايش ، باب 25، آيه 18 و باب 37، آيه 25.
3- تاريخ ‌الامم و الملوك ، ج 2/27؛ الكامل ، ج 2/21؛ ترجمه تاريخ يعقوبى ، ج 1/278.
4- در بعضى از منابع كلمه الياس به كسر همزه ، مانند الياس پيامبر ضبط شده ، ولى ظاهرا اين اشتباه است و چنان كه از كتاب تاج العروس (ماده الس و يأس ) به دست مى آيد، كلمه الياس در الياس بن مضر از ماده ياءس است و الف و لام آن مانند الف و لام الفضل است .
5- ترجمه تاريخ يعقوبى ، ج 1/285.
6- به قول ابن اسحاق ، امّا به قول طبرى نام وى (عمرو) بود.
7- ترجمه تاريخ يعقوبى ، ج 1/289.
8- چه نام عبدمناف (مغيره ) بود.
9- تاريخ يعقوبى ، ج 1/241، چاپ بيروت .
10- ترجمه تاريخ يعقوبى ، ج 1/330.
11- بحار، ج 15/553؛ الكامل ج 2/9.
12- كلينى نيز همين قول را اختيار كرده است (رك : اصول كافى ، ج 1/439).
13- بحار، ج 15/125، اسدالغابه ، ج 1/14.
14- و به قول كلينى ، چهار سال (رك ، اصول كافى ، ج 1/439).
15- اصول كافى ، ج 1/439.
16- مروج الذهب ، ج 2/280.
17- اين سخن با ولادت رسول اكرم (ص ) در ماه ربيع الاول سازگار نيست .
18- سيرة النبى ، ج 1/172 (به اختصار).
19- امتاع الاسماع ، ص 5.
20- ترجمه تاريخ يعقوبى ، ص 362.
21- رك : سيرة النبى ، ج 1/177- 178؛ امتاع الاسماع ، ص 6؛ بحارالانوار، ج 15/352 و...
22- مروج الذهب ، ج 2/275 و 285 (چاپ بيروت ).
23- طبقات ابن سعد، ج 1/116 (چاپ بيروت ).
24- مروج الذهب ، ج 2/275.
25- امتاع الاسماع ، ص 8.
26- مروج الذهب ، ج 2/277-278؛ التنبيه و الاشراف ، ص 179 - ايام فجار چهارم كه جنگهايى در آن روى داد عبارت است از: يوم نخله ، يوم شمطه ، يوم عبلاء، يوم عكاظ و يوم الحريره (رك : ايام العرب فى الجاهليّة ، ص 322-341).
27- ترجمه تاريخ يعقوبى ، ج 1/370.
28- الطبقات الكبرى ، ج 1/128؛ التنبيه و الاشراف ، ص 178.
29- امتاع الاسماع ، ص 9؛ اما ابن اثير مى گويد كه : همراه عموهاى خويش در جنگ فجار (يوم نخله ) كه از بزرگترين جنگهاى فجار بود، حضور يافت و به آنها تير ميداد و اثاثشان را نگه مى داشت .
30- الكامل ، ج 2/25 - 26.
31- مروج الذهب ، ج 2/277.
32- مادرش (فاطمه ) دختر (زائدة بن اصم ) بود.
33- سيرة النبى ، ج 1/203.
34- امتاع الاسماع ، ص 9؛ التنبيه و الاشراف ، ص 197.
35- سيرة النبى ، ج 1/205.
36- الكامل ، ج 1/25؛ ترجمه تاريخ يعقوبى ، ج 1/375.
37- امتاع الاسماع ، ص 9.
38- بعضى (عتيق ) را مقدم بر ابوهاله ذكر كرده اند (اصابه ، ج 4/281).
39- عابد و عائذ هر دو روايت شده است (اصابه : مأخذ پيشين ).
40- التنبيه و الاشراف ، ص 200.
41- سيرة النبى ، ج 1/352، 391؛ 4/322.
42- الاصابه ، ج 4/339.
43- اسدالغابه ، ج 5/504.
44- ماءخذ پيشين ، ص 426.
45- به قول ابن هشام و ابن حزم ، شوهر زينب پيش از رسول خدا (عبيدة بن حارث ) شهيد بدر بوده است . (سيرة النبى ، 1/297؛ جوامع السيرة ، ص 33.)
46- سيرة النبى ، ج 1/243.
47- اسدالغابه ، ج 5/465.
48- (ماريّه قبطيّه ) يكى از كنيزان رسول خدا(ص ) بوده كه (مقوقس ) (پادشاه اسكندريه ) او را به حضرت اهدا كرد و او در سال شانزدهم هجرى در زمان خلافت عمر وفات سافت . مجموع كنيزان آن حضرت از اين قرار بوده اند: 1 - سلمى امّرافع 2 - بركة امّايمن 3 - ماريه 4 - ريحانه 5 - ميمونه (بنت سعد) 6 - خضرة 7 - رضوى . (اسدالغابه ، ج 5/543، الوافى بالوفيات ، ج 1/87 و تنقيح المقال ، ج 3/باب فصل النساء، ص 82)
49- اصول كافى ، ج 1/457-458
50- ترجمه تاريخ يعقوبى ، ج 1/512.
51- مصباح المتهجد، ص 561.
52- سيرة النبى ، ج 1/209-214؛ به روايت مسعودى و ابن سعد به چهار نفر از بزرگان قريش بفرمود تا، چهار گوشه آن جامه را گرفته بلندش كنند (مروج الذهب ، ج 2/279؛ الطبقات الكبرى ، ج 1/146.)
53- سيرة النبى ، ج 1/264؛ الكامل ، ج 2/37.
54- سيرة النبى ، ج 1/252-254.





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط