جامعهشناسي تغييرات اجتماعي (4)
نويسنده: دکتر داود نادمي
در خانواده هستهاي الگوهاي سنتي انتخاب همسر و روابط بين والدين و فرزندان در قياس با خانواده گسترده تغييراتي را تجربه ميکند. به نظر «گيدنز» تغييراتي چون: سنتزدايي در خصوص نقشهاي مردان و زنان، تغيير در ساختار و منافع درون خانواده که تصميم به بچهدار شدن را بر خلاف جامعه سنتي تبديل به يک تصميم حساس و پيچيده كرده است، تغييردر روابط قدرت ميان زن و مرد و نيز فرزندان که معمولاً زنان و فرزندان را از حالت انفعالي به نيروهاي فعال در صحنه خانواده تبديل كرده است، موجب شدهاند که نهاد خانواده در جامعه صنعتي تغييرات گستردهاي را نسبت به جامعه سنتي تجربه كند(گيدنز، 371:1379).
در جامعههاي صنعتي، ازدواج و تشکيل خانواده بيشتر به صورت نوعي انتخاب درآمده است تا نوعي ضرورت. يکي از نشانههاي اين امر را ميتوان در شمار روزافزون افرادي يافت که تنها و جدا از هر گونه گروه خانوادگي به سر ميبرند(نولان و لنسکي، 455:1380).
خانواده هستهاي به رغم اين که بسياري از کارکردهاي خود را به ديگر نهادهاي اجتماعي چون نهادهاي آموزشي، رفاهي، اقتصادي و سياسي واگذار كرده است، و ليکن پارهاي از کارکردها هر چند در مقياس محدود در انحصار خود دارد و اين موجب شده است که جامعهشناساني چون، «پارسونز» از تخصصتر شدن نهاد خانواده ياد کنند.
«نولان و لنسکي» معتقدند پيشرفتهاي فني و روندهاي ناشي از آن زمينه را براي تخصصيتر شدن خانواده فراهم كردهاند. به نظر آنها عناصر ويژه تکنولوژي جديد به خصوص آنها که در تنظيم باروري مؤثر بودهاند، تغييرات محسوسي را در ابعاد خانوار موجب شدهاند. مهمتر اين که توسعه صنعتي ساختار خانواده را از نظر نوع اقتدار حاکم بر آن نيز کمابيش تغيير داده است. پدر خانواده، ديگر همان رييس مرسوم در جامعههاي کشاورزي سنتي محسوب نميشود و والدين ديگر قادر نيستند همان نظارت تنگاتنگ و سختگيرانهاي را که دست کم تا اوايل عصر صنعتي بر رفتار فرزندان خود اعمال ميکردهاند، ادامه دهند. افت بيچون وچراي اقتدار والدين تا حد زيادي نتيجه اجتنابناپذير تحولات اجتماعي و فني گوناگوني است که در مجموع نقش خانواده را به عنوان يک واحد توليدي متزلزل ساخته و يا از ميان برداشته است. توسعه صنعتي اعضاي خانواده را به جسم و به ذهن از يکديگر جدا ساخته است. بسياري از پدران و مادران شاغل در تمام مدت روز دور از خانه خود به سر ميبرند و از سوي ديگر سازمانهاي اجتماعي نيز فرزندان را به دلايل گوناگون بيرون از خانه نگاه ميدارند.
امروزه کودکان در کلاسهاي پايينتر، بيشتر وقت خود را با معلمانشان ميگذرانند نه با مادرانشان و نوجوانان بيشتر در جرگه دوستان و همگنان به سر ميبرند تا در خانه و کاشانه خود. همينسان، شوهران و زنان نيز بيشتر در جمع همکاران خود ديده ميشوند تا در مصاحبت يکديگر با همراه فرزندانشان. از طرفي گسترش جهانبينيهاي مردم سالارانه در جوامع صنعتي که بر حقوق فردي تأکيد دارند، اقتدار سنتي خانواده را تقليل دادهاند(نولان و لنسکي، 60:1380ـ456).
فرآيند صنعتي شدن تأثير شگرفي را بر تغيير در نقش زنان داشته است. اين تغيير که همراه با افزايش مشارکت اجتماعي و اقتصادي زنان و شکلدادن به جنبشهاي اجتماعي زنان بوده است، تأثير مهمي بر تغيير خانواده داشته است. کساني که تغييرات اجتماعي، عمدتاً بر حسب نقش عوامل فني و صنعتي تبيين ميكنند، معتقدند تغيير در نقش زنان و پيامدهاي بعدي آن را بايد نتيجه نوآوريهاي تکنولوژي تا تلاشهاي سياسي سازمانيافته دانست. به نظر آنها اختراع دستگاههاي خانگي که زنان را از صرف وقت و انرژي زياده ازحد در خانه معاف ميداشت، يخچالها، يخدانها(فريزر)، ماشينهاي لباسشويي و خشککنها، جاروبرقي، خوراکيهاي منجمد شده و مانند اينها، به بازار آمدن خوراکيهاي سالمي که ميتوانست جانشين شيرمادر شود، و همچنين کشف روشهاي مؤثرتري براي تنظيم مواليد مهمترين نوآوريهايي بودند که سرانجام زنان جوامع صنعتي را از قيد محدوديتهاي تاريخ آزاد ساختند و به آنها اجازه دادند که در صورت تمايل به جستوجوي کار و حرفه واقعي بپردازند و براي نخستين بار به عرصههاي ديگري خارج از فعاليتهاي خانگي گام نهند (نولان و لنسکي، 461:1380). در نتيجه فرآيند صنعتي شدن خانواده را نيز مانند ديگر بخشهاي حيات اجتماعي دستخوش تغييرات عديدهاي كرده است. اين تغييرات چنانکه در آغاز اين بحث آورده شده است شامل: تغيير در ابعادساختاري، کارکردي، روابط بيروني و بين نهادي ميشود.
منبع:سايت جامعه شناسي ايران
/خ
در جامعههاي صنعتي، ازدواج و تشکيل خانواده بيشتر به صورت نوعي انتخاب درآمده است تا نوعي ضرورت. يکي از نشانههاي اين امر را ميتوان در شمار روزافزون افرادي يافت که تنها و جدا از هر گونه گروه خانوادگي به سر ميبرند(نولان و لنسکي، 455:1380).
خانواده هستهاي به رغم اين که بسياري از کارکردهاي خود را به ديگر نهادهاي اجتماعي چون نهادهاي آموزشي، رفاهي، اقتصادي و سياسي واگذار كرده است، و ليکن پارهاي از کارکردها هر چند در مقياس محدود در انحصار خود دارد و اين موجب شده است که جامعهشناساني چون، «پارسونز» از تخصصتر شدن نهاد خانواده ياد کنند.
«نولان و لنسکي» معتقدند پيشرفتهاي فني و روندهاي ناشي از آن زمينه را براي تخصصيتر شدن خانواده فراهم كردهاند. به نظر آنها عناصر ويژه تکنولوژي جديد به خصوص آنها که در تنظيم باروري مؤثر بودهاند، تغييرات محسوسي را در ابعاد خانوار موجب شدهاند. مهمتر اين که توسعه صنعتي ساختار خانواده را از نظر نوع اقتدار حاکم بر آن نيز کمابيش تغيير داده است. پدر خانواده، ديگر همان رييس مرسوم در جامعههاي کشاورزي سنتي محسوب نميشود و والدين ديگر قادر نيستند همان نظارت تنگاتنگ و سختگيرانهاي را که دست کم تا اوايل عصر صنعتي بر رفتار فرزندان خود اعمال ميکردهاند، ادامه دهند. افت بيچون وچراي اقتدار والدين تا حد زيادي نتيجه اجتنابناپذير تحولات اجتماعي و فني گوناگوني است که در مجموع نقش خانواده را به عنوان يک واحد توليدي متزلزل ساخته و يا از ميان برداشته است. توسعه صنعتي اعضاي خانواده را به جسم و به ذهن از يکديگر جدا ساخته است. بسياري از پدران و مادران شاغل در تمام مدت روز دور از خانه خود به سر ميبرند و از سوي ديگر سازمانهاي اجتماعي نيز فرزندان را به دلايل گوناگون بيرون از خانه نگاه ميدارند.
امروزه کودکان در کلاسهاي پايينتر، بيشتر وقت خود را با معلمانشان ميگذرانند نه با مادرانشان و نوجوانان بيشتر در جرگه دوستان و همگنان به سر ميبرند تا در خانه و کاشانه خود. همينسان، شوهران و زنان نيز بيشتر در جمع همکاران خود ديده ميشوند تا در مصاحبت يکديگر با همراه فرزندانشان. از طرفي گسترش جهانبينيهاي مردم سالارانه در جوامع صنعتي که بر حقوق فردي تأکيد دارند، اقتدار سنتي خانواده را تقليل دادهاند(نولان و لنسکي، 60:1380ـ456).
فرآيند صنعتي شدن تأثير شگرفي را بر تغيير در نقش زنان داشته است. اين تغيير که همراه با افزايش مشارکت اجتماعي و اقتصادي زنان و شکلدادن به جنبشهاي اجتماعي زنان بوده است، تأثير مهمي بر تغيير خانواده داشته است. کساني که تغييرات اجتماعي، عمدتاً بر حسب نقش عوامل فني و صنعتي تبيين ميكنند، معتقدند تغيير در نقش زنان و پيامدهاي بعدي آن را بايد نتيجه نوآوريهاي تکنولوژي تا تلاشهاي سياسي سازمانيافته دانست. به نظر آنها اختراع دستگاههاي خانگي که زنان را از صرف وقت و انرژي زياده ازحد در خانه معاف ميداشت، يخچالها، يخدانها(فريزر)، ماشينهاي لباسشويي و خشککنها، جاروبرقي، خوراکيهاي منجمد شده و مانند اينها، به بازار آمدن خوراکيهاي سالمي که ميتوانست جانشين شيرمادر شود، و همچنين کشف روشهاي مؤثرتري براي تنظيم مواليد مهمترين نوآوريهايي بودند که سرانجام زنان جوامع صنعتي را از قيد محدوديتهاي تاريخ آزاد ساختند و به آنها اجازه دادند که در صورت تمايل به جستوجوي کار و حرفه واقعي بپردازند و براي نخستين بار به عرصههاي ديگري خارج از فعاليتهاي خانگي گام نهند (نولان و لنسکي، 461:1380). در نتيجه فرآيند صنعتي شدن خانواده را نيز مانند ديگر بخشهاي حيات اجتماعي دستخوش تغييرات عديدهاي كرده است. اين تغييرات چنانکه در آغاز اين بحث آورده شده است شامل: تغيير در ابعادساختاري، کارکردي، روابط بيروني و بين نهادي ميشود.
منبع:سايت جامعه شناسي ايران
/خ