مقدمه:
فرهنگ عمومی، روح جمعی جامعه و زیربنای تمدن است. آنچه جهت حرکت ملتها را تعیین میکند، نه صرفا اقتصاد یا سیاست، بلکه خلقیات، باورها و رفتارهای اجتماعی است.در نگاه رهبر معظم انقلاب (مدظله العالی)، مهندسی فرهنگی جامعه اسلامی بیتوجه به فرهنگ عمومی ممکن نیست. این مهندسی، نه ساختن یک چیز از صفر، بلکه بازآفرینی و تعمیق ارزشهای ریشهدار در بافت زندگی روزمره است.
بیانات ایشان در دیدار با اعضای شوراهای فرهنگ عمومی استانها در ۱۹ تیرماه ۱۳۷۴، نقطه عطفی در تبیین علمی، مدیریتی و تمدنی مفهوم «فرهنگ عمومی» بود؛ مفهومی که از سویی به رفتارهای آشکار بیرونی، مانند پوشش، معماری و روابط اجتماعی مربوط میشود، و از سوی دیگر، به باورهای درونی و خلقیاتی چون وجدان کاری، وقتشناسی، ایثار و صداقت در عمق جان انسانها شکل میگیرد.
این نوشتار صرفا بازگوکننده بیانات مقام معظم رهبری نیست، بلکه تلاشی است برای استخراج نظاموارهای از توصیههای ایشان در شانزده فراز راهبردی. هدف، ارایه الگویی تحلیلی و کاربردی برای مدیران فرهنگی، پژوهشگران جامعهشناسی، روحانیان و فعالان عرصه تمدنسازی اسلامی است تا بتوانند مسیر دستیابی به یک فرهنگ عمومیِ در تراز تمدن اسلامی ایرانی را ترسیم کنند.

فراز اول: ضرورت کنترل آگاهانه فرهنگ عمومی؛ کاری نو و تمدنی
کنترل فرهنگ عمومی، یک مسألهی مهم و جدید است که شاید اهل فکر و فرهنگ و صاحبنظرانِ مسائل فرهنگی، قبلاً به این معنا کمتر اندیشیده بودند و کمتر توجّه میکردند که برای هدایت و ادارهی فرهنگ عمومی در جامعه، یک کار ویژه لازم است.قبلاً فرهنگ عمومی جامعهی ما، رها و بسته به این بود که کدام صدای قویتر و کدام دستِ چیرهتر و کدام مهارت و ذوقِ تواناتر در صحنهی زندگی مردم حضور یابد و آنها را به سمت این یا آن پدیده و کیفیّت فرهنگی بکشاند.
اینکه امروز جمعی بنشینند و فکر کنند که چگونه میشود فرهنگ عمومی جامعه را به شکل و سمت صحیحی سوق داد و پالایش و هدایت کرد، موضوع تازهای است که مربوط به این چند سالِ اخیر است و ابتدا در «شورای عالی انقلاب فرهنگی» مطرح شد و اکنون نیز بحمدالله مجموعهای گرد هم آمدهاند و آن را دنبال میکنند.
تحلیل فراز اول:
فرهنگ عمومی، اگر به حال خود رها شود، تابع امواج رسانهای زودگذر، تهاجم فرهنگی هدفمند و ذوقهای غربی یا ضدارزشی غالب خواهد شد. رهبر انقلاب بر ضرورت «کنترل آگاهانه» آن تأکید دارند؛ کنترلی که در قاموس اسلامی، به معنای هدایت نظاممند و برنامهریزی تمدنی است، نه به معنای سرکوب خلاقیت یا دیکتاتوری فکری.در دوران پیش از انقلاب و سالهای نخستین، جامعه ایرانی تا حدودی از سنتها و ساختارهای دینی تغذیه میکرد، اما با هجوم بیوقفه رسانههای جهانی و تغییر الگوهای زیست، نیازمند تدوین یک برنامه راهبردی برای حفظ و ارتقای فرهنگ شد.
دوران معاصر، دوران «جنگهای نرم» و «جریانسازی فرهنگی» است. فرهنگ عمومی، میدان درگیری اصلی است. هدایت آگاهانه یعنی کشف روندهای فرهنگی و ایجاد جریانهای فرهنگی مقابل که قدرت جذب و ارایه الگوی مطلوب را داشته باشند. این یک کار نو در مدیریت یک جامعه در حال گذار است.
راهکارهای اجرایی:
۱. ایجاد رصدخانه فرهنگ عمومی: ساختار دائمی برای پایش مستمر محتوای ورودی (رسانهها، فیلمها، شبکههای اجتماعی) و خروجی فرهنگی جامعه (رفتارها و نگرشها).۲. تدوین شاخصهای فرهنگی بومی: تعریف معیارهای کمی و کیفی برای سنجش سلامت فرهنگ عمومی بر اساس مبانی اسلامی و ایرانی.
۳. آموزش مدیران فرهنگی: تربیت مدیرانی که از رویکرد انفعالی فاصله گرفته و دارای مهارتهای «هدایت نرم» و «جریانسازی» باشند.
جمعبندی: فرهنگ عمومی بدون مدیریت آگاه و تمدنی، به سادگی به میدان نفوذ و تحمیل فرهنگی بیگانگان بدل میشود.

فراز دوم: دو رکن در کارهای فرهنگی نو؛ وقتگذاری و ابتکار
کارها و موضوعهای تازه، چون روالِ از پیش تعیینشده و شکل سنّتیای ندارند، متصدّیانشان حتماً باید دو نکته را دربارهی آنها مدّ نظر داشته باشند:اوّل اینکه برای آنها وقت بگذارند؛ و دیگر آنکه ذوق و ابتکار و توانایی و مهارت به کار ببرند.
تحلیل فراز دوم:
در کار فرهنگی که هدف آن مهندسی باورها و رفتارهاست، نمیتوان با عجله یا استفاده از الگوهای تکراری (کلیشهشده) به موفقیت رسید.مقام معظم رهبری تأکید دارند که موضوعات جدید فرهنگی (مانند فضای مجازی، سینمای نوین یا معماری مدرن) فاقد سابقه و الگوی آماده هستند و نیازمند «وقتگذاری طولانیمدت» و «ابتکار دائمی» میباشند.
فرهنگسازی، یک پروژه زودبازده نیست؛ بلکه یک فرآیند زمانبر است. انتظار نتیجهگیری در یک سال یا دو سال، نشاندهنده عدم درک عمق مسأله است. نوآوری فرهنگی برای مقابله با نوآوریهای فرهنگی رقیب، امری حیاتی است.
راهکارها:
۱. شکلگیری «نهضت ایدهپردازی فرهنگی»: ایجاد کارگروههای تخصصی متشکل از علما، هنرمندان و دانشمندان برای تولید الگوهای جدید اسلامی در مواجهه با مقتضیات زمان.۲. اختصاص بودجه پژوهش فرهنگی: تأمین مالی پژوهشهایی که بر خلاقیت در تولید محتوا و سبک زندگی تمرکز دارند، نه صرفاً بر آسیبشناسی.
۳. تربیت مدیران با روحیه جهادی و صبور: تأکید بر صبر استراتژیک و عدم ناامیدی در مسیر اصلاحات فرهنگی.
جمعبندی: نوآوری خلاقانه و پایداری در اجرا، دو بال پرواز فرهنگ دینی در عصر جدید برای تحقق آرمانهای تمدنی است.

فراز سوم: فداکاری و مسئولیتشناسی در مدیریت فرهنگ عمومی
پس، اوّلین عرضم به شما عزیزان و برادران و خواهران، این است که اکنون که شما در این زمینه مسئولیّت دارید، خواهش میکنم در ادارهی فرهنگ عمومی، از جان و ذهن و فکر و وقت خودتان، در حدّ توان، مایه بگذارید.وقتی این حاصل شد، نوبت آن است که بررسی کنیم کدام دستگاهها و افرادِ دیگر، در ارتباط با ادارهی فرهنگ عمومی جامعه هستند؛ مثلاً صداوسیما، مطبوعات و یا شخصیّتهای عمدهی فکری و فرهنگی که گاهی یک سخنشان شکلدهندهی یک جریان در فرهنگ جامعه است. چگونگی همکاری آنان با شما، مسئلهی بعدی است که باید بررسی شود.
از این رو، ابتدا شما باید درست شوید و وقتی که این اصل اساسی شکل گرفت، آنگاه بر اساس آن، بسیاری از کارهای دیگر انجام میشود.
تحلیل فراز سوم:
رهبر معظم انقلاب با لحنی صریح، مدیران فرهنگی را به مایه گذاشتن از «جان و ذهن» خود فرا میخوانند. مدیریت فرهنگ عمومی، یک پست اداری ساده نیست، بلکه خط مقدم جهاد نرم و تلاش برای صیانت از هویت ملی و دینی است.این نگاه، تعریف وظیفه را از «انجام کار» به «تعهد قلبی و فکری» ارتقا میدهد. بزرگترین آسیب فرهنگی در ساختار مدیریتی، بیتعهدی، سطحینگری و فقدان درک عمق راهبردی است. مدیری که برای کار فرهنگی وقت اضافی و فکر عمیق نمیگذارد، در حقیقت دشمن را در میدان فرهنگی پیروز کرده است.
راهکارها:
۱. تشکیل «مدرسه تربیت مدیران فرهنگی متعهد»: تمرکز بر پرورش روحیه جهادی، تعهد اخلاقی و بینش عمیق تمدنی در مدیران در بدو انتصاب.۲. تعیین شاخصهای تعهد: ارزیابی عملکرد مدیران فرهنگی باید بر اساس عمق تأثیرگذاری و تعهد به آرمانها صورت گیرد، نه صرفا گزارشهای کمّی و آماری.
۳. پیوند حوزه با تدبیر مدیریتی: استفاده از فضلا و علمای متعهد در نهادهای تصمیمگیرنده فرهنگی برای تضمین مبانی فکری صحیح.
جمعبندی: اصلاح و ارتقای فرهنگ از اصلاح متولی آغاز میشود؛ مدیر باید خود الگوی فرهنگ مطلوب باشد.
.jpg)
فراز چهارم: تعریف و اقسام فرهنگ عمومی
به نظر بنده، فرهنگ عمومی دو بخش دارد:یک بخش، امور و مسائلی است که بارز و ظاهر و جلوِ چشم است و حقیقتاً هم در سرنوشت یک ملّت دخالت دارد؛ امّا در درازمدّت تأثیر میکند، یعنی در مسیر زندگی و حرکتهای آیندهی یک ملّت تأثیر دارد.
تحلیل فراز چهارم:
مقام معظم رهبری، فرهنگ عمومی را سیستمی متشکل از دو بخش مجزا و در عین حال مرتبط تعریف میکنند:۱. بخش رفتاری آشکار: شامل آداب، معاشرتها، پوشش، معماری شهر و نحوه استفاده از فضاها.
۲. بخش ارزشی درونی: شامل اخلاقیات، اعتقادات، وجدان کاری و مبانی فکری جامعه.
این تقسیمبندی، یک تحلیل نظاممند مدیریتی ارائه میدهد. برای اصلاح بخش رفتاری، ابزارهای بیرونی (مانند آموزشهای عمومی، رسانه و سیاستگذاری شهری) مؤثر است؛ اما برای اصلاح ارزشهای درونی، نیازمند نفوذ عمیق ایمانی و معرفتی از طریق تبلیغ و تربیت اخلاقی هستیم. فرهنگ اسلامی، فرهنگی است که رفتار بیرونیاش بازتاب ارزشهای درونیاش باشد.
راهکارها:
۱. نقشهبرداری تفکیکی: انجام تحقیقات جامعهشناختی برای شناسایی وضعیت دو ساحت فرهنگ عمومی در مناطق مختلف کشور (شهری و روستایی).۲. شاخصسازی فرهنگی: ایجاد دو دسته شاخص برای سنجش «ظاهر فرهنگ» (نظافت شهر، نظم ترافیک) و «باطن فرهنگ» (میزان صداقت، ایثار اجتماعی).
۳. یکپارچهسازی آموزش: گنجاندن آموزش ارزشهای عمیق در کنار آموزش مهارتهای رفتاری در نظام آموزشوپرورش.
جمعبندی: فرهنگ عمومی یعنی هماهنگی و همراستایی کامل میان ظاهر (رفتار) و باطن (ارزشها) در سبک زندگی مسلمان ایرانی.

فراز پنجم: بخش نخست فرهنگ عمومی: بازتابهای رفتاری و زیباشناختی در زندگی روزمره
مثلاً شکل لباس و چه پوشیدن و چگونه پوشیدن و از کدام الگوی پوشش استفاده کردن، جزو مصادیق و نمونههای بارز فرهنگ عمومی جامعه است؛ یا شکل معماری در جامعه و در چگونه خانهای زندگی کردن، بخشی از فرهنگ جامعه را شکل میدهد؛ زیرا خانههای قدیمی ما یک نوع خانواده و خُلقیّات بار میآورند (حیاط بزرگ، حوضی در وسطش و اتاقهایی در اطراف.از این اتاقْ پدربزرگ درمیآید و از آن اتاقْ دایی و از آن یکی هم عمو. بچههای خانواده، همه دور هم و بَرِ یک سفره جمع میشوند و در واقع، این خانه است که خانواده را به دنبال خود میکشاند) و آپارتمان نوعی دیگر از خانواده ایجاد میکند. حتّی شکلِ در و پنجره و ارتباط اتاقها با هم، به ناچار تأثیر خاصّی بر ذهن و خُلق و منش و تربیت افراد دارد.
از این رو، امروز -خوشبختانه- میبینیم که در تلویزیون و میزگردها و گفتارها، بر معماری سنّتی ایرانی تکیه میشود. در کردارها نمیدانم چگونه است، ولی بههرحال آنچه معلوم است اینکه این ملّت کهن و بزرگ، قبل از اینکه از سبک معماری اروپایی تأثیر بپذیرد، خودش یک سبکِ معمارىِ خاص داشته است.
خب؛ اینها از موارد فرهنگ عمومی است که فراوان است و تأثیراتش بر سرنوشت این ملّت، بلندمدّت است. چون بههرحال هر نوع لباس، هر گونه رفتار، هر شکل نشستن بر سفره، هر گونه سخن گفتنِ دو نفر در مواجهه با همدیگر و مسائلی از این قبیل، تأثیراتی انکارناشدنی در شکلگیری شخصیّت افراد یک جامعه دارد؛ لکن نه در کوتاهمدّت، [بلکه] در بلندمدّت.
تحلیل فراز پنجم:
فرهنگ عمومی فقط در سخنرانیها تعریف نمیشود؛ بلکه در کالبد زندگی روزمره متجلی است. رهبر معظم انقلاب با نگاهی دقیق، معماری خانهها، نوع لباس پوشیدن، ادبیات و ادب گفتگو و حتی شکل نشستن بر سر سفرهها را جزء فرهنگ عمومی میدانند.ایشان خانه سنتی ایرانی را نماد خانوادهمحوری و حریم خصوصی میدانند که در مقابل معماری مدرن غربی، فردگرا و تفرقهانگیز قرار میگیرد.
این نگاه، فرهنگ را به «فیزیک زندگی» پیوند میزند. اگر معماری شهر، فردگرایی و تکثرگرایی را ترویج کند، فرهنگ عمومیِ جمعی و دینی تضعیف میشود. ایرانی بودن باید در سیمای شهر و خانه نمود یابد.
راهکارها:
۱. احیای معماری ایرانی ـ اسلامی: حمایت از طرحهایی که علاوه بر زیبایی، کارایی اجتماعی (مانند تمرکز بر حیاط مرکزی و فضای خانوادگی) را ارتقا دهند.۲. توسعه برندسازی لباس ایرانی ـ اسلامی: تشویق طراحان برای خلق پوششهای مناسب با شرایط اقلیمی و فرهنگی کشور.
۳. آموزش آداب و رسوم اصیل: استفاده از ظرفیتهای رسانه ملی برای ترویج آداب صحیح معاشرت، مهماننوازی و آداب غذا خوردن ایرانی.
جمعبندی: فرهنگ دینی بدون تجلی عینی در رفتار روزمره و محیط زیست پیرامون، به امر انتزاعی تبدیل شده و نفوذ خود را از دست میدهد.

فراز ششم: بخش دوم فرهنگ عمومی: خلقیات و ارزشهای اخلاقی جامعه
بخش دوّم از فرهنگ عمومی، آن است که مانند بخش اوّل در سرنوشت یک ملّت تأثیر دارد، امّا تأثیراتش فوری و بسیار محسوس است. یعنی خودِ امورِ مربوط به این بخش از فرهنگ عمومی، چندان محسوس نیست؛ لکن تأثیراتش در جامعه و سرنوشت و مسیر آن، بسیار محسوس است.از جملهی این امور و در واقع عمدهترینِ آنها، اخلاقیّات است؛ اخلاق فردی و اجتماعىِ مردمِ یک جامعه. فرض بفرمایید افراد یک جامعه، وقتشناس نباشند؛ خب، وقتی که شما وارد آن جامعه میشوید، این وقتناشناسی آنان را، از طریقِ تأثیرات منفیاش در سرنوشت خودتان و مردم درمییابید؛ درحالیکه خودِ آن، چندان واضح نیست.
وجدانِ کاری و وقتشناسی در یک جامعه، بسیار مهم است؛ مثلاً وقتی ساعت هشت با کسی قرار گذاشتیم، اینکه هشت و ده دقیقه یا هشت و نیم و یا پیش از ظهر برویم، با اینکه سرِ ساعتِ هشت آنجا حاضر شویم، یکی و تأثیرش یکسان است؟
وجدانِ کاری هم، جزئی از فرهنگ عمومی است که بسیار پسندیده است. وجدانِ کاری، یعنی افراد یک جامعه، خود را در قبالِ آن کاری که پذیرفتهاند متعهّد بدانند و نوعی احساس وجدان نسبت به آن داشته باشند و سرِهمبندی و رفع تکلیف نکنند و آن کار را بهصورت کامل انجام دهند. اینها از جمله خُلقیّات یک ملّت است که تأثیرش در زندگی و سرنوشت آنها خیلی زیاد است.
از جمله مصادیقِ دیگرِ فرهنگ عمومی این است که افراد یک ملّت، مردمی باشند که خیلی عافیتطلب و به دنبال منافع شخصی خود نباشند؛ بلکه واقعاً حاضر باشند برای ملّت و کشورشان وارد میدان شوند و خطرپذیری کنند. یعنی حسّ منفعتجویىِ گروهی و جمعی یک ملّت، باید بیش از حسّ منفعتطلبىِ فردىِ آنان باشد.
از جمله نمونههای دیگر فرهنگ عمومی که به اخلاق شخصی و اجتماعی مربوط است، اینکه: افراد جامعه صبور باشند، مهماندوست باشند، عادتشان این باشد که به بزرگترها و پدر و مادر خود احترام کنند. از این رو، اینگونه مسائل بسیار مهم است و میتواند سرنوشت یک ملّت را تغییر دهد.
تحلیل فراز ششم:
در این فراز رهنمودهای مقام معظم رهبری، تمرکز بر لایههای عمیقتری از فرهنگ عمومی معطوف میشود. وجدان کاری، وقتشناسی، ایثار و احترام متقابل (به ویژه احترام به والدین) ارکان اساسی جامعه اسلامی معرفی میشوند.اینها همان چیزهایی هستند که پیشرفتهای مادی غرب را ممکن ساختند، اما در فرهنگ ایرانی اسلامی باید ریشهایتر و با انگیزهای متعالی (الهی) محقق شوند.
بیانضباطی فرهنگی و اخلاقی، همانند فرسایش زیربنای یک ساختمان است؛ پیشرفتهای ظاهری (اقتصادی یا علمی) را در بلندمدت ناکام میگذارد. جامعه متعهد، جامعهای است که اخلاق را درونی کرده و آن را با انضباط فردی در هم آمیخته است.
راهکارها:
۱. طراحی «منشور اخلاق عمومی»: تدوین و ابلاغ منشور عملیاتی برای مؤلفههای اخلاقی مورد نیاز تمدنسازی.۲. آموزش مهارتهای رفتار اجتماعی: گنجاندن دروسی عملی در مدارس برای نحوه مدیریت زمان و تعامل سازنده.
۳. الگوسازی رسانهای: برجستهسازی مستمر الگوهایی که دارای وجدان کاری و ایثار هستند.
جمعبندی: اخلاق عملی (خلقیات) زیربنای فرهنگی است که تمدن بر آن بنا میشود؛ بدون آن، تمدن صرفاً توهمی از پیشرفت است.

فراز هفتم: پیوند خلقیات اسلامی و تمدن؛ عبرت از تجربه غرب
بنده وقتی در معارف اسلامی دقّت میکنم، برایم روشن است که عمومِ آن چیزهایی که ملل اروپایی بهوسیلهی آنها توانستهاند در زندگی مادّی خودشان پیشرفتی داشته باشند، در همین معارف اسلامی است؛ زیرا اینکه ملّتی در گذشتهی خود، در قعر ظلمات جهل و خرافه و عقبماندگی باشد و کتاب و کتابخانه نداشته باشد و حتّی اوّلیّات علم و معرفت را هم نداند و ناگهان ظرف نیم و یا یک قرن، از منجلاب آن عقبماندگی بیرون بیاید، نمیتواند تصادفی باشد.امّا متأسّفیم که آن حرکت اروپا، با حرکتی که خودشان به غلط اسم آن را «حرکت روشنفکری» یا «روشنگری» میگذارند، همراه شد؛ حرکتی که پیامش حذف دین و روی آوردن به -اصطلاحاً- اصالت انسان در تفکّرات و فلسفهها و روشهایشان بود. عیب کارشان این بود؛ وَالّا اگر معنویّت را کنار نمیگذاشتند، بیشک امروز زندگیشان به مراتب بهتر و نورانیّت علم از آن ناحیه، صدها و هزارها برابر بود.
خب؛ بههرحال این اشتباه را مرتکب شدند و این حرکت را انجام دادند. البتّه عواملی هم داشت. در هر شکل، نقاط مثبتی که در زندگیشان وجود داشت و توانست آنها را از آن منجلاب عقبماندگی و جهالت بیرون بیاورد -اگر دقّت کنید- به وضوح در زندگی گذشته و تاریخ آنان نمودار است؛ امّا افسوس که با کنار گذاشتن معنویّت، این نقاط مثبت هم، کمکم رنگ باخت و کاملاً محو شد.
عموم خُلقیّات مثبتی که یک ملّت را از حضیض بیکارگی و فقر و ذلّت و عقبماندگی بیرون میکشد و به اوج پیشرفت مادّی میرساند، در اسلام مورد توصیهی مؤکّد قرار گرفته است و هرکس به مفاهیم اسلامی مراجعه کند، این را تصدیق خواهد کرد.
در واقع، همین خصوصیّات و خُلقیّات مثبتی که امروز کمبودش را در میان ملّت خودمان نیز احساس میکنیم، ناشی از همین بیتوجّهی به معارف اسلامی است؛ زیرا همان روزی که در داخل کشور ما حرکت روشنفکری به وجود آمد و عدّهای احساس کردند باید به غربیان رو کنند و از آنها یاد بگیرند -متأسّفانه، با بیتوجّهی به معارف اسلامی- این نقاط مثبت را یاد نگرفتند.
تحلیل فراز هفتم:
رهبر معظم انقلاب به تجربه غرب اشاره میکنند که با تکیه بر فضایلی چون سختکوشی و وجدان کاری، به پیشرفتهای مادی رسید، اما چون این فضایل را بدون معنویت و خداباوری پیاده کرد، دچار زوالهای اخلاقی و اجتماعی شد.نکته مهم این است که همه آن فضایل مادیساز در اسلام با انگیزهای والاتر (رضایت الهی) وجود دارد. اسلام، برای وجدان کاری، انگیزه غایی (آخرت) را فراهم میآورد که از انگیزه صرفا مادی، قویتر است. غرب الگوی پیشرفت را از دست داد؛ چراکه مسیر را از ایمان جدا کرد. تمدن اسلامی، علم و عمل را در مدار توحید تعریف میکند.
راهکارها:
۱. آموزش تلفیقی علم و معنویت: نهادینه کردن این دیدگاه که هر پیشرفت علمی باید با بصیرت اخلاقی همراه باشد.۲. برنامهریزی دانشگاهی: بازبینی سرفصلهای دانشگاهی با تأکید بر اخلاق کاربردی و فلسفهٔ علم اسلامی.
جمعبندی: پیشرفت حقیقی، همان عقلانیت معنوی است که میتواند دستاوردهای غرب را بدون آلودگیهای اخلاقی به دست آورد.

فراز هشتم: بیماریِ روشنفکری وارداتی در ایران و گسست از معارف اسلامی
از این رو، بنده مکرّر عرض کردهام که روشنفکری در ایران از اوّل بیمار متولّد شد و هنوز هم گریبان روشنفکرانْ در چنگ همان بیماری است و آثار و تبعاتش همچنان باقی است؛ زیرا -همانطور که گفتیم- آنها به جای اینکه خُلقیّات مثبت را یاد بگیرند و ترویج کنند، چیزهای ظاهری و کمارزش و یا مضر را آموختند و رواج دادند.از جمله، آزادی جنسی، اختلاط زن و مرد، بیاعتنایی به معنویّت، حذف دین، بدگویی به روحانیان و یا مواردی مانند نوع و شکل لباس و میز و صندلی، و در کل، امور اینگونه را که یا خیلی کماهمّیّت بودند، یا اصلاً اهمّیّت نداشتند و یا حتّی مضر هم بودند.
تحلیل فراز هشتم:
بزرگترین آفت فرهنگی در نیم قرن اخیر، ظهور پدیدهای به نام «روشنفکری غربزده» است که بجای درک محتوای تمدنی غرب، صرفا ظواهر و شعارهای سطحی آن را تقلید کرد و در این راه، پیوند خود را با سنت و معنویت جامعهٔ ایرانی از دست داد.این روشنفکری، تجدد را در نفی خودی و پذیرش کلی امر غیرخودی تعریف کرد. این شکاف فرهنگی، منجر به ایجاد فاصلهای عمیق میان نخبگان ظاهری و بدنه اجتماعی شد. نوسازی بدون ریشه، صرفاً تقلید تزئینی است.
راهکارها:
۱. تقویت جریان روشنفکری دینی و اصیل: حمایت از متفکرانی که قادرند اسلام را در چارچوب مباحث جدید تبیین کنند.۲. نقد علمی مدرنیته تقلیدی: انجام تحقیقات گسترده درباره شکستهای اجتماعی و اخلاقی مدرنیته غربی.
۳. تربیت روشنفکران مومن: آموزش متفکرانی که هم عمق علمی داشته باشند و هم تعهد ایمانی.
جمعبندی: درمان بیماری غربزدگی، در گرو تقویت خودباوری فرهنگی و اثبات برتری مدل فکری اسلامی-ایرانی در حل مشکلات انسان معاصر است.

فراز نهم: تفاوت تبادل فرهنگی و تحمیل فرهنگی
البتّه این را هم بارها عرض کردهایم که فرهنگها تبادل دارند. وقتیکه بحث تهاجم فرهنگی را مطرح و بر آن پافشاری میکنیم، به آن معنا نیست که یک فرهنگ نباید چیزی را از خارجِ خود، به خود بیفزاید. متأسّفانه در ایرانِ اواخر قاجار که به فرهنگ غرب توجّه شد و به ویژه در دوران منحوس پهلوی که این توجّه شدّت گرفت، آنچه واقعاً تبادل تلقّی، تعاطی و تکامل فرهنگی بود، در ارتباط با غرب انجام نگرفت؛ بلکه نوعی تحمیل فرهنگی رخ داد.گاهی انسانی هوشمند و عاقل، به اختیارِ خود، چیزی را گزینش میکند و میپذیرد و گاهی به عکس، به یک انسانِ مست و غافل و بیهوش، به زور، چیزی را تزریق و تحمیل میکنند. مسلّماً این دو، یکسان نیستند. در کشور ما، تحمیل فرهنگی کردند؛ یعنی آمدند و بدون اینکه گزینش صحیحی در کار باشد، چیزی را در کالبد فرهنگ و ذهنیّات این مردم تزریق کردند.
تحلیل فراز نهم:
اسلام با تبادل سازنده و آگاهانه فرهنگی مخالف نیست؛ اما با «تحمیل فرهنگی» که در قالب تهاجم رسانهای و از بین بردن هویت ملی صورت میگیرد، ستیز دارد. تبادل باید انتخابآگاهانه باشد، در حالی که تحمیل، شستشوی مغزی بدون اختیار است.استقلال فرهنگی به معنای انزوا نیست، بلکه به معنای قدرت انتخاب است. ایران باید قدرتمند باشد که بتواند فرهنگ مطلوب خود را جهانی کند و در برابر فرهنگهای مخرب ایستادگی نماید.
راهکارها:
۱. سیاست فرهنگی فعال، نه منفعل: سازماندهی برای تولید محتوای جذاب و جهانی (سینما، انیمیشن، نرمافزار) با زیربنای اسلامی ـ ایرانی.۲. حمایت از صادرات فرهنگی: تسهیل دسترسی محصولات فرهنگی با محتوای ارزشی به بازارهای جهانی.
۳. گسترش زبان فارسی و ادبیات فاخر: استفاده از پتانسیلهای ادبی و هنری برای معرفی هویت ایرانی.
جمعبندی: استقلال فرهنگی یعنی قدرت تعامل گزینشی و حفظ مرزهای هویتی در برابر هجمهها.

فراز دهم: ریشههای اسلامی در اخلاق و فرهنگ و نقش حکومتهای استبدادی در تضعیف آن
از این رو میتوان نتیجه گرفت که در اسلام، ریشهی همهی این معنویّات وجود دارد؛ امّا متأسّفانه به آنها توجّه نشده است. زیرا مدّتی حکومتهای استبدادی و سلاطین و به دنبال آنها، متولیّان دین و آخوندهای درباری و روحانیان وابستهای که طبق نظر آنها حرف میزدند و یا مثل خود آنها و طبق الگوی آنها عمل میکردند، پایههای خُلقیّات خوب را در مردم ما ضعیف کردند.هرچند این مقدارِ باقیمانده هم (یعنی این انقلاب، این جنگ تحمیلی، این ایستادگی در مقابل تهدیدهای غرب و این احساس عزّت و استقلال در برابر ابرقدرتهای عالم بسیار ارزشمند است) ناشی از آن بقایای فرهنگ اسلامی است که در این مردم رنگِ ثابت گرفته است.
خدا را شکر که دشمنان دین، فرصت نیافتهاند که اینها را حذف، یا کمرنگ و یا نابود کنند و از بین ببرند. همین مقدار است که اینهمه عزّت، پیشرفت، حرکتهای عمومی، حضور مردم در صحنهها و استقلال در برابر خودکامگىِ مستبدّان را به بار آورده است و انشاءالله در آینده هم ثمرات دیگری به بار خواهد آورد.
تحلیل فراز دهم:
تاریخ ایران نشان میدهد که حکمرانیهای استبدادی، به ویژه در دوران قاجار و پهلوی، با ترویج فرهنگ درباری، بوروکراسی فاسد و الگوهای تقلیدی از غرب، فضایل اخلاقی و وجدان عمومی را فرسوده کردند.انقلاب اسلامی به عنوان یک پروژه احیای هویت، همان شعله ایمان و مقاومت را در درون مردم زنده ساخت. فرهنگ عمومی در ایران، مدام میان سنتهای اصیل دینی و دخالتهای ساختارهای استبدادی در نوسان بوده است. ساختارهای اداری فاسد، خود بازتولیدکننده فرهنگ بیقانونی و بیانضباطی هستند.
راهکارها:
۱. آموزش تاریخ مقاومت اسلامی و ایرانی: نشان دادن مقاومت مردم در برابر استبداد فرهنگی و سیاسی.۲. اصلاح ساختارهای اداری: مقابله قاطع با فرهنگ استبدادی و رشوه و عدم شفافیت در ادارات، چرا که اینها بزرگترین ضد فرهنگ عمومی هستند.
جمعبندی: استمرار موفقیت انقلاب و دستیابی به تمدن، مستلزم زنده نگه داشتن روحیه مقاومت در برابر هرگونه ساختار یا فرهنگ ضد ایمانی است.

فراز یازدهم: بازسازی اخلاق و فرهنگ اسلامی؛ راه احیای تمدن و عدالت
اگر بتوانیم اخلاق را اسلامی کنیم، فرهنگ را اسلامی کنیم، مردم را با خُلقیّات اسلامی پرورش دهیم و صفاتی را که در صدر اسلام از یک جماعت کوچک، یک ملّت عظیم و مقتدر درست کرد، در ملّتمان زنده کنیم، همینها بزرگترین دستاوردها است.باید توجّه داشت که آنچه در آغاز، از پیشرفت و ترقّی برای انسانها به وجود آمد، ناشی از همین فرهنگ اسلامی بود: دنبال علم و کار رفتند، تلاش و سعی کردند، نوآوری کردند، به معرفت طبیعت، انسان، تاریخ و راههای زندگی پرداختند و تعامل خوب و برادرانه را پذیرفتند.
اینها چیزهایی است که هیچ دستگاه قدرتمندی، بدون آنکه فرهنگ مردم و بینش آنها را اصلاح کند، نمیتواند در جامعهای ایجاد کند؛ مثلاً آن عدالت اجتماعیای که کمونیستها، بیتوجّه به اصلاح فرهنگ مردم و پذیرش اختیاری آنها بر آنها تحمیل کردند، همان چیز ناقصِ غلطِ معیوبی شد که در تاریخ ثبت شده است. یعنی به اسمِ عدالتِ اجتماعی، همهچیز را به هم ریختند و هیچ فایدهای به بار نیاوردند.
از این رو، کشورهای کمونیستی، تجربهی عظیمی هستند؛ به ویژه طبقات مرفّه عظیم آنها که به زعم خودشان از ایجاد کمونیسمِ حکومتی و دولتی، به دنبال عدالت اجتماعی بودند؛ امّا به جای این عدالت، یک تزار جدید و یک استالین بدکار و فاسد و ظالم و قسىّالقلب به وجود آوردند! بله؛ عدالت اجتماعیای که از اخلاق و فرهنگ صحیح جدا باشد، نتیجهاش این میشود.
تحلیل فراز یازدهم:
رهبر معظم انقلاب تصریح میکنند که عدالت واقعی (اجتماعی، اقتصادی و قضایی) بدون تکیه بر اخلاق و ایمان پایدار، محقق نمیشود.تجربه نظامهای مادیگرا (مانند کمونیسم) نشان داد که بدون ریشه ایمانی، حتی نیت اصلاحی نیز به انحراف کشیده میشود. انتقال مفاهیم عدالت به فرهنگ عمومی، شرط لازم برای پایداری تمدن است.
اگر مردم به عدالت اعتقاد قلبی نداشته باشند و وجدان خود را تابع آن نکنند، قوانین اجرایی با نفوذ منافع شخصی در هم شکسته خواهد شد. جامعه ایمانی، خود یک نهاد نظارتی درونی قوی برای اجرای عدالت ایجاد میکند.
راهکارها:
۱. نهادینهسازی آموزش عدالت: آموزش مفاهیم «حق» و «تکلیف» در تمام سطوح آموزشی، از دبستان تا دورههای تخصصی مدیریت.۲. ساماندهی رسانهای: فرهنگسازی برای پرهیز از تجملگرایی افراطی در مقابل فقر اقتصادی.
جمعبندی: عدالت اجتماعی، میوه درخت فرهنگ ایمانی است؛ بدون ایمان، عدالت به شکل ناقص یا موقتی محقق میشود.

فراز دوازدهم: نقش فرهنگ صحیح در تحقق عدالت اجتماعی و سایر عرصههای موفقیت
عدالت اجتماعی، که یک امر اجتماعىِ محض و مربوط به حکومت، سیاست و شیوهی فرمانروایی در جامعه است، جز به برکت یک فرهنگ صحیح در اَذهان یکایکِ مردم، تأمینشدنی نیست. اصولاً همهی موفّقیّتها در همهی صحنهها اینگونه است.تحلیل فراز دوازدهم:
این فراز از بیانات مقام معظم رهبری، تأکید مجدد بر نگاه راهبردی ایشان است: «هیچ سیاستی بدون فرهنگ درست اجرا نمیشود.» چه اقتصاد مقاومتی باشد، چه مبارزه با فساد، چه توسعه علمی؛ بستر موفقیت همه اینها، فرهنگ عمومی جامعه است.اگر جامعه فرهنگ کار جمعی و نظم را نپذیرد، قوانین اقتصادی پیچیده (مانند اصلاح نظام بانکی) شکست خواهند خورد. فرهنگ، عامل اصلی «پایداری» سیاستهاست.
راهکارها:
۱. پیوند الزامی فرهنگ با سیاست: تدوین «پیوست فرهنگی» برای تمام طرحهای کلان ملی (عمرانی، اقتصادی، دفاعی).۲. نظارت فرهنگی بر سیاستگذاری: نهادهای فرهنگی باید در مراحل اولیه تدوین قوانین حضور داشته باشند تا از همخوانی فرهنگی اطمینان حاصل شود.
جمعبندی: فرهنگ، شالوده و زیربنای تمامی پیشرفتها و موفقیتهای سیاسی و اقتصادی یک ملت است.

فراز سیزدهم: مأموریت اصلی وزارت ارشاد و نهادهای تبلیغی در اصلاح فرهنگ عمومی
خب؛ اینک شمایید و جامعهی ایرانی. میخواهید فرهنگ اسلامی و آن چیزهایی را که از پیکرهی این جامعهی اسلامی گرفته شده است، به آن برگردانید: «وَاسْتَصْلِح بِقُدرَتِکَ ما فَسَدَ مِنّی.»(مفاتیح الجنان، دعای مکارم الاخلاق) این، که در دعای «مکارمالاخلاق» آمده است، مصداقش همین است.میخواهید آن بخشهایی از زندگیمان را که تحت تأثیر ظلمها و استبدادها و انحرافها و کجفهمیها و کجرویها و دخالتهای بیگانه و امثال اینها ضایع و فاسد شده است، اصلاح کنید. این، کار عظیم و بسیار بزرگی است؛ بهحدّی که اگر وزارت ارشاد، واقعاً جز اصلاح فرهنگ عمومی، هیچ کار دیگری نکند، به نظر بنده، برای آن کافی است و کارِ کمی را عهدهدار نیست.
تحلیل فراز سیزدهم:
رهبر معظم انقلاب، وظیفه اصلی نهادهای رسمی فرهنگی (مانند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی) را تعریف مجدد میکنند: وظیفه اصلی، «اصلاح فرهنگ عمومی» است، نه صرفا تولید آثار هنری یا برگزاری جشنوارهها. هدف باید ارتقای کلیت فضای فرهنگی جامعه باشد.این یک تغییر پارادایم (الگوواره) مدیریتی است: از مدیریت تولیدات هنری (رویکرد کمّی) به مدیریت جریانها و فضای فرهنگی (رویکرد کیفی و تمدنی). این امر مستلزم تمرکز بر محتوا و اثرگذاری است.
راهکارها:
۱. تمرکز مأموریت ارشاد: بازتعریف اهداف کلیدی وزارت ارشاد و نهادههای فرهنگی بر مبنای گفتمانسازی و نه صرفا صدور مجوز.۲. ارزیابی محتوایی: ملاک ارزیابی نهادهای هنری باید میزان همخوانی آثار با هویت ملی، اخلاق اسلامی و اهداف تمدنی باشد.
جمعبندی: رسالت نهادهای رسمی، مهندسی هدفمند فرهنگ عمومی است؛ هر آنچه این هدف را تأمین کند، باید در اولویت قرار گیرد.

فراز چهاردهم: هدایت همه ابزارهای هنری و رسانهای در جهت ارتقای فرهنگ عمومی
اصلاح فرهنگ عمومی، از همهی کارها مهمتر است؛ چون این کار، محور همهی کارهای دیگر است.کتاب، باید برای اصلاح فرهنگ عمومی منتشر شود.
فیلم، باید برای اصلاح فرهنگ عمومی ساخته شود.
هنر، باید در جهت فرهنگ عمومی هدایت شود.
صداوسیما، در همهی برنامههایش -چه هنری، چه خبری و چه گزارشی- دائماً باید در خدمت فرهنگ عمومی کار کند.
علما و امامان جمعه و خطیبان و مبلّغان و جامعهی روحانیان محترم و معظّم نیز -در هر بخشی که هستند- باید برای ترویج فرهنگ صحیح اسلامی تلاش کنند: عدّهای تحلیل کنند، عدّهای آیات الهی را بخوانند و عدّهای کلمات معصومین را بیان کنند.
جهتگیری عمدهی مطبوعات باید اصلاح فرهنگ عمومی باشد.
سازمانهایی که مخصوص کار تبلیغی هستند (مثل سازمان تبلیغات اسلامی و بخشهایی که تابع و در کنار آن هستند) باید در این جهت بکوشند.
اگر انشاءالله یک تلاش هماهنگِ صحیحِ جهتیافته وجود داشته باشد، ملّت ما هم آمادهی پذیرش هستند. تازه، از خصوصیات این امور سیاسی و اصیل، این است که ذاتىِ انسانها میشوند و در نتیجه، نسل به نسل انتقال مییابند و در واقع، فطری، یعنی جزو فطرت افراد یک جامعه و دقیقاً عینِ امورِ ذاتی میشوند. اگر هم مردم، زمانی و به دلایلی، از آنها جدا شوند، با یک چیزِ مختصر، فوراً برمیگردند.
تحلیل فراز چهاردهم:
هنر در نگاه اسلامی، اگرچه دارای استقلال است، اما ابزار تربیتی بسیار قدرتمندی است که باید جهتگیری واحدی در خدمت ارتقای فرهنگ مطلوب داشته باشد. فیلم، کتاب، مطبوعات و رسانه ملی باید همسو عمل کنند.با جهتگیری ناصحیح، ابزار هنری به دلیل جذابیت ذاتیاش، میتواند به سرعت فرهنگ بیگانه یا ضدارزشی را ترویج دهد. هماهنگی محتوایی ضروری است تا مخاطب با پیامهای متناقض مواجه نشود.
راهکارها:
۱. تشکیل قرارگاه همافزایی فرهنگی: ایجاد ساختاری برای هماهنگی راهبردی میان سازمان صداوسیما، وزارت ارشاد، وزارت ارتباطات، شورای عالی انقلاب فرهنگی و نهادهای هنری.۲. سیاستگذاری واحد محتوایی: تدوین سندی جامع برای مولفههای مشترک فرهنگی که باید در تمام رسانهها و محصولات هنری لحاظ شود.
جمعبندی: تمام ابزارهای هنری و رسانهای باید در یک مدار مشترک فرهنگی و با هدف تمدنسازی اسلامی در حرکت باشند.

فراز پانزدهم: ضرورت اولویتگذاری و تمرکز بر ریشههای اخلاقی در فرهنگ عمومی
به عقیدهی من، اگر این جمع محترم -که بحمدالله اشخاص شایسته، صاحبنظر، آگاه، هوشمند و متخصّص در میانشان زیاد هستند- بخواهند در این زمینهها تلاش کنند و به جایی برسند، باید اوّل اولویّتها را پیدا کنند و در آن دو نوع فرهنگ عمومیای که داریم -و به ویژه در نوع دوم- دقّت کنند (البتّه نوع اوّل هم مهم است و نمیخواهیم آن را به کلّی کنار بگذاریم) و پس از آن دریابند که در بین امورِ اخلاقیای که عمدهی آنها در نوع دوّم است، کدام مهمتر، ریشهایتر و اساسیتر است، که فروعِ بسیاری از آن ریشه میگیرد؟اینها و امثال اینها را مشخّص کنند و بر آنها متمرکز شوند و در این زمینه تلاش نمایند. کسانی هم که اهل فکر، قلم، شعر و هنر هستند -یعنی علما، روحانیان و دستگاههای دولتی- آن را ترویج کنند. آنگاه، انشاءالله [فرهنگ عمومی] اصلاح خواهد شد.
تحلیل فراز پانزدهم:
اصلاح فرهنگ بدون اولویتبندی، موجب پراکندگی نیروها و اتلاف منابع میشود. مقام معظم رهبری بر شناسایی و ترویج ریشهایترین اخلاقیات که هسته فرهنگ اسلامی را تشکیل میدهند، تأکید میورزند. اینها مواردی چون صداقت، وجدان کاری، عفت و امانتداری هستند.اگرچه تمام ارزشها مهماند، اما برخی ارزشها (مانند صداقت) مانند ریشه عمل میکنند؛ اصلاح آنها، موجب اصلاح شاخ و برگهای فرعی (مانند نظم ترافیک یا کارایی اقتصادی) خواهد شد.
راهکارها:
۱. پژوهش ملی برای تعیین اولویتهای اخلاق اجتماعی: مشخص کردن سه تا پنج رفتار اخلاقی که بیشترین تأثیر منفی را بر توسعه ملی دارند.۲. ایجاد کرسیهای تبیین خُلقیات تمدنساز: اختصاص زمان و منابع برای تبیین فلسفی و عملی این خُلقیات در مراکز علمی و تبلیغی.
جمعبندی: تمرکز استراتژیک بر بنیادهای اخلاقی، رمز ایجاد تحول فرهنگی پایدار و عمیق است.

فراز شانزدهم: عظمت ملت ایران و آرمان نظام اسلامی
بنده، ملّتی با این ویژگیها و آرمانهای عظیم، کم سراغ دارم. این انقلابها و نهضتها و ناسیونالیسمهایی که ملّتها و کشورها را در مشت خود گرفته و تحوّلات زیادی را در آنها به وجود آوردهاند، همه از آنچه که تحت عنوان نظام اسلامی است، کمترند؛ چون مجموعه آرمانهایی که تحت عنوان نظام اسلامی جمع میشود، بسیار والا و عظیم است و همهی مسائل فردی و اجتماعی را با همدیگر شامل میشود. اگر انشاءالله این حرکت انجام گیرد، این ملّت به آن آرمانها خواهد رسید.تحلیل فراز شانزدهم:
رهبر معظم انقلاب در پایان این بیانات حکیمانه، با دیدی امیدوارانه، ظرفیت ذاتی ملت ایران را برای تحقق آرمانهای نظام اسلامی متذکر میشوند. این اعتماد به نفس ملی، باید سرمایه اصلی مدیران فرهنگی باشد. ملت ما با سابقه تاریخی بزرگ و تواناییهای فعلی، ظرفیت تمدنسازی دارد.بزرگترین عامل در مهندسی فرهنگی، باور به توانمندی خودی است. اگر مدیران فرهنگی دچار یأس یا تقلید شوند، تمدنسازی میسر نخواهد بود. اعتماد به مردم، اعتماد به نفس ملی را تقویت میکند.
راهکارها:
۱. ترویج خودباوری ملی: بازگویی مکرر دستاوردهای ملی در حوزههای مختلف و انتساب آنها به اراده عمومی.۲. آموزش امید اجتماعی: نهادینه کردن این باور که مشکلات قابل حل هستند و آیندهای روشن در انتظار ملت است.
۳. معرفی الگوهای موفق بومی: برجسته کردن افرادی که با تکیه بر فرهنگ اسلامی، به قلههای موفقیت رسیدهاند.
جمعبندی: ایمان به مبانی و امید به آینده، دو ستون اصلی هستند که ملت ایران را به هدف تمدن نوین اسلامی خواهند رساند.

نتیجهگیری: چارچوببندی تمدنی و راهبردهای کلان
بیانات مقام معظم رهبری درباره فرهنگ عمومی، شاکله نظریه «فرهنگ عمومی در تراز تمدن اسلامی ایرانی» را آشکار میسازد. این نظریه یک ساختار چندلایه دارد که همزمان باید در سه سطح فکری، رفتاری و نهادی مورد توجه قرار گیرد:۱. سطح فکری (معرفتی): بازگشت به مبانی اصیل اسلامی، تعمیق اخلاق الهی، و نقد علمی و عمیق مدرنیته مادیگرا. این سطح، باطن فرهنگ را شکل میدهد.
۲. سطح رفتاری (عینی): اصلاح سبک زندگی روزمره، ارتقای نظم، وجدان کاری و اخلاق معاشرت، و تجلی ارزشها در معماری و محیط زیست شهری. این سطح، مظهر فرهنگ عمومی است.
۳. سطح نهادی (مدیریتی): ایجاد هماهنگی و انسجام در میان نهادهای فرهنگی، هنری و رسانهای تحت یک فرماندهی راهبردی واحد (نهاد هماهنگکننده مرکزی).
برای تحقق این منظومه فکری ـ عملی، راهبردهای کلان زیر پیشنهاد میشود:
۱. تدوین منشور ملی فرهنگ عمومی: تبدیل توصیههای رهبر انقلاب پیرامون فرهنگ عمومی به یک سند بالادستی که بر سه پایه ایمان، عقلانیت و اخلاق تمدنساز استوار باشد.
۲. تأسیس رصدخانه دائمی فرهنگ اسلامی ـ ایرانی: با استفاده از علوم اجتماعی نوین برای تحلیل فرهنگ و ارایه گزارشهای راهبردی به بالاترین سطوح تصمیمگیری.
۳. آموزش اخلاق تمدنی از کودکی: نهادینهسازی مفاهیم عدالت، ایثار و وجدان کاری در برنامه درسی از دوره ابتدایی.
۴. نهادینهسازی پیوست فرهنگی: الزامی کردن تحلیل تأثیرات فرهنگی و اجتماعی بر تمام طرحهای اقتصادی، عمرانی و سیاسی پیش از اجرا.
۵. حمایت هدفمند از هنرمندان و متفکران مردمی: تبدیل هنرمندان و نخبگانی که به مبانی اصیل باور دارند، به طلایهداران فرهنگساز و الگوساز.
فرهنگ عمومی، تنها زمینه و بستر تمدن نوین اسلامی است. اگر ایمان، اخلاق و هنر در یک مدار واحد و با مدیریت آگاه حرکت کنند، احیای تمدن ایرانی ـ اسلامی محقق خواهد شد.
سخن پایانی:
فرهنگ، بوی ایمان است در کوچههای زندگی. هرجا که اخلاق، ادب، وجدان و محبت حضور دارد، آنجا فرهنگ اسلامی جاری است. اگر هر خانواده، هر مدرسه و هر رسانه، عطر اخلاق تمدنساز را بپراکند، ایران زمین نه تنها آباد، بلکه نورانی خواهد شد.آینده تمدن نوین اسلامی، در گرو دلهای مومنی است که میدانند فرهنگ، پرچم حقیقت است و ابزاری برای هدایت انسان به کمال.
مردم ایران با سرمایه الهی ایمان، عقلانیت عملی و امید به آینده، میتوانند همان گونه که رهبر انقلاب فرمودند، به شکوه آرمانی خود در عرصه تمدنسازی دست یابند. مهندسی فرهنگ عمومی، مهندسی روح ملت است.
نویسنده: سیدامیرحسین موسوی تبار
منبع: تحریریه راسخون
© استفاده از این مطلب، فقط با ذکر منبع بلامانع است.