عصر غیبت (5) فتنه ها و آشوب ها
5 - ستمگرى وزرا و امرا
در زمان ((منتضر))عباسى (247-248 ه) وزيرش ((احمد بن الخصيب ))سواره از خانه خارج شد، مردى به دادخواهى نزدش آمد و او همچنان كه بر مركب نشسته بود پايش را از ركاب در آورده و آنچنان بر سينه او كوفت كه آن مرد در دم جان سپرد و اين قضيه زبانزد همگان شد. يكى از شاعران آن عصر اين ماجرا را اين گونه به نظم كشيده است :
قال للخليفة يا بن عم محمد
اشكل وزيرك انه شكال
اشكله عن ركل الرجال و ان ترد
مالا فعند وزيرك الاموال (117)
((به خليفه بگوئيد: اى عمو زاده پيامبر! وزيرت را پاى بند بزن ؛ زيرا او چموش است ، او را از لگد زدن به مردم باز دار و اگر مالى بخواهى اموال در نزدت وزيرت است )) .
در زمان ((واثق ))(227-232 ه) نيز وزيرش ((محمد بن عبدالملك الزيات )) ، تنورى ساخته و در آن ميخ هايى كار گذاشته بود و مردم را در آن شكنجه مى داد. جالب اين كه خود او در همان تنور شكنجه ، كشته شد.(118)
ولات و ديگر كارگزاران دولت نيز در ظلم و اجحاف ، دست كمى از وزرا نداشتند. به طورى كه ظلم بيش از حد آنها عامل بسيارى از شورش ها بود، كه در بحث بعدى به گوشه هايى از آن خواهيم پرداخت . همچنين در بررسى وضعيت اجتماعى اين دوره به برخى از چپاول ها، اختلاس ها، رشوه ها، زندگى هاى افسانه اى ، قصرها و درآمدهاى كلان وزرا و ديگر كارگزاران و دولت مردان اشاره خواهيم كرد.
6 - فتنه ها و آشوب هاى داخلى
اين حركت ها برخى فتنه و بدون ريشه بودند، و رهبرى آنها در دست عده اى از اشرار بود؛ همچون فتنه ((خوارج ))و شورش ((صاحب زنج )) ، برخى ديگر جنبش هايى بودند در برابر ظلم خلفا و يا فرياد اعتراض به استيلاى تركان ، و دسته آخر قيام هايى بودند اصيل و با پشتوانه ، كه به طرفدارى از ((رضاى آل محمد))(صلوات الله عليهم ) به پا مى شد كه به ((قيام هاى علويان ))مشهورند؛ اين قيام ها خود نيز به لحاظ بينش گروندگان آنها و يا خلوص رهبران ، آن ، داراى تقسيماتى هستند كه در جاى ديگر بايد گفت و گو شود، اما همه آنها به وسيله علويانى سلحشور و حق طلب اقامه مى شد كه صفحات تاريخ مشحون از رشادت هاى آنان است . در ادامه به بررسى اين هر سه خواهيم پرداخت .
در اين دوره ، فتنه ها و آشوب هاى متعددى به وقوع پيوست كه به تعدادى از آنها مرور خواهيم كرد.
آشوب هاى بغداد
1 - در سال (249 ه) سپاهيان و ((شاكريه ))(119) در ((بغداد)) ، سر به شورش گذاشته ، مردم همه به آنها پيوسته و بدين وسيله در ((بغداد)) فتنه اى به پا شد.
شورشيان با فرياد و جنجال به زندان ها هجوم بردند و در زندان ها را گشودند و زندانيان را آزاد ساختند و يكى از دو پل معروف ((بغداد))را منهدم كردند و ديگرى را نيز به آتش كشيدند. آنها همچنين خانه هاى دو تن از منشيان دولت را غارت كردند.
يكى از علل اين شورش مقابله و اعتراض عليه ترك ها نسبت به كشته شدن ((متوكل ))به دست آنها و تسلطشان بر امور بود؛ زيرا آنها هر كس از خلفا را كه مطابق ميل شان رفتار نمى كرد مى كشتند و كسى را كه خود مى خواستند به جاى او نصب مى كردند بدون اين كه در اين مساءله ، دين و يا خواست مسلمانان را در نظر گيرند.(120)
2 - در سال (252 ه) ارتش ((بغداد))به منظور مطالبه حقوق خود شورش كرد؛ در مرتبه اول با گرفتن 2000 دينار، غائله خوابيد، اما چند روزى نگذشت كه دوباره سر به شورش گذاشتند، پرچم ها برافراشتند و طبل ها بنواختند و آماده كارزار شدند و يكى را به رهبرى خود برگزيدند تا آنجا كه ، نمى خواستند بگذارند خطيب بالاى منبر، به نام ((معتز))خطبه بخواند. شورشيان پل ((بغداد))را به تصرف درآوردند و مغازه هاى اطراف آن را غارت كردند و تعدادى را به آتش كشيدند. در اين ميان مردم اداره شرطه (پليس ) را غارت كردند؛ اين غائله كه مى رفت تا دامنه آن وسيع تر شود بالاخره با خيانت دو تن از شورشيان ، توسط ((محمد بن عبدالله بن طاهر))سركوب شود(121) .
آشوب هاى سامرا
2 - در سال (251 ه) مردم در ((سامرا))شورش كردند و بازار زرگران ، جواهرفروشان و صرافان و ديگر جاها را غارت كردند. غارت شدگان نزد ((ابراهيم مويد))شكايت كردند، او نيز چون توان كارى نداشت و نمى توانست از عهده شورشيان برآيد، گفت : خوب بود كالاها و پول هاى خود را به خانه مى برديد!، و هيچ اقدامى نسبت به غارتگران انجام نداد(124) .
فتنه خوارج
((مساور))در سال (254 ه) بر بيشتر اطراف ((موصل ))استيلا پيدا كرد و كارش بالا گرفت . فرماندار خليفه ، در موصل با او به جنگ پرداخت ، ولى شكست خورد. از اين رو، ((مساور))كارش بيشتر بالا گرفت مردم از وى به هراس افتادند؛ او پس از آن خانه امير موصل را به آتش كشيد و سپس در مسجد جامع شهر با مردم نماز جمعه اقامه كرد و براى آنها خطبه خواند.(126)
در سال (255 ه) ارتش خليفه ، با او جنگيد، ولى باز هم شكست خورد و ((مساور))پيروز شدند(127) .
((مساور))آن قدر سيطره و قدرت يافت كه بيشتر شهرهاى عراق را تسلط پيدا كرد، تا آنجا كه نمى گذاشت براى خليفه خراج و اموال بفرستند و بر حقوق و مواجب سپاهيان خليفه تنگ مى گرفت (128) و بالاخره پس از يك سرى درگيرى (129) و غارت (130) در سال (263 ه) در گذشت (131) .
((خوارج ))در اين كه بعد از او به چه كسى رجوع كنند، اختلاف كردند و در نتيجه به كشتار و جنگ با يكديگر پرداختند، تا سرانجام به ((هارون بن عبدالله بجلى ))گرويدند، او نيز همين كه تعداد طرفدارانش فزونى گرفت ، ((موصل ))و اطراف آن را گرفت و ماليات را براى خود استيفا مى نمود.(132)
7 - شورش ((صاحب زنج ))(زنگيان )
اين شورش از بصره شروع شد و تا دروازه هاى ((بغداد))به پيش رفت و بر قسمت بزرگى از ((عراق ))مسلط شد(135) . در اين شورش ، همواره اساس خلافت عباسى در معرض تهديد و زوال بود(136) .
در اين فتنه ده ها هزار نفر كشته ، و عرض و ناموس هزاران نفر از بين رفت و ده ها شهر به آتش كشيده شد(137) .
((صاحب زنج )) ، رهبر اين شورش در سال (255 ه) در ((بصره ))قيام كرد. نام او ((على بن محمد))از ((بنى عبدالقيس ))بود، بعضى ديگر اسم اصلى او را ((بهبود))و او را ايرانى و اهل قريه ((ورزنين ))از قراى ((رى ))مى دانند(138) . او براى جلب انظار و گردآورى توده ها و تاءييد قيام ، به دروغ ، ادعاى انتساب به ((علويان ))را كرده و خود را از نواده هاى شهيد جاودانه اسلام ((زيد بن على بن الحسين عليه السلام )) وانمود ساخت . نسبت داشتن به اين خاندان گرامى كه سرآغاز حوادث سرنوشت سازى در عالم اسلام بود تضمينى براى پيروزى قيام و رمزى از شورش و انقلاب بر ضد ستم و ظلم به شمار مى رفت .
امام حسن عسكرى عليه السلام ادعاى علوى بودن او را رد كرده فرمود: صاحب الزنج ليس منا اهل البيت . (139) (صاحب زنج از ما اهل بيت نيست ).
اين شخص حدود پانزده سال (14 سال و 4 ماه ) مدام در بين مردم فساد ايجاد مى كرد تا بالاخره در سال (270 ه) كشته شد. او در شورش خود علاوه بر ادعاى انتسابش به ((علويان ))به مهم ترين چيزى كه براى تحريك و تشويش بردگان و پيوستن آنها به او، تكيه داشت اين بود كه خود را رهبر بردگان مملوك معرفى مى كرد و نداى آزادى آنان را سر مى داد؛ هم آنانى كه زير ظلم و ستم و شكنجه هاى اربابان خود له شده و زير فشارهاى دولت ، انواع بدبختى و خوارى را ديده بودند. به همين جهت بود كه وى ، ((صاحب زنج )) ؛ يعنى ((رهبر بردگان ))ناميده شد. او علاوه بر شعار آزادى بردگان براى جلب بيشتر آنان ، تشكيل حكومت و حق داشتن اموال و كنيز و عبيد! را نيز در سر لوحه اهداف خود قرار داده بود.(140) بعضى از مورخان بر اين اعتقادند كه ، عقايد او ريشه در تفكرات فرقه ((ازارقه ))از ((خوارج ))دارد، و بر اين اعتقاد خود شواهد خوبى ارائه مى دهند(141) .
او دعوتش را در آغاز از بردگان ((بصره ))شروع كرد و آنها را به خود دعوت كرد تا آنها را از قيد بردگى و شكنجه نجات و خلاصى بخشد. از اين رو، عده زيادى كرد او جمع شدند، پس براى آنها خطبه خواند و وعده داد كه آنها را آزاد و ثروتمند سازد و نزد آنان قسم ياد كرد كه نسبت به آنها هرگز دست به حيله نزند.(142)
بردگان گروه گروه در دسته هاى 50 تا 500 نفرى به او مى پيوستند، او علاوه بر بردگان ، كشاورزان ، روستائيان و ديگر مخالفان عباسيان را نيز به سوى خود دعوت مى كرد(143) .
صاحبان و اربابان بردگان در ابتدا حاضر شدند در برابر هر برده 5 دينار به او بدهند تا بردگان آنها را به آنان بازگرداند، او پس از شنيدن در خواست آنان ، به بردگانى كه در آنجا حاضر بودند دستور داد تا به هر كدام از اربابان و يا نماينده آنان 500 تازيانه بزنند.
اين آغاز فتنه بود. بردگان با اين اقدام نيرو و شور زائد الوصفى پيدا كردند، به طورى كه قصد اشغال ((بصره ))را نمودند. مردم ((بصره ))در برابر يورش آنان تا 3 روز مقاومت كرده و با آنها جنگيدند، ولى بالاخره با حيله و مكر، على رغم امانى كه به آنها داده بودند به جز عده كمى كه فرار كرده بودند همه را كشتند، آنگاه مسجد جامع شهر و بيشتر نقاط شهر را به آتش كشيدند، هر كس ثروتى داشت ابتدا ثروتش را ضبط و بعد او را مى كشتند و هر كس نداشت همان دم او را به قتل مى رساندند. آنها نسبت به شهرهاى ((آبادان )) ، ((اهواز)) ، ((دشت ميشان )) ، ((واسط)) ، ((رامهرمز))و شهرها و مناطق بين راه اين شهرها كشيده شد.
حكومت وقت چند نفر از سران ارتش خود، از جمله : ((موسى بن بغا))را به جنگ آنها فرستاد، ولى همه آنها شكست خورده و كارى از پيش نبردند. تنها كسى كه در جنگ با او به پيروزى رسيد ((ابو محمد موفق طلحة بن متوكل بود كه به كمك فرزندش ((معتمد))و ((لؤ لؤ ))غلام ((احمد بن طولون ))(كه از ارباب خود جدا و به ((موفق ))پناهنده گرديده بود،) توانست سپاه ((صاحب زنج ))را شكست دهد. اين موفقيت اثر فراوانى در موقعيت و قدرت ((موفق ))گذاشت تا آن جا كه براى برادرش ((معتمد))از مقام خلافت ، جز نامى باقى نماند. ((موفق ))تا هنگام مرگش (278 ه) بر همين قدرت باقى بود و پس از مرگش ، سران ارتش با فرزندش ((ابو العباس ))وليعهد بيعت كردند و لقب ((المعتضد بالله )) به او دادند. ناگفته نماند كه ((معتضد))نيز اين سيطره و قدرت را از خلال جنگ هايى كه با ((صاحب زنج ))داشت به دست آورده بود. او همان كسى است كه پس از انتقال خلافت به ((بغداد))اولين خليفه ((بغداد))شد(144) .
... ادامه دارد.
پي نوشت:
117- محاضرات فى تاريخ الامم الاسلامية ، ص 270 (به نقل از: زتدگانى امام هادى عليه السلام ، باقر شريف قرشى ، ترجمه سيد حسن اسلامى ، ص 223).
118- مروج الذهب ، ج 4، ص 88، الكامل ، ج 7، ص 37؛ طيرى ، ج 11، ص 28 و 67 (به نقل از: تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 255) براى اطلاع بيشتر از بى كفايتى و ظلم و چپاول وزراى عباسى ، ر.ك : الفخرى ، ابن طباطبا؛ الوزراء و الكتاب ، جهشيارى ؛ مآثر الانافة فى معالم الخلافة ، قلقشندى ؛ تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 255-260؛ مطلع العصر العباسى الثانى ، دكتر نادية حسنى صقر، ص 93-105.
119- ((شاكريه ))نام ارتش نوينى بود كه متوكل آن را ايجاد كرده بود. بدين منظور افرادى را از مناطقى كه در بينش ضد علوى معروف بودند به ويژه از سوريه ، الجزيرة ، جبل ، مجاز و عبنا استخدام كرد. (تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم ، ص 82)، دكتر فاروق عمر در كتاب ((العباسيون الاوائل ))ج 1، ص 90 مى نويسد: ((اما الشاكرية فكانت فرقة اغلبها من الموالى و الغلمان و كانت كلمة (شاكرية ) تعنى الخدم باللغة الفارسية و ربما كان اغلب هولاء الشاكرية من عجم خراسان .))
120- الكامل ، ج 7، ص 122.
121- الكامل ، ج 7، ص 169-171. براى اطلاع از ديگر آشوب هاى بغداد ر.ك : الكامل ، ج 7، ص 141؛ تاريخ الغيبة الصغرى ، محمد صدر.
122- موالى به بردگان گفته مى شد كه از نقاط مختلف خريدارى مى شدند و در اثر لياقت خود ارتقا مى يافتند و در مناصب لشكرى و كشورى گماشته مى شدند.
123- الكامل ، ج 7، ص 122.
124- همان ، ص 149.
125- همان ، ص 188.
126- همان ، ص 205.
127- همان ، ص 215.
128- همان ، ص 226.
129- همان ، ص 226، 240 و 272.
130- همان ، ص 249.
131- همان ، ص 309.
132- همان ، ص 309-310.
133- تاريخ الغيبة الصغرى ، سيد محمد صدر، ص 350.
134- تاريخ عصر الخلافة العباسية ، يوسف العش ، ص 121.
135- همان ، ص 121.
136- ثورة الزنج و قائدها على بن محمد، احمد علبى ، ص 60 (به نقل از: فى التاريخ العباسى و الفاطمى ، دكتر احمد مختارى العبادى ، ص 125).
137- گفته شده كه تنها در هجوم به بصره توسط سپاهيان صاحب الزنج ، سيصد هزار نفر كشته و تعداد زيادى از زنان و كودكان را به اسارت گرفتند تا آنجا كه هر كدام از سپاهيان ، ده زن به بردگى گرفتند. (تاريخ عصر الخلافة العباسية ، يوسف العش ، ص 127، والعصر العباسى الثانى ، دكتر شوقى ضعيف ، ص 30) و نيز گفته شده كه در طول اين قيام ، حدود يك و نيم ميليون نفر كشته و قربانى ، ((يقال ذهب ضحيتها نحو مليون و نصف .))(العصر العباسى الثانى ، ص 28).
138- العصر العباسى الثانى ، دكتر شوقى ضعيف ، ص 27؛ تاريخ عصر الخلافة العباسية ، يوسف العش ، ص 122.
139- مناقب ، ابن شهر آشوب ، ج 4، ص 428؛ سفينة البحار، ج 1، ص 559. دكتر شوقى ضعيف دلائل خوبى در عدم انتساب او به علويان ذكر مى كند. (ر.ك : العصر العباسى الثانى ، ص 28).
140- تاريخ عصر الخلافة العباسية ، يوسف العش ، ص 122 و 123.
بر خلاف آنچه كه برخى مى پندارند، در دعوت او هيچ نشانى از تفكر اشتراكى نيست ؛ زيرا آزادى يك شعار عام است و ربطى به تفكر اشتراكى ندارد. اموال نيز بين آنان به صورت اشتراكى تقسيم نمى شد، بلكه هر كس مالك اموال خود بود. شگفت اين كه در اين دعوت ، بردگى مشروع بود و چه بسا يك زنجى تا ده ، يا بيشتر زن عرب را در بردگى خود داشت ! (ر.ك : تاريخ عصر الخلافة العباسية ، ص 123).
141- ر.ك : مروج الذهب ، ج 4، ص 108 و 109؛ العصر العباسى الثانى ، دكتر شوقى ضعيف ، ص 28 و 29، و تاريخ عصر الخلافة ، ص 123. براى اطلاع از فرقه ازارقه از خوارج ر.ك : دراسه عن الفرق فى تاريخ المسلمين ((الخوارج و الشيعه )) ، دكتر احمد محمد احمد جلى ، ص 66.
142- تاريخ عصر الخلافة العباسية ، يوسف العش ، ص 123 و 124.
143- همان .
144- براى اطلاع بيشتر در مورد قيام ((صاحب الزنج ))و مدارك آنچه در اين قسمت آورده شد. ر.ك : الكامل ، ج 7، ص 205-406 (وقايع سال هاى 255-270 ه)؛ تاريخ الاسلام ، دكتر حسن ابراهيم حسن ، ج 3، ص 209-213؛ تاريخ الغيبة الصغرى ص 71؛ حياة الامام العسكرى ، محمد جواد طبسى ، ص 277-283؛ العصر العباسى الثانى ، دكتر شوقى ضعيف ، ص 26-33؛ تاريخ عصر الخلافة العباسية ، يوسف العش ، ص 121-130، (در اين كتاب به معرفى شخصيت صاحب الزنج و عللل و انگيزه هاى قيام و جنگ ها و شيوه هاى جنگى او و در نهايت به نتايج و آثار اين جنگ ها مى پردازد)؛ عشرة ثورات فى الاسلام ، دكتر على حسنى الخربوطلى ، ص 172-190 (در اين كتاب بيشتر به علل اين قيام مى پردازد و تا 6 علت براى آن برمى شمارد)؛ الخلافة العباسية فى عصر الفوضى العسكرية (247-334 ه 861-946 م )، دكتر فاروق عمر، ص 143-161؛ نهضت صاحب الزنج (يا قيام بردگان سياه در عراق )، دكتر حسينعلى ممتحن .
/خ