قدرت نرم دیپلماسی

کسب وجهه و اعتبار بین‌المللی و نفوذ در افکار عمومی جهانیان یا به تعبیر برخی اندیشمندان، دست‌یابی به قدرت‌نرم به موازات و حتی فراتر از کسب همین نتیجه در سطح ملی، از جمله اهداف مهم و در عین حال تصریح‌نشده دیپلماسی کشورها در ارتباطات میان آن‌هاست.
سه‌شنبه، 20 شهريور 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قدرت نرم دیپلماسی
توأم ساختن دیپلماسیِ معمول با روابط فرهنگی گسترده نیز، از جمله عوامل مولد قدرت‌نرم است
 
چکیده
کسب وجهه و اعتبار بین‌المللی و نفوذ در افکار عمومی جهانیان یا به تعبیر برخی اندیشمندان، دست‌یابی به قدرت‌نرم به موازات و حتی فراتر از کسب همین نتیجه در سطح ملی، از جمله اهداف مهم و در عین حال تصریح‌نشده دیپلماسی کشورها در ارتباطات میان آن‌هاست. این مهم به تناسب موقعیت و جایگاه و امکانات و فرصت‌های هر کشور در عرصه بین‌الملل به شیوه‌های مختلف و از راه‌های متعدد، تعقیب می‌شود.

تعداد کلمات 2879/ تخمین زمان مطالعه 15 دقیقه
 قدرت نرم دیپلماسی
دفاع از ارزش‌های مقبول همگانی، صدور اقلام و مصنوعات فرهنگی و مادی با کیفیت، اتخاذ مواضع منطقی و ظاهرپسند، تحرک جدی در عرصه‌های دیپلماتیک، مشارکت فعال در اقدامات بین‌المللی، میزبانی نشست‌ها و مسابقات بین‌المللی، اعطای کمک‌های بشر دوستانه، جذب گردشگر، تبلیغات برون مرزی و نظایر آن، بخشی از سیاست‌های اعلامی و اعمالی رایج و تجربه‌شده‌ای است که معمولاً هر کشور به فراخور حال، در جهت نیل به این مقصود از آن بهره می‌گیرد.
قدرت‌نرم، امپریالیسم فرهنگی و به تعبیر گرامشی[1] هژمونی فرهنگی، سه مفهوم نزدیک و دارای حوزه معنایی کم‌و‌بیش مشترکی هستند. آنچه از فحوای کلمات اندیش‌مندان در توضیح واژه نسبتاً جدید قدرت‌نرم بر می‌آید این است که قدرت‌نرم، محصول و برآیند تصویر‌سازی مثبت، ارائه چهره موجه از خود، کسب اعتبار در افکار عمومی داخلی و خارجی، قدرت تأثیرگذاری غیر‌مستقیم توأم با رضایت، اراده دیگران را تابع اراده خویش ساختن و مؤلفه‌هایی از این سنخ است. این قدرت معمولاً در مقابل قدرت نظامی و تسلیحاتی و در مواردی قدرت اقتصادی و به عبارتی قدرت سخت و خشن به کار می‌رود. بارزترین نمونه قدرت‌نرم در سطح خُرد و شخصی تصویری است که ماکس وبر، جامعه‌شناس مشهور آلمانی، از نفوذ و اقتدار بلامنازع شخصیت‌های بزرگ و چهره‌های متنفذ و کاریزما به دست داده است. کیفیت استثنایی شخصی که به نظر می‌رسد واجد یک قدرت فوق طبیعی، فوق بشری یا دست‌ کم غیر‌عادی است که از گذر آن چونان مرد مقتدر و سرنوشت‌ساز جلوه می‌کند و بدین دلیل، مریدان یا هوادارانی گرد او جمع می‌شوند. رفتار کاریزمایی، ویژه فعالیت سیاسی نیست، زیرا می‌توان آن را در زمینه‌های دیگری، چون: دین، هنر، اخلاق و حتی اقتصاد ملاحظه کرد. مبنای این سلطه عاطفی است، نه عقلانی؛ چراکه تمام نیروی یک چنین سلطه‌ای بر اعتماد، آن هم غالباً بر اعتمادی بی‌چون‌و‌چرا متکی است.
از جمله مظاهر قدرت‌نرم، توأم ساختن دیپلماسی با اخلاق است که در دوران پس از استعمار کهن مورد توجه سیاست‌مداران قرار گرفته است. در دیپلماسی کنونی، اخلاق برای خود، جایگاهی هرچند صوری یافته است و تقریباً همه کشورها می‌کوشند دیپلماسی خود را متصف به آن نشان دهند.قدرت‌نرم، امپریالیسم فرهنگی و به تعبیر گرامشی هژمونی فرهنگی، سه مفهوم نزدیک و دارای حوزه معنایی کم‌و‌بیش مشترکی هستند. آنچه از فحوای کلمات اندیش‌مندان در توضیح واژه نسبتاً جدید قدرت‌نرم بر می‌آید این است که قدرت‌نرم، محصول و برآیند تصویر‌سازی مثبت، ارائه چهره موجه از خود، کسب اعتبار در افکار عمومی داخلی و خارجی، قدرت تأثیرگذاری غیر‌مستقیم توأم با رضایت، اراده دیگران را تابع اراده خویش ساختن و مؤلفه‌هایی از این سنخ است. این قدرت معمولاً در مقابل قدرت نظامی و تسلیحاتی و در مواردی قدرت اقتصادی و به عبارتی قدرت سخت و خشن به کار می‌رود.
توأم ساختن دیپلماسی معمول با روابط فرهنگی گسترده نیز، از جمله عوامل مولد قدرت‌نرم است. روابط فرهنگی، زمینه‌ساز و حامی روابط رسمی میان دولت‌ها هستند و زبان فرهنگ، زبان ملایمی است که می‌تواند روابط رسمی را همراه با تفاهم هم‌چنان زنده نگه دارد. البته روابط میان کشورها چنانچه به عرصه‌های فرهنگی کشیده شود، نه تنها در سطح رسمی باقی نمی‌ماند، بلکه پیوندهای گسترده‌تری را میان ملت‌ها ایجاد می‌کند.
عوامل ایجاد‌کننده یا تقویت‌کننده قدرت‌نرم برحسب تعاریف ارائه‌شده عبارتند از: هویت و تمدن‌سازی، موقعیت ایدئولوژیک، ارتباطات دیپلماتیک مطبوع و گسترده مناسبات و مبادلات فرهنگی، ترویج زبان و ادبیات، تبلیغ آرمان‌ها، ارزش‌ها و اهداف متعالی، ارائه تصویر مثبت و مطلوب از خود، ایجاد و ابراز صمیمیت، بهره‌گیری مناسب از اطلاعات و فرهنگ در راستای مقاصد دیپلماتیک، طراحی و اتخاذ سیاست‌های راهبردی مقبول، زدودن ذهنیت‌های تاریخی منفی، مبادلات دانشگاهی و علمی و سرمایه‌گذاری در تربیت نخبگان سایر کشورها، فعالیت‌های آموزشی و آگاهی‌بخش، برخورداری از اطلاعات زیاد و کارآمد، کسب جایگاه و موقعیت علمی پیشرفته و فناوری‌های جدید توانمندی اقتصادی بالا، مبادلات تجاری و اقتصادی گسترده در بخش‌های سخت‌افزاری و نرم‌افزاری، قدرت شکل‌دهی و کنترل افکار عمومی، قدرت نفوذ در باورها و نگرش‌ها، ظرفیت ‌پذیرش گردشگر، برخورداری از شبکه‌های خبری جهان‌گستر و قدرت تولید و توزیع محصولات رسانه‌ای متنوع به کشورها و به زبان‌های مختلف، نفوذ در رسانه‌های بین‌المللی، التزام به رعایت معاهدات و قراردادهای بین‌المللی، ایفای رسالت تاریخی متناسب با موقعیت جهانی و در شرایط مختلف، برخورد مناسب و اتخاذ مواضع مقبول در برخورد با بحران‌های بین‌المللی، ارائه خدمات بشردوستانه، بهره‌گیری از سازمان‌ها و مؤسسات غیر‌دولتی، دولتی و بین‌المللی، نفوذ در سازمان‌ها و مجامع بین‌المللی، بهره‌گیری مناسب از نیروها و شبکه گسترده بازار جهانی و تبلیغ خود از طریق صدور اقلام، رعایت استانداردهای حقوق بشر، توان رویارویی سریع و مناسب در برخورد با توطئه‌ها و تهدیدات تضعیف‌کننده داخلی و خارجی، قدرت خنثی‌سازی تبلیغات مسموم، کاهش دشمنی‌ها و مخالفت‌های موجود و محتمل داخلی و خارجی، تشکیل انجمن‌های دوستی با کشورهای مختلف، اعطای کمک‌های خارجی به کشورهای نیازمند، تأسیس مؤسسات غیرانتفاعی، میزبانی کنفرانس‌های بین‌المللی، برگزاری و مشارکت در نمایشگاه‌های بین‌المللی، توان استفاده از عملیات روانی مناسب در جنگ‌ها و بحران‌ها و نظایر آن. برای مثال، هفته‌نامه «ترکیش ویکلی»[2] در مقاله‌ای، به بررسی روند صدور برنامه‌های تلوزیونی ترکیه در سال‌های ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱م. در اقصی نقاط دنیا و نتایج مثبت آن برای این کشور می‌پردازد، که علاوه بر داشتن منافع اقتصادی، قدرت‌نرم و دیپلماسی عمومی این کشور را نیز تقویت کرده است.
برخی از اندیش‌مندان سیاسی، عوامل و عناصر دیگری را نیز در مجموعه عوامل تشکیل‌دهنده و مؤثر در قدرت، اعم از نرم و سخت برشمرده‌اند که اهم آن‌ها عبارتند از:
وضعیت جغرافیایی (شامل: آب‌و‌هوا، نوع زمین، وسعت خاک، موقعیت سرزمین از نظر دسترسی به دریا یا مجاورت با سایر کشورها)، جمعیت و نیروی انسانی کارآمد، ظرفیت صنعتی پویا، ترابری و ارتباطات، رویکرد دانش‌محور و استعدادهای علمی و اختراعات و نوآوری‌های نظام اقتصادی پایدار، سازمان اداری و دولتی، موقعیت راهبردی، ایدئولوژی و اخلاق اجتماعی، اطلاعات و آگاهی، تاسیسات نظامی و انتظامی، خُرد رهبری و روحیه ملی.

 

مبانی نظری قدرت‌نرم

برخلاف نظریه‌پردازان سنتی و مدرن که بیشتر بر عوامل محسوس و سخت‌افزاری قدرت تاکید داشته‌اند، در نظریات پسامدرن، قدرت ماهیتی چند لایه می‌یابد و دارای مرکزیتی نیست. نظریه‌پردازان این گروه افرادی نظیر: فردریک نیچه،[3] مارتین ‌هایدگر[4] میشل فوکو[5] و ژان فرانسوالیوتار[6] هستند. در نظریات جدید پست‌مدرن نیز تأکید بیشتر بر اقتدار به جای قدرت و اعتقاد به نرم‌افزاری و فرهنگی شدن ماهیت قدرت است. این دسته از نظریه‌پردازان که تأملات نظری خود را به اقتضای توجه به خلاقیت‌ها و انگیزش‌های فردی انسان تدوین می‌کنند، سطح بازی جهانی و یا تعامل قدرت در سطح جهانی را بین فرد تا عرصه جهانی می‌دانند و معتقدند انسان با جای‌گزین نمودن «امنیت تدبیرساز» به جای واکنش طبیعی و فرو عقلی قادر است کمیت و کیفیت زندگی و دستاوردهای آن را بهبود بخشد.
از نظر جوزف نای قدرت نرم هر کشور در ابتدا از سه منبع نشئت می‌گیرد: فرهنگ (بخش‌هایی که برای دیگران جذاب است)، ارزش‌های سیاسی (زمانی که منطبق با افکار عمومی داخل و خارج باشد) و سیاست خارجی (زمانی که مشروع و اخلاقی تلقی شوند).
فرهنگ، مجموعه‌ای از ارزش‌ها و رویه‌هایی است که به جامعه معنا می‌بخشد. زمانی که فرهنگ یک کشور، ارزش‌های جهان شمول را دربرمی‌گیرد و سیاست‌های آن، هنجارها و منافعی را ارتقا می‌بخشد که دیگران نیز در آن سهیم‌اند، در این صورت به دلیل جاذبه‌آفرینی، احتمال دست‌یابی به نتایج مطلوب برای آن کشور فراهم می‌گردد. ارزش‌های محدود و فرهنگ‌های جزئی، کمتر قادر به تولید قدرت‌نرم هستند. بنابراین فرهنگ عام و جهانی، منبع مهمی از قدرت‌نرم است، اما همان‌گونه که جوزف نای نیز تاکید دارد، تأثیرگذاری فرهنگ به مثابه قدرت‌نرم، به بستر و زمینه‌ای که این قدرت در آن اعمال می‌شود بستگی دارد. برای مثال، تانک، منبع مهم قدرت نظامی(قدرت سخت) در باتلاق یا جنگل به حساب نمی‌آید؛ به همین ترتیب ممکن است فیلم‌های آمریکایی در چین یا آمریکای لاتین جذاب باشند، اما در کشورهای خاورمیانه‌ای و مسلمان تأثیر عکس داشته باشند و قدرت‌نرم آمریکا را کاهش دهند. به طور کلی، کارآیی هر نوع قدرتی به متن و زمینه موجود بستگی دارد؛ بدین معنا که چه کسانی و در کجا آن را دریافت می‌کنند. در این میان، قدرت‌نرم بیش از قدرت‌سخت به اراده تفسیرکنندگان و مخاطبان وابسته است.
سیاست‌های داخلی و خارجی دولت‌ها هم می‌تواند بر قدرت‌نرم تأثیر بگذارند. سیاست‌های دولت، اعم از داخلی و خارجی که ریاکارانه، متکبرانه، بی‌تفاوت نسبت به نظر دیگران یا مبتنی بر رویکرد کوته‌نظرانه نسبت به منافع جهانی باشند، منجر به تضعیف قدرت‌نرم یک کشور خواهند شد؛ درحالی که تلاش برای ارتقای حقوق بشر، گسترش اخلاق و مردم‌سالاری عامل مهمی در تقویت نفوذ خواهد بود. می‌توان چنین استدلال کرد که ارزش‌هایی که یک دولت در رفتار داخلی خود، در نهادهای بین‌المللی و سیاست‌های خارجی مورد حمایت قرار می‌دهد، اولویت‌های دیگران را به شدت متأثر می‌سازد.
نهادها نیز می‌توانند قدرت نرم یک کشور را تقویت کنند؛ برای مثال بریتانیا در قرن نوزدهم و آمریکا در نیمه قرن بیستم، با ایجاد ساختار قواعد و نهادهای بین‌المللی هماهنگ با ماهیت لیبرال و دمکراتیک نظام‌های اقتصادی بریتانیایی (تجارت آزاد و استاندارد طلایی) و آمریکایی (صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی، سازمانی تجارت جهانی و سازمان ملل) توانستند ارزش‌های خود را ترویج نمایند. ارتباط‌های فردی، مجرای مهم دیگری برای اعمال قدرت‌نرم هستند. سفر جهان‌گردان و تاجران، چنین ارتباط‌هایی را تسهیل می‌کنند. مهاجران هم یک عامل مهم قدرت‌نرم محسوب می‌شوند. منابع قدرت‌نرم در واقع متنوع و متکثر بوده و بسته به شرایط و زمینه‌های کشور به‌کار‌گیرنده و نیز مخاطبان آن، مورد استفاده قرار می‌گیرند.
امروزه سامانه قدرت‌نرم جمهوری اسلامی ایران نیز منظومه گفتمانی بی‌بدیل و ظرفیت‌سازی را تشکیل داده است. درحالی که قدرت‌های فرامنطقه‌ای علاقه‌مند هستند تا از طریق انواع و اقسام راهبردها و محصولات رسانه‌ای و فرهنگی، ایران اسلامی را کشوری عقب‌مانده، مرتجع و تروریست جلوه دهند، برعکس پیشینه قوی و غنی تاریخی، تمدنی انگاره‌های انقلابی و ارزش‌های اسلامی و حسن هم‌جواری با کشورهای همسایه و مسلمان و فرامنطقه‌ای، همگی نشان می‌دهد که می‌توان در هزاره جدید، نقشی ممتاز در عرصه‌های مختلف داشت. در راستای دیپلماسی مقتدرانه رسمی، تکیه بر سازمان‌های مردم نهاد و نهادهای محلی، از ‌جمله شهرداری‌ها و شوراها و اعطای نقش دیپلماتیک به آن‌ها هم زمان با تأکید بر هنجارها و ارزش‌های منطقه‌ای مردمی که در پیرامون جمهوری اسلامی ایران زندگی می‌نمایند و بلکه در مناطق و قلمروهایی با برد راهبردی سکونت دارند، جنبش‌های خواهرشهری و ائتلاف‌ها و اتحادهای بین کشوری را گسترش خواهد داد. بنابراین بهره‌گیری از توان قدرت‌نرم جمهوری اسلامی بدین معنا خواهد بود که همواره به این دسته از مدیریت‌های محلی اعتماد کرده، زبان مفاهمه‌ای خود را به گونه‌ای تنظیم نمایند که ارتباط در سطوح میان کشورهای دوست، ایجاد و تحکیم شود.

 

بیشتر بخوانید: تئوری قدرت نرم


فوکویاما، از نظریه پایان تاریخ تا قدرت‌نرم دیپلماسی عمومی

فرانسیس فوکویاما[7] که در ابتدا در جرگه نومحافظه‌کاران قرار داشت و به همراه سرشناس‌ترین اعضای این نحله فکری با امضای نامه‌ای سرگشاده در ۳ آوریل ۲۰۰۲م. خطاب به بوش، به صراحت از وی خواستند تا در اجرای برنامه جهت حذف صدام تسریع کند، پس از مدتی جزو نخستین منتقدان جنگ عراق قرار گرفت و از جریان نو‌محافظه‌کاری تبری جست ‌و در چرخش فکری خود، سعی در آسیب‌شناسی عملکرد نومحافظه‌کاران و سیاست خارجی جورج دبلیو بوش نموده و خواهان استفاده از قدرت‌نرم، تکثر، تنوع و احترام به نهادهای بین‌المللی گردید؛ ترکیبی که قدرت و مشروعیت را برای آمریکا توأمان به همراه خواهد داشت. او موضع جدید خود را ویلسوئیسم[8] واقع‌گرا نامیده و در عرصه امنیت بین‌الملل خواهان چندگرایی چندجانبه است.
بررسی مختصر نظریات فرانسیس فوکویاما نشان می‌دهد که وی با شیوه‌ای علمی، سعی در نقد گذشته و حتی آرای خود داشته است. داشتن روحیه علمی، ‌پذیرفتن نقایص و اعتراف به آن‌ها و سعی در اصلاح آن، لازمه پیشرفت و ادامه مسیر است. فوکویاما می‌پذیرد که نظریه پایان تاریخ او، در اکثر موارد با اشکالات و ایراداتی مواجه شده است. او که اندیشه نومحافظه‌کاری را مناسب با شرایط و جهان کنونی نمی‌بیند، با آن وداع کرده و در تلاش برای ارائه راه‌کارهای جدید منطبق با واقعیات پیش روست.
ترسیم دنیای واقعی پسا‌آمریکایی که دیگر قدرت نظامی به تنهایی یکه‌تاز در عرصه بین‌الملل نیست، نقش رسانه‌ها در اذهان عمومی، نقش اقتصاد در انباشت تدریجی و ناملموس قدرت و اعتراف به شکست جنگ‌هایی که موسیقی آن با آهنگ نجات لیبرالیسم و دموکراسی نواخته می‌شد و در پایان آنچه حاصل شد، ترور، قتل، فقر و افراطی‌تر شدن بنیادگرایان اسلامی بود که با آرمان‌های اولیه فاصله بسیار داشت و در یک کلام، نقش قدرت‌نرم و دیپلماسی فعال در چالش‌های جدید پیش رو، از نکات قابل تأمل و تفکر در مباحث فوکویاماست.
نقش نهادهای محلی و سازمان‌های بین‌المللی و فراملی که جایگاه آمریکا در آن جایگاهی هم‌سان و هم‌تراز با سایر کشورهاست، نگاه هوش‌مندانه به طیف‌های مختلف اسلامی اعم از رادیکال و میانه‌رو و سعی در تشخیص صحیح و عدم التقاط این جریان‌ها، جست‌وجوی راهکارهای جدید برای حل چالش‌های نوین، ‌پذیرش رقبای موجود در جهان کنونی و تلاش برای ایجاد تعامل و توافق با آن‌ها از اهم مباحث مطرح‌شده توسط این نظریه‌پرداز است.
باید اذعان نمود که به رغم اینکه فوکویاما ‌پذیرفته است که پایان تاریخ یک توهم بیش نیست، لیکن جرح و تعدیل‌های بعدی او همچنان پروژه جهانی‌سازی را تعقیب می‌نماید.

 

گذر از قدرت‌سخت به قدرت‌نرم در سیاست خارجی

در عصر اطلاعات، توزیع منابع قدرت دچار تحول شده است. برخی معتقدند که ایالات ‌متحده، قدرت برتر در جهان تک‌قطبی می‌باشد؛ به همین منظور در سطح مسائل کلاسیک نظامی، آمریکا را دارای هژمونی نظامی می‌دانند، در حالی که از بُعد مسائل اقتصادی، توزیع قدرت چند‌قطبی است و در امور بازرگانی، اتحادیه‌های بزرگ دارای اهمیت بالایی هستند. در آخرین سطح از تعاملات بین‌المللی همچون تروریسم، جنایات بین‌المللی، تغییرات آب‌و‌هوایی و شیوع بیماری‌های واگیردار، قدرت به طور گسترده و نامنظمی بین دولت‌ها و بازیگران غیر‌دولتی و فرامنطقه‌ای توزیع شده و در نتیجه منطقی نیست که جهان را «تک قطبی» یا «امپراتوری آمریکا» ببینیم.
با توجه به تحولات جهان امروز، قدرت نظامی، عاملی اصلی برای تثبیت قدرت و تداوم آن محسوب نمی‌شود، بلکه گزاره‌هایی چون دموکراسی و آزادی به عنوان اهداف جذاب، تصویری رویایی را در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند و این رویکرد نشانه اهمیت یافتن قدرت‌نرم – توانایی اقناع – است. با این وجود، در سال‌های گذشته شاهد حضور سخت‌افزارانه آمریکا نیز در جهان بوده‌ایم که نتیجه آن زندان‌های ابوغریب، گوانتانامو و آمار بالای کشته‌ها بود.در عصر اطلاعات، توزیع منابع قدرت دچار تحول شده است. برخی معتقدند که ایالات ‌متحده، قدرت برتر در جهان تک‌قطبی می‌باشد؛ به همین منظور در سطح مسائل کلاسیک نظامی، آمریکا را دارای هژمونی نظامی می‌دانند، در حالی که از بُعد مسائل اقتصادی، توزیع قدرت چند‌قطبی است و در امور بازرگانی، اتحادیه‌های بزرگ دارای اهمیت بالایی هستند. در آخرین سطح از تعاملات بین‌المللی همچون تروریسم، جنایات بین‌المللی، تغییرات آب‌و‌هوایی و شیوع بیماری‌های واگیردار، قدرت به طور گسترده و نامنظمی بین دولت‌ها و بازیگران غیر‌دولتی و فرامنطقه‌ای توزیع شده و در نتیجه منطقی نیست که جهان را «تک قطبی» یا «امپراتوری آمریکا» ببینیم.
این اتفاقات منجر به کاهش محبوبیت دولت در جامعه آمریکا شد. نظرسنجی انجام‌شده از سوی مؤسسه گالوپ مبنی بر مخالفت ۶۳ درصد از مردم آمریکا در حمله و حضور ارتش این کشور به عراق، اشاره دارد.
سیاست‌های یک‌جانبه‌گرایانه آمریکا، هزینه سنگینی را بر مالیات‌دهندگان آمریکایی تحمیل کرده، زیرا هم‌پیمان‌های سابق در سال‌های اخیر، دیگر از سیاست‌های جنگ‌طلبانه حمایت نکردند و هر کشوری به طور طبیعی به دنبال حفظ منافع ملی‌اش است. از این رو، در پروژه جنگ علیه تروریسم جهانی در زمان ریاست‌جمهوری بوش، که به معنای تقدم قدرت نظامی بر قدرت‌نرم بود، مشروعیت‌بخشی و اعتباردهی مورد غفلت واقع شد و در حقیقت آمریکا در تلفیق قدرت‌نرم و سخت شکست خورد و بعد از یازدهم سپتامبر، آمریکا به عنوان صادر‌کننده رعب و وحشت شناخته شد، و به نوعی در جدال بین زندان ابوغریب و مجسمه آزادی، زندان ابوغریب پیروز میدان بود. افزایش نارضایتی داخلی و خارجی از سیاست‌های آمریکا در سال‌های اخیر، شرایط را برای تحول در سیاست خارجی این کشور فراهم کرد؛ در نتیجه کمیته‌ای با عنوان «کمیته قدرت هوشمند» در دستگاه دیپلماسی آمریکا تشکیل شد که پنج راه‌کار را برای بهبود سیاست خارجی آمریکا پیشنهاد نمود:
۱، احیای متحدین گذشته و سازمان‌های چندجانبه برای همکاری‌های جهانی؛
۲. توجه گسترده به دیپلماسی عمومی و ارتباط چهره‌به‌چهره با ملت‌های جهان؛
٣. گسترش فرآیند جهانی‌شدن و توجه به منافع آمریکا به عنوان عامل رشد‌دهنده این فرآیند؛
۴. هم‌گرایی اقتصادی و برقراری روابط عمیق و مستحکم اقتصادی با متحدین سیاسی و کمک به رشد اقتصاد بین‌الملل با توجه به بهبود اقتصاد داخلی و خارجی ایالات متحده؛
۵. توجه به تغییرات آب‌و‌هوایی، امنیت انرژی و طراحی سیاست خارجی «اجماع بنیان» و انتقال فناوری به دیگر کشورها در جهت استحکام روابط.
این تغییر رویکرد در سیاست خارجی آمریکا ناشی از تحول در ماهیت قدرت در عصر موسوم به «انفجار اطلاعات» است که منجر به برجسته شدن ابعاد نرم قدرت شده و همین شرایط منجر به لزوم پیوند بین قدرت‌نرم و سخت در قالب قدرت هوشمند گردیده است. قدرت هوشمند می‌گوید که هم باید قدرت‌سخت را به رخ بکشیم و هم قدرت‌نرم را در صحنه‌ها اعمال کنیم؛ قدرت‌سخت را متوجه حکومت‌ها کنیم و قدرت‌نرم را متوجه مردم و افکار عمومی. در قدرت هوشمند، هدف تحمیل اراده است و در این تحمیل از روش سخت و نرم توأمان استفاده می‌شود. این تحمیل اراده، گاهی به استحاله نظام و گاه به تغییر نظام می‌انجامد، ولی در قدرت هوشمند هدف تغییر نظام نیست، بلکه هدف تغییر رفتار است.
البته اگر این تغییر رفتار به تغییر نظام بینجامد، ایده‌آل است، چراکه قدرت‌نرم اگر توانست نظام سیاسی را از اصول و نیت اصلی خود منحرف کند، رفتار سیاسی بین‌المللی نیز تغییر می‌کند و نیازی به تغییر ماهیت نظام با استفاده از روش سخت نیست. با حضور باراک اوباما در کاخ‌سفید، شعار استفاده از قدرت هوشمند، شکلی عملیاتی به خود گرفت. در حقیقت اوباما تلاش برای ترمیم چهره مخدوش آمریکا در دید مردم جهان را داشت. بنابراین، تاسیس بخش دیپلماسی عمومی در دستگاه سیاست خارجی آمریکا سندی بر تایید این ادعاست و به عنوان نمونه، برنامه و موسیقی آمریکائی در فراسوی مرزها، بر پایه رویکرد دیپلماسی قدرت هوش‌مندانه هیلاری کلینتون شکل گرفت که متضمن استفاده از طیف کامل ابزارهای دیپلماتیک در حوزه موسیقی بود، تا مردم شهرهای مختلف جهان را گرد هم آورد و از طریق برنامه‌های متنوع، تبادلات فرهنگی کشورهای اقصی نقاط جهان را در سال‌های ۲۰۱۲ و ۲۰۱۳ قبضه نماید.
به‌رغم تلاش‌های وسیع برای بهره‌مندی از ابزارهای نرم و نفوذ فرهنگی - اقتصادی ایالات متحده در سایر نقاط جهان، امروزه آتش‌افروزی‌های نو‌محافظه‌کاران از یک‌سو و سیاست‌های سبک‌سرانه دمکرات‌ها، به‌ویژه حمایت‌های سخاوتمندانه این کشور از سیاست‌های فجیع نژادپرستان صهیونیست از سوی دیگر، به جایگاه قدرت‌نرم آمریکا صدمات زیادی را وارد کرده است. این نقطه ضعف ایالات‌متحده موجب شده است تا بسیاری از نهادهای دولتی و غیر‌دولتی پیوندهای محلی - منطقه‌ای جهانی‌شدن را در دستور کار خود قرار دهند.

پی نوشت:
[1] . Gramsci.
[2] . Turkish Weekly.
[3] . Feriedrich Nietzsche.
[4] . Martin Heidegger.
[5] . Michel Foucalt.
[6] . Jean Francais Lylard.
[7] . Francis Fukuyama.                                       
[8] . wilsonism.                        
منبع: کتاب دیپلماسی شهری، نوشته مهدی جمالی‌نژاد، نشر آرما، 1392.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط