اسلام و کليات حقوق بين الملل
اول : تاريخچه
پاسخ اين که ، ترديدي نيست که مجموعه مشخصي تحت عنوان حقوق بين الملل هر چند تا گذشته اي نه چندان دور مطرح نبوده و نام حقوق بين الملل نيز براي اولين بار به وسيله ي بنتام مطرح گرديده است و گروسيوس کشيش و حقوقدان هلندي نيز که به عنوان پدر حقوق بين الملل شناخته شده است کتاب خود را تحت عنوان جنگ و صلح تأليف نموده ، بحثي تحت عنوان حقوق بين الملل ندارد ، بلکه در اين کتاب مقرراتي را پيشنهاد مي کند که بر ملل اروپايي لازم است آن را در جنگهاي ميان خود ، به کار گيرند . ولي در عين حال بحث از حقوق بين الملل اسلامي از جهات متعددي لازم به نظر مي رسد چه اين که :
اولا ، روابط بين الملل از پديده هاي عصر حاضر نيست ، بلکه تا آن جا که تاريخ نشان مي دهد ملتها و دولتها در ارتباط با يکديگر بوده و چه در زمان جنگ و چه در زمان صلح اصول و مقرراتي را هر چند در قالب مقررات اخلاقي مراعات مي کرده اند.
اين اصول و مقررات را هر چند بسياري از نويسندگان به دولت شهرهاي يونان نسبت داده و مدعي شد اند که ريشه هاي حقوق بين الملل در آغاز در يونان مطرح بوده و سرانجام در عصر حاضر به وسيله ي کشورهاي اروپايي تجديد حيات يافته و لازم الرعايه گرديده است ؛ اما حقيقت اين است که ريشه هاي تاريخي حقوق بين الملل مخصوص دولت شهرهاي يونان نبوده و جوامع ديگري وجود داشته که هم از نظر زمان و هم از نظر پاي بندي به مقررات بين الملل از يونانيان مقدم بوده اند . از جمله ي اين جوامع ، جامعه جزيره العرب پيش از اسلام را مي توان ذکر کرد که به حکم شرايط ويژه ي خودشان مقرراتي را در روابط قبايل با يکديگر لازم الرعايه مي دانسته و هيچ گاه حاضر به نقض آنها نبوده اند .
ثانيا ، آيين مقدس اسلام که يک آيين جهاني و بنيان گذار يک تمدن اجتماعي خاص خود است نمي تواند در زمينه ي حقوق بين الملل مقرراتي عرضه نکرده باشد چنانکه در حقوق داخلي بي ترديد اسلام داراي نظام حقوقي خاص خود مي باشد وبلکه مي توان گفت مقررات عرضه شده در زمينه ي حقوق بين الملل از همان آغاز پيدايش اسلام بمراتب گسترده تر وجدي تر و پر رنگ تر از حقوق و مقررات داخلي نظام اسلامي بوده است و لذا آيات بسياري از قرآن کريم ناظر به روابط بين المللي مسلمانان و غير مسلمانان و چگونگي اين روابط در زمان صلح و جنگ مي باشد که به اعتقاد ما اين مقررات اسلامي زمينه ساز پيدايش حقوق بين المللي در جهان بوده است و فقهاي اسلام از همان آغاز تأليفاتي مستقل در زمينه حقوق بين الملل داشته اند .
ثالثا ، بر فرض ، مقررات بين الملل اسلامي را که از همان دوران پيامبر گرامي اسلام شکل گرفته ناديده بگيريم ولي در اصل اين معني که اسلام ارزشهايي را باور دارد و مسلمانان را براي تحقق خارجي اين ارزشها بسيج نموده ترديدي نيست بنابراين جا دارد که براي حسن روابط دولتهاي مسلمان که بخش عظيمي از اعضاي سازمان ملل متحد را تشکيل مي دهند يک مقايسه تطبيقي بين آنچه اسلام پيشنهاد نموده است با آنچه امروزه به عنوان حقوق بين الملل مطرح است داشته باشيم ؛ البته براي اين بررسي تطبيقي ، عنوان اسلام و حقوق بين الملل را مناسب تر از عنوان حقوق بين الملل اسلا مي مي دانيم .
دوم : سهم اسلام در پيدايش حقوق بين الملل معاصر
پروفسور محمد حميدالله نويسنده ي معروف پاکستاني در کتاب « حقوق روابط بين ا لملل در اسلام » مي نويسد : « براي من قابل تصور نيست که مسيحيت موجد تحول حقوق بين الملل از وضع قرون وسطايي به وضع حاضر بوده باشد زيرا ملل متمدن مسيحي تا 1856 بر آن بودند که منافع حقوق بين الملل آنها تنها محدود به ملل مسيحي است و احساس بشر دوستي يا انگيزه ي مسيحيت نبود ؛ بلکه الزامات سياسي صرف بود که آنها را وادار ساخت تا کشور مسلمان ترکيه (عثماني) را در جامعه ملل متمدن تحت معاهده 1856 پاريس بپذيرند . ژاپن و ساير ملل غير مسيحي مي بايست زمان بيشتري در انتظار مي ماندند تا چنين افتخاري نصيبشان گردد .
حتي در سال ( 1889 ) «ولزي» اصرار داشت که : « حقوق بين الملل چيزي است که صرفا ملل مسيحي رعايت آن را در روابط فيما بين الزامي مي دانند . طبق يک فرمان صادر از سوي پاپ ، مسيحيان در قبال تعهد خود در برابر مسلمانان تعهدي نداشتند . » (1)
و نيز همين نويسنده مي نويسد : « نفوذ اسلام بر اروپا در طول قرون وسطي در زمينه هاي تجارت ، پزشکي ، فلسفه و حتي برخي جنبه هاي نظامي به اثبات رسيده و بديهي است که هنوز تمامي جنبه ها تبيين نشده است . حال اين سؤال باقي مي ماند که آيا مسلمانان خود به تدوين يک حقوق بين المللي پرداخته بودند ؟ «سير» که همان حقوق بين الملل است همواره در تمام مکاتب اسلامي به عنوان بخشي از فقه يا حقوق تدريس مي شده است . » (2)
پر واضح است که مسلمانان از ديرباز به تدوين حقوق بين الملل پرداخته و با تفکيک آن از علم سياست و حقوق عمومي ، آن را به موضوع مستقلي تبديل کرده بودند - وقتي که آثار اوليه عرب را درباره ي حقوق بين الملل و موضوعات مرتبط با آن مطالعه مي کنيم ، تصوري روشن از روابط مسلمانان و روم (بيزانس) و ساير ممالک در زمان جنگ و نيز در زمان صلح به دست آورده و در مي يابيم که چگونه تأثيرات متقابل نه فقط در زمينه ي جنگ بلکه در پهنه ي حقوق بين الملل نيز وجود داشته است . در حقوق اسلامي است که قبل از همه ي مکاتب و براي اولين مرتبه به مفهومي جامع در خصوص رعايت حقوق دشمن در همه حال بر مي خوريم يعني حقوقي که توسط قرآن کريم و سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و جانشينان او به آن تأکيد شده است ، چه در زمان جنگ و چه زمان صلح . لازم به يادآوري است که رسالات راجع به حقوق جنگ که توسط آيالا ، وتيوريا ، جنتيلس ، گروسيوس و .. نگاشته شده هيچ همتايي در آثار رومي و يوناني ندارد و محصول عصري مي باشد که فضل اروپائيان به شکوفايي امروز نبود . از اين رو به نظر ما آن کتابها متأثر از آثار عربي درباره جنگ و سير مي باشد . (3)
از ميان افراد نادري که به نفوذ اسلام در حقوق بين المللي جديد غربي - حداقل در طول تکوين آن - اذعان کرده اند قبلا به کتاب «نيس» با عنوان « ريشه هاي حقوق بين الملل » ( که اتفاقا به زبان اردو ترجمه شده و توسط دانشگاه عثمانيه منتشر شده ) و نيز کتاب «واکر» اشاره کرده ام - لازم است به اين فهرست ، مجموعه تقريرات حقوقدان روسي « بارون دوتوب » در اکادمي حقوق بين الملل لاهه به سال 1926 نيز اضافه شود ، که در مورد تأثير اسلام بويژه بر روسيه و کشورهاي اروپاي شرقي بحث مي کند - ذيلا عباراتي از آن نقل مي گردد : « نهادهاي مختلف تمدن اروپاي قرون وسطي نشاني نازدودني بر پيشاني دارند که ولو صرفا از اصل و ريشه خاور زميني نباشد لااقل علامت وابستگي شديد آنها به نهادهاي نظامي اسلام در شرق است . » (4) در تأييد ادعاي اين نويسنده مي توان به عبارت ژان ژاک روسو در کتاب قرارداد اجتماعي و عبارت ولتر اشاره کرد . روسو - دانشمند پروتستان که پدر انقلاب فرانسه لقب گرفته - در مقايسه شريعت مسيحيت با اسلام مي نويسد :
« هر چه درباره ي واکنش فرهنگي اسپانيا و اروپاي جنوبي و صليبيون بگوييم کم گفته ايم . با اين همه ، يک جنبه را نبايد ناديده گرفت که قديمي ترين پژوهندگان اروپايي حقوق بين الملل مانند «پيربلو» ، «آيالا» ، «ويتوريا» و «جتيس» و سايرين همگي برخاسته از اسپانيا و ايتاليا و محصول تجديد حيات ناشي از تأثير اسلام بر دنياي مسيحيت بودند . بغداد در شرق و قرطبه درغرب به عنوان مشعل داران فرهنگ عرب بودند و در ميان اين دو ، اروپاي نگران از اين که مبادا تحت سلطه ي يکي از اين دو امپراطوري قدرتمند اعراب مسلمان واقع شود قرار داشت . » (5)
سوم : همزيستي مسالمت آميز در اسلام
« قل يا أهل الکتاب تعالوا الي کلمه سوآء بيننا و بينکم ألا نعبد الا الله و لا نشرک به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا أربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بأنا مسلمون (6)
بگو اي پيروان کتاب آسماني بيائيد همگي به آنچه همه ي ما به آن معتقديم پاي بند باشيم به اين که جز خداي را نپرستيم و براي او هيچ چيز را شريک قرار ندهيم و بعضي از ما بعضي ديگر را سرپرستي مستقل از خدا ندانيم پس اگر از پذيرش اين پيشنهاد سرباز زدند به آن ها بگوئيد شاهد باشيد که ما مسلمانيم » .
همان گونه که در اين آيه شريفه - که معمولا پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ،در آغاز نامه هايش به سران کشورهاي جهان گنجانيده است - مشاهده مي شود اسلام همه ي پيروان اديان را به همکاري فراخوانده نه به مبارزه ، و اين خود يکي از مهمترين دلايل شناسايي حقوق بين الملل در اسلام است .
و از طرفي اسلام هر گونه تصور نژادپرستانه را محکوم نموده و همه ي انسانها را فرزند يک پدر و مادر ، و قهرا فاقد برتري نژادي و يا قومي مي داند :
« يا أيها الناس انا خلقناکم من ذکر و أنثي و جعلناکم شعبوا و قبائل لتعارفوا ان أکرمکم عندالله أتقکم ... (7)
اي مردم ما همگي شما را از يک زن و يک مرد آفريديم و به اقوام و قبيله ها تقسيم نموديم تا يکديگر را بشناسيد بحقيقت گرامي ترين شما در پيشگاه خداوند پرهيزگارترين شما مي باشد . »
جالب اين که قرآن کريم در اين آيه تقسيم مردم به شعوب و قبايل را عامل آشنايي مردم با يکديگر دانسته است و نه عامل جدايي و تفرقه .
قرآن کريم نه تنها دعوت به هم کاري مسالمت آميز ارباب ملل را در آغاز ظهور خويش مطرح ساخته بلکه تا آخرين لحظه هاي نزول قرآن ، يعني درآخرين سوره و آخرين آيات قرآن نيز بر آن تأکيد فرموده است و هر قومي را به مرام و شريعت خويش الزام مي کند .
چنانکه در سوره ي مائده ( آخرين سوره و آخرين آيات نازله در قرآن کريم ) با صراحت تمام ، ضمن آياتي چند ، پيروان تورات و انجيل را به عمل کردن به کتاب خويش دعوت مي کند چنانکه مسلمانان را نيز موظف مي داند که به کتاب خويش عمل کنند . (8)
چهارم : اعتراف دانشمندان اروپايي بر تأثيرپذيري از اسلام
در « کتاب اسلام از ديدگاه ولتر » مي خوانيم : « ولتر آياتي را که ستايش گر همزيستي مذهبي است از قرآن مي شناخته و «جرج سل» - الهام دهنده ي او - اين آيات را به طور مشروح و مفصل تفسير مي کند و حتي تاريخ نزول آنها را در زيرنويسهاي کتابش شرح داده است .
مأخذ ديگر ولتر درباره آسان گيري مذهبي مسلمانان سفرنامه ي «شاردن» و بخصوص کتاب مستند « پل ريکو » تحت عنوان وضع کنوني امپراطوري عثماني بوده است . بنابراين ، ستايش ولتر از مسلمانان براي نکوهش مسيحيان نبوده و اگر در برابر ناروائيهاي کساني که « کالاسها » ، « لابارها » ، « سيرون ها » را به زشت ترين شکنجه محکوم مي کردند از نوعدوستي پيروان محمد صلي الله عليه و آله ، سخن مي گفت ، جز نابودي ننگ هدف ديگري را نيز دنبال مي نمود : او حقيقت پنهان شده را هويدا مي ساخت » . (9)
ولتر مي گفت : « تمام مذاهب و اديان روي زمين به همين طريق با عوام فريبي و زبان بازي رواج يافته اند بجز دين اسلام که از ميان همه ي ساخته هاي دست بشر ، يگانه دين خدايي به نظر مي رسد ؛ زيرا قوانين محمد صلي الله عليه و آله ، پس از گذشت قرنها هنوز در سراسر دنيا عينا به مورد اجراء گذاشته مي شود و قرآنش در آسيا و آفريقا همه جا دستورالعمل همه ي مسلمانان است . دين اسلام وجود خود را به فتوحات و جوانمردي هاي بنيان گذارش مديون است در صورتيکه مسيحيان با کمک شمشيرو تل آتش آيين خود را به ديگران تحميل مي کنند .
پروردگارا کاش تمام ملتهاي اروپا روش ترکان مسلمان را سرمشق قرار مي دادند . » (10)
ولتر همچنين مي گفت : « محمد [ صلي الله عليه و آله و سلم ] ، قانونگذاري خردمند بود که مي خواست بشريت را از بدبختي جهل نجات دهد براي بر آوردن آرزوي خويش ، منافع همه ي مردم روي زمين را ، از زن و مرد و کوچک و بزرگ ، عاقل و ديوانه ، سفيد و سياه ، زرد سرخ را در نظر گرفت ... » (11)
« برنارد شاو » يکي ديگر از دانشمندان اروپايي در کتاب « دخترک سياه در جستجوي خدا » مي نويسد : « ششصد سال بعد از عيسي عليه السلام ، محمد صلي الله عليه و آله ، اسلام را به جهانيان عرضه نمود و قدم بسيار بزرگي به سوي توحيد برداشت ... بايد شخصيت محمد صلي الله عليه و آله را نيز از نو کشف کرد تا اسلام دوباره به صورت يک ايمان زنده به جهان باز گردد . » (12)
و نيز همين نويسنده در مقدمه ي کتاب « محمد پيامبر خدا » نوشته ي يک دانشمند پاکستاني مي گويد : « من هميشه نسبت به دين محمد صلي الله عليه و آله ، به واسطه خاصيت زنده بودن شگفت آورش ، نهايت احترام را داشته ام . به نظر من اسلام تنها مذهبي است که استعداد توافق و تسلط بر حالات گوناگون و صور متغير زندگي و مواجهه با قرون مختلف را دارد . من چنين پيش بيني مي کنم و از هم اکنون هم آثار آن پديدار شده است که ا يمان محمد صلي الله عليه و آله ، مورد قبول اروپاي فردا خواهد بود . روحانيون مسيحي قرون وسطي در نتيجه ي جهالت يا تعصب ، شبح تاريکي از محمد صلي الله عليه و آله ، را رسم کردند . او به چشم آنها از روي کينه و عصبيت ، ضد مسيح جلوه کرده بود . من درباره ي اين مرد فوق العاده ، مطالعه کردم وبه اين نتيجه رسيدم که نه تنها محمد صلي الله عليه و آله ضد مسيح نبوده بلکه بايد ناجي بشريت ناميده شود .
به عقيده ي من اگر مردي چون او صاحب اختيار دنياي جديد شود طوري در حل مسائل و مشکلات دنيا توفيق خواهد يافت که صلح و سعادت آرزوي بشر تأمين خواهد شد . » (13)
و بالاخره « مارسل بوازار » محقق انستيتوي تحقيقات عالي بين المللي در ژنو مي نويسد : « نظرگاه جهاني اسلام با دو امتياز نيرومند درخشش ويژه اي دارد : نخست ايمان به خدا ، دوم انکار هر گونه برتري نژادي و قومي و تأکيد بر برابري انسانها . با اعلام اين اصول پيامبر صلي الله عليه و آله ، توانسته عصبيت قومي و نژادي عرب جاهلي و اقوام يهودو مشرکان مکه را يشه کن سازد . هيچ ديانتي باندازه ي اسلام به بشر شخصيت نداده است . » (14)
و همين نويسنده در جاي ديگر کتابش مي نويسد : « رفتار پيامبر صلي الله عليه و آله ، با اقوام يهود و نصارا برادرانه بوده است در اين باره حکايتهايي بسيار نقل شده که به يکي از آنها اکتفا مي کنم :
روزي پيامبر صلي الله عليه و آله ، در تشيع جنازه ي يکي از يهوديان مدينه شرکت کرده بود . گروهي از صحابه همراه او از اين که پيامبر جنازه ي فردي يهودي را تشيع کرده ناخوشنودي داشتند ؛ پيامبر صلي الله عليه و آله ، اصحاب خود را مخاطب قرار داد و پرسيد : آيا اين يهودي انسان نبوده است ؟! ياران او خاموش شدند . » (15)
مارسل بوازار همچنين مي نويسد :
« در مورد پيروان اديان الهي بايد گفت که اصولا اسلام آنها را مورد حمايت خود قرار داده و امنيت کاملي در جامعه اسلامي دارند . مي توانند طبق دستورات ديني خود آزادانه عمل کنند مخصوصا که در قرآن نيز رعايت حقوق آنان توصيه شده است .اين تساهل ديني در مسيحيت ويهود مطلقا وجود نداشته و مخصوصا پيروان دين يهود ناگزير از انجام فرائض بسيار سخت و توان فرسا بوده اند .
در ديانت يهود برتري نژادي وجود دارد و در برادري مسيحيت رابطه ي الهي بر جنبه هاي عملي آن در زندگي اجتماعي غلبه يافته و در شرايط امروز قابل اجرا نيست . اما در ديانت اسلام اين افراط و تفريط به چشم نمي خورد ... اسلام در صدد ساختن جهاني است که همه ي مردم ، حتي آنان که بدين سابق خويش وفادار مانده اند با تفاهم و همکاري و برادري و برابري کامل زندگي کنند . » (16)
و بالاخره همان گونه که مترجم در مقدمه کتاب آورده ، اين نکته قابل دقت است که به عقيده ي مارسل بوازار روش سياسي و اصول حقوق اسلام در قرون وسطي دست مايه ي فلاسفه و حقوقدانان مغرب زمين در تدوين ضوابط و قوانين مربوط به عدالت اجتماعي و ضمانت حقوق مستضعفان در برابر مستکبران گرديده است . به جرأت مي توان گفت که شريعت اسلام بنيان گذار جهاني حقوق بين الملل در جهان است . (17)
مارسل بوازار همچنين مي نويسد : « ما هرگز نمي خواهيم تأثير فلسفه ي فنيقي ، يوناني و يهودي و حتي مسيحيت را در اين زمينه مورد ايراد قرار دهيم اما عينيت تاريخي و حتي عدالت معمولي ايجاب مي کند که بگوييم ، تمدني که فرهنگ مديترانه اي رادر قرون وسطي بمدت هفتصد سال زير نفوذ قرار داد تمدن اسلامي بود ؛ مگر ابن رشد و ابن سينا نظير بسياري ديگر استادان انديشه ي نسلهاي متعدد اروپايي نبودند ؟
علت اين غفلت و حتي اين انکار بوضوح معلوم نيست ؛ آيا اين حالت ادامه ي همان عقده ي يونان قديم در برابر بربرهاي شرق است ؟! يا خودداري جهان مسيحيت از شناختن ارزش آن دين توحيدي است که بعد از دين مسيح آمده است ؟ و ظن قوي به آن سبب است که حقوق مردم اروپا در ابتدا به منظور متحد ساختن اقوام اروپايي بر ضد اسلام تدوين شده است . » (18)
ناگفته نماند که هر چند حقوق بين الملل در اروپا بيشتر به وسيله ي مذهب پروتستان که رهبران آن تحت تأثير شديد ارزشهاي اسلامي قرار داشتند گسترش يافت و کاتوليک ها در قرن حاضر نيز حاضر نبودند به صورت جدي مقرراتي را در روابط بين الملل که تضمين کننده ي زندگي مسالمت آميز ملل عالم با يکديگر بوده با شد ، پذيرا باشند . اما با گذشت زمان ، پاپ و ديگر رهبران کاتوليک نيز اصلاحاتي را در نظريات خويش پذيرا شدند و به همين جهت در شورايي که درسال 1962 از رهبران کاتوليک و ... تشکيل شد ضمن برائت يهوديان از قتل حضرت مسيح اعتراف نمودند که ديگر اديان نيز مي توانند براي پيروان خودشان سعادت اخروي را تأمين نمايند وبويژه شريعت اسلام که در توحيد و معاد با مسيحيت يکسان مي انديشد .
پي نوشت ها:
1. حميدالله محمد ، حقوق روابط بين الملل در اسلام ، ص 140 .
2. حميدالله محمد ؛ حقوق روابط بين الملل در اسلام ، ص 140 .
3. همان ، ص 139 .
4. همان ، ص 136-141 ( اقتباس ) .
5. همان ، ص 139 .
6. آل عمران / 63 .
7. حجرات / 13 .
8. و کيف يحکمونک و عندهم ا لتوراه فيها حکم الله ثم يتولون من بعد ذلک و ما أولئک بالمؤمنين انا أنزلنا التوراه فيها هدي و نور يحکم بها النبيون الذين أسلموا ... و من لم يحکم بما أنزل الله فأولئک هم الکافرون ... وقفينا علي آثارهم بعيسي ابن مريم ... و ليحکم أهل الانجيل بما أنزل الله فيه و من لم يحکم بما أنزل الله فأولئک هم الفاسقون .
و أنزلنا اليک الکتاب بالحق مصدقا لما بين يديه من الکتاب و مهيمنا عليه ... لکل جعلنا منکم شرعه و منها جا و لو شاء الله لجعلکم امه واحده و لکن ليبلوکم فيما آتاکم فاستبقوا الخيرات الي الله مرجعکم جميعا فينبئکم بما کنتم فيه تختلفون . ( مائده ، 43-48 )
چگونه تو را به داوري مي طلبند ؟ در حالي که تورات نزد ايشان است و در آن حکم خدا هست . [وانگهي] پس از داوري خواستن از حکم تو ، [چرا] روي مي گردانند ؟ آنها مؤمن نيستند . ما تورات را نازل کرديم در حالي که در آن هدايت و نور بود و پيامبران که در برابر فرمان خدا تسليم بودند به آن حکم مي کردند ... و آنها که به احکامي که خدا نازل کرده حکم نمي کنند ، کافرند ... و به دنبال آنها [ پيامبران پيشين ] عيسي بن مريم را فرستاديم ... اهل انجيل [ پيروان مسيح ] نيز بايد به آنچه خداوند در آن نازل کرده حکم کنند و کساني که بر طبق آنچه خدا نازل کرده حکم نمي کنند ، فاسقند . و اين کتاب [قرآن] را به حق بر تو نازل کرديم ، در حالي که کتب پيشين را تصديق مي کند و حافظ و نگاهبان آنهاست ... ما براي هر کدام از شما ، آيين و طريقه ي روشني قرار داديم ؛ و اگر خدا مي خواست ، همه ي شما را امت واحدي قرار مي داد ، ولي خدا مي خواهد شما را در آنچه به شما بخشيده بيازمايد . پس در نيکي ها بر يکديگر سبقت جوييد .بازگشت همه ي شما به سوي خداست ؛ پس از آنچه در آن اختلاف مي کرديد ، به شما خبر خواهد داد .
و لو أن أهل الکتاب آمنوا و اتقوا لکفرنا عنهم سيئاتهم و لأدخلناهم جنات النعيم . و لو أنهم أقاموا التوراه والانجيل و ما أنزل اليهم من ربهم لأکلوا من فوقهم ، و من تحت أرجلهم ، منهم أمه مقتصده و کثير منهم ساء ما يعملون ... قل يا أهل الکتاب لستم علي شيء حتي تقيموا التوراه والانجيل و ما أنزل اليکم من ربکم .. ان الذين آمنوا و الذين هادوا و الصائبون و النصاري من آمن بالله واليوم الأخر و عمل صالحا فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون ( مائده ، 65-69 ).
اگر اهل کتاب ايمان مي آوردند و تقواي الهي مي داشتند گناهان آنان را مي بخشيديم و وارد بهشتشان مي ساختيم و اگر توراه و انجيل و آنچه را از جانب خدايشان بر آنان نازل گرديده به پا مي داشتند رحمت الهي را از بالاي سرشان و زير پايشان دريافت مي کردند گروهي از اينان ميانه رو هستند ولي بيشترين آنها زشت کردارند .. به اهل کتاب بگو جايگاهي نخواهيد داشت تا اين که توراه و انجيل و همه ي آنچه از جانب خدايتان نازل گرديده به پاي داريد .. آنانکه ايمان آوردند و آنان که يهودي شدند وصابئان و نصاري هر آن که به خدا و روز ديگر ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد هيچ وحشتي نداشته و محزون نيز نخواهند شد .
9.اسلام از ديدگاه ولتر ، کانون انتشارات جوان ، 1351 ، ص 92 .
10. پيشين ، ص 86 .
11. همان ، ص 103 .
12. سيد هادي خسروشاهي ، اسلام دين آينده ي جهان ، ص 12 .
13. پيشين ، ص 14 .
14. محسن مؤيدي (مترجم) ، اسلام و حقوق بشر ، ص 102 .
15. همان ، ص 104 .
ظاهرا مقصود مارسل بوازار روايتي است که بخاري در صفحه ي 228 از جلد اول کتابش «صحيح» از سهل بن حنيف و قيس بن سعد آورده که : کان سهل بن حنيف و قيس بن سعد قاعدين بالقادسيه فمروا عليهما بجنازه فقاما ، فقيل لهما انها من اهل الارض اي من اهل الذمه ، فقالا : ان النبي صلي الله عليه و آله ، مرت به جنازه فقام فقيل له انها جنازه يهودي ، فقال : أليست نفسا .
16. همان ، ص 105 .
17. همان ، ص 105 .
18. انسان دوستي در اسلام ، ص 6 .
/خ