نظام حقوق زن و خانواده در اسلام
مقدمه
الف) جايگاه ارزشي ، اجتماعي و حقوقي زن در جوامع مختلف
نگاهي گذرا به وضعيت زنان در جوامع و قبايل مختلف در طول تاريخ اثبات کننده ي اين مدعا است .
اول : در جوامع غير متمدن
- در قبايل استراليا ، زن حکم حيوان اهلي را داشته که فقط براي دفع شهوت و توليد نسل بکار مي رفته است و سابقا در مواقع قحط و غلاء ، زنان را کشته و مي خوردند .
- در آفريقاي مرکزي ، مثل اقيانوسيه ، زن از غذا خوردن با شوهر ممنوع است . پدر خانواده روي کوچکترين بهانه اي همسر خود را به حدي مي زند که مشرف به مرگ مي شود .
- در جزاير مارکيز ، غذاهاي لذيذ از قبيل گوشت مرغ و خوک ، نارگيل و گردو ، اغذيه ي الهي ناميده مي شود . اين اطعمه مخصوص خدايان و مردان است . زنها را در اين غذاها حقي و طمعي نيست .
- در چين ، زن حق غذا خوردن با شوهر و يا پسرانش را نداشته است .
- در بيرماني ، شوهران حق دارند زنهاي خود را به خارجي قرض دهند . در موردي که شوهر يا پدر ، مقروض باشد ، دعوا بر عليه زن اقامه مي شود و ممکن است طلبکار بجاي پول ، از زن يا دختر بدهکار استفاده نمايد .
- در هند و بيرماني ، شوهر ، زن خود را به نام خدمتکار و کنيز مي نامد ؛ به عکس ، زن بايد او را ارباب ، عاليجناب و گاهي خداوندگار خطاب کند .
- در عربستان جاهلي ، وضع زنان و دختران بسيار رقت آور بوده است . دختران در نظر پدران ، و زنان در نظر شوهران ، موجودي ضعيف ، بي قيمت و شيء قابل تملک و معامله بوده اند . کشتن دختران در عربستان نشان مي دهد که اختيارات مرد نامحدود بوده و مادر حتي در درون خانه ، حق هيچ مداخله اي در ا مر زندگي نداشته است . در بعضي قبايل عرب ، دختران تازه زائيده شده را سر مي بريدند ، بعضي ها کودک را از بالاي قله به پائين پرتاب مي کردند ، بعضي ديگر دختر را به آب غرق مي نمودند يا زنده به گور مي کردند .
دوم : در جوامع متمدن
- در رم پدر مي توانسته تصميم بگيرد که فرزند جديد الولاده بايد بميرد . همچنين حق داشته به حيات هر يک از اعضاي خانواده ، مخصوصا زن خود خاتمه دهد . ترکه و ارث پدر فقط به پسرانش مي رسيد که فرزند حقوقي او هستند . دختران و زن متوفي حقي در ميراث نداشتند . به عکس ، فرزند خوانده ، مانند فرزند ارث مي برد . در حقوق رم قديم ؛ زن و دختر داراي هيچ گونه شخصيت و اختياري نبودند . دختران و زنان بيشتر مانند شيئي مملوک مورد معامله واقع مي شدند . حق مالکيت ، معاشرت ، رفت و آمد و حتي حق حيات نداشتند . پدر هر وقت صلاح مي دانست مي توانست آنها را بفروشد و قرض و کرايه دهد و يا بکشد . در انتخاب شوهر ، به هيچ وجه نظر زن دخيل نبوده و بدون چون و چرا بايد تسليم شود .
- در يونان ، چون منظور از ازدواج ، صرفا بقاي نسل خانواده به وسيله ي فرزندان ذکور بوده ، بدور انداختن زناني که پسر نمي آوردند مانعي نداشته است . زن شيئي قابل تملک و عنصر توالد و ارضاي شهوات بوده و به هيچ وجه او را شريک مرد و واجد قواي کامل بشري نمي دانسته اند . بسياري از متفکرين معتقد بوده اند که زن داراي روح خالد انساني نيست و به همين مناسبت حق ندارد بعد از وفات شوهر زندگي کند . سوختن زنده زنده با جسد شوهر متوفي ، در بعضي نقاط عالم ناشي از همين عقيده است . اين وضعيت رقت آور در غرب همچنان ادامه داشت تا اين که با ظهور حضرت مسيح - عليه السلام - و افکار مذهبي پيروان او و بعدا تأثير اسلام در غرب ، بتدريج وضع زنان از صورت شيء قابل تملک ، به انسان داراي حق مالکيت و حقوق اجتماعي ، تغيير يافت . البته اين تغيير خيلي با تاخير و کندي صورت مي گرفت ، به گونه اي که مثلا در کشورهاي اسکانديناوي ( سوئد ، نروژ ، دانمارک ) تا همين سده هاي اخير ، به دختر مطلقا ارث نمي دادند ، و يا آن که هم اکنون نيز ، زن پس از ازدواج ، نام خانوادگي خويش را از دست داده وبه نام شوهرش خوانده مي شود ، و اين خود نشاني از باقي مانده هاي نگاه طفيلي وار غرب به زن است .
- در مشرق زمين و ايران قديم نيز وضعيت کمابيش چنين بوده است . دختر در انتخاب شوهر حق اظهار نظر نداشته است ، بلکه بايد صد در صد متابعت کند . در جامعه ايراني به دلايل نژاد پرستانه ، ازدواج با بيگانه ممنوع بوده است . و افراط در اين مسئله ، کار را به جايي کشانده است که براي رهايي از بن بست ، ازدواج با محارم مشروع تلقي شده است . ازدواج بهرام چوبين با خواهرش گرديه ، نمونه اي از آن است . از سوي ديگر طلاق ، بدون هيچ مصلحت شرعي و عقلي و رعايت طرفين امکان پذير بوده است ، در ايران قديم نيز مثل روم و يونان ، مرد در استفاده از عوايد ملکي و يا دستمزد زنان - حتي بر خلاف رضايت زن - کاملا مختار بوده است ، زيرا زن هيچ حق مستقل اقتصادي نداشته است . (1)
سوم : فمينيسم
- اين همه محروميت و اسارت و تبعيض و ستم ، بطور طبيعي سبب پيدايش جنبشي زن مدارانه در جهت آزادي هاي زن از يک سو ، و برابري و تساوي او با مرد از سوي ديگر ، شد که به دليل خاستگاه انفعالي و واکنشي آن ، اين بار به نوعي ديگر ، زنان را به اسارت کشيد و به آنان ستم نمود . استاد شهيد مرتضي مطهري در اين زمينه مي نويسد : « نهضتي که در اروپا براي احقاق حقوق پايمال شده زن صورت گرفت به دليل آن که دير (2) به اين فکر افتاده بودند ، با دستپاچگي و عجله زيادي انجام گرفت . احساسات مهلت نداد که علم نظر خود را بگويد و راهنما قرار گيرد . از اين رو تر و خشک با يکديگر سوخت . اين نهضت يک سلسله بدبختي هايي را از زن گرفت و حقوق زيادي به او داد و درهاي بسته اي را باز کرد اما در عوض ، بدبختي ها و بيچارگي هاي ديگري براي خود زن و براي جامعه بشريت به وجود آورد ». (3) افزون بر آن ، در جريان همين جنبش نيز دست ناپيداي مرد خود خواه و پول پرست و لذت جوي غربي بشدت مؤثر بود .از يک سو و در شرايط گسترش تکنولوژي و تاسيس کارخانه هاي بزرگ براي دستيابي به نيروي کار ارزان ، مالکيت زن را به رسميت شناخت ، تا بهتر بتواند از او به عنوان کارگر استفاده کند به همين جهت ، بي توجه به ويژگي خاص زنان ، آنچنان او را در حقوق کار ( و به عبارت بهتر در تکليف کار ) همسان و همسنگ مردان پنداشت و کارهاي سنگين صرفا مردانه را در کارخانجات بر او تحميل کرد که فرياد پشيماني اين دسته از زنان غربي را از شعار تساوي حقوقي با مردان ، بلند ساخت (4) و از سوي ديگر با فرياد شعار آزادي و رهايي زن ، به گونه افراطي ، بيش از آن که او را از اسارت مرد آزاد سازند ، از قيد و بند اخلاق گسستند . مرد سالاران غربي ، حتي براي کامجويي خياباني خويش با نام آزادي آنچنان برنامه ريزي کردند که زنان در کوچه و خيابان ، در اداره و کارگاه ، با آرايش و خودنمايي لذت مردان را تأمين کنند . نتيجه طبيعي چنين افراطي ، فساد گسترده ا ي است که دامنگير غرب شده است به گونه اي که آنچنان نهاد خانواده را در معرض تزلزل و نابودي قرار داده است که هم اکنون براي انسان سعادت طلب و کمال جوي غربي ، سخن از حفظ کيان خانواده ، شيرين ترين سخن و بهترين شعار محسوب شده و گوينده ي آن به عنوان انسان مطلوب و ناجي بشر مطرح مي شود. از همين رو ، چندي است که مجددا نهضتهاي ديگري به عنوان نهضت دفاع از حقوق زن به راه افتاده است تا از اين ظلم و اسارت جديد جلوگيري کند . چرا که با آن نهضت عجولانه قديم ، هم کرامت زن در نتيجه ابتذال اخلاقي از دست رفت و هم در اثر اين بي کرامتي و بي ارزشي ، مردان به زنان بي رغبت شده و به همجنس گرايي روي آورده و در نتيجه نهاد خانواده بشدت آسيب پذير گشت .
ب) زن در اسلام
اول : زن در نگاه انسان شناختي و ارزشي
وقتي از زن در برابر مرد سخن گفته مي شود ، چه بسا ممکن است در اولين مرحله ، نوعي تقابل و تضاد بين زن و مرد به ذهن خطور کند ، اما بايد دانست که هدف از اين مقايسه و مطالعه تطبيقي ، تعارف و شناخت بهترين راه تکامل و در نتيجه تعامل و همکاري هر چه بيشتر توسط هر يک از مرد و زن است و نه تقابل وتفاخر و تضاد و در نتيجه نزاع و درگيري و در افتادن به وادي انحطاط .
از ديدگاه اسلام ، زن و مرد ، دو صنف اند از يک نوع و نه دو نوع از يک جنس ، و به همين جهت در عين داشتن وحدت نوعيه ، هر کدام ، از ويژگي هاي خاص خويش برخوردار است . و چه بسا ، همين ويژگي ها است که سبب برخي تفاوتهاي حقوقي بين زن و مرد شده است ، بي آن که کمترين اختلافي را در انسانيت و ارزشهاي انساني بين آنان پديد آورد . بنابراين مناسب است که در آغاز از وجوه اشتراک زن و مرد سخن گوييم و سپس از وجوه افتراق .
1- اشتراک ها و تساوي ها
با مطالعه متون اسلام و بويژه قرآن کريم به خوبي روشن مي شود که از نگاه اسلام ، زن انساني است همچون مرد ، با همه ويژگي ها و لوازم انسانيت .از نظر اسلام ، اصلا انسانيت انسان ، به روح او وابسته است و نه تن او ، و روح انساني به مذکر و مؤنث تقسيم نمي شود . اين همساني مرد و زن در برخورداري از انسانيت را ، از ابعاد مختلف و گوناگون ، در متون ديني مي توان يافت .
- در آفرينش
زن و مرد ، در آفرينش کاملا يکسان و مساوي اند ، هم نسبت به مبدأ و چگونگي آفرينش و هم نسبت به هدف آفرينش .
- از نظر مبدا آفرينش ؛ زن و مرد ، هر دو از يک مبدأ و گوهر پديد آمده اند ، و اين سخن هم نسبت به اولين انسان ، از زن و مرد ( آدم و حوا ) صادق است و هم نسبت به فرزندان دختر و پسر آنان در ادامه نسل بني آدم .
قرآن کريم تصريح مي فرمايد که در نخستين آفرينش ، زنان از همان آفريده شده اند که مردان . (5) و امام باقر عليه السلام نيز در روايتي بر همين نکته تاکيد ورزيده اند . (6) چنانکه در ادامه نسل بني آدم ، همه آنان را ، اعم از زن و مرد ، آفريده از يک واقعيت مي داند ، واقعيتي که از آن به نامهاي مختلف ، همچون ماء ، طين ، تراب ، طين لازب ، نطفه ، نطفه امشاج ، صلصال من حمأ مسنون ، صلصال کالفخار و علق ،ياد شده است .
- از نظر هدف آفرينش ؛ زن به خاطر همان هدف آفريده شده است که مرد براي آن آفريده شده است . اين همساني ، هم نسبت به هدف غايي از آفرينش نوع انسان صادق است و هم نسبت به هدف نزديک مربوط به آفرينش هر يک از دو صنف زن و مرد .
از يک سو در برخي آيات قرآن هدف غايي و نهايي آفرينش مطلق انسان و از جمله زن ، استکمال او در پرتو عبادت معرفي شده است . (7) و در برخي آيات ديگر به تصريح و به تاکيد ، برابري زن و مرد در بهره مندي از مزاياي سلوک راه تکامل و عبوديت و يا ابتلا به عذابهاي ناشي از مخالفت با اين راه را ، اعلام نموده است و سرنوشتي واحد را براي مؤمن و مؤمنه ، صالح وصالحه و يا کافر و کافره و مشرک و مشرکه معرفي کرده است . (8)
از سوي ديگر ، نسبت به هدف نزديک آفرينش هر يک از دو صنف زن و مرد ، سکن و آرامش يافتن هر يک را در کنار ديگري ، به عنوان هدف معرفي فرموده است . (9) همان طور که زن را آرامش بخش مرد معرفي کرده ، آرامش خود او را نيز در کنار مرد تأمين نموده است . لحن آيات قرآن در اين زمينه به گونه اي است که در عين اعلام نياز هر يک از زن و مرد به ديگري ، به اصالت و استقلال هر يک از دو صنف اشارت داشته و هيچ صنفي را طفيلي صنف ديگر قرار نمي دهد .
- در ماهيت انساني و لوازم آن
وقتي که زن و مرد در ابعاد مختلف آفرينش ، از اصل همساني برخوردار باشند ، طبعا بلحاظ برخورداري از ماهيت انساني و لوازم آن نيز يکسان بوده و از ارزش مساوي بهره مند خواهند بود و هيچکدام موجودي درجه دوم تلقي نخواهد شد .
- در داشتن استعدادها و امکانات
نتيجه طبيعي همانندي زن و مرد در آفرينش و اتحاد در ماهيت انساني ، آن است که هر دو براي رسيدن به تکامل و هدف نهايي آفرينش انسان ، از استعدادها و امکانات يکساني برخوردارند و زن و يا مرد بودن ، موجب هيچ گونه مزيت و يا محروميتي نمي شود ، هر دو از روح الهي (10) بهره مندندو هر دو از ساختاري معتدل برخوردار . (11) هر دو داراي ابزار شناختي و ادراکي يکساني هستند (12) و نهاد هر دو بر فطرت الهي (13) سرشته شده است . هر دو حامل امانت الهي (14) و هر دو داراي وجدان اخلاقي اند (15) آسمان و زمين و آنچه در آن است ، خورشيد و ماه و شب و روز به يکسان مسخر هر دو قرار داده شده است (16) و هر دو يکسان از تعليم الهي (17) و نعمت بيان (18) بهره مندند و بالاخره هر دو همانند هم و در کنار هم مخاطب خداوند و پيامبران و بهره مند از هدايت آنان قرار گرفته اند . (19)
- در موانع راه تکامل : موانعي که بر سر راه تکامل هر يک از زن و مرد قرار دارد نيز يکسان است و از اين جهت بين آن دو اختلافي نيست ، به عنوان مثال ، قرآن کريم ، همراه با ذکر مصاديق مختلفي ، نفس حيواني (20) و شيطان (21) را به يک گونه به عنوان موانع راه تکامل مرد و زن معرفي مي کند .
دوم ) زن ، با ارزشي همچون مرد
لازمه قهري و نتيجه طبيعي تساوي و يکساني مرد و زن در آفرينش و ماهيت انساني و برخورداري از استعدادها و امکانات مساوي ، و امکان برابر در پيمودن راه تکامل ، تساوي ارزشي زن و مرد است . زن با کسب کمالات ، به همان سان ارجمند خواهد بود که مرد ؛ و با کسب رذايل ، همان گونه ضد ارزش خواهد شد که مرد . و اين ، افزون بر آن ارزش ذاتي است که هر دو بلحاظ بهره مندي از روح الهي ، به يکسان از آن بهره مندند . در اين جا سخن از ارزشها و يا ضد ارزشهاي اکتسابي است . زنان در بهره مندي از ارزشهايي همچون : ايمان ، سبقت در ايمان ،عمل صالح ، تقوا ، هجرت ، علم و دانش و ... با مردان تفاوتي ندارند ، چنانکه در انحطاط ناشي از کسب رذايلي چون : کفر ، شرک و نفاق با مرد اختلافي ندارند. (22) هرچند عموم و اطلاق خطابات و بيانات قرآني ، بيانگر اين تساوي ارزشي يا ضد ارزشي است ولي در عين حال براي رفع هر گونه ابهام ، نه تنها قرآن کريم در بسياري از موارد به تفصيل اما به يکسان از مردان و زنان بهره مند از اين اوصاف ارزشي يا ضد ارزشي نام مي برد (23) بلکه در هنگام ارائه الگوهاي مثبت و منفي ، از زنان نيک و بد ، در کنار مردان نيک و بد ياد مي کند و به عنوان مثال ، از حضرت حوا همسر حضرت آدم ، ساره همسر حضرت ابراهيم، مادر يحياي پيامبر همسر حضرت زکريا، مادر مريم همسر عمران ، حضرت مريم مادر حضرت عيسي ، مادر و خواهر حضرت موسي ، آسيه همسر فرعون مصر ، دختران شعيب پيامبر و بلقيس ملکه سبا به نيکي ياد مي کند و در برابر ، از زن نوح ، زن لوط و زن ابي لهب به زشتي نام مي برد ، و در اين مسير تا بدانجا پيش مي رود که زناني پاک و مؤمن ، همچون آسيه و مريم را به عنوان الگوي مؤمنين (24) و زناني همچون همسر نوح و همسر لوط (25) را به عنوان الگوي کافرين معرفي مي فرمايد و با اين معرفي ، استقلال شخصيت وي را نيز - چه مثبت و چه منفي - به نمايش مي گذارد.
2- ويژگي ها و تفاوت ها
پس از بيان اين مقدمه اينک به بيان برخي از مهمترين ويژگي ها و تفاوت هاي زن و مرد مي پردازيم :
يک) ويژگي ها و تفاوتهاي جسمي و بدني
يکي از اختلافات جسمي مرد و زن ، اختلافات اندامي مربوط به توليد نسل است . بر اساس اين اختلاف طبيعي ، نقش پدر در تولد فرزند بسيار ضعيف تر و کم اهميت تر از نقش مادر است که مي بايست در مدتي طولاني نزديک به 9 ماه جنين را پرورش دهد و اين بار سنگين و امانت بزرگ را با همه عوارضي که دارد با خود حمل کند . اختلاف اندامي ديگر به تغذيه فرزند مربوط مي شود ، زن به گونه اي آفريده شده است که بطور طبيعي قادر است فرزند خود را در دو مرحله به بهترين شکل تغذيه کند و بهترين و مناسب ترين غذاها را در اختيار او قرار دهد ، يکي مرحله جنيني و تغذيه جنين از خون مادر ، و ديگري مرحله پس از تولد و تغذيه طفل از شير مادر .
سومين اختلاف جسمي مرد و زن - در وجه غالب - به قدرت و نيروي بدني و چگونگي رشد مربوط مي شود . اختلافات ديگر ؛ از اين قرار است :
« مرد بطور متوسط درشت اندام تر است و زن کوچک اندام تر ، مرد بلند قدتر است و زن کوتاه تر ، مرد خشن تر است و زن ظريف تر ، صداي مرد کلفت و خشن تر و صداي زن نازک تر و لطيف تر ، رشد بدني زن سريعتر و رشد بدني مرد بطيء تر است ، حتي گفته مي شود جنين دختر از جنين پسر ، سريعتر رشد مي کند . رشد عقلاني مرد و نيروي بدني او از زن بيشتر است .مقاومت زن در مقابل بسياري از بيماري ها از مقاومت مرد بيشتر است. زن زودتر از مرد به مرحله بلوغ مي رسد و زودتر از مرد هم از نظر توليد مثل از کار مي افتد دختر زودتر از پسر به سخن مي آيد . مغز متوسط مرد از مغز متوسط زن بزرگتر است ولي با در نظر گرفتن نسبت مغز به مجموعه بدن ، مغز زن بزرگتر است . ريه مرد قادر به تنفس هواي بيشتري از ريه زن است ، ضربان قلب زن ، از ضربان قلب مرد سريعتر است . » (27)
دو) ويژگي ها و تفاوتهاي روحي و عاطفي
اين تفاوتها دو گونه است : کمي و کيفي . مقصود از تفاوتهاي کمي آن دسته از ويژگيهايي است که هر يک از زن و مرد ، به دليل انسان بودن از آن برخوردارند و از اين جهت مطلق اند و در آن تضايفي نيست . ولي در مقدار برخورداري ، در مقام مقايسه ، يکي بيشتر و ديگري کمتر برخوردار است . اختلاف در وجه تعقل ، حزم و دور انديشي ، محاسبه گري و امثال آن و نيز عاطفه ، احساسات و مهرورزي مهمترين نمونه اين نوع از تفاوتها است . در اغلب موارد ، - و نه هميشه - مردان از تعقل ، حزم و دورانديشي بيشتري برخوردارند و متقابلا زنان از عاطفه و احساسات زيادتري بهره مندند . و اين تفاوت - چنانکه قبلا اشارت رفت - خود آيتي از حکمت الهي است ، چرا که در غير اين صورت نه نهاد خانواده شکل مي گرفت و نه مادري عاشقانه فرزندش را در آغوش مي کشيد و شيره جانش را در کام او مي ريخت و نه مردي به تدبير زندگي همت مي گماشت .
مقصود از تفاوتهاي کيفي - که بيشتر صبغه تضايفي دارند - ويژگي هايي است که به انسان بودن زن يا مرد مربوط نمي شود ، بلکه به زن يا مرد بودن انسان مربوط مي گردد و به همين دليل کيفيت آنچه را که مرد دارد با آنچه را که زن دارد متفاوت است ( و نه کميت آن ) و يا آن که اصلا آنچه را که مرد دارد زن ندارد و بالعکس . عاليترين نمونه اين تفاوتها ، نوع احساسات هر يک از مرد و زن نسبت به ديگري است که در اختلاف بين زن و مرد در دلربايي و دل دادگي ، حمايت خواهي وحمايتگري تجلي مي يابد . و جالب اينجاست که دست آفرينش ، همه وسايل دلربايي را به زن عطا کرده است چنانکه همه ي ابزار لازم براي حمايتگري را نيز به مرد بخشيده است .
پي نوشت ها:
1. بولتن انديشه ، شماره 15-12 . ص 103-123 . ( با اندک تصرف و تلخيص )
2. « در قرن بيستم ميلادي براي اولين بار در غرب ، مسئله حقوق زن در برابر حقوق مرد عنوان شد . انگلستان که قديمي ترين کشور دموکراسي بشمار مي رود تازه در اوايل قرن بيستم براي زن و مرد حق مساوي قائل شد. دول متحد آمريکا با آنکه در قرن هيجده ضمن اعلام استقلال به حقوق بشر اعتراف کرده بودند ، در سال 1920 ميلادي قانون تساوي زن و مرد را در حقوق سياسي تصويب کردند . همچنين فرانسه در قرن بيستم تسليم اين امر شد . » شهيد مطهري ، نظام حقوق زن در اسلام ، ص 131 .
3. همان ، ص 184 .
4. همان ، مقدمه ، ص 25-22 .
5. يا ايها الناس اتقوا ربکم الذي خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها . نساء / 1 .
- هو الذي خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها ليسکن اليها . اعراف / 189 .
6. ابو مقدام گويد از امام - عليه السلام - پرسيدم ، خدا از چه حوا را بيافريد ؟ فرمود : ديگران چه مي گويند ؟ گفتم آنان معتقدند خدا حوا را از دنده مرد خلق کرد . فرمود : دروغ مي گويند . آيا خداوند ناتوان بود که حوا را خلق کند . گفتم : پس حوا چگونه خلق شد ؟ فرمود : خدا مشتي از خاک زمين برداشت و از آن آدم را بيافريد . و از بقيه آن حوا را خلق کرد . صدوق ، من لا يحضره الفقيه ، ج 3 ، ص 379 ؛ مجلسي ، بحارالانوار ، ج 11 ، ص 116 .
7. و ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون. ذاريات / 56 .
8. نساء / 124 ، رحل / 97 ، توبه / 72 ، احزاب / 35 ، فتح / 5 و 6 ، حديد / 1 ، 12 و 13 ، يس / 56 ، مؤمن / 8 ، بقره / 221 .
9. هو الذي خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها ليسکن اليها ، اعراف / 189 .
- و من آياته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا اليها و جعل بينکم موده و رحمه . روم / 21 .
10. فاذا سويته و نفخت فيه من روحي . حجر / 29 و ص / 72 .
11. لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم . تين / 4 .
12. والله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شيئا و جعل لکم السمع والابصار والافئده ، لعلکم تشکرون . نحل / 78 .
13. فاقم وجهک للدين حنيفا فطره الله التي فطر الناس عليها . روم / 30 .
14. انا عرضنا الامانه علي السموات والارض والجبال فابين ان يحملها و اشفقن منها و حملها الانسان . احزاب / 72 .
15. و نفس و ما سويها ، فالهمها فجورها و تقويها . شمس / 7 و 8 .
16. جاثيه / 13 ، ابراهيم / 33 .
17. بقره / 239 ، انعام / 91 ، علق 4 و 5 .
18. الرحمن / 1 - 3 .
19. عموم و اطلاق همه آياتي که با تعابير الذين آمنوا ، الذين کفروا ، الانسان ومانند آن ، آدمي را موضع سخن و خطاب قرار داده است .
20. ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربي . قصص / 15 ، فاطر / 6 ، زخرف / 62 .
21. ان الشيطان للانسان عدو مبين . يوسف / 5 .
22. ر.ک ص 11 پاورقي شماره (2) .
23. به عنوان نمونه ، آيه 35 از سوره احزاب مي فرمايد : ان المسلمين والمسلمات و المومنين والمومنات و القانتين والقانتات والصادقين والصادقات والصابرين والصابرات والخاشعين والخاشعات والمتصدقين والمتصدقات والصائمين والصائمات والحافظين فروجهم والحافظات والذاکرين الله کثيرا والذاکرات اعدالله لهم مغفره واجرا عظيما .
24. و ضرب الله مثلا للذين آمنوا امرأه فرعون ، اذ قالت رب ابن لي عندک بيتا في الجنه و نجني من فرعون و عمله ، و نجني من القوم الظالمين / و مريم ابنت عمران التي احصنت فرجها فنفخنا فيه من روحنا و صدقت بکلمات ربها و کتبه و کانت من القانتين . تحريم / 11 و 12 .
25. ضرب الله مثلا للذين کفروا امرأت نوح و امرأت لوط ، کانتا تحت عبدين من عبادنا فخانتا هما فلم يغنيا عنهما من الله شيئا ، و قيل ادخلا النار مع الداخلين . تحريم / 10 .
26. شهيد مطهري ، نظام حقوق زن در اسلام ، ص 200 .
27. شهيد مطهري ، نظام حقوق زن در اسلام ، ص 173 .
/خ