شاکیامونی بودا، بنیانگذار آیین بودا، نیز مانند اسلاف معنوی و فلسفی خویش معتقد بود که برای شخص گرفتار در بند جهالت نسبت به حقیقت جهان، تولد و مرگ به طور متوالی رخ خواهد داد. اما وی، برخلاف سنت هندو، وجود نفس جهانی فراگیرندهای به نام آتمن را نمیپذیرفت.
تعداد کلمات: 879 / تخمین زمان مطالعه: 4 دقیقه
شاکیامونی بودا[1] به جای آموزه «خود مطلق» مفهوم «نا – خود» (آنآتمن)[2] را ترویج کرد که بر پایه آن شخص انسانی، بهسان همه چیزهای دیگر که جهان تجربی را میسازند، میوه فرآیند پیوسته و هماره متغیری از پیدایش و انهدام و تولد و مرگ است. این فرآیند بر اصلی به نام «هم- پدیدآوری وابسته» (پرتیتیه سموتپاده)[3] استوار است. مقدمات منطقی این «قانون علّی» به این صورت چیده میشود: «اگر این (مثلاً میوه بلوط) موجود است، پس آن (درخت بلوط) موجود خواهد بود.» کل جهان در هر آن نابود میگردد و دوباره پدید میآید؛ هیچچیز از یک لحظه تا لحظه بعد به یک صورت نمیماند، از کوچکترین ذره گرفته تا کهکشان راه شیری. (267 :12 :1987 :Eliade)
انسان نیز از این قانون مستثنا نیست. به اینگونه، نمیبایست ماهیت انسان یا شخص را بهسان سازوارهای یکپارچه و ثابت که از ذهن و بدن تشکیل شده است تصور کرد، بلکه باید آن را به مثابه ظهوری از لحظههای روانی۔ تنی به شدت متراکم و متوالی انگاشت که به وسیله نیروی کَرمه در طول زنجیرهای زمانمند به پیش رانده میشود. در دیدگاه بودایی، فرد انسانی را میتوان به پنج عنصر سازنده، یا پنج توده (سگنده) برهم انباشته، تفکیک کرد؛ او در عین حال که پیوسته درحال تغییر است، همواره با کردار قبلی خویش تعیین هویت میشود. اینگونه، انسان از یک لحظه تا به لحظه بعد یک نوع ندارد و بنابراین، نباید آن را تجلی یک نفس پاینده تصور کرد. از همین رو، یکی از آموزههای پایه بودا این بوده است که چیزی که تناسخ پذیرد وجود ندارد، با این حال تولد مکرر هست.» (Ibid)
اما، اگر نفس ثابتی که مرگ یک بدن را بپذیرد و دربندی دیگر متولد شود وجود ندارد، چگونه باید آموز تولد مکرر با آموزه «نا – خود» سازگار کرد؟ بودا در این باره میگوید که این پرسش، مانند دیگر پرسشها، ریشه در بد فهمیدن ماهیت کَرمه دارد. کرمه عنصری مستقل و واحد نیست که همچون مسافری از یک زندگی به زندگی بعدی منتقل شود. کرمه، اگر درست فهم شود، خود فرآیند حیات است، آمیختهای از انرژی و شکل، که مختصات جریان بی پایانی از لحظات زندگی را میسازد. به این معنا که هزاران دسته از عواملی که جهان را در هر آن میسازد چیزی جز محصولات همه لحظههای پیشین آن نیست. به عبارت دیگر، جوانه پدیدار شدن روح و ماده در برههای از زمان نیست، بلکه استمرار وجودی دانههای پیشین است. چنانکه یک متن بودایی میسراید: «در آفرینش آن نگین رنگین کمانی که دنباله پر طاووس را مزین کرده، یکصد هزار جهان دست در دست هم نهاده است.» بر این پایه، تولد و مرگ را نباید چیزی جز وقفههای مهیج، یا نوبهنو شدنهای استثنایی در روند رو به جلوی حیات تفسیر کرد.
بنابراین، تداوم وجودی میان پدیدههای که درحال عبور از شکلهای دیرین تا به نوی حیاتاند، اعم از موجودات بسیط (با هر مقدار از لطافت و خلوص) تا موجودات مرکب، محفوظ است. (Ibid) این بدان معناست که که تمامی عوامل تشکیلدهنده زندگی شخص در همان لحظه لقاح در نطفه او حاضر است، درست چنانکه جوانه، در درون دانه موجودیتی از قبل داشته و در خود مجموع همه تأثیرات عناصر علی پیش از خود را، لااقل در مرحله قوه، داراست. (Ibid)
بر پایه آموزه کرمه، یک شخص ممکن است به طور متوالی به هریک از ردههای پنجگانه حیات متولد گردد: خدایان، انسانها، حیوانات، ارواح با اشباح سرگردان، و ساکنان دوزخ.[4] بنابراین، متولد شدن به صورت انسان در ناوک نردبان هستی رخ میدهد و مرحله پیش از آخر روشن شدگی است. این بدان معناست که همه انسانها تولد در هریک از ردههای چهارگانه حیات را پیش از این چرخه کنونی تحمل کردهاند، و به این سبب از موقعیتی ممتاز برای رسیدن به هدف نهایی برخوردارند.(: Ibid 267-8)
درحالی که به لحاظ نظری همه انسانها این امکان را دارند که به روشن شدگی و، درنتیجه، به رهایی از چرخه زاد و میر دست یابند (برای مثال مکتب بودایی زن بر آن است که یک شخص میتواند در هر لحظه سَتُری[5] را به سادگی با رها کردن ذهن اندیشنده تجربه کند)، اما در عمل تنها معدود برگزیدگاناند که زندگی دنیا را با مسئولیتهای اجتماعیاش رها میکنند و در سلک راهبان ذهرمه بودا را به امید دستیابی به رهایش از این زندگی پی میگیرند.[6]
منبع: کتاب تناسخ؛ گذشته و امروز، علی موحدیان عطار
[1] . Sakyamuni Buddha
[2] . anatman
[3] . pratitya-samutpada; Pali, paticca-samuppada
[4] . این را آموزه «پنج سپهر» مینامند. لازم به یاد است که در برخی متنها از جهان اهریمنان نیز به عنوان سپهر ششم یاد شده است. (شومان: ۱۳۷۵، ۷-۵۲)
[5] . Satori؛ در مکتب ذن، از مکتبهای بودایی ژاپنی، به مفهوم تجربه بیداری و اشراق و انشراح صدر است که معتقدند به طور ناگهانی حاصل میگردد. تلفظ دقیق این واژه ستری است، هر چند در فارسینویسیهای رایج، ساتوری مینویسند و میخواند. ستری واژهای ژاپنی است، و در میان بوداییان غیرژاپنی معادل بودهی (buddhi) و روشن شدگی(enlightenment) است.
[6] . آنچه ذکر شد کلیت و اجمالی از آموزه تناسخ در آیین بودا بود، که به اقتضای هدف این نوشتار در اینجا آمد؛ در این آیین مکتبهای مختلفی هست که هرکدام دیدگاههای خاص خود در باب تناسخ را دارند. برای مثال میان دیدگاه دو مکتب ماده یکه و پوگاچاره، از مکتبهای اولیه فلسفی در آیین بودا، در باب تناسخ تفاوت نظرهایی هست.