رجعت در اعتقاد شیعه
نويسنده:استاد شهید مرتضی مطهری
منبع:مجموعه آثار
منبع:مجموعه آثار
امامساله رجعت.رجعت مثل قیامت نیست.قیامت از ضروریاتاسلام است و اگر کسی منکر قیامت باشد اصلا نمیشوداو را مسلمان شمرد و در ردیفمسلمانان نیست.مساله رجعت به این شکل نیست،تازه کسانی که معتقد هستند میگویند که از ضروریات و مسلماتمذهب شیعه است.از مرحوم آقا شیخ عبد الکریمهم که راجع به شریعتسنگلجی(که منکر رجعت بود) سؤال کردند، گویاجواب داده بود: نه، از ضروریات اسلام نیست، و شایدگفته بود از ضروریات شیعه هم نیست.ولی البته شاید در علمای شیعه یک نفر، دونفر هم نمیشود پیدا کرد که رجعت را انکار کنند.
آنهایی هم که قائلبه رجعت هستند، بعضی به سبک محدثین همین طورمعتقدند که عینا مثل قیامت میشود، یعنیواقعا همین مردهها از همین خاک زنده میشوند.
عدهای دیگر که یکی از آنهامرحوم فیض کاشانی است (1) [طور دیگریمعتقدند].
دیگران اصلا در مقامتوجیه برنمیآیند، میگویند به ما گفتهاندرجعت، ما هم میگوییم رجعت، ما چه میدانیمکیفیتش چگونه است؟بحثینمیکنند.ولی مثل مرحوم فیض معتقد هستندکه رجعت نظیر این چیزی است که امروز علمای ارواح میگویند.اینحرف علمای ارواح تا چه حد درست استیا نادرست،به جای خود، ولی نظیر این است که میگویند مثلا مشاهده شدهکثیرا که یک نفر در حال بیداری، روح میتی را بهصورت یک شبح و یک جسم خاص رقیقی که با این جسمها فرق داشته [حاضر]کرده و آنرا دیده است.اگر حرف اینها را قبول نکنیم، نظیراین را اهل مکاشفه زیاد گفتهاند.اهل مکاشفه زیاد ادعا میکنند که ما در حالیکه در حال خاصی از مکاشفه هستیم ارواح مؤمنینرا مشاهده میکنیم و میبینیم، میآیند و با ما حرف میزنند.
یک وقتی همین جا نقلکردم که از مرحوم آقا سید جمال گلپایگانیاز این قضایا زیاد نقل میکنند(واقعا هم مرد فوقالعادهای بود)کهاز آن جمله من از پسرشان پرسیدم، گفت اتفاقامن خودم آنجا بودم(ایشان واقعا مرد خیلی پاک و وارستهای بوده)که پدرمبعد از نماز شب به من گفت: برو ببین آقا شیخ محمدحسین فوت کرده (2) ؟گفتم: چطور؟گفت: برو تحقیق کن.رفتمتحقیق کردم، دیدم همان شب در همان لحظات قبلفوت کرده.قضیه چه بود؟[پدرم]گفت: من در قنوت نماز وتر، مرحومآقا ضیاء را دیدم در حالی که میآمد.گفتم: کجامیروی؟گفت: آقا شیخ محمد حسین فوت کرده، من به تشییع جنازه او میروم.
نظیر اینها را البتهاهل مکاشفه زیاد ادعا کردهاند.در اخبار و احادیثما هم این چیزها خیلی زیاد است.نمیخواهم بگویمهمه آنها درست است ولیاینقدر زیاد است که دیگر همه را نمیشود رد کرد.یکنمونهاش را میگوییم که وقتی حضرت زهرا(س) میخواستند به دنیا بیایندو زنهای اهل مکه از کمک کردن به حضرت خدیجه(س)
اشخاصیمثل مرحوم فیض کاشانی معتقدند رجعتی که درآینده خواهد شد، نه این است که مردهها از قبر زندهمیشوند، بلکه معنایش ایناست که در یک وضع خاصی عدهای از ارواح - به همینشکلی که عرض کردم - در این دنیا ظاهر میشوند.
افرادی مثل مرحوم شاهآبادی(که در تهران بود و مرد باذوقی بود)و بعضیافراد دیگر معتقدند بسیاری از موارد که در قرآن نام ملائکه آمده، اینهاهمان ارواحاند نه ملائکهای که از سنخ انساننبودهاند.مثلا قرآن تصریح میکند که در جنگ بدر یا جنگهای دیگر گروهیاز ملائکه به نصرت مؤمنین آمدند.عدهای اینطور میگویند و به نظر من حرفشان درست است(قرآن هیچ وقت قولنداده ملائکه را تعریف کند و بگوید چیست.ملائکهدر قرآن گاهی اساسا با قوای طبیعت تطبیق میشود، گاهی شامل یکملک مقرب مثل جبرئیل میشود، و گاهی موجوداتیاست در همین دنیا که از چشم ما مخفی است، به قول امروزیها دو بعدی یا ششبعدی و هفت بعدی است که ما نمیدانیم، و احیانابه ارواحی که در این دنیا ظاهر میشوند اطلاق میشود).عقیده عدهایاین است که در جنگ بدر آن ملائکهای که قرآنمیگوید چهار هزار ملائکه آمدند که شما را یاری کنند - که یاریشان هم به تعبیرقرآن فقط برای تقویت قلب بود نه یاری عملی- اینها انسانهایی بودند که آنها را رجعت داده بودند اما رجعت به این معنا، یعنی آنهایی بودندکه از دنیایی دیگر در این دنیا ظاهر شده بودند.
بنابراین،مساله رجعت با مساله قیامت فرق میکند.اولاخود مساله رجعتیک مساله صد در صد[ضروری]نیست مثل قیامت.ثانیاکیفیت رجعت با کیفیت قیامت فرق میکند، چوندر کیفیت قیامت در قرآن تصریح شده که حشر از قبور میشود ولی ما در باب رجعت چنینحرفی را نداریم.بعید نیست که به این شکل باشد.
- بین این آیه: «و من ورائهم برزخ الییوم یبعثون» و اینکه به آن مؤمن آل یاسینفرمود:
آنهایی هم که قائلبه رجعت هستند، بعضی به سبک محدثین همین طورمعتقدند که عینا مثل قیامت میشود، یعنیواقعا همین مردهها از همین خاک زنده میشوند.
عدهای دیگر که یکی از آنهامرحوم فیض کاشانی است (1) [طور دیگریمعتقدند].
دیگران اصلا در مقامتوجیه برنمیآیند، میگویند به ما گفتهاندرجعت، ما هم میگوییم رجعت، ما چه میدانیمکیفیتش چگونه است؟بحثینمیکنند.ولی مثل مرحوم فیض معتقد هستندکه رجعت نظیر این چیزی است که امروز علمای ارواح میگویند.اینحرف علمای ارواح تا چه حد درست استیا نادرست،به جای خود، ولی نظیر این است که میگویند مثلا مشاهده شدهکثیرا که یک نفر در حال بیداری، روح میتی را بهصورت یک شبح و یک جسم خاص رقیقی که با این جسمها فرق داشته [حاضر]کرده و آنرا دیده است.اگر حرف اینها را قبول نکنیم، نظیراین را اهل مکاشفه زیاد گفتهاند.اهل مکاشفه زیاد ادعا میکنند که ما در حالیکه در حال خاصی از مکاشفه هستیم ارواح مؤمنینرا مشاهده میکنیم و میبینیم، میآیند و با ما حرف میزنند.
یک وقتی همین جا نقلکردم که از مرحوم آقا سید جمال گلپایگانیاز این قضایا زیاد نقل میکنند(واقعا هم مرد فوقالعادهای بود)کهاز آن جمله من از پسرشان پرسیدم، گفت اتفاقامن خودم آنجا بودم(ایشان واقعا مرد خیلی پاک و وارستهای بوده)که پدرمبعد از نماز شب به من گفت: برو ببین آقا شیخ محمدحسین فوت کرده (2) ؟گفتم: چطور؟گفت: برو تحقیق کن.رفتمتحقیق کردم، دیدم همان شب در همان لحظات قبلفوت کرده.قضیه چه بود؟[پدرم]گفت: من در قنوت نماز وتر، مرحومآقا ضیاء را دیدم در حالی که میآمد.گفتم: کجامیروی؟گفت: آقا شیخ محمد حسین فوت کرده، من به تشییع جنازه او میروم.
نظیر اینها را البتهاهل مکاشفه زیاد ادعا کردهاند.در اخبار و احادیثما هم این چیزها خیلی زیاد است.نمیخواهم بگویمهمه آنها درست است ولیاینقدر زیاد است که دیگر همه را نمیشود رد کرد.یکنمونهاش را میگوییم که وقتی حضرت زهرا(س) میخواستند به دنیا بیایندو زنهای اهل مکه از کمک کردن به حضرت خدیجه(س)
صفحه : 662
امتناعکردند، چهار زن آمدند آنجا برای اینکه به او کمکبدهند.پرسید: تو کی هستی؟یکی گفت: من حوا هستم،دیگری گفت: من آسیههستم، دیگری گفت: من مریم هستم و...اینها همانتجلی کردن و ظاهر شدن روحهاست با بدنهای مثالی در این دنیای مادی،که اگر حرف علمای ارواح - که امروز ادعا میکنند- راست باشد، این یک تایید علمی است بر آن چیزی که اولیایدین یا اولیای عرفان و مکاشفه گفتهاند.اشخاصیمثل مرحوم فیض کاشانی معتقدند رجعتی که درآینده خواهد شد، نه این است که مردهها از قبر زندهمیشوند، بلکه معنایش ایناست که در یک وضع خاصی عدهای از ارواح - به همینشکلی که عرض کردم - در این دنیا ظاهر میشوند.
افرادی مثل مرحوم شاهآبادی(که در تهران بود و مرد باذوقی بود)و بعضیافراد دیگر معتقدند بسیاری از موارد که در قرآن نام ملائکه آمده، اینهاهمان ارواحاند نه ملائکهای که از سنخ انساننبودهاند.مثلا قرآن تصریح میکند که در جنگ بدر یا جنگهای دیگر گروهیاز ملائکه به نصرت مؤمنین آمدند.عدهای اینطور میگویند و به نظر من حرفشان درست است(قرآن هیچ وقت قولنداده ملائکه را تعریف کند و بگوید چیست.ملائکهدر قرآن گاهی اساسا با قوای طبیعت تطبیق میشود، گاهی شامل یکملک مقرب مثل جبرئیل میشود، و گاهی موجوداتیاست در همین دنیا که از چشم ما مخفی است، به قول امروزیها دو بعدی یا ششبعدی و هفت بعدی است که ما نمیدانیم، و احیانابه ارواحی که در این دنیا ظاهر میشوند اطلاق میشود).عقیده عدهایاین است که در جنگ بدر آن ملائکهای که قرآنمیگوید چهار هزار ملائکه آمدند که شما را یاری کنند - که یاریشان هم به تعبیرقرآن فقط برای تقویت قلب بود نه یاری عملی- اینها انسانهایی بودند که آنها را رجعت داده بودند اما رجعت به این معنا، یعنی آنهایی بودندکه از دنیایی دیگر در این دنیا ظاهر شده بودند.
بنابراین،مساله رجعت با مساله قیامت فرق میکند.اولاخود مساله رجعتیک مساله صد در صد[ضروری]نیست مثل قیامت.ثانیاکیفیت رجعت با کیفیت قیامت فرق میکند، چوندر کیفیت قیامت در قرآن تصریح شده که حشر از قبور میشود ولی ما در باب رجعت چنینحرفی را نداریم.بعید نیست که به این شکل باشد.
- بین این آیه: «و من ورائهم برزخ الییوم یبعثون» و اینکه به آن مؤمن آل یاسینفرمود:
صفحه : 663
«قیلادخل الجنة» چطور میتوان سازگاری داد، در حالیکه میدانیم این جنت، جنت بعد از برزخ است، چطور بهاو گفته شده وارد بهشتشو،در حالی که از فعل امر فوریت فهمیده میشود؟ استاد: در قرآنتنها جنت مطرح نیست، جنات مطرح است و حتی بعضیاز اینها با یک مضافالیههایی: «جنتخلد» ، «جنت عدن» مطرح است.دریک آیه قرآن «جنتی» آمده که از آن به «جنة الله»تعبیر میکنند که دیگر مافوق اینهاست.از مجموع آیات قرآن میشودفهمید که جنتیک جا نیست که مخصوص به آخرتباشد.حدیثی را شیعه و سنی نقل کردهاند که پیغمبر فرمود: «القبر اما روضة من ریاض الجنةاو حفرة من حفر النیران» (3) و اخبارتصریح میکند قبر یعنی همان برزخ، برزخ یعنی همان قبر.پی نوشت
1.فیضکاشانی یک مرد ذوحیاتین است، یعنی هم یک مردمحدث فقیهی است و گاهی در آن کار محدثی و فقاهتش هم خیلی قشری میشود، و هم ضمنا یکمرد حکیم و فیلسوفی است.یک مرد ذو جنبتین است.
2.مرحوم آقا ضیاءعراقی و مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانی هر دواز علمای طراز اول بودند و به فاصله یک هفته رحلت کردند.
3.بحار، ج 6/ص 275.