جام مي‌ام فکند ز کف و آن گاه

اندر سرم شکست خمارم را جام مي‌ام فکند ز کف و آن گاه با زهر خند، ناله‌ي زارم را بس زار ناله کردم و پاسخ داد گيتي خزان نمود بهارم را گفتم بهار عشق دميد اما
يکشنبه، 4 مرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جام مي‌ام فکند ز کف و آن گاه
جام مي‌ام فکند ز کف و آن گاه
جام مي‌ام فکند ز کف و آن گاه

شاعر : ملک الشعرا بهار

اندر سرم شکست خمارم را جام مي‌ام فکند ز کف و آن گاه
با زهر خند، ناله‌ي زارم را بس زار ناله کردم و پاسخ داد
گيتي خزان نمود بهارم را گفتم بهار عشق دميد اما
کاين گونه کرد سنگين بارم را گيتي گنه نکرد و گنه دل کرد
بيرون کنم دل بزه‌کارم را باري، بر آن سرم که از اين سينه
وز چنگ من ربود نگارم را از من گرفت گيتي يارم را
آشفته کرد يکسره کارم را ويرانه ساخت يکسره کاخم را
در پيش ديده کند مزارم را ز اشک روان و خاک به سر کردن
پر باغ لاله ساخت کنارم را يک سو سرشک و يک‌سو داغ دل
از من گرفت لاله عذارم را؟ گر باغ لاله داد به من، پس چون
بر باد داد صبر و قرارم را در خاک کرد عشق و شبابم را
در کام سگ فکند شکارم را بر گور مرده ريخت شرابم را


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط