انتقادهایی از دانش الهیات که در عالم علم وجود دارد
چکیده
در مورد الهیات، غیر از خدشه ای که در مورد علم بودن آن و روشهای تحقیق و نیز هنجاری بودن و عدم عینیت آن مطرح شده است، چند گونه نقد دیگر نیز صورت گرفته است. ما در این مقاله سعی کرده ایم که انتقاداتی که در این زمینه مطرح است را بیان کنیم. با ما همراه باشید.
تعداد کلمات: 1000 / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
در مورد الهیات، غیر از خدشه ای که در مورد علم بودن آن و روشهای تحقیق و نیز هنجاری بودن و عدم عینیت آن مطرح شده است، چند گونه نقد دیگر نیز صورت گرفته است. ما در این مقاله سعی کرده ایم که انتقاداتی که در این زمینه مطرح است را بیان کنیم. با ما همراه باشید.
تعداد کلمات: 1000 / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
یکی از انتقادهای رایج این است که از زمان پروتاگوراس، فیلسوف شکاک یونانی که شک در وجود خدایان را رواج داد، اساسا در مورد امکان بحث علمی در مورد خدا تردید پیدا شده است؛ بدین معنا که اگر خدایی وجود نداشته باشد، به اعتقاد بعضی محققان، دانش الهیات هم بیموضوع و منتفی خواهد شد و مجالی برای این دانش، متصور نمیتواند بود.
اشکال دیگر در مورد موانع شناخت خدا مثل ابهام[1] موضوع و نیز کوتاهی زندگی بشر است که عملاً قدرت شناخت خدا را از بشر میستاند و اگر الهیات به معنای قدرت شناخت خدا باشد، در عمل هیچ زمینهای نخواهد داشت. عالمان الهیات کوشیدهاند به تکتک این ایرادها پاسخ بگویند. بیجهت نیست که پل تیلیخ، الهیدان مسیحی پروتستان معاصر، قریب به پنجاه صفحه یا بیشتر از جلد نخست اثر معروفش به نام الهیات «سیستماتیک» را به معرفی و توضیح رشته الهیات، جایگاه آن، ابهامزدایی از آن و پاسخ به برخی اشکالها پیرامون آن اختصاص داده است.
بیشتر بخوانید: شناخت دانش الهیات
فیلسوفان دین نیز کوشیدهاند تا به مشکل «شناختناپذیری»[2] و حتی ادعای «برهانناپذیری» خداوند از طریق تحلیلهای نوین فلسفی غلبه کنند. نیز متکلمان ادیان، همراه با بسیاری از فیلسوفان جدبد دین به تدوین و بازنگری برهانهای اثبات وجود خدا پرداختهاند که از آن میان میتوان به متفکرانی مثل جان هیک، ریچارد سوئینبرن، جان مالکوم، چارلز هارتشورن، لین کریگ، لیندبک و پلنتینگا اشاره کرد.
الهیات، چنانکه پیشتر گفتیم، به بحث درباره خدا منحصر نیست بلکه از ماهیت ایمان، جایگاه آدمی، رستاخیز، اخلاق، قداست، تجربه دینی و بسیار مقولات دیگر در حوزه ایمان سخن میگوید و طرح تئوری «امر قدسی» که پیش از رودلف أتو[3] مطرح بوده و تا شاگردان میرچا ایلیاده[4] در روزگار ما ادامه دارد، در واقع پاسخی به اشکالهایی مثل فقدان تلقی خدا در بعضی ادیان است و راه را بر ایرادهای مربوط به امتناع الهیات فرو میبندد. در روزگار ما، علاوه بر کسانی مثل مارکسیستها، نیهیلیستها، اگزیستانسیالیستهای الحادی و کل فلسفههای الحادی که با دین ضدیت دارند و طبیعتاً الهیات را بر نمیتابند، بعضی ادیبان، رمان نویسان و شاعران نیز بر الهیات شوریدهاند که از آن جمله میتوان به توماس پین،[5] نویسنده انقلابی آمریکایی، اشاره کرد که در رسالهاش به نام عصر خرد[6] به الهیات تاخته و آن را فاقد مبنا میداند. او میگوید: الهیاتی که در کلیساها وجود دارد، فاقد اساس و مبناست و هیچ اصولی ندارد، متکی به هیچگونه بنیاد و مبنایی نیست. فاقد حجبت و اعتبار است. هیچ اطلاعاتی به ما نمیدهد. هیچ چیز را اثبات نمیکند و هیچگونه نتیجه ای به بار نمیآورد و لذا نمیتواند به عنوان یک علم مطالعه شود، زیرا هر علمی باید بر اصول و مبانی تأسیس یافتهای مبتنی باشد، درحالی که الهیات مسیحی، فاقد مبناست و لذا مطالعه هیچچیزی نیست.»
لودویگ فویرباخ، فیلسوف ملحد معروف، نیز کوشید تا در اثرش به نام اصول فلسفه آینده[7] الهیات را به کلی محو سازد. او نوشت: «رسالت دوران جدید، مادی ساختن و بشری ساختن[8] مفهوم خداست و در این راه باید خداشناسی را به انسانشناسی دگرگون کرد و سپس آن را از میان برداشت.» این سخن فویرباخ، تأکیدی بر اثر قبلی او به نام ماهیت مسیحیت[9] است که تدریس آن در آلمان، ممنوع شده بود و در آن اثر، درباره الهیات گفته بود: «الهیات، شبکهای از تناقضها و توهمهاست.» البته فویرباخ مهلت نیافت تا شاهد تجدید ساختار دانش الهیات باشد و ببیند که چگونه این دانش با شاخهها و شعبههای جدید، مبتنی بر متدولوژی علمی و با استفاده از آخرین دستاوردهای علومانسانی و اجتماعی چگونه به بالندگی خود ادامه داده و امروز چه جایگاه انکارناپذیری در میان دیگر علوم یافته و چه کرسیهای معتبر علمی در دانشگاهها به آن اختصاص یافته است. توضیح این مطلب، به نگارش مقاله جداگانهای نیاز دارد.
آلفرد جونز آیر،[10] فیلسوف انگلیسی و مدافع سرسخت فلسفه پوزیتیویسم منطقی در مقالهاش به نام «نقد اخلاق و الهیات»[11] کوشید تا نشان دهد که همه گزارههای مربوط به خداوند و گزارههای الهیاتی، مهمل،[12] فاقد معنا و غیر قابل اثبات[13] هستند. او نوشت: «اکنون این مطلب مورد توافق همه فیلسوفان است که وجود خدا با صفاتی که برای آن گفته میشود، نمیتواند با استدلال منطقی اثبات شود و لذا همه اظهارات درباره ذات خداوند و صفات او، مهمل و بیمعناست.»
آیر نیز فرصت نیافت تا ببیند چگونه مسئله بیمعنایی و معناداری به دست معرفتشناسان دین، عالمان الهیات، فیلسوفان زبان، فیلسوفان علم و فیلسوفان دین دچار تحول شد و چه پاسخهای نیرومندی به اشکالهای او دادند، به طوری که فلسفه پوزیتیویسم منطقی در محافل علمی- فلسفی جهان معاصر به حاشیه رانده شد و مدعیات آن به لطیفههای مضحک و مهوعی تبدیل شد که امروز هیچ فیلسوف جدی ژرفاندیشی بدان تفوه نمیکند.
والتر کاوفمان،[14] فیلسوف معاصر نیز در مقالهاش با نام «علیه الهیات» تلاش کرد تا بین دانش الهیات و خود دین فرق بگذارد. او نوشت: «البته الهیات، خود دین نیست و دین تا حدود زیادی مؤکداً ضد الهیات و حمله به الهیات است. لذا حمله به الهیات را نباید حمله به دین به حساب آورد. دین میتواند غیر الهیاتی و حتى ضد الهیاتی باشد و اغلب نیز چنین بوده است.» از نظر کا وفمان، مسیحیت به طور گریزناپذیری یک دین الهیاتی است. ناگفته پیداست که حمله کارفمان متوجه الهیات مسیحی است، نه الهیات به طور عام ونه الهیات به منزله یک رشته علمی مستقل. طبیعی است که میتوان به یک نظام الهیاتی خاص حمله کرد و یا بر آن خرده گرفت، اما این هرگز به معنای امتناع آن رشته علمی یا نفی اهمیت و ضرورت آن نیست.
منبع: کتاب شناخت دانش الهیات، دکتر همایون همتی.
[1] . Ambiguity.
[2] Unknowability.
[3] . Rudolf Otto.
[4] . Mircea Eliade.
[5] . Thomas Paine.
[6] . The Age of Reason.
[7] . Principles of the philosophy of future.
[8] . Humanization.
[9] . The Essence of Christianity.
[10] . Alfred Jones Ayer.
[11] . Critique of Ethics and Theology.
[12] . improvable.
[13] . Nonsensical.
[14] . Walter Kaufmann.