جهان ملک خاتون (658- 758ق.) دختر مسعود شاه اینجو و نواده رشیدالدین فضل الله یکی از زنان شاعر عصر ایلخانی بود. از او دیوان شعری بر جای مانده است مشتمل بر انواع شعر که بر استعداد درخشان او گواه است و به قول هنری ماسه «به لحاظ ادبی ساختاری معتدل و میانه دارد و همین ارزش خاصی به اشعار او میدهد». جهان، در شعر بیشتر تابع سنت و قیود پیشینیان بود و در این راستا فردوسی، منوچهری، خیام، سعدی و حافظ شاعرانی بودهاند که جهان خاتون به آنها توجه ویژهای داشته است و تضمینات و استقبالهای به جای مانده، مؤید آن است از آن میان حافظ بیش از همه نظر اعجاب و تحسین او را برانگیخته و به لحاظ هم عصری با آن شاعر مراودات شعری نیز با هم داشتهاند.
تعداد کلمات: 6402 / تخمین زمان مطالعه: 10 دقیقه
مقدمه
جایگاه زن در عصر مغول
زن در گذار از فراز و نشیبهای تاریخی خود در دوره مورد مطالعه، از موقعیت منحصر به فرد و قابل توجهی برخوردار است. در این دوره مغول پس از ترکان «سنت احترام و اهمیت نسبت به زن را بر زمینه مطلوب و استواری که در طول دو قرن و نیم فراهم شده بود، گسترد». (3)
یکی از منابعی که میتوان تصویر زن آن روزگار را در آن مشاهده نمود، سفرنامه جهانگردان است. مارکوپولو یکی از این مشاهیر است که در یادداشتهای خود مینویسد:
«زنهای تاتار از لحاظ عفت و عصمت و وفا و وظیفه شناسی در برابر شوهران تالی ندارند بیوفایی در نظرشان عیب بزرگ اخلاقی محسوب میشود؛ در مقابل شوهران نیز نسبت به زنان خود صدیق و مهربانند. به این جهت همیشه در خانوادهها صلح و صفا حکمفرماست. از دهان زنها هیچگاه حرف زشت شنیده نمیشود. پاکدامنی و حجب و حیایشان شایان توجه و قابل تحسین است و خرجشان برای مردها زیاد نیست. برعکس وجود آنها از لحاظ کارهایی که در خانه میکنند برای مردها پردرآمد است؛ روی همین اصل وقتی مردی زنی جدید میگیرد، به پدر زن خود هدیهای که همپایهی جهیز است میدهد.» (4)
شاید اغراق نباشد، اگر گفته شود، مقام و اهمیت زن در عصر مغول در هر مرتبه و طبقهای از طبقات جامعه، قابل مقایسه با هیچ یک از ادوار دیگر نیست و آن را باید دورهای استثنایی و خاص دانست، این امر تا بدانجا بود که اعجاب بیگانگان را برانگیخته است، ابن بطوطه مینویسد:
«چیزی که در این بلاد مایه تعجب فراوان بود، احترامی است که درباره زنان خود داشتند مقام زن در میان این مردم، بیشتر از مقام مرد است» (5)، همچنین مقام زن در میان این مردم آنچنان است که «بالای فرامین شاهی مینویسند: به فرمان سلطان و خواتین، هر یک از این خاتونها شهرها و ولایتها با عوائد فراوان در دست خود دارند و در مسافرتها که با سلطان میکنند، اردوی جداگانهای دارند». (6)
یکی از نمودهای آزادی زنان در این دوره، حق انتخاب مذهب بود. زن در این دوره مختار بود مذهبی مغایر با همسر خود داشته باشد، (8) و اما برتولد اشپولر از مورخان عصر مغول، موقعیت زنان این دوره را چنین بیان میکند: «وضع و موقعیت زن نزد مغولان به مراتب آزادانهتر از نزد اعراب بوده است... زنان مغول نه تنها وقتی که رسماً نایبالسلطنه و یا فرمانروا (ساقی بک) بودند، بلکه حتی در مواقع دیگر نیز در امور دولت دخالت میکردند و به تناسبب شخصیتشان در این راه نفوذ مییافتند. مغولان ظاهراً این نوع دخالت را صحیح میدانستند. زنان خانواده خان نه تنها سفرای خارجی را به حضور میپذیرفتند بلکه در مراسم گوناگون از جمله تشریفات انتخاب خان مغول شرکت میکردند». (7) مهمترین نمونه در این خصوص، سلطان احمد تکودار و اولجاتیو هستند که علیرغم مذهب پدرانشان که بودایی بودند در دوران کودکی، هر دو به خواسته مادرانشان که عیسوی بودند، غسل تعمید داده شدند و به نام نیکلای خوانده شدند. (9)
سؤالی که ممکن است در اینجا مطرح شود، علت این ارزشگذاری به مقام زن است. با برگشتی به پیشینه حضور زن در جوامع اولیه و مقابله آن با زنان عصر مغول خصوصاً در سطوح معمول جامعه، میتوان به این جمعبندی رسید که: «زندگی آزاد و بیپیرایه در دشتهای وسیع، عدم وابستگی به خانه و سکون در یک محدوده خاص که زن را وادار به نشستن در آن و مراقبت از فرزندان میکرد – مسألهای که از ابتدای سکونت بشر، وظایف زن را از مرد که در پی تلاش معاش و شکار و مبارزه با طبیعت بود، جدا کرده است - به دنیا آوردن فرزند بر روی اسب و در حال کوچنشینی و به خصوص دلیلی از همه بالاتر، وضع اقتصادی قبیلهای که گرداننده اصلی چرخهای آن زن بوده همه دلایل این قدرت و اهمیت گشته است». (10)
از نشانههای این اعتبار و ارزش که میتوان آن را سنتی قبیلهای قلمداد کرد و گواهی بر انسان دوستی سرداران مغول (11)، نقل قولی است از چنگیز که آن را رشیدالدین فضل الله چنین بیان میکند: از نیکی مرد از نیکی زن معلوم شود و اگر زن بد و بیسامان باشد و بیرای و تدبیر (بدی) مرد هم از او معلوم شود و مثلی مشهور است که در خانه به کدخدای ماند همه چیز». (12)
لباس و آرایش زنان مغول
در دوره ایلخانی در ایران، ملکهها و همسران طبقه اشراف، لباسهای تجملی و زیبا میپوشیدهاند و گیسوان خود را دو تا میبافتهاند و بر شانههای خود میانداختهاند. در این دوره زنان ایرانی به هنگام بیرون رفتن حجاب داشتهاند و برقع به رخ میافکندهاند و اصلاً کمتر در ملاء عامل رفت و آمد و مراوده داشتهاند و صحبت کردن با آنان به کلی ممنوع بوده است، (13) در حالی که زنان ترک و مغول پوششی نداشتهاند و معمولاً با روی باز در ملاء عام ظاهر میشدهاند و ابایی در خارج شدن از منزل نداشتهاند. (14)
اصولاً زنان ترک و مغول در ایران این دوره از لحاظ زیبایی شهرتی خاص داشتهاند که شاید از جهت بیحجابی آنان، این زیبایی چشمگیر بوده است. ابنبطوطه که در بازار جواهرفروشان تبریز آنان را دیده که با رویی باز و بیحجاب در خرید جواهر از یکدیگر سبقت میگرفتهاند و اجناس زیادی میخریدهاند، مینویسد: «... و من در این میان فتنههایی از جمال و زیبایی دیدم که به خدا باید پناه برد ...» (15)
موقعیت اجتماعی زنان مغول
از وظایف اجتماعی خاتونها علاوه بر مقام نیابت سلطنت، آن بود که رسماً با شوهر خود در کار ملک سهیم بودند، در مجالس به صورت رسمی شرکت میکردند و تصمیم میگرفتند و صاحب رأی و نظر بودند. از اختیارات آنها میتوان به انتخاب سلطان و وزیر و مجازات گناهکاران اشاره نمود. خاتون همراه امرا و نویانان (18) رأی میداده، عضو مؤثر شوراها (قوریلتای) بود، در جنگها همراه شوهر خود شرکت میکرد، در بعضی موارد همراه با سلطان به قضاوت مینشست و خلاصه در حل و فصل قضایای سیاسی و اجتماعی از مهمترین ارکان حکومت بود.» (19)
جهان ملک خاتون و دنیای شعر او
نسخه اصلی دیوان او در 322 صفحه به زبان فارسی به انضمام زبان فرانسه آن در کتابخانه ملی پاریس نگهداری میشود. این نوشتار بنا به قول هنری ماسه به لحاظ ادبی ساختاری معتدل و میانه دارد و همین مسأله ارزش خاصی به این نوشتهها میدهد.
جهان، زنی است مسلمان که به همه ضروریات اسلام اعتقاد دارد، از مبدأ گرفته تا معاد و حشر و نشر و بهشت و دوزخ و عوالم غیب از جمله عهد الست و موجودات عالم علوی از فرشته تا سروش و هاتف و روح القدس و جبرئیل، همچنین شفاعت و توبه و ایمان و نماز و روزه و زکات که در خلال اشعار به آنها پرداخته است. او اگر چه رسماً در سلک ارشاد و هدایت شیخی در نیامده است، اما به بن مایههای عرفان و تصوف اعتقاد دارد. مفاهیمی چون پیر و شوق دیدار و اعتقاد به مقام فقر و بیاعتنایی به دنیا و مافیها از جمله آن موارد است:
پیر: همیشه دلبرا از پیر معنی*** وفا و مهر با ارشاد بادت (24)
(دیوان/ 37)
شوق: به راه بادیه شوق میدهم جانی *** مگر زلال و وصالم چکاند بخت
(دیوان/ 36)
فقر: گرچه درویشم به کنج عافیت از گنج فقر *** بر سر تخت قناعت پادشاهی میکنم
(دیوان/ 381)
پیش از آن که به ویژگیهای بارز شعر جهان پرداخته شود، بایسته است تا به رمز و راز ورود او به دنیای اسرارآمیز شعر از زبان خودش اشاره نمود. او در آغاز اثرش میگوید که به علت پستی و بلندی زمانه کنج خلوت را گزیده است و به خود میگوید: تنهایی را انتخاب کن و به هیچیک از دوستانت اعتماد نداشته باش و حتی در خانوادهات با کسی صحبت نکن.
به کنج مدرسهای کز دلم خرابتر است *** نشستهام من مسکین بیکس درویش
هنوز از سخن خلق رستگار نیام *** به بحر فکر فرو رفتهام زا طالع خویش
در ادامه اضافه میکند: «گاهگاهی برای تسکین قلب خودم شعر میسرایم». «بعضیها به علت کوته فکری و عدم بصیرت، قادر به درک آثار من نیستند. در آغاز تصورم بر این بود که سرودن شعر برای یک خانم کسر شأن به شمار آمده و یک عیب محسوب میشود، اما بعدها دریافتم که بسیاری زنان شاخص و برجسته تاریخ همانند فاطمه زهرا (علیهاالسلام) بین عربها و در بین ایرانیان، زنانی چون: پادشاه خاتون و قتلغشاء خاتون (همسر خان یازدهم) سخنورانی بسیار برجسته بوده اند».
جهان ملک خاتون و دیگر زنان شاعر
رابعه بنت کعب قزداری از شاعران قرن چهارم بود. او عاشق غلام برادرش، بکتاش شد و برادر او را کشت. اشعار زیادی از او در دست نیست، اما هر چه باقی است، اشعاری لطیف و بلند و سوزناک است و چنین برمیآید که معشوق او مردی متکبر بوده که بر عشق رابعه وقعی نمیکند:
دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد *** بر یکی سنگین دلی نامهربان چون خویشتن
تا بدانی درد عشق و داغ مهر و غم خوری *** تا به هجر اندر بپیچی و بدانی قدر من (25)
از دیگر شاعران برجسته ایران در دوره سلجوقیان، میتوان از «مهستی گنجوی» نام برد که گفتهاند: زنی بوده زیبا و عاشق پیشه که بربط مینواخت. او نخستین زنی است که به رباعی سرایی مشهور شده است. رباعیات او کاملاً عاشقانه است و جسارت بیباکی از خصوصیات بارز اوست:
برخیز و بیا که حجره پرداختهام *** وز بهر تو پردهای خوش انداختهام
با من به شرابی و کبابی در ساز *** کین هردو ز دیده و ز دل ساختهام (26)
و اما اگر بنا باشد این شور و هیجان جاری در رگ و پوست زنان شاعر، همچنان اثرگذاری و اثرآفرین باشد، باید پس از جهان ملک خاتون که به نوبه خود مفصل به شعر او پرداخته خواهد شد. از پروین اعتصامی نام برد که زنی بود درس خوانده و از خاندان علم و ادب، او شاعری بود مظلوم و گریخته از خرمن خشونت همسر خود، پروین غالب اشعار خود را در قالب قطعه سرود و محجوبتر از آن بود که از عشق و احساسات و با شکست خود سخن بگوید، پروین دردهایش را با نوایی سکوت مینوازد.
در ادبیات چندین حوزه بزرگ سکوت است، یکی از آن مسائل عشقهای دنیوی و مسائل جسمانی عشق در شعر زنان است که اتفاقاً در دوران معاصر این دیوار توسط یکی دیگر از زنان شاعر یعنی فروغ شکسته شد.
در این نوشتار پس از معرفی شاخصههای بارز شعر جهان، به شعر فروغ نیز اشارهای خواهد شد، چراکه فروغ و شعر او در ادبیات معاصر نقطه اوجی بود که جامعه ادبی زنان با وجود او بر خود میبالد.
ویژگیهای شعر جهان
جهان در شعر زبانی بسیار ساده و صمیمی دارد، در حوزه واژگان لغات عربی و کلمات کهن و نامأنوس بسیار کم در اشعار او دیده میشود و عناصر خیال تا بدانجا دستمایه شاعر قرار میگیرد که به پیچیدهگویی منجر نشود. از این رو تشبیه یکی از مهمترین صور خیال اشعار اوست و به لحاظ محتوی اشعار او کاملاً غنایی و عاشقانه است.
محتوای اشعار او غالباً عاشقانه است که در مورد مقوله عشق در ادامه این نوشتار به تفضیل سخن گفته خواهد شد. اما آنچه در این مجال شایان ذکر و توجه است، ظهور و بروز عواطف و احساسات زنانه در شعر جهان است، اگرچه حجم این گونه ابیات نسبت به شاعرانی چون فروغ بسیار اندک است، اما همین تعداد شعر بیانگر شور و هیجان ناب و لطیف شاعر است که با جوهره زنانه او آمیخته شده است:
به یاد آمدم آن جوانی و ناز *** که کردیم با دلبران طراز
به پایم نهاده بسی سروران *** سری کاو بدی در جهان سرفراز
ز عشق رخم باز نشناختند *** سران سر ز پایی و سر از پای باز
(دیوان/ 287)
در جهان ما دلبری خواهیم کرد *** وز جهانی دل بری خواهیم کرد
پای دل در بند غم خواهیم کرد *** ما نه کاری سرسری خواهیم کرد
گرچه چون مور ضعیفم ناتوان *** با پلنگان همسری خواهیم کرد
(دیوان/ 174)
بنمایههای شعر جهان
1. عشق
عشق روی تو نه امروز نهادیم به دل *** در گلم مهر تو بسرشت هم از روز الست
(دیوان/ 345)
غالب اشعار عاشقانه جهان رنگ و بویی زمینی دارد و همواره آمیخته با متانت و عفاف است اما با فریبندگی و طنازی بیگانه نیست و همین خود بیانگر عشقی است کاملاً انسانی که در این نوع اشعار بزرگ سعدی را فرا یاد میآورد:
نه من کردم به عالم عشق بازی *** گناه اول ز حوا بود و آدم
(دیوان/ 345)
2. تنهایی
جهان تا هست خالی از غمی نیست *** به ریش خاطر او مرهمی نیست
غمش همدم بود از جور ایام *** که تا دانی که او بیهمدمی نیست
(دیوان/ 128)
3. موضوعات اجتماعی
بیشتر خالق جهان در پی جاه و دِرَمَند *** ز وفا دور و جفا جوی نه اهل کرمند
روزگاریست پرآشوب که از خلق جهان *** حذر اولیست که یاران وفادار کمند
جهان در اشعار فرافردی خود، انسانی است نوع دوست و این متضمن روحی است سالم که سلامت اخلاق میتواند پیآمد آن باشد:
هیچ دانی که بد و نیک نماند به جهان *** شکر ایزد که بد و نیک جهان درگذر است
(دیوان/ 47)
نظر بر حسن سیرت هست ما را *** به صورتهای بیمعنی چه کار است
به جز نیکی نماند در جهان هیچ *** تو نیکی کن که نیکی یادگار است
(دیوان/ 68)
شعر، زبان اعتراض جهان است به فشارهای ناشی از زندگی:
ز جفای فلک سفله مسلمانان داد *** که بسی داغ بدین خسته دل ریش نهاد
کرد بیداد بسی با من مسکین به غلط *** ز سر لطف به ما یک نفسی داد نداد
گاه شادی دهد و گاه غم آرد باری *** من بیچاره نگشتم به جهان یک دم شاد
(دیوان/ ص 158)
این «من» جاری در شعر جهان، میتواند «من» امروز هر انسانی باشد که از بیداد فلک دلی در خون نشسته دارد. اگر جهان از فلک سفله دادخواهی میکند. هر انسان دیگر نیز میتواند در این دادخواهی با او همراهی کند. این گونه اشعار شاعران و اشعاری از این دست، در پی آن است تا تجربههای شخصی خود را به چیزی غیرشخصی بدل نماید. در این خصوص الیوت در مورد شکسپیر مینویسد: «شکسپیر نیز سودای آن را داشت - سودایی که به تنهایی زندگی را برای یک شاعر قوام میبخشد - تا رنجهای شخصی و خاص خود را به چیزی سرشار و غریب بدل کند، چیزی کلی و غیرشخصی» (30)
4. اغتنام فرصت
(دیوان/ 94)
5. پناه بردن به خدا
(دیوان/ 5)
اگر اقبال باشد یاور ما *** دهد داد ضعیفان داور ما
(دیوان/ 20)
6. یاد خدا و ذکر و دعا و راز و نیاز
به جان تو که من باری شب و روز *** به ذکر دوست گردانم زبان را
(دیوان/ 15)
به روز باز پسین و به صبحگاه الست *** که ذکر و نام تو همواره بر زبان من است
(دیوان/ 97)
7. اعتقاد به تقدیر و سرنوشت
(دیوان/ 11)
کسی که مهر رخت را سرشت با گل *** ماهم او نهاد مگر داغ عشق بر دل ما
(دیوان/ 21)
8. بیاعتباری دنیا
(دیوان/ 10)
جهان پیشم ندارد اعتباری *** که با کس کی به سر برد او وفا را
(دیوان/ 11)
9. مدح
جهان کمتر برای ارباب قدرت شعر گفته است. از میان 1413 غزل او، 4 غزل و از 4 قصیده او فقط یک قصیده در باب ستایش ارباب قدرت است. واژگان سلطان، خسرو، شاه، شهریار و جهاندار در این نوع شعری به کار رفته است. به پادشاهان معاصر نظر داشته است و در چهار مورد صریحاً به نام شاه شجاع، احمد بهادر خان، پسر شیخ اویس ایلکانی و امیر مبارزالدین (که البته خالی از طنز نیست)، و میرانشاه اشاره دارد:
جلال دنیی و دین کهف ملک شاه شجاع *** که صیت معدلتش ملک بحر و بر دارد
(دیوان/ 7)
تا جهان باشد به کام و رای میرانشاه باد *** در میان انجمن بر جمله میران شاه باد
(دیوان/ 15)
بیشتر بخوانید: اوضاع مذهبی ایران و حقوق زنان در دوره ی مغول
واژگان پرکاربرد در اشعار جهان
1. فراق و هجر
مگذر ز ما و بر سر ما سایهای فکن *** کافکنده است بار فراقت مرا ز پا
(دیوان/ 21)
بازا که از فراق رخ دل فریب تو *** خون میرود ز دیده جانم به جای آب
(دیوان/ 29)
2. عشق
دل من با غم عشق تو چنان خوکردست *** که جهان را بسوی عشق تو یکسو کردست
(دیوان/ 64)
هر که با عشق زیست گفت که من زندهام *** وه که بر آن زندگی زار بباید گریست
(دیوان/97)
گفت چو نی ز غم عشق رخ ما گفتم *** عشق هر کس ز دل و عشق تو از جان باشد
(دیوان/ 201)
3. دیگر واژگان پرکاربرد
جهان و شاعران بزرگ
1. فردوسی و منوچهری
فردوسی:
پس پرده اندر یکی ماه روی *** چو خورشید تابان پر از رنگ و بوی
دو ابرو کمان و دو گیسو کمند *** به بالا به کردار سرو بلند (31)
جهان:
مکن گریه چون ابر بر جای من *** چو گل بر من و حال زارم مخند
مسوزان مرا از فراق رخت *** که او آتش است و دل ما پسند
که دارد بتی ماهوش همچون ما *** دو ابرو کمن و دو گیسو کمند
(دیوان/ 224)
منوچهری:
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است *** باد خنکی از جانب خوارزم وزان است
آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزان است *** گویی به مثل پیرهن رنگ رزان است (32)
جهان:
در وقت خزان بین که چه خوش رنگ رزانست *** گویی به چمن کارگه رنگرزانست
نقاش ازل رنگ در این باغ بینداخت *** تا ظن نبری کاین همه از باد خزانست
(دیوان/83)
2. خیام
خیام:
کم کن طمع از جهان و میزی خرسند *** وز نیک و بد زمانه بگسل پیوند (33)
جهان:
به جهان دل منه ای دل عاقل اگر هشداری *** که غم و شادی دوران چو تو دانی هیچست
(دیوان/ 60)
3. سعدی
سعدی
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا کامی هست *** یا شب و روز به جز فکر توام کاری هست (34)
جهان:
تو مپندار که بیلعل توام کامی هست *** یا به جز نقش خیال تو دلارامی هست
مشنو ای دوست چو در پیش تو گویند زمن *** بیرخ خوب توام صبری و آرامی هست
(دیوان/ 95)
4. حافظ
حافظ:
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین *** کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس
(دیوان/ 168)
جهان:
بیا یک دم که با هم خوش برآییم *** چو میدانی که عالم در گذار است
(دیوان/ 69)
حافظ:
مرو به خانه ارباب بیمروت دهر *** که گنج عافیتت در سرای خویشتن است
(دیوان حافظ/ 33)
جهان:
گرچه درویشم به کنج عافیت از گنج فقر *** بر سر تخت قناعت پادشاهی میکنم
(دیوان/ 384)
یکی از نشانههای هماندیشی این دو شاعر، توجه هر دو به سخنسرای طوس بود. به کار بردن واژگانی نمادین چون افراسیاب، بهمن، کیخسرو، اسکندر، کاووس، نوشین روان، خسرو فغفور، کیقباد، کسری، مانی، شیرین و فرهاد، نه تنها توجه هر دو را به ایران باستان نشان میدهد بلکه بیانگر پیوند عمیق آنان به فرهنگ دیرسال ایرانی است. بازگشت آنان به گذشته بیش از آنکه مایه حسرت باشد از برای عبرت است و اگر حسرتی هست از ناپایداری و بیوفایی دهر است:
حافظ:
که آگهست که کاووس و کی کجا رفتند *** که واقفست که چون رفت تخت جم بر باد
(دیوان حافظ/ 62)
تکیه بر اختر شبگرد مکن کین عیار *** تاج کاووس ربود و کمر کیخسرو
(دیوان حافظ/ 255)
جهان:
من که در کنج قناعت نیم نانی میخورم *** در مقام فقر صد جمشید و کی دربان ماست
(دیوان/ 46)
نوشین روان و خسرو و فغفور و کیقباد *** بر خاک بارگاه رفیعت نشسته باد
(دیوان/ 516)
عصر حافظ، عصری است آمیخته با انواع ریاکاری و مقدسمآبی که رندانی چون حافظ توانستند دروغ و نیرنگ و ریای ظاهرسازان زهد فروش را به خوبی در اشعار خود منعکس نمایند و این زمینه نیز از مضامین مشترک حافظ و جهان خاتون است:
حافظ:
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت *** که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
ساقی بیا که شد قدح لاله پر ز می*** طامات تا به چند و خرافات تا به کی
(دیوان حافظ/ 268)
جهان:
به اعتماد توان برد کار خویش از پیش *** تو زهد خشک مورز و بنه ز سر طامات
(دیوان/ 34)
مکن تو تکیه بر سالوس و زرق تا دانی *** که نیست در دو جهان هیچ از خدا پنهان
(دیوان/ 411)
شمار تضمینات و استقبالهای جهان از حافظ بیشتر از آن است که در این مجال بگنجد، ذکر نمونهای چند حسن ختام این بخش است:
حافظ:
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی *** دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی دیوان
(حافظ/ 295)
جهان:
دل ز تنهایی به جان آمد ندانم چون کنم *** هر زمان از آتش دل دیده را پرخون کنم
(دیوان/ 380)
حافظ:
مدام مست میدارد نسیم جعد گیسویت *** خرابم میکند هر دم فریب چشم جادویت
(دیوان حافظ/ 60)
جهان:
چشم جادوی تو دیدم دلم از دست برفت *** آه از آن نرگس مستی که جهان کرد خراب
(دیوان/ 33)
فروغ فرخزاد
من به دنیای اطرافم، به اشیاء اطرافم و آدمهای اطرافم و خطوط اصلی این دنیا نگاه کردم تا آن را کشف کردم... من به دنبال چیزی در درون خودم و در دنیای اطراف خودم هستم... همین طوری راه افتادم. مثل بچهیی که در یک جنگل گم میشود به همه جا رفتم و در همه چیز خیره شدم و همه چیز جلبم کرد تا عاقبت به یک چشمه رسیدم و خودم را توی آن چشمه پیدا کردم...». (35)
چشمهای که فروغ به آن رسید و خود را در آئینه آن پیدا کرد، شعر بود. شعر فروغ، زندگی فروغ است، زندگی جاوید فروغ. در این بخش از نوشتار در بررسی روند شعر شاعران زن که تا جهان ملک خاتون و پروین اعتصامی صورت گرفت، به نمونهای ماندگار و اصیل از دوره معاصر اشاره میشود و فروغ دستمایه قرار میگیرد. با بررسی شعر و اندیشه فروغ، مخاطب صاحب ذوق در خواهد یافت که در طول قرنهای گذشته تا به امروز چه دگرگونیهایی در سطوح فکری شاعران زن رخ داده است و چه موضوعات و مضامین لطیف و نابی همچنان در شعر این شاعران، زنده و پویا مانده است. فروغ متعلق به دورانی بود که از آزادی بیشتری نسبت به شاعران پیشین زن برخوردار بود. در دوران گذشته شعر محمل بیان عشقی بود آمیخته با واژگان و الفاظ عارفانه که شاعران با قدرت شاعری خود هنر تلفیق این عشق عرفانی به عشق زمینی را به منصه ظهور میرساندند، جهان ملک خاتون اگرچه تالی و پیرو خاص حافظ بود، اما در راستای این هدف کمتر توانست چون حافظ به مقصود نائل شود و شعری بیافریند ذووجهین، زمینی و آسمانی.
فروغ در این دوره جدید با استفاده از شرایط نسبتاً باز اجتماعی، شتابناک از ماجراهای عاشقانه ممنوع سخن گفت و زبان به انتقاد از قوانین اجتماعی گشود و اما با تمام این کوششها او نیز زنی است مظلوم و شکست خورده که سرانجام به همان زندگی متعارف «زنان ساده کامل» «ترنم دلگیر چرخ خیاطی» و «سرود ظرفهای مسین در سیاهکاریهای مطبخ» و «جدال روز و شب فرشها و جاروها» رضایت داد:
من شبدر چهاربری را میبویم/ که روی گور مفاهیم کهنه روییده است/ آیا زنی که در کفن انتظار و عصمت خود خاک شد/ جوانی من بود؟ «پنجره»
فروغ در دنیای شعر خود مضامینی وارد کرد که پیش از این سابقه نداشت. سخن از همسر، خانواده و روابط در زندگی خصوصی و به کار بردن جزئیات زندگی چون آشپزخانه و جارو. او در شعر خود به زبان عادی مردم امروز از مسائل آنان سخن گفت نه با زبانی فاضلانه و متکلفانه و همین رمز ارتباط ایرانی امروز با اشعار فروغ است. او به جای گرز و کوپال و ساقی و می و قبض و بسط و تجلّی سخن از گردش در خیابانهای خلوت شب، دلگیری روز جمعه، پشت بام، رخت بر روی طنابها و صدها مورد امروزی سخن گفت.
فروغ همانند شاعران و اندیشمندانی که در طول تاریخ ظهور کردهاند، تجربیات خصوصی بر شخصی خود را آنگونه بیان کرد که به تجربهای عمومی تبدیل شد از این رو تا صدها سال دیگر هم همواره کسانی با شعر او زندگی خواهند کرد، او سخنگوی بسیاری از ماست که چون او میبینیم و میاندیشیم، اما چون او گفتن نمیتوانیم:
تمام روز در آئینه گریه کردم/ بهار پنجرهام را/ به وهم سبز درختان سپرده بود/ تنم به پیله تنهاییام نمیگنجید.
فروغ خود در نامههایی که به ابراهیم گلستان مینویسد، آرزومند چنین روزی بوده است:
«ای کاش میتوانستم مثل حافظ شعر بگویم و مثل او حساسیتی داشته باشم که ایجادکننده رابطه با تمام لحظههای صمیمانه تمام زندگیهای تمام مردم آینده باشد». (36)
فروغ به راحتی از معشوق مرد سخن میگوید، در حالی که پیش از این زنان نیز چون مردان عاشق سرو قدی ماه رخسار و کمان ابروی جفاکار میشدند:
«معشوق من/ همچون خداوندی در معبد نپال/ گویی از ابتدای وجودش/ بیگانه بوده است/ او مردیست از قرون گذشته/ یادآور اصالت زیبایی...» (37)
و عکس العمل زنانه در جای جای اشعار او موج میزند.
چگونه میشود به آن کسی که میرود این سان/ صبور/ سنگین/ سرگردان/ فرمان ایست داد/ چگونه میشود به مرد گفت او زنده نیست/ او هیچ وقت زنده است. (38)
از میان مجموعه اشعار فروغ منظومه ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» بهترین، مهمترین و مؤثرترین شعر فروغ است. شعری بسیار صمیمانه. فروغ در این شعر با زبان ادبی فارسی با لحنی بسیار عاطفی و مؤثر (که تعریف کلام بلیغ است، بلاغت یعنی سخن مؤثر گفتن) ماجرای شکست خود را در زندگی به ویژه در زندگی زناشویی و چگونگی جدا شدنش را از مردی که دوستش داشت، به صورت خاطرههای پراکنده مرور میکند و در حول و حوش این تم، به مطالب دیگری هم جسته و گریخته اشاره میکند او در این شعر حرفها و دیدگاههایش را نسبت به زندگی به طور اعم و زندگی خصوصی و گذشتهاش به طور اخص بیان میکند. شاید بتوان گفت که غالب سرودههای دیگرش، قسمتهایی از عواطف و مفاهیم همین شعرند». (39)
این مجموعه 255 سطر دارد در دو وزن مجتث (مفاعلن، فعلاتن، مفاعلن، فعلن) و مضارع (مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن)، این دو وزن برای زندگی و گفتگو مناسبند. موسیقی ملایم و غیرضربی در سرتاسر اثر جاری است. این شعر در حقیقت پچپچ و زمزمهای است و کسانی قادر به شنیدن آن خواهند بود که نزدیک به آستانه روحی او ایستاده باشد. (40) شاعر مخاطب خود را با این عبارت صدا میزند که: «ای یار، ای یگانهترین یار» و این یار در حقیقت وجود متحده شاعر و آن مرد است.
بن مایههای شعر فروغ (41)
1. مرگ و زوال و پوسیدگی
و عشق و میل و نفرت و دردم را/ در غربت شبانه قبرستان/ موشی به نام مرگ جویده است.
«دیدار در شب»
2. نومیدی و یأس و بدبینی
خورشید مرده بود/ خورشید مرده بود/ و فردا/ در ذهن کودکان/ مفهوم گنگ گمشدهای داشت.
3. حسرت گذشته
آن روزها رفتند/ آن روزهای خوب/ آن روزهای سالم سرشار
«آن روزها»
بازگشت به دوران کودکی و نوجوانی و نقل خاطرهها، مکرر در اشعار فروغ دیده میشود.
میآیم میآیم میآیم/ و آستانه پر از عشق میشود/ و من از آستانه به آنها که درست میدارند/ و دختری که هنوز آنجا در آستانه پر عشق ایستاده سلامی دوباره خواهم داد.
«به آفتاب سلامی دوباره خواهی داد»
4. مظلومیت
وقتی که اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود/ و در تمام شهر/ قلب چراغهای مرا تکه تکه میکردند.
«پنجره»
5. تنهایی و غربت
«پنجره»
6. سادگی و زودباوری و اعتمادهای بیمورد و محکوم نمودن این زودباوری در دوره جوانی و زناشویی
«وهم سبز»
7. مسأله ازدواج و تأمل در آداب آن با ذکر جزئیات: لباس عروسی، سفره عقد...
«ایمان بیاوریم ...»
8. زندگی در خانه
کدام قله، کدام اوج؟ مرا پناه دهید اجاقهای پر آتش/ - ای نعلهای خوشبختی/ وای سرود ظرفهای مسین در سیاهکاری مطبخ و ای ترنم دلگیر چرخ خیاطی/ و ای جدال روز و شب فرشها و جارو
«وهم سبز»
نتیجه
«جهان ملک خاتون» شاعر معاصر حافظ شیرازی اگرچه در ردیف بهترینها جای نمیگیرد، اما اشعار او به لحاظ سادگی و بیان عواطف لطیف عاشقانه و زنانه قابل توجه و تحسین است. همچنین برای آنکه ملاک مقایسهای بین یک شاعر زن ایرانی در قرن هشتم و عصر حاضر به دست داده باشیم، بن مایههای شعر جهان ملک خاتون و فروغ فرخزاد مورد بررسی قرار گرفت. این نتیجه حاصل شد که جهان خاتون کمتر خواسته و یا توانسته قشر ضخیم مضامین مردانه را در هم بشکند و مفاهیم و مطالبی نو و متنوع فراهم آورد. هر چند اشعار رقیق و آمیخته به عواطف ناب انسانی در دیوان او کم نیست، اما فروغ با سماجتی ستودنی طرحی نو در شعر زنانه درافکند و این همه را نه تنها مدیون قوه شاعرانه خود، بلکه مدیون شاعران زنی است که در قرون پیشین زمینه نوآوری و بلوغ شعری او را فراهم آوردند.
پینوشتها:
1. عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی ایلام.
2. جلال ستاری، سیمای زن در فرهنگ ایران، تهران، نشر مرکز، چاپ دوم، 1375، ص 1.
3. شیرین بیانی، زن در ایران عصر مغول، تهران، مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران، 1352، ص 28.
4. مارکوپولو، سفرنامه، با مقدمه جان مانسفلید، ترجمه حبیب الله صحیحی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1350، صص 87-88.
5. ابن بطوطه، سفرنامه، ترجمه محمدعلی موحد، 1337، ص 329.
6. همان، ص 222.
7. برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ترجمه محمد میرآفتاب، تهران، 1351، صص 394-396.
8. شیرین بیانی، زن در ایران عصر مغول، ص 90.
9. برتولد اشپولر، همان، ص 188.
10. شیرین بیانی، همان، صص 78-79.
11. جلال ستاری، سیمای زن در فرهنگ ایران، ص 258.
12. رشیدالدین فضل الله، جامعالتواریخ رشیدی، به کوشش بهمن کریمی، تهران، اقبال، ج 1، ص 436. همچنین برای آشنایی بیشتر در این مورد رجوع کنید به: همان، ص 439.
13. سفرنامه مارکوپولو، ص 303.
14. برتولد، اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ص 396.
15. سفرنامه ابن بطوطه، ص 226.
16. ولادیمیر تسف، نظام اجتماعی مغول (فئودالیسم خانه به دوشها)، ترجمه شیرین بیانی، 1345، ص 94.
17. شیرین بیانی، زن در ایران عصر مغول، ص 114.
18. نویان: امیربزرگ.
19. شیرین بیانی، زن در ایران عصر مغول، ص 88.
20. سلطان بخت: دختر خاله مسعود و شاهزادهای از چوپانیان بود.
21. ابواسحاق: فرزند محمود شاه و برادر مسعود شاه، یعنی عموی جهان خاتون بوده ... به این ترتیب جهان 21. خاتون، هم از جانب پدر و هم از جانب مادر شاهزاده بوده است.
22. شیرین بیانی، تاریخ آل جلایر، تهران، دانشگاه تهران، 1345، ص 397.
23. زهرا (زری) معین، توبه زمستوری، تهران، اجتماعی، 1328، ص 172.
24. جهان ملک خاتون، دیوان کامل جهان ملک خاتون، به کوشش دکتر پوراندخت کاشانی راد و دکتر کامل احمدنژاد، تهران، زوار، 1374،/ عدد سمت چپ شماره صفحه است. ج 1، ص 115.
25. ذبیحالله صفا، تاریخ ادبیات ایران.
26. سیروس شمیسا، نگاهی به فروغ، تهران، مروارید، چاپ دوم، 1374، ص 217.
27. فروغ فرخزاد، مقدمه برگزیده اشعار.
28. جلالالدین همایی، مولوی نامه، 1354، بخش اول، ص 407.
29. دیوان جهان ملک خاتون، ص 506.
30. تی.اس. الیوت، سرزمین هرز، ترجمه بهمن شعلهور، تهران، فاریاب، 1362، ص 57.
31. شاهنامه فردوسی، تصحیح ژول مول، مقدمه دکتر محمدامین ریاحی، تهران، سخن، چاپ چهارم، 1373، ص 326.
32. دیوان منوچهری دامغانی، به اهتمام دکتر دبیر سیاقی، ص 152.
33. رباعیات خیام، به تصحیح محمدعلی فروغی و قاسم غنی، به اهتمام ع. جربزهدار، تهران، اساطیر، 1373، ص 98.
34. کلیات سعدی، مقدمه و شرح حال از محمدعلی فروغی، طیبیات، ص 55.
35. فروغ فرخزاد، مقدمه گزیده اشعار.
36. مجله آرش، شماره 13، اسفند 1345.
37. فروغ جاودانه، مجموعه شعرها و نوشتهها و گفتگوهای فروغ فرخزاد، به انضمام نوشتههایی درباره فروغ، به کوشش عبدالرضا جعفری، تهران، نشر تنویر، 1378، ص 181.
38. همان، ص 257.
39. سیروس شمیسا، نگاهی به فروغ، تهران، مروارید، چاپ دهم، 1374، صص 23-25.
40. همان.
41. همان، مقدمه.
منابع تحقیق:
- ابن بطوطه، سفرنامه، ترجمه محمدعلی موحد، 1337.
- برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ترجمه محمد میرآفتاب، تهران، 1351.
- تی. اس. الیوت، سرزمین هرز، ترجمه بهمن شعلهور، تهران، فاریاب، 1362.
- جلال ستاری، سیمای زن در فرهنگ ایران، تهران، نشر مرکز، چاپ دوم، 1375.
- جهان ملک خاتون، دیوان کامل جهان ملک خاتون، ج 1، به کوشش دکتر پوراندخت کاشانی راد و دکتر کامل احمد نژاد، تهران، زوار، 1374.
- دیوان منوچهری دامغانی، به اهتمام دکتر دبیر سیاقی.
- رباعیات خیام، به تصحیح محمدعلی فروغی و قاسم غنی، به اهتمام ع، جربزه دار، تهران، اساطیر، 1373.
- رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ رشیدی، به کوشش بهمن کریمی، تهران، اقبال، ج 1، بیتا.
- شاهنامه فردوسی، تصحیح ژول مول، مقدمه دکتر محمدامین ریاحی، تهران، سخن، چاپ چهارم، 1373.
- شمیسا، سیروس، نگاهی به فروغ، تهران، مروارید، چاپ دوم، 1374.
- شمیسا، سیروس، نگاهی به فروغ، تهران، مروارید، چاپ دهم، 1374.
- شیرین بیانی، تاریخ آل جلایر، تهران، دانشگاه تهران، 1345.
- شیرین بیانی، زن در ایران عصر مغول، تهران، مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران، 1352.
- صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات ایران.
- فروغ جاودانه، مجموعه شعرها و نوشتهها و گفتگوهای فروغ فرخزاد، به انضمام نوشتههایی درباره فروغ، به کوشش عیدالرضا جعفری، تهران، نشر تنویر، 1378.
- کلیات سعدی، مقدمه و شرح حال از محمد علی فروغی، طیبیات.
- مارکوپولو، سفرنامه، با مقدمه جان مانسفلید، ترجمه حبیب الله صحیحی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1350.
- مجله آرش، شماره 13، اسفند 1345.
- معین، زهرا (زری)، توبه زمستوری، تهران، اجتماعی، 1328.
- ولادیمیر تسف، نظام اجتماعی مغول (فئودالیسیم خانه به دوشها)، ترجمه شیرین بیانی، 1345.
- همایی، جلال الدین، مولوی نامه، 1354، بخش اول.
منبع مقاله: احمدی (صرّاف)، نزهت؛ (1392)، زن در تاریخ اسلام (مجموعه مقالات سمینار بینالمللی زن در تاریخ اسلام)، تهران: انتشارات کویر، چاپ اول.